کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

             نصیر مهرین 

    

 
معرفی کتاب/دکتر سیما علی و دخترک
سفر تورنتو
۳

 

 

 
 


سفر به تورنتو غنیمت دریافت تحفه های نویسنده گان و شاعران عزیزمان را همراه داشت. در مطالعه و معرفی کتاب ها معیار مشخصی ندارم. به همان ترتیبی که کتابها را در کنارم نهاده ام، آنها را برمیدارم، نکاتی را که بر دلم نشسته اند می آورم و معرفی می کنم. این معرفی ها که در جای نقد ننشسته اند، معرف همه موضوعات و برگهای کتاب ها نیز نیستند. زیرا در صورت آوردن همه موضوعات، در واقع راه بازنشر فشرده ی کتاب و بی نیاز کردن علاقمندان از مطالعه آن را در پیش می گیرم. در این راستا نخست کتاب "دکتر سیما علی و دخترک" ورق گردانی شد.
کتاب با چنان آرزوی دل انگیزی که جست وجوی آب برای تشنه گان را دارد، دریچه یی برای مطالعه گشود وانگیزه یی قوی برای دنبال کردن آن داد:
"... همه ی آن اتفاق ها مثل پرده ی سینما دوباره در نظرم مجسم می شوند و جان می گیرند. دقیقاً سوم ماه اکتبر سال 1990- یازدهم میزان 1369خورشیدی بود که زنی در اتاق ولادت شفاخانه ی دولتی شهر پلخمری، در تب دردِ زایمان می سوخت و ناله ی درد را در گلوی خجالت زده ی ناشی از ترس و وحشت، خفه می کرد و در گردابی که غرق شده بود، دست وپا می زد، تا تنها خودش زنده بماند. طاقت و تلاش می کرد تا صدایش شنیده نشود، زیرا توان شنیدن ِ گریه ی کودک زنده را نداشت. فکر میکرد شرط زنده ماندن خودش، با زنده نماندن نوزادش گره خورده است. ولی من با بی اعتنایی به التماس و درخواست او و مردی که همراهش آمده بود، و اصرار داشتند که تا طفلش را سقط بدهم، با اتکا و نظرداشت به سوگند نامه ی طبی ام، آخرین تلاشم را بخرچ داده کودک را زنده تولد دادم...
من تا امروز ندانستم آن زن ضعیف در آن وقت شب چطور رفت و کجا رفت؟ و چرا و چگونه گم شد؟
... نه من و نه هیچکس دیگر، ندانستیم که آن مرد مرموز چه شد؟ و کجا رفت و چرا رفت؟
من ماندم و دخترک نو تولدِ نارس و ناسالم اما زنده."
آری، گفتن "من ماندم و دخترک"، در ذهن خواننده ی پوینده، جای تکاپو وکنجکاوی بی قرار می یابد تا پاسخی به پرسش های بالا بیابد. اما خواننده وقتی هم گام با برگ های کتاب "دکتر سیما علی و دخترک" قدم برمیدارد، انبوهی از اطلاعات و رازهای نهفته را می یابد. خواننده در هرگام با انبوهی از رویدادها و دیدنی ها مواجه می شود. "من ماندم ودخترک" راوی چندین دهه می شود. چندین دهه ی پسین که در دلش پنهان نگهداشته شده های بسیاری را بیرون می آورد. خواننده پس از آگاهی از تولد کودک، جست و جوی مادر و پدر او را در مرکز توجه قرار میدهد، اما با ورق گردانی بیشتر و دیدن چهره رویداد های بیشتر، آنهم با آوردن زمان ومکان، به مقدمه ی دکتر سیما ملتفت میشود که کتاب اش سخن از خاطرات واقعی- تاریخی دارد. خاطراتی که جوانب جامعه شناختی افغانستان، نقش مذهب و قوم گرایی، محدودیت در برابر دختران و زنان، عوامل مهاجرساز، نقش متنفذین محلی، انسان آزاری های زندان، رنج "گریزه"( مهاجر وبی خانمان)، بی نانی و بی دوایی، خانه به دوشی، تصویر اخلاق و کارکرد های آسیب زای قاچاقبران انسانها، امید غلبه بر ناگواری ها و نتایج شکوهمند تصمیم قاطع برای غلبه بر دشواری ها و... را مستند بیان میکند.
وقتی خاطرات با سخن از علاقه ی جوان افغان تبار سنی مذهب به دوشیزه ی شیعه ی اسماعلیه شرح می یابد و دوشیزه ی جوان محدودیت های سنتی نسل بزرگسالان را مانع احتمالی می آورد، پذیرش کارکرد مژگان فرهاد در جای تیشه برای عشق شیرین که کوه مانع را بردارد و حتا تغییرمذهب میدهد، شکوهمندی احترام آمیز و دارنده ی پیام نسل جوان میکند. اما هنگامی که بر بنیاد روایت از سالهای بعد، این سرنوشت با گذشت زمان" دل شکسته گی"ها را بار می آورد، خواننده ی نتیجه جوی و عبرت گیرنده، به تغییر مذهب زود گذر توجه می بابد.
کتاب دکتر سیماعلی و دخترک، هنگام شرح خاطرات با اخلاص ژرف به یاد پدر و مادر می افتد که سواد نداشتند و"مانند اکثریت عظیم ملیت ما از درس و مکتب و سواد محروم نگهداشته شده بودند..." با آنهم توجه جدی داشتند که فرزندان درس بخوانند، حدیت در مندانه ی تاریخ معارف را تبارز میدهد که ملیون ها انسان محروم نگهداشته شده از فراگیری درس در مکتب، صمیمانه در پی آن بوده اند که فرزندان شان درس بخوانند. چنین موارد دیگر:
دیدن ناگواری ها در غربت هجرت، سخن درد آمیز آنانی میشود که دردهای مشترک و شرح شده در این کتاب داشته اند، اما خود توان نوشتن نه. هنگامی که می خوانیم:
"روزهای سختی بود، از وطن وزادگاه شیرینم به آسانی دل کنده نمی توانستم. هزاران خاطره ی فراموش ناشدنی، از شهر و ده وکوچه و بازار و مردم ساده و مهربان خویش داشتم."
ویا آنگاه که مادر پیر راوی بنابر توصیه ی دکتر نیاز به آب گوشت و غذای خوب دارد، اما خود راوی توان تهیه ی آنرا نمی بیند و حتا توان دادن شیر به طفلک شیرخوار نداشت، آب را شیرین وبه کودک میدهد، وقتی از فشار قرض دهنده گان پای صحبت درمیان می آورد، ویا آنجا که برای درمان بیماری قلبی، کتابهایش را می فروشد و...
این ها را که اندکی آوردیم، از دل پردرد ملیون ها انسان زحمت دیده و درد آشنای چند دهۀ پسین صحبت میکند و بر دل آنها می نشیند. از آنجایی که خاطرات واقعی و دیده شده اند، در تبیین رویداد های معاصر، محل توجه مطمین قرار میگیرد.
بخشی از کتاب به شرح ناگواری های خانواده گی و رنجش ها از "دخترک" اختصاص دارد. رنجش هایی که دامنگیر هزاران خانواده بوده است. اما در کتاب دکترسیما علی و دخترک، تصمیم و پیامی از آغاز تا پایان حضور لبخند رضایت آمیز، از زنده گی، موج میزند. تصمیمی که دکتر سیما علی را در هرحالی همراهی نموده این است که بر دشواری ها فایق آید. آنچه را که به دست آورده و در نهایت برای خواننده ایجاد تحسین واحترام میکند.
من صمیمانه با مطالعه این کتاب مانند کتاب های مشابه، چنین احترامی را احساس کردم.
شایان یادآوری است که دسترسی بانو دکترسیما علی ارجمند به ادبیات، شعر و عادت به کتاب خواندن، سبب شده است که در توصیف و تصویر خاطرات، زیبایی های تأثیر برانگیزتر را بیاورد. یک نمونه را از خاطر افسرده می آورم:
"زمستان هنوز ادامه داشت و هوای سرمایی، مانند خاطر افسرده ی من ابرآلود و دلگیر بود. اتاقک ما که نزدیک دروازی ورودی آپارتمان قرار داشت، با هر بار باز و بسته شدن دروازه ی عمومی، سردتر میشد و با آنهمه سرو صدا، کودک مریضم خواب نداشت و پیهم گریه و ناآرامی میکرد."(ص199)
*
ازهموطنان خواهش میکنم که این کتاب را بخوانند و برای پرسش هایی که در آغاز کتاب در باره ی پدر ومادر "دخترک"مطرح شده است، خود پاسخ بیابند.
برای بانو دکترسیما علی بهترین ها را آرزو دارم. خوشنود هستم که شما را دیدم و این کتاب، تحفه یی را که عزیز میدارم از شما گرفتم. آرزو دارم با این جهان دیده گی ها و سرگذشت وسرنوشت، مصدر کمک های بیشتر و دلسوزهای پرعاطفه که دارنده ی آن هستید، در کلینیک صحی برای بیماران شوید.
*
پ.ن: کتاب دکتر سیما علی یاد آوری از زحمات و مهرورزی نویسنده ی ارجمند کریم پیکار پامیر، همکاری نویسنده گان گرامی اشرف فروغ، جناب احمد محمود امپراطور و فرزندان نویسنده را نیز دارد. پیرامون زحمات فرهنگی جناب پیکار پامیر در شرح خاطرات تورنتو بیشتر می آید.

معرفی کتاب
نام کتاب: دکتر سیماعلی و دخترک
نویسنده: دکتر سیماعلی
ناشر: اداره ی ماهنامه ی پگاه- کانادا
دیزاین پشتی: فرحت علی
تیراژ: یکهزار جلد
تاریخ: سال 1401 خورشیدی
محل طبع: شهر تورنتو- کانادا

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۴       سال نــــــــــــــــــوزدهم        عقرب/ قوس     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی  اول نومبــــــر ۲۰۲۳