کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 

 

 
 

             نصیر مهرین 

    

 
راز نیلوفر و باران

سفر تورنتو
۴

 

 

 


با دریافت پیامی عاجل از دوشاعر ارجمند، بانو فاطمه اختر و مختار دریای عزیز و مهربانی همیشه گی دوست مهربان متین رحمانی به دیدار چند تن از دوستان نهاد فرهنگی کاروان شعر رفتیم. دلیل عاجل بودن دیار این بود که در فرصت کم، جمع شدن در جای دیگر، ناممکن به نظر میرسید. بدون داشتن دست گلی، اما خوشبختانه چاپ تورنتوی کتاب مصاحبه را که پیکار پامیر گرانقدر زحمت اش را دیده بود، در دست گرفته به دیدار دوستان چشم ام روشن شد.
مجلسی را که با لطف شایسته ی احترام و ابراز امتنان بسیار بانو نیلا دریا آرین و دوست عزیزم جناب مختار دریا آراسته بودند همراه با خوانش شعرها و شنیدن سخنان عزیزان بسیار دل انگیز و امید آفرینی بود.
 

 

مدیون شنیدن سخنان و اشعار عزیزان و زحمات بانو مختار

 


در جمع دوستان، بانو نیلوفرظهوری راعون نیز مانند سایر دوستان، نخست سخنانی را که آراسته بود با زبان شاعرانه ی صمیمت آمیز و لطافت های شکوهمند ادبی پارسیِ مظلوم اما سربلند، به خوانش گرفت. شعر، دیکلمه و رفتار شاعرانه با شعر از همان آغاز نشان میداد که این بانوی شاعر تا چه اندازه حرمت شعر را نگه میدارد و آن را از ته ی دل دوست دارد. در طی مجلس ادبی که دیوان زیبای شعرهای "نجوای باران" را دریافت داشتم، و پس از بازگشت، به ورق گردانی کتاب پرداختم شعرهای جذاب هر برگ به خوشنودی و امیدوار بودن بیشتر از وی گواهی دادند.
گاهی چهره ی بانو امجد رضایی، بهار سعید، لیلا صراحت روشنی و حمیرای نگهت و دوست ندیده و جوانمرگ نادیه انجمن در پیش چشمانم ظاهر شدند و پذیرفتم که نیلوفرظهوری راعون، روان آنها را با ادامه کاری زحمت آمیزخوشنود نموده است.
آن عزیزان که هر کدام مانند تعداد بیشماری از شاعران عزیزما، به نوبه فراورده های خود را در حوزه ی شعر و ادب برجای نهادند، اما در تایید این تصور گمانی نتوان داشت، که آرزو مندی سرودن بیشتر داشتند. من در واپسین دیدار با بانو لیلا صراحت روشنی که زنده گی اش با درد ها آمیخته بود، این آرزومندی را شنیدم. گفت کاش چند شعر دیگر را هم میگفتم...
ورق گردانی کتاب "نجوای باران" این برداشت را برایم آفرید که بانو راعون در تداوم زحمت و برشانه نهادن وظایف شاعری، در حوزه ی اعتراض وخروشیدن شاعرانه بر پلشتی ها و زشتی های دل آزار زمانه اش نیز بار تعهد را بر دوش می کشد. در پایان خوانش اشعار روان و سخندار ایشان، به این برداشت صحه نهادم که در مقدمه ی کتاب زیر عنوان "دلواپسی های سرد غربت" چنین آورده است:
"... اکنون هیچ هنر دیگری به پیمانه ی شعر مرا در خود نمی پیچاند. حتا موسیقی.
و"نجوای باران" پنجره ای است که پرنده های خیالات مرا به تماشا می نشیند."
اکنون با مجال کمی که دارم، نمونه های اندک را می آورم که از این پنجره ی روحنواز نگریسته و دریافته ام. امیدوارهستم در فرصت دیگر همراه با بازخوانی متن گوشه های دیگر شعر ها را نیز معرفی کنم:
غم آمیزی شعر ها
میتوان گفت که در سرتاسر دیوان "نجوای باران" شعرهای بانو راعون، با غم راه رفته وغم را شناخته اند. اما ابراز غم در شعرهای وی، معنی غم سراییِ غمدیده گان یأس زده و یا آنانی را ندارد که در غم فردی و یا مخاطب موهوم زیسته وسروده اند. از این نمونه هم نیست:
"ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی‌تو به جان آمد وقت است که بازآیی...
اگر قرار باشد، سخن از غم وی را با غم شاعر دیگری در نظر آوریم که اندک هم نتوانند بود، این بیت سعدی را نزدیکتر می یابیم:
"هر کسی را غم خویش است و دل سعدی را
همه وقتی غم آن تا چه کند با غم دوست..."
غم، دلهره و تشویشی که در شعر بانو راعون می نگریم، غم "نسل سرگردان" است. نسلی که وی از ایام کودکی، آنگاه که در اوضاع دشوار فاصله رسیدن به زندان پلچرخی را برای بردن پیام و یا آرزوی دیدار پدر می پیماید، تا "غربت غریب"، دوری از بدخشان و خاک عزیزش، آنها را لمس نموده و شناخته است. برای این نسل آشنا با گریه و گریستن که خندیدن از خانه های شان ناپدید شده است، غم نامه را میر ساید:
...
فقط مجال بده با کنایه ساز کنم؟
اجازه است کمی لب به خنده باز کنم؟
چه خنده ها که از این خانه ناپدید شده
چه خنده ها که به روی لبم شهید شده...
آرزوی پایان یابی غم و دسترسی به خندیدن را پی می گیرد. آرزومندی دارد که:"... گلشن لبخند در فصل محبت وا شود..."
بهتر است تمام این شعر را بیاورم:
سر به سر سرمایه ی این نسل سرگردان غم است
تا امیدی سر شود، هنگامه ی پایان غم است
کودک خورشید با غمنامه ی نو بشگفد
تا به شب در کوچه ها گهواره ی وجدان غم است
چشم ها ابری و دامن ها پر از لعل و گهر
روی دشت عمر ما سرمایه ی باران غم است
ضجه و فریاد و مرگ و انتحار و انفجار
خشت خشت لحظه های کشور ویران غم است
هر چه در بازار این ویرانه قیمت می شود
گشته آن چه از همه پُررونق و ارزان غم است
گلشن لبخند در فصل محبت وا شود
حاصل کشت نفاق وعقده ی انسان غم است." ص 54


بر انفجار وانتحار و شب آوری های آن می خروشد


می بینیم که در توصیف چهره ی مسلط اندوه در میهن اش، عوامل وآسیب زایی های آنرا وضاحت میدهد. یکی از آنها کارکرد خونریزانه و جفاورزی تروریستی است که با مرگ آفرینی مصیبت انتحار و انفجار علیه نسل او بیداد میکند.خروشیدن بر انتحار و انفجار وغم های پیامد زای آن در شعر بانو راعون در چندین شعر چهره نموده است.
در شعر شماره دوم ص 11:
ای سرزمین خسته که بسیار می تپی
با انفجار و راکت و رگبار می تپی...
*
زمین و خانه و باغ و حرم خون
گرفته کشور ما هر رقم خون
به جای زنک مکتب صوت بمب است
کتاب و دفتر و بکس و قلم خون...
*
عجب سرنوشتی دارند
فرزندان اقلیم جهات
انتحاری، انفجار
انتحاری، انفجار ...ص 83
در راستای ارایه ی تصویر شاعرانه از میهن و کارنامه های انسان آزارانه که از هر سوی آن گریه، غم وعزا رویانده است، دل تنگی اش را می آورد، اما تسلیم گریه نیست:
...
تا کی به غم وعزای تو گریه کنیم
هر روز به کشته های تو گریه کنیم.
در شعر بلند نیمایی:
" که اذان نخستین را
ملای پاکستانی در گوشش انفجار میدهد"
اندیشمندانه، مصیبت جاری در میهن را هدف می گیرد.

فریاد درد زن افغانستانی


سخن از رنج ها و آلام زن افغانستانی، در شعرمعاصر فارسی جای چشم گیری دارد. با آنکه شاعرانی از جنس مرد نیز به آن عطف کرده اند، اما از حق نگذریم آنگونه که رنج های ملموس زن را شاعر زنان افغانستانی ابراز میکنند، ابراز درد ملموس و آزموده شده است. دلیل اش هم این است که جامعه سنتی کمتر تحول دیده و باز در بند عقب مانده گی افتاده، نسل مذکر بدخوی، بدفکر و محصور در محدوده ی تنگ بی حرمتی به زن را با قرائت دینی ویژه اش چنان با بی خردی شکل داده است که ستم بر زن را، پیروزی مردانه تلقی میکند! این است که انسان و زن آگاه، بر این بداندیشی و بد کاری، معترض می شود.
این اعتراض، محکومیت و سعی در بلند داشتن درفش دادخواهی در شعر بانو راعون ارجمند به خروشان شدن سایر موج های اعتراضی شاعر زنان معترض بر بیداد گری ناشی از تبعیض جنسیتی می افزاید. وی از وضع زن در محیط خانواده موضوع را با مثال ساده، اما جای داشته در بسا خانواده ها، به تصویر میکشد:
"تو غرق بوی کاغذ، من بوی دیگ و کاسه
یک بار سوی من بین از روی دیگ و کاسه...
مشهور است که مردان در سطح گسترده تری، مشغولیت زن در خانه را به عنوان کار و آنهم کار با زحمت بیشتر، "بیکاری" یاد میکنند. یعنی زنی که در امور بیرون منزل مشغولیتی ندارد، پس "بیکار" است. بانو راعون در این شعر مردان مشغول با قلم و کاغذ اما بی اعتنا به مشغولیت زن را که حتا در بیرون منزل نیز کار میکند، چنین به چالش کشیده است:
هر دوی ما به خانه وقتی که می درآییم
تو سوی میز خواندن، من سوی دیگ وکاسه...
ص19
و در شعر پایین درد های زن را می سراید:
تا دختر و تا همسر و مادر شده ای
در گریه ی پیوسته ی خود تر شده ای...
بر خیز و گره های خودت را بگشا
هر چند که دل خورده ز باور شده ای
ص 35
در حوزه استدلال شاعرانه بر توانمندی های زن عطف میکند:
هرچه هستم، رونق هستیستم
بهر تو اما فقط مستیستم...
لطف خواهر، مهر همسر می شوم
بوی عطر عشق مادر میشوم...
برتری در جنسیت بیهوده است
برتری در مهربانی بوده است...
مهر دستانم ترا پرورده است
تا به بالای سرم آورده است
روی گل ها از جهالت پانمان
خویش را بالاتر از زن ها مخوان
ص 64
یاد از بدخشان


"وطن" در آن مفهومی که در افغانستان جای افتاده شده و از خاستگاه آغازین، شهر و محل پرورش، سخن دارد، در شعر شعرای زبان فارسی پیشینه دارد و اندک نیست. بانو راعون با زیبایی از بدخشان یاد میکند ویادش را عزیز میدارد. و چرا نه؟ به ویژه نسلی که با مهاجرت تحمیلی مواجه شده و آرزومند خدمت و بهبودخواهی های وطن در گستره ی شهر و در گستره ی میهن بوده اند.
نمونه هایی را می آورم:
...
آن روز که گل کردم در کنج بدخشانم
یک شهر به من گوید: برخیز که یار آید
در "جرم" خودم باشم در بند "نوا" حیران
شهزاده ی رؤیایم از راه تخار آید...
ص 10
و در شعر دیگری، دریای کوکچه را به یاد می آورد:
می نوازد خاطراتم را نوای کوکچه
یک بدخشان عشق خفته در صدای کوکچه...
هر سحر تا مکتب مخفی مرا همراه بود
مانده روی دشت ذهنم جای پای کوکچه...
می سراید با نفس هایش بدخشان مرا
می چکم چون ابر روی انزوای کوکچه...
تا دعای جلغر و پامیر همراهم بُوَد
نذر خواهم کرد شعرم رابرای کوکچه.
ص 16. همچنان در ص 34 دیوان نجوای باران
به یاد محمد طاهر بدخشی، فرخنده، رهنورد زریاب مرثیه هایی دارد که نشاندهنده ی حرمت به انسانیت ومحکوم نمودن جنایت است. هنگامی که از زندان پلچرخی وناپدید شده گان یاد میکند و یا از قربانیانی که دست استبداد در گلوی شان نشست و ناپدید شد ند، درد سرای فرزندان ده ها هزار انسان قربانی استبداد میشود.
ویژه گی متبارز شعر بانو راعون در آوردن پیام های شفاف انسانی است. پیام هایی که ذهن را صممیانه می نوازند، به شعر، به ادبیات و به تحرک و پویایی فرهنگی کمک میرسانند.
در حالی که برای بانو نیلوفر ظهوری راعون انتشار این اثر شاعرانه را شادباش می گویم، آرزو دارم هموطنان فرهنگدوست آن را بخوانند.
***
شناسنامه ی اثر
- نجوای باران
- سرایشگر: نیلوفرظهوری راعون
- ویراستار وبرگ آرا: منیر احمد بارش
- طرح پشتی: ژکفر جسینی
- ناشر: بنگاه نشر امیری
- سال چاپ: خزان1400 خورشیدی
دریافت کتاب از طریق تماس با شاعر در فیسبوک:
Nilofar Zohuri Rahoon


 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل  ۴۴۵       سال نــــــــــــــــــوزدهم         قوس     ۱۴۰۲         هجری  خورشیدی                     اول دسمبر ۲۰۲۳