کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

۱-۳

 

 

 

۴ - ۷

 

 

۸-۱۱

 

 

۱۲ـ۲۰

 

 

۲۱-۲۵

 

 

 

۲۶

 

 

۲۷ـ۳۰

 
 

   

 

    

 

باغبان
اثر رابندرنات تاگور
ترجمۀ عبدالرحمان پژواک
نقاشی اسراییل رویا

 


    رابندر نات تاگور        عبدالرحمان پژواک

  

 ۳۱

قلب من این مرغ وحشی آسمانش را در فضای چشمان تو یافته است.
چشمان تو گهوارۀ صبح و کشور ستارگان اند.
نغمه های من در ژرفنای آن ناپدید میگردد.
بگذار در آسمان عروج کنم و پهنای تنهایی را بپیمایم.
بگذار ابرهای آن را بشگافم و بالهایم را در پرتو مهر آن بگشایم

 

 

 ۳۲

اگر اینهمه حقیقت دارد، به من بگو! محبوب من اگر راست است، به من بگو!
(آیا) هنگامیکه ازین چشمها شرارۀ برق میجهد، ابرهای تاریک سینۀ تو به آن جوابهای توفانی میدهند؟
آیا حقیقت دارد که لبان من مانند شگفتن نخستین غنچۀ عشق شیرین و پرلطافت اند؟
آیا خاطرات گذشته بهاران ثور هنوز در من موجود اند؟
آیا زمین هنوز به تماس پاهای من مانند بربط میلرزد و نغمه ایجاد میکند؟
پس این راست است که وقتی من دیده میشوم، از چشم شب قطرات شبنم فرو میریزد و روشنایی نور سحرگاه ازینکه مرا در آغوش کشیده است، شاد میگردد؟
حقیقت دارد، آیا راست (است) که عشق تو مرا در دنیاها و قرنها جستجو کرده است؟
آیا راست است، هنگامیکه در پایان اینهمه جستجوها مرا یافتی، آرزوهایت که پروردۀ زمان زیاد و درازی هستند آرامش و سلام خود را در چشمها و لبهای من، در حرفهای آرام و زلفان مواج من یافتند؟
آیا حقیقت دارد که رمز سرمدیت در جبهۀ کوچک من نوشته است؟
عزیز من، اگر اینهمه چیزها راست است، به من بگو.

 

 

۳۳

عزیز من، ترا دوست دارم! محبوب من، مرا عفو کن. مانند مرغی که راهش را گم کرده باشد و بدام بیفتد، اسیر شده ام. وقتی قلب من بشدت تکان خورد، نقابهای آن ریخت و برهنه شد. آن را با رحم و شفقت ببوس. محبوب من مرا عفو کن!
اگر نمیتوانی مرا دوست داشته باشی، بر دردهای من ببخشای! از دور به من نگاه خشمگین میفگن. من دزدانه به گوشۀ خود خواهم خزید و در تاریکی خواهم نشست.
حجب برهنه و بیپردۀ خود را با هر دو دست خواهم پوشید.
محبوب من، به من نگاه مکن. رویت را از من بگردان. بر دردهای من ببخشای.
عزیز من، اگر مرا دوست داری، بر فرحتهای من ببخشای.
هنگامیکه قلب من به توفان فرحت دچار است، برای من تبسم مکن. بر من و آوارگی های خطرناک من مخند.
هنگامیکه من بر اریکۀ خویش و به قوۀ عشق خویش بر تو حکومت کنم، هنگامیکه من مانند یک رب النوع بر تو رحم آورم، ناز مرا بدار، غرور مرا قبول کن و بر خوشی های من ببخشای

ادامه دارد

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۳۹                    سال  یــــــــــــازدهم                       ثـــــور         ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی         اول مَی    ۲۰۱۵