کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نبشتهء خالد نویسا

                                                                                              تنها صدایت است که باید قربانیش کنی.

                                                                                                                          الیزابت کارلبرگف شاعره سویدنی

مکث بر مجموعه دشت قابیل

 

                                                       از خانم سپوژمی زریاب

 

 

خواننده با داستانها مجموعهء دشت قابیل رو به روست که اکثر آنها در آیند و روند روزهای پراضطراب و تلخ دههء شصت نبشته شده اند. در مجموعهء حاضر سپوژمی زریاب جدأ نویسنده سالهای جنگ و تسلط نظامی ارتش سرخ بر افغانستان است. به همین دلیل در این داستان ها جنگ و تجاوز نظامی، روایت از تاریکجاها، درد روشنفکران اسیر و پریشانحال، جاسوسی ها، بگیر و ببندها و بربادیهای عینی، مفهوم قابل فهمی دارند.

سیزده سال قبل مقارن با زمان چاپ نخستین کتاب مزبور، میلان کوندار رمان نویس و نظریه پرداز چکی کتابی به نام «هنر رمان» در فرانسه انتشار داد و به گونهء ضمنی چنین نوشت:پ

"جنگ در افغانستان، می توان گفت(از لحاظ نمادین گنگ است) و به هر حال در آن سوی دایرهء سحرآمیز شر مطلق، در آنسوی چشمهء آب گرم و جهنده و متناوب جای دارد. من همچنین به کشتارهای روزانه در جاده ها می اندیشم، به این مرگ وحشتناک و در عین حال پیش پا افتاده یی که نه به سرطان و نه به ایدز شباهت دارد. نه کار طبیعت ،که کار خود انسان است."

غایت منظور و قلب اندیشهء داستان های سپوژمی زریاب به این ابراز عقیده گوندرا بسیار نزدیک است. حیرت مشابه نویسنده از جنگ و مسایل ناشی از آن اکثر داستان های او را احتوا می کند. از همین رو انرژی ذهنی اغلب داستانهای این مجموعه صرف تصویر زوایای مخفی سوزان جنگ و نشاندهی فضای کبود و مسموم سیاسی و اجتماعی ما میشود.

در داستانهای «دشت قابیل» تاریخ با روایت یکجا قدم برمیدارد. اما نباید تصور کنیم که سپوژمی زریاب یک تاریخ نویس است، بلکه وی تاریخی نویس است و در عین حال که همانند «نیکلابردیا اوف» و گاپریل گارسیامرکز» برای انسان اهمیت تاریخی و جاودانی قایل است، اما برخورد با تاریخ برایش انگیزهء نگران کننده یی دارد. در داستان «سطل های آب و خریطه های ارزن» تاریخ در هیئت یک معلم عبوس، پیر و تقریبا کوتوله یی نشان داده  می شود که سرگذشت جنگها و مرگ و میرها را برای شاگردان تدریس میکند. راوی داستان می گوید:

«نمی دانم چرا به نظرم آمد که معلم تاریخ ما در کشتن آن همه آدم در جنگ جهانی اول دست داشته، در جنگ جهانی دوم دست داشته و در نابود کردن آنهمه یهودی با هیتلر همدست بوده است.»

ضمنأ این نکته نیز روشن میشود که سپوژمی زریاب با تاریخ در گیر نیست، بلکه صرفأ از کار گزاریهای عجیب سازمان عجیب حرکتی تاریخ در حیرت است. ولتر می گوید: « تاریخ داستان جنایتها در جهان است.» سپوژمی زریاب می آید و به توسط داستان هایش این حمله را پرسشی می سازد یعنی «چرا تاریخ داستان جنایت ها در جهان است؟»

گپ دیگرم این که قب احساسات اغلب داستانهای این مجموعه را موضوع وطن پرستی تشکیل میدهد. من کمتر داستان نویسی را می شناسم که به اندازه سپوژمی زریاب حب وطن را به صورت احساس برانگیز و سلحشورانه در داستان هایش مطرح کرده باشد. خواننده خود را در موارد مختلف با آزادی پرستی و میهن دوستی شور انگیزی مصادف می بیند. گاهی به صنف های درسی کشانیده میشود و در آنجا می آموزد که افغانستان کشور آزاد و تسخیر ناپذیر است و کوههای بلند دارد. گاه ترانه استقلال را با هیبت و خروش لایزالی خواهد شنید و با آن همنوا خواهد شد. البته این ترانه ریشه در مقاومت دارد. من دراینجا به کوری چشم دشنمان فرهنگ ملت و سرزمین محبوب ما در همنوایی با نویسنده داستان آن را نقل میکنم:

گر به سوی خاک ما

دشــــــــمن ناپاک ما

پیش آید یک قـــــــدم

می کنـــیم پایش قلم

گر به سوی خاک ما

دشــــــــمن ناپاک ما

تیز بیند یــــک نظرچ

می کشیم چشمان او

می کشیم چشمان او

 

بگذریم از اینکه داستان ترانه استقلال از لحاظ ساختار و فن، عاری از عیب نیست. اما من دراین جا با چفت و بستهای داستان از لحاظ جنبه های فنی کاری ندارم. صرفأ می گویم که این ترانه داستان را در جمع آثار جا می دهد که هزگز پیر نمیشوند و همچنان زمانشمول باقی می مانند زمانشمول به خاطری گفتم که این داستان می تواند با تاریخ پس وپیش برود و خود را با زمینه و زمانهایی که کشور و فرهنگ ما دستخوش تاراج و تجاوز آشکار و پنهان اجانب قرار میگیرد، میزان کند. حالا خیلی خوشنودم که این داستان تجدید چاپ می شود و به دسترس خواننده گان قرار میگیرد.

روی باقی آثار تبصره نمیکنم و خواننده خود با آنها رو به رو خواهد شد و چیزهایی کشف خواهد کرد. اما ناگزیرم بگویم که در نظرم کتابی سپوژمی زریاب هیچ عنصر نوشتاری مفهوم انتزاعی و مجرد ندارد. داستانها روایت و نثر بسیار ساده و زیبا دارند و با وجود افقی بودن پرداخت، درونمایه و نهانگاه اثر در میان وسایل حرکی داستان از قیل شخصیت پردازی، عناصر حسی وعاطفی، گفتار و دنباله ها و پیامد های فرعی، بیش از حد مخفی نمی ماند و حوادث فرعی به ارایه های صناعتی و واحد های بسیج کننده در داستان چندان هم لطمهء نمی زند ـ شاید سپوژمی زریاب می داند که گاهی حوادث و گفتار فرعی و مزاحم و حتی ملال انگیز برای کار نویسنده سودمند و کارگزار است.

بیایم بر سرموضوع دیگری و بعد مطلب را درز بگیرم. صد البته که عینی شدن حوادث در هر داستان تنها الثنای جهان حواث درونی شده یی هر نویسنده است ما عادت داریم که داستان های نویسنده گان و شاعران زن را زنانه بینگاریم و باورکنیم که آنها از حدود کنشگریها و مواضع تثبیت شدهء شان نمی توانند خارج شوند. به همین خاطر من نقد و گپ هایی را که به دست منتقدین ما در باره آثار نویسنده گان زن نوشته می شوند، با احتیاط می خوانم. من حالا فکر می کنم که سپوژمی زریاب نیامده است که برای زنها جایگاه علیحده یی باز کند. زن بودن وی ویا موجودیت فعال شخصیت های زن در داستان هایش دلیل صرف ابراز احساسات زنانه بوده نمی تواند. به دلیل این که احساسات نویسنده گی احساسات انسانیست و کار نویسنده بیدار ساختن احساسات خواب آلود انسانهاست. احساسات و شور نویسنده گی به کلاس های مرد و زن تقسیم بندی نمی شود. جزء در یک مورد خاص نظریات فیمینیستی ما به روشنی خواهیم دید که میدان تفکر داستان های سپوژمی عاری از فیمینیسم (با تعبیر منفی که بعضی ها از آن میکنند.) میباشد. به همین خاطر است که من این ابراز عقیدهء یکی از منتقدینی که میگوید: احساسات سپوژمی زریاب احساسات زنانه است و تنها مشکلات و مصایب زنها را مورد توجه قرار می دهد خاضمعانه رد می کنم. زیرا کوشش زیاد سپوژمی زریاب به خاطر تبدیل کردن «من» به «ما» ی داستانی هر نوع آسان نگریهایی ای این دست را نفی می کند و همدردی سوزان او با زنان تنها انگیزه انسانی دارد.

آخر سر عرض بکنم که چاپ نخست این کتاب در سال 1367 برای نویسنده شهرت زیادی به بار آورد. در چاپ سوم این مجموعه کوشش شده است که اغلاط چاپی و لغزشها تصحیح شوند به همین خاطر اوراق پیش از چاپ از نظر خود نویسنده گذشته است. یادآورشوم که زیاده از یک دهه می گذرد که سپوژمی زریاب مقیم کشور فرانسه است و در این مدت داستان تازه یی ازش به چاپ نرسیده است.

امیدواری من انیست که وی به زودی بتواند برای دوستداران داستان هایش آثار نوی پیشکش نماید.

چنین باد و چنین تر باد.

و سخن اخیر،  از خداوند برای «کابل ناتهـ» خوبی ها آرزو میکنم، که با پیشکش این مجموعه گرانبها از طریق شبکهء جهانی انترنیت، به خواست طیف بزرگ علاقه مندان فرهنگ و ادب فارسی لبیک گفت.

داستان های شامل این مجموعه:

                                                                                          ***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً پانزده                اکتوبر /نومبر  2005