همدلان کابل ناتهـ


دريچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 

 

 نوشتهء نصیر مهرین

 

کمپنی هند شرقی

                        و

                                   مرگ وزیر محمد اکبر خان

 

برای مطالعه بخش اول اینجا را کلیک کنید

برای مطالعه بخش دوم اینجا را کلیک کنید

 

بخش سوم

زمینه های رهبردی تدارک حمله به افغانستان

 

انگلیسها بار نخست درسال 1839ع به افغانستان حمله نظامی کردند. با آنکه دولتمردان و تاریخنگاران وابسته به استعمار همواره ادعا داشته اند که به منظور رفع خطر دست درازی روسیه تزاری و فرانسه به سوی هند، به چنان عملی به افغانستان دست یازیده اند؛ اما حتا صرفنطر ازین استقلال استعماری که خاستگاه تجاوزکارانه دارد، آن عمل تجاوزی بستن حلقه زنجیری بود که در حلقات پیشین در منطقه بسته می شد. در واقع نه به عنوان واکنش علیه روسیه و فرانسه بلکه حرص و آذ بهره کشی و ملزومات استعماری در منطقه بود که پای تجاوز به افغانستان را درمیان آورد. ازین رو علایق بریتانیا به اشغال ویا زیر سلطه نهگداشتن افغانستان پیش از آن به یک ضرورت تبدیل شده بود که زنگ خطر روسیه به سوی افغانستان ویا ایران به صد در آید.

دست اندازی روسها و انگلیسها به سوی ایران و افغانستان، چهره واضح از رقابت ها و کشمکش های آشکار و پنهان و مواردی از سازش های رفاقت آمیز را نشان میدهد.

رقابت های روس و انگلیس در منطقه، روابط و ضوابط جدید و مورد نیاز استعمار را بوجود آورد که تاثیر پذیری های هرکدام موضوع بحث های مستقل و مشخصی را در تاریخ افغانستان و کشورهای منطقه مطرح میکند. آنچه مسلم است تجاوز به افغانستان و اتخاذ سیاست ظالمانه استعمار فعل و انفعلات و زیان های جبران ناپذیر را با  خود داشت و به رشته مخاصمات طولانی و پیچیده بود. ازین رو کوشش اصلی انگلستان، مبنی برلزوم قطعی «نگهداری» افغانستان یعنی راه وصول به هندوستان بود. این موضوع خواه ناخواه ایجاب میکرد که اگر افغانستان در برابر نظریات هند واکنشی نشان ندهد، از توسل به زور علیه آن خوداری شود.

از 1832 تا 1857 انگلستان با استفاده از کلیه وسایل ممکنه، تمام کوشش خود را درین راه بکاربرد. در اجرای این مقصود آنها به تعداد مامورین خود افزودند. در تحریکات داخلی شرکت کردند و حتی درسال 1838 ایران را تهدید به دخالت نظامی کردند در همین سال با افغانستان جنگ نامؤفقی را به راه انداختند...[19]

به منظور تحت سیطره در اوردن افغانستان، جنگ جویان ماجواجو و امتیاز طلب نظیر لارنس چنین نوشتند:«چنانچه اقدامات احتیاطی شدیدی اتخاذ نشود، طولی نخواهد کشید متوجه خواهیم شد چند جنرال جاه طلب روسی با چند شاهزاده هندی بی آرام ویا ناراضی ارتباط برقرار کرده اند.» [20]

نشان دادن تهدید روسیه تزاری، یکی از سرخط های همیشه گی سیاست منطقه ای لندن و دهلی بود. حکومت لندن، برای حفاظت هند اشغالی، به سیاست تبلیغاتی متوسل شده بود که اشغال افغانستان را توجیه کند.!! القا چنین ذهنیت در زمامداران جاه طلب و مردم افغانستان در مرکز توجه آنها قرار داشت. در حالی هند برای انگلیسها اهمیت حیاتی داشت، و از عدم رسیدن پای روسیه به هند میتوانستند مطمین باشند. اما هرگز بی اطمینانی و عدم اعتماد در برابر مسکو را فراموش نمیکردند. طعمه های بسیاری از مناطق وسیع هم سرحد، برای روسیه تزاری در سرراه نهاده شده بود که عدم اشغال آنها از طرف انگلیسها، خود حاکی از رفاقت و تقسیم مناطق بود، اما با آنهم همواره تهدید روسها برای افغانستان گپ میزدند.

آن مناطقی را که روسها قدم به قدم اشغال کردند عبارت بود از تاشکند، خوقند ،سمرقند، بخارا، خیوه...

روسیه تزاری متاثر از همان سیاست دارنده مدوجذر با انگلستان، قسمت های را خاک ایران را گرفت و قرارهای خفت باری را برابران تحمل کرد.[21]

بازتاب همان روابط دو کشور بزرگ بود که قراردادهای ایران ـ انگلیس، انگلیس ـ افغانستان تحمیل شد.[22]

از جانب دیگر، پیروزی سیاست انگلیس در اروپا، امتیازی را در دست بالا داشتن لندن نهاده بود که هرگاه پله اختلاف میان ماسکو و لندن بالا میرفت لندن در جبهه آرایی و زیر فشار قرار دادن ماسکو پیروزی بدست می آورد. باری هم که جلوه های از طرح اقدام مشترک روسیه، فرانسه، ایران و افغانستان به چشم خورد، مرگ مرموز امپراطور روسیه، ضربهء بود که اخلاف آو آن را نمی توانستند نادیده بگیرند. از جانب دیگر دپلوماسی لندن نشان داد که ابتکار عمل تاثیر گذاری برسیاست های تفرقه اگنانه ومانع شونده مخالفین و رقبا را دارد؛ مثلا: رفتن ملکم به دربار فتح علی شاه قاچار، حامل چین نیتی بود. ملکم درآن مسافرت توانست ایران را با سیاست های انگلیس نزدیک بسازد. او در آن مسافرت از زرنگی، رشوه ها، و تهدیدات کار گرفت. ایران را از آن جبهه احتمالی دور کرد که میان فرانسه، ایران، روسیه و افغانستان می توانست ایجاد گردد. برعلاوه امکاتی را برای هند بریتانیه فراهم نمود که اگر در آینده ایران با رقبای انگلیس به توافقی برسد که از خاک ایران بسوی هند کار گرفته شود. انگلیسها به ایران چنین موقعی را ندهند، و درسیاست ایران در برابر افغانستان نیز با مؤفقیت توانست منافع انگلیس را در قرارداد ایران و انگلیس بگنجاند.[23]

درین ارتباط هرات و پشاور همواره در سیاست شیطنت آمیز وسیله استفاده را داشته است.[24]

اما آنچه را سیاست های حریصانه روسیه منشا میگرفت، به تناسب امکانات اقتصادی و صنعتی و سطح مهارت دپلوماسی بریتانیا پسمانی داشت، پیشروی های تزارهای روسی بیشتر حلقات ضیعف هم سرحد روسیه را آماج حملات قرار داده بود. این دست اندازی و پیشروی در دورترین نقاط جهان نبود، طوریکه برای انگلیسها میسر شده بود، تبارزات تاریخی تشبثات استعماری روسها را در اروپا و در کشورهای امیر نشین آسیایی، به سوی جاپان و ترکیه متوان دید. که از جمله به سوی مناطق مجاور آسیایی و هم سرحد با افغانستان توفیق داشت.

اما هندوستان برای روسیه تزاری، در چارچوب حربه تبلیغاتی و زیر فشار قراردادن لندن مطرح میگردید. این دریافت مغایر موجودیت آرزهای تزارها نیست. حتا بدون تردید تزار ها نیز آرزو داشته اند که نه تنها هند بلکه بسیاری از بقیه کشور های جهان را زیر سلطه بیاورند. اما درین زمینه طرح و برنامه، پرتلاش و جدی که افغانستان را اشغال کنند و به سوی هند بروند مقام جدی در سیاست های تزاران دارا نبود. (جز آن مورد استثنایی که با مرگ مرموز امپراطور پایان یافت) همچنان محدودیت های روسیه و توانمندی رقبا بخصوص انگلستان امکانات میسر را انتها در اختیار انگلیسها میگذاشت. امکاناتی که رسیدن روسیه به هند را منتفی میساخت، همانگونه که پیشتر گفته شد، صحبت از هند برای روسیه تزاری بیشتر جنبه های مانور آمیز را داشت.

جا بجا کردن قوا در کراسنووسک و رفتن ژنرال استولیستوف به کابل (در دهه شصتِ سده نزده) نمونه های ازین مانور ها بود. ماسکو میخواست باژست ها و حرکات مانورآمیز از هند سخن بگوید و لندن را زیر فشار بگذارد، تا در اروپا دارنده امتیازی باشد.

از طرف دیگر رقابت ها و سبب شده بود که روسها نیز در نا اطمینانی بسر میبردند تا مباد پس از اشغال افغانستان، اشغالگری مناطق شمال افغانستان را تهد ید کند. یک نویسنده روسی درسال 1877 ع به موضوعی اشاره میکند که این نیات و نا اطمینانی را وضاحت میدهد:

«هرچه روسیه در آسیای مرکزی قوی تر شود به همان اندازه انگلستان، در هند ضعیف تر در اروپا سهل الوصول تر خواهد شد.» [25]

نویسنده دیگر به اسم لیدف:

«وضع ما (در مرز های ایران و افغانستان) انگلستان را مجبور خواهد ساخت که قوای نظامی خود را در هندوستان افزایش دهد و هزینه ها بیشتری متحمل شود واین قوا را به حال آمادگی دایمی نگهدارد تا بتواند تسلط خود را بر هندوستان، حفظ کند. حقیقت این است که ظاهرأ این وضع برای ما نتیجه یی را که طالب آن هستیم خواهد داشت. یعنی رسیدن به اتحاد صمیمانه یی میان روسیه و بریتانیای کبیر که هردو حریف توانمند خواهند بود.» [26]

اینکه چنین اندرزی در ماسکو طرف پذیرش بوده باشد، جای تردید نیست، زیرا سیاست روسیه تزاری دقیقأ در همان میسر اشاره شده و پیشنهادی عملی می شد. اما گویا ناصح سیاسمتداران تزاری مطلع نبوده است که در صورت افزایش مصارف دریک جنگ پردامنه و اصطکاکی، روسیه تزاری زمینه های آسیب پذیری بیشتر داشت تا انگلستان. برعلاوه انگلستان، تمامی هزینه های جنگی را بر دوش نمی کشید. هزینه های جنگی به عهده مردمان بومی بود، رقم بیشتر نیروی انسانی سپاه جنگی نیز از مردمان مستعمرات بود، نهرو می نویسد: «در حالیکه ملیونها هندی فقیرتر می شدند، هزینه جنگی که انگلیسها در هند علیه دیگران رهبری میکردند، هند می پرداخت نه انگلیسها...»[27]

نویسنده "شیپور تباهی" در ارتباط تحمیل هزینه های جنگی استعمار بریتانیا در سال های نخستین یورش و اشغال افغانستان اعتراف جالبی دارد که حاکی از تحمیل فشار بر مردم مناطق اشغال شده است، وی چنین نوشت:

«آذوقه و لوازم یک قشون و اردوی به آن بزرگی، از منابع مملکتی چنین فقیر تهیه می گردید.» [28]

در حالیکه منظور وی افغانستان اشغال شده است، بدون تردید در جنگهای فرسایشی و دراز مدت بازنده نه انگلیسها بلکه روسیه و مردمان فقیر افغانستان، هندوستان و ایران بوده اند. برعلاوه پشتوانه های اقتصادی و امکانات استراتیژیک انگلستان برای پایان بردن جنگ بیشتر بود.

با وجود چنان مانور ها از طرف روسها که گونه یی از توجیه در اختیار عمل اشغالگری بریتانیا میگذاشت، همانگونه که تاریخ دیده است، رقابت ها به رفاقت ها ویا جنگ های خونینی انجامید. بعدها از جنگ کاستند و در مناسبات رقابت آمیز ماسکو و لندن، «گنگره برلین» [29] تفاهمی ایجاد کرد که در ادامه جریانات تاریخی افغانستان، تنها ماندن و توهمات و فرار شیرعلی خان را با درنظرداشت آن میتوان بهتر دریافت.

ضمن این دیدار با تاریخ، و آشنایی با گونه های مختلف تلاشها برای استیلا در افغانستان، تذکر این مطلب که در صفحات پیشین بدان اشاره کردیم، فراموش نمی گردد که پیروزی استعمار، همواره از زورمندی و قدرت او ناشی نشده است. بلکه زمینه های شکست در داخل افغانستان، راه را برای موفقیت هموار کرد. همانگونه که در هند در یک نگاه عمومی دیدیم. در افغانستان نیز تحقق آرزوهای بریتانیه چنین زمینه های را دید و از آن به قدر کافی بهره جست.

زمینه های داخلی و مساعد برای اشغال افغانستان

از قدرت اقتصادی و نهادهای صنعتی متعمره جو برای بلعیدن مناطق بیشتر یادآوری کردیم. در کنار قدرت اقتصادی و صنعتی که بریتانیا و چند کشور اروپایی به دست آورده بودند. امکانات نظامی و ابتکارت دپلوماتیک وسایل و طرق بهتر و مؤفقیت آمیز را ممد جوابگوی های نیازهای استعماری آنها ساخت. ما اگر به وضع داخلی و مساعد در افغانستان مراجعه نکنیم و آن زمینه هایی را که از درون جامعه پیروزی های استعمار را مساعد ساخت نشناسیم، تصویر روشنی از کارگردهای قدرت و امیل استعماری و زیر سلطه رفتن افغانستان در اختیار نخواهیم داشت. با شناختن آن زمینه در واقع به این واقعیت توجه می یابیم که مقارن شروع تشبثات بریتانیا در امور داخلی و خارجی افغانستان، اوضاع افغانستان نیز مانند هند بحرانی و آشفته بود. همان اوضاع بود تشبثات بریتانیا را گستره حضور و نفوذ و تسلط روبه تزاید داد. واقعیت این است وضع داخلی افغانستان حال بدن بیمار و زخمین را داشت و آن وضع تمایلات و تشبثات استعماری را قرین موفقیت گردانید.

برای شناختن علل موجود در جامعه، آن وقته، ساخت اجتماعی و اقتصادی با ساختار قبیله یی در دروه حاکمیت احمشاه ابدالی بسیار مهم است. زیرا تشخیص همان نهاد است که پیروزی به جانب هند و ایران و عقب نشینی بعدی را به گونهء ریشه ای نشان میدهد. با آنکه وضع ناهنجار هند و ایران زمان شاهی احمدشاه و پسرش تیمورشاه این امتیاز را برای آن دو تن داشت که پیروز از معرکه بیرون شوند. اما اداره ای که نمتوانست حامل پویایی و تحرک اقتصادی و اجتماعی باشد، بحران عقب مانده گی و پس افتاده گی ها (نظامی) اگر میتوانست به عواید ناشی از چپاول هجوم به هند، امکانات دولتی برا کمک کند اما کمکی به رشد طبیعی نه نماید تا جامعه و ترقی صنعت دستی مهیا نگردد.

نگریستن ازین زاویه به ویژه گی های شکل گیری دولت با نماد احمدشاه ابدالی را چنین می یابیم که فردی مطرح و با نفوذ و دارنده امکانات اقتصادی، پس از قتل نادرافشار از طرف سران ناراضی اش، قدرت در دست داشته خویش را در قندهار مشروعیت بخشید. این نحوه کار که بنیاد دیرپای صحه گذاری به قدرت را دارد. موجد این سوء تفاهم شده است که شاهان و امیران و روسای جمهور افغانستان را گویا "لویه جرگه ها" (جرگه بزرگ) انتخاب کرده است. شیوه وستعت بخشیدن سرزمین های زیر حاکمیت و اجرای گونهء حکمروایی، بسیار به آسانی معرف حکمروایی آسیایی شرقی احمدشاه ابدالی است.

البته گفتنی است که غیر از توقع دیگری نیز نمیتوان داشت. آن بافت که تجمع قبایل و زیر کنترول آوردن آنها را با درایت شاه همراه داشت، تدوام قدرتی را که با سوکوب ها تمرکز می یافت. با تداوم همان شیوه ضمانت میکرد، منابع عایداتی آن قدرت و ضروریات اقتصادی اش بر پایه منابع مالیاتی چپاول از ناحیه حملات به هند پیروزی و پشتوانه قدرت استبداد شرقی را تضمین کرد. و برای قوی شدن بازوهای قدرت، خان سازی و خان شکنی را نیز اجرا نمود. همان بود که به کمک ملزومات حیاتی اش یعنی سرکوب های نظامی سرکشان مرکز گریز، دولت واحد و متمرکزی را تمثیل کرد. وقتی ازاین زوایه کمتر دیده شه در شکل گیری سیمای دولت احمدشاه ابدالی می بینیم، بلادرنگ، فقدان سهم طبقات را در آفرینش قدرت او از یکطرف و مافوق بودن قدر و قدرت نهاد سیاسی نظامی اش را نیز می نگریم.

در واقع می بینیم که برخلاف سیر رشد و فعل و انفعالات جوامع غربی، در افغانستان آن هنگام، طبقات اجتماعی و با رشد اقتصادی آنها موجد پیدایش دولت ویا ذخیره ها و انباشتی نبود که دورنمایی از تحول اقتصادی و طبقاتی را در چشم انداز بگذارد. و شاه نیز نماینده و وابسته به طبقه و طبقاتی نبود بلکه در فوق همه قرار داشت. با گذشت چند دهه ذخایر اقتصادی راکد در انتظار روز های مبادا برای مقابله با خطرات احتمالی و در حصار محدویت های یافت قبیله یی دست نخورده، ساکن و فاقد حداقل ظرفیت های پویایی و بی تحرک برجای ماند.

 

[ادامه دارد]

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً یازدهُم             اگست/ سپتمبر   2005