کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

۱

 

 

 

۲

 

 

 

۳

 

 

 

۴

 

 

 

۵

 

 

 

۶

 

 

 

۷

 

 

۸

 

 

 

۹

 

 

 

۱۰

 

 

 

۱۱

 

 

 

۱۲

 

 

 

۱۳

 

 

 

۱۴

 

 

               نصیرمهرین

    

 
سفر تورنتو
۱۵

 

 



سفر به تورنتو، در کنار همه دوستانم، خُرسندی دیدار با هنرمند عزیز، متواضع و با وقار، زهره جان (هنگامه) وهمسرنازنین شان، نویسندۀ بی آلایش و دوست صمیمی ام، ویس جان سرور را همراه دارد. پیش از شرح گفتنی ها و قصه هایم، یادآور می شوم که خانوادۀ ما با اعضای خانوادۀ با صفا و هنرمند شورانگیز و سرور در هامبورگ، صمیمیت آمیزترین روابط خودمانی را دارا هستیم که خواهران و برادران در سایۀ چنان فضایی نشینند.
 

 


در سفر پسین که همزمان هنرمند گرامی  ولید جان سرور به بیمارستان رفت، اندوه و تشویش همه دوستان را فرا گرفته بود.
یکی از روزها خبر خوشی آمد که هنرمند عزیزما با خوبی و امید بخشی سیر بهبود یابی را آغاز کرده است. با آرامش، روزی را در منزل خواهرم قرار دیدار نهادیم. پس از لطف های خانوادۀ خواهرم لیلا رحمانی، تصمیم گرفتیم، جایی برویم و آب و هوای خزانی را در بیرون از منزل بیابیم.
در پاسخ پرسشی که چه نوع غذا و رستورانی را می پسندم، پاسخ راستینۀ نداشتن اشتها را آوردم. در پاسخ به پرسش دوم که امروز شام قرار دیدار با دوستان را دارید، گفتم، نه، کاملاً فارغ از وعده و دیدار دیگری. اما صحبت از تصمیم رفتن به جایی را که برویم و رفتیم، گوشهایم نشنید. زیرا آلۀ شنوایی را که چندی نصیب شده ام و تا حدودی به آن نیاز دارم، در گوشهایم ننهاده بودم. در مسیری که راه می پیمودیم، سخن مانند همیشه از هنر، خاطرات هنری، تاریخ، نبشته ها و دردهای مردم ما بود.
چند فرسنگ راه رفته بودیم، متوجه شدم که من اشتها ندارم، اما سه عزیزما( زهره جان، وحیده جان سرور- شورانگیز که برای عیادت برادر به تورنتو آمده بود و ویس جان سرور) نیاز به صرف غذا دارند. درهمین موقع بود که فهمیدم ما به سوی آبشار "نیاگارا" میرویم. آگاهی از تصمیمی که بسیار بردلم نشست. آبشار معروفی که در سفر پیشین، با لطف ومهماننوازی صمیمانۀ ظاهر جان نیز آنرا دیده بودم.
دیدار ابشار در جایش، هنگامی که در مسیر راه، برای گرفتن و یا صرف غذا به یک رستوران Pizza رفتیم، رفتار و استقبالی را دیدم که سخن سعدی بزرگوار را به یادم آورد:
هنرمند هرجا که رود قدر بیند...
گپ از این قرار بود که صاحب رستوران، انسانی خوش سیما، با جذابیت به سوی ما نگریست، با چهرۀ بشاس با زبان فارسی، خوش آمدید گفت و افزود که ما وقسمت دیدار شما. بعد صدایش را بلندتر نمود و به بانو صدازد که زودتر بیا! همسرش همچنان خوشرفتار متبسم و صمیمی.
رستوران هموطنان مهاجر بود. رفتن به آنجا را که برای چند دقیقه در نظر داشتیم، کمتر از یکساعت را در برگرفت. فضایی ایجاد شد مملو از محبت ها، از برکت حضور زهره جان که هنرش را رفتار مردمی وسلوک صمیمت آمیز، بُعدی سزاوار احترام بیشتر داده است.
در پایان صرف غذا، آنگاه که دست های مان به سوی جیب ها رفت تا پول "پیتساPizza " و آب های نوشیده شده پرداخته شود، گفتند که نه اینکه پولی نمی گیریم، بلکه "سرراهی" را نیز برایتان تهیه کرده ایم.
این خانوادۀ "پناهجو" سراپای رفتار شان از احترام و مهربانی و ارزش نهادن به هنرمند بود.
از سخن سعدی شیرازی گفتم و اندک سخنی از او را آوردم. پیش از ادامۀ گپ هایم از این سفر، میخواهم همۀ سخنان او را که زیر عنوان "تأثیرتربیت" آمده است بیاورم:
«حکیمی پسران را پند همی‌ داد که جانان پدر هنر آموزید که ملک و دولت دنیا اعتماد را نشاید و سیم و زر در سفر بر محل خطر است یا دزد به یکبار ببرد یا خواجه به تفاریق بخورد. اما هنر چشمه زاینده است و دولت پاینده وگر هنرمند از دولت بیفتد غم نباشد که هنر در نفس خود دولت است، هر جا که رود قدر بیند و در صدر نشیند و بی هنر لقمه چیند و سختی بیند.
سخت است پس از جاه تحکم بردن
خو کرده به ناز جور مردم بردن
وقتی افتاد فتنه‌ای در شام
هر کس از گوشه‌ای فرا رفتند
روستازادگان دانشمند
به وزیری پادشا رفتند
پسران وزیر ناقص عقل
به گدایی به روستا رفتند.
 


جفت نازنین "پناهجو" با بانو هنگامه. رستوران آنها نیز پناهجو نام دارد هردوخانوادۀ سرور و شورانگیز در اعمار کاخ هنرموسیقی و تئاتر و فلم، شعر و ادب، درکنار سایر زحمت دیده گان هنرمند، نام، نقش و نشان شایستۀ ادای احترام وبه یادماندنی بر جای نهاده اند. چهار تن، بانو مزیده سرور و بانو صابره شورانگیز، خان آقا سرور و غلام یحیی شورانگیز هنگامی به هنرتئاتر و موسیقی افغانستان جان و توان بخشیده اند که روی آورد به آن هنرها کار ساده نبود. چند سال پیش با بانو سرور که اکنون سر در نقاب خاک دارد، پیرامون شروع کار هنریش به گفت وشنید پرداختیم. من علاقه داشتم که با رویکرد تاریخ نگارانه، از وضاع اوضاع اجتماعی و چالش های دامنگیر هنرمند و آنهم زن، نکاتی را بیابم تا برای نسل کنونی وآینده انتقال بیابد. در آن صحبت متوجه شدم که واقعاً تمثیل یک بانو در دهۀ سی خورشیدی درتئاتر گونه یی از عصیانگری را در معرض نمایش و احترام قرار میدهد.
هنگامی که نسل جوان در سالیان پسین در داخل کشور، از میان انبوه تلویزیون ها، نمایش های رنگارنگ را می نگرد، کسانی پرسیده و کسانی خواهند پرسید که وضع دیروز نمایش ها چگونه بود.
نبود پاسخ توضیحی و در جریان ننهادن این نسل به تفاوت ها و ویژه گی های زمانی ومکانی خارج و داخل افغانستان، ارائه ننمودن تصویری از واقعیت های سیرهنر و روز گار هنرمند در افغانستان، همان مصیبتی را همراه خواهد آورد که زیستن در خلأ اطلاع از تاریخ و روز گار، نصیب بخشی از انسان ها شده است. اما تا آنجا که دریافته ام حتی کم نیستند کسانی از نسل به سن وسال پیری رسیده که از حال واحوال واقعی رویداد ها وبه ویژه حال و روز گار هنر وهنرمندان کشور اطلاعی ندارند. ژرفتر شدن به ابعاد واقعی و دشواری های فرهنگی، تاریخی و اجتماعی که در برابر این حوزه از فعالیت های هنرمندان وجود داشت، برای آنانی که هنر را ارج می نهند، این سخن را بر زبان می آورد که:
هرکه آب از دم شمشیر خورد نوشش باد.
هنرمندان وبه ویژه هنرمندان زن، از دم شمشیر آب نوشیده اند.
اینجا دراین نبشتۀ فشرده اگر هنر تئاتر را طرف توجه قرار بدهیم، ومشخص تر نقش زن را در آن در نظر آوریم، شاید اندک ادای احترام و توضیحی باشد نه تنها برای نسل دوستدار آگاهی از پیشینه ها، بلکه گواهی از نقش انسانهایی که با نا خوشنودی نسل خوی گرفته با تعصب مواجه شده اند و از نظر دور داشته. به سخن دیگر، انسانهای فدا کار وجسوری را خواهیم شناخت که پیروزمندانه در حوزۀ هنر ها گام نهاده و موفق بوده اند. در حالی که آن "کله منگ" گرفته های باور مند به خانه نشینی زنان،، برای ایشان حصر خانه گی را با امتیاز"وزارت داخلۀ خانه" لازم دیده اند.
در کتاب های مانند، موسیقی در افغانستان تألیف هنرمند ارجمند عبدالوهاب مددی و تئاتر در افغانستان، تألیف شادروان خان آقا سرور و برخی نبشته های دیگر و یا مصاحبه ها با زنان هنــرمند، به نخستین کلید های بازگشایی دلهای سخندار زنان هنرمند دسترسی می یابیم. اما اگر زمینۀ دیدارها با ایشان مساعد شده است، به شنیدن خاطرات بیشتر و جزئیات آن گوش فرا داده ایم، که فراز آمدن فرهنگ احترام و ارج نهادن بسیار به ایشان ما را همراهی نموده است.
از مدتها به این طرف که برای من، گوش دادن به خاطرات هنرمندان، وسیلۀ بازشناسی چالشهای مختلف اجتماعی، فرهنگی و کوشش در راستای شناختن افغانستان واقعی، نیز بوده است، احساس ادای احترامی را پیش نهاده که شما را نیز به دریافت آن احساس و ادای احترام دعوت می نمایم.
یکی از آن چهره هایی که آب از دم شمشیر خورده است، بانوی صریح گفتار وجسور و آزاده، بانو مزیده سرور است. آرزومند بودم که خاطرات ایشان درکنار سایرعزیزانی که لطف نموده واز خاطرات خویش با من گفته اند، روی انتشار ببیند تا همه بدانند که هنرمندان وطن ما با چه دشواری بار هنر را بردوش نهاده و راه رفته اند.
در راستای چنان نیازها، اینجا نخست از آشنایی خویش با بانومزیده سرور می نویسم. بانویی که از نخستین هنرمندان جفت هنری در تیاتر افغانستان است. در نخستین سالهای دهۀ هشتاد عیسوی همراه با خانواده از افغانستان به سوی هند مهاجرت نمود. پس از آن به کانادا رفت که اکنون در شهر تورنتوی کانادا در آرامگاهی آرامش دارد. در کانادا نیز همواره به عنوان یک تن از فعالین فرهنگی– هنری، طرف احترام هنردوستان بود.
پای من در افغانستان بیش از دوبار به تئاتر نرسید . هردلیل و بد و بلای مانع شونده یی که در کار بود، این داغ محرومیت وحسرت ندیدن نمایش های دیداری و مستقیم هنرمندان را در دل من برجای نهاده است. شاید بیشترین آشنایی من مدتها با نام نقش آفرینان تئاتر در افغانستان از روی اعلان های رادیویی بود. اما پسان ها وقتی از دریچۀ نیاز تاریخی به این هنر ارجمند نگریسته ام، چندین کتاب را ورق گردانی کردم که از هنرمندان حوزۀ تیاتر کشور سخن دارند. زمینه های هم مساعد شده است که بعضی هنرمندان وطن را از نزدیک ببینم. دیدارهایی که نه خود منظور خویش را پنهان داشته ام ونه از نظر هنرمندان پنهان مانده است و نه هم از نظر شما پنهان بماند. منظورم در همه احوال، ره یابی به زوایای ناشناخته زنده گی هنرمندان است. همان شنیده گی ها وخوانده گی ها بود که یادداشت های تکمیل ناشده یی را با عنوان “رنج هنــــرمند” در دستور کارم قرار داد. کاری که امید به پایان رساندن آن را دارم.

 


پیش از دیدار با ایشان در هامبورگ، صحبت تلفونی تسلیت آمیز داشتم به مناسبت مرگ اندوهبار همسرشان شادروان خان آقا سرور. انسانی که در حوزۀ هنرتیاتر، فلم و موسیقی نستوه بود و پشت کار عجیبی داشت. صحبت تلفونی من با بانو مزیده سرور مانند همه صحبت های تلفونی میان اشخاص، دارندۀ تصویر نسبی از ایشان بود. وقتی کتاب تیاتر درافغانستان را ورق گردانی نمودم، تصویری که از ایشان ارائه شده بود، با برداشت من از صحبت تلفون سازگاری داشت وبر آن صحه می نهاد.
بانو مزیده سرور رُگ و راست، فصیح وبلیغ صحبت کرد. هنگام صحبت ملاحظات شخصی، خانواده گی و دوستی ها را در ابراز گفتنی های خویش راه نداد. پیرامون هنرمندان وهنرآفرینان پیشینه، نظریات وبرداشت های خود را بدون کمی و کاستی مطرح کرد. باری پرسیدم که در گذشته ها، کار هنری یک زن در جلو چشمان مردان دشوار بود، اینطور نیست؟
در پاسخ گفت: فکر کنید که در حکومت و در بین مردم، محافظه کاری بود. جرأت نوآری نبود. تیاتر بود، نمایش بود، مگر نقش زن را باید یک مرد اجرا می کرد. پس وقتی یک زن حاضر شد که نقش خودش را بازی کند و وارد صحنۀ نمایش شود، آنهم در افغانستان سالهای دهۀ سی خورشیدی. حالا به حیث یک مؤرخ خودتان درنظر آورید، که این کار تا چه اندازه مشکل بود.
در ادامه افزود: محترم فیض محمد خیرزاده، وقتی پس از تحصیل در خارج کشور، به افغانستان بازگشت، شروع کرد به جمع نمودن و پیدا کردن استعدادهای هنری و گرفتن امتحان از آنها. در اول فکر می شد که برای تهیۀ یک فلم اینکار را می کند، مگر پسان ها که متوجه مشکلات بسیار شد، استعداد ها را وارد صحنۀ نمایش تیاتر کرد. در این قسمت هم مشکلات بسیار زیاد بود. نبود پول کافی، جای مناسب، رقابت ها و از همه مهم تر این که وقتی محترم خیرزاده درام “بازیچه های شیشیه یی” اثر ویلیامز را ترجمه کرد و کوشش به خرچ داد که کار تمرین نمایش آن هم شروع شود، نبود زن در نقش هایش، برای او دلخورده گی بار آورد. اینجا بود که اشخاص به تفاهم رسیده با محترم خیرزاده به یک نتیجه رسیدند که همه برای خواهران، همسران، خویشاوندان خود اگر جوان استند و یا پیر، موضوع را بگویند که آیا حاضر استید که در چنین نمایشی نقشی را بازی کنید. چنین خواهشی از مردم آسان نبود.
من در آنوقت با خان آقاسرور که خدایش بیامرزد، نامزد بودم. وقتی سرور موضوع را با من در میان گذاشت، پیش از همه متوجه دو موضوع شدم. موافقۀ شخصی خودم که از تۀ دل پذیرفتم. دوم این که خانواده ام چه خواهند گفت. کار آسان نبود. اعضای خانواده ام حتا با کار های هنری خان آقاسرور موافق نبودند. چطور میشد که با سهمگیری من موافقه کنند. خانواده ام مخالفت کرد و من موافقه کردم. واضح گفتم که من در پهلوی خان آقا سرور این کار را انجام میدهم. مرحوم سرور وقتی که کتاب “تیاتر در افغانستان” را در سال 2001 نوشت، از موضوع آنوقت چنین یادآوری کرده است:
«فامیل نامزدم را قانع ساخته نتوانستم ولی مزیده جان خودشان چون همسر آیندۀ من بودند، این تقاضای من وآقای خیرزاده را پذیرفته وخلاف خواستۀ فامیل و اقارب شان که حتی از شمولیت نگارنده در گروپ هنری نیز رضایت نداشتند، به اصطلاح عصیانگری کرده وبا گروپ کوچک ما عقد قرارداده نمودند. که با این اقدام عنوان اولین جفت هنری در تیاتر را از آن خود ساختیم.»
هنرمندان عزیز با تحمل پیمودن آن راه دشوار، آنهم در جامعه یی که تعصب ها از هر سویش می بارید، واقعاً عصیانگر بوده اند.
این تنها نبود، پرورش فرزندان درس خوانده و هنرمند و تقدیم آنها به جامعه هنری، به ویژه در اوضاعی که بار اندوه مهاجرت و دور شدن از وطن نیز بر شانه های شان بود، سخن از تداوم ارج نهادن به هنر دارد.
این است که امروز پنجه های با برکت ویس سرور عزیز اگر دوست شفاف قلم اند، وسایل موسیقی را نیز نوازش کنان می نوازد. سایر اعضای خانواده نیز با هر نوع تحصیل در هند و کانادا و داشتن شغل اختصاصی، دارندۀ هنر والای موسیقی میباشند.
هنگامی که سیرزنده گی هنری خانوادۀ عزیز وهنرمند شور انگیز را هم در نظر آوریم، به ازدواج پر میمنت زهره جان هنگامه و ویس سرورعزیزما برسیم، می بینیم که این مکمل هم شدن تأثیر نیکویی را بر رشد هنرشان برجای نهاده است. زیرا ویس سرورعزیزما، تنها نویسنده نیست، بلکه دستی در ساختن آهنگ دارد و با تمام مناعت طبع و تواضع که خود را شاعر نمیداند، اما از رموز شعر واقف است و شعردلنشین میسراید.
افزون بر آن، ثمرۀ ازدواج را می نگریم که دختر عزیزشان، سارا جان، در کنار درس و مکتب، زیر نظر استادان ورزیدۀ موسیقی و فضای خانه، در سن جوانی یکی ازهنرمندان شناخته شده است. رفتار با وقار و متین اش، درست میراث بردار سلوک پدر ومادر شده است.
چنین بود که اعضای خانوادۀ "پناهجو" از دیدن بانوهنگامه ابرازخوشنودی واحساسات عالی نمودند و برای من مسافر که گواه چنان احترامی بودم، سخنان سعدی بزرگوار تداعی یافت.

 


ادامه دارد

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۵۷     سال بیستم    جــــــــــــــــوزا     ۱۴۰۳         هجری  خورشیدی     اول جون  ۲۰۲۴