کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

 

    

 
باغبان
اثر رابندرنات تاگور
ترجمۀ عبدالرحمان پژواک
نقاشی اسراییل رویا
 

 


   رابندر نات تاگور        عبدالرحمان پژواک

 

 

 

 ۱۸

وقتی که آن دو خواهر برای آوردن آب میروند اینجا آمده و لبخند میزنند. حتماً باید از کسی که هماره وقتی که ایشان برای گرفتن آب میروند، در پشت درختان میایستد، آگاه باشند.
هنگامی که آن دو خواهر از اینجا میگذرند، با هم سرگوشی میکنند. حتماً باید راز کسی را که هروقت ایشان برای گرفتن آب میروند، در پشت درختان انتظار میکشد، بدانند.
وقتی که به این نقطه میرسند، ظرفهای شان تکان میخورد و آب از آن فرو میریزد. حتماً باید تپش قلب کسی را که همیشه هنگامیکه ایشان برای گرفتن آب میروند، در عقب درختان منتظر است، درک کرده باشند.
دو خواهر آوانی که به این نقطه میرسند، بهم نگاه میکنند و لبخند میزنند.
از قدمهای شتابندۀ آنها قهقه ای برمیخیزد که پندار کسی که همه وقت در پشت درختان انتظار میکشد، از آن پریشان میشود.

 

 

 ۱۹

در کنار دریا راه میپیمودی. کوزۀ تو پر بود و آن را به کمر تکیه داده بودی.
چرا رویت را به من گردانیدی و از بین چادر مواج و لرزنده ات به من نگاه کردی؟
آن نگاه تابنده از میان تاریکی چون به من رسید، مانند نسیمی بود که آبهای رقصنده را به لرزه درمیآورد و خویشتن را آهسته در آغوش سایهدار ساحل میاندازد.
نگاه تو مانند مرغ شام بود که به درون خانه های بیچراغ و تاریک میشتابد، از یک دریچۀ درون و از دریچۀ دیگری برون میگردد تا در تاریکی شب ناپدید شود.
تو ستاره ای هستی که در عقب کوه پنهان باشد. من رهگذری هستم که میگذرم.
چرا یک لحظه توقف کردی و به روی من نگاه نمودی، هنگامیکه در کنار دریاچه راه میپیمودی و کوزۀ تو پر بود و آن را به کمر تکیه داده بودی؟

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۳۵                       سال  یــــــــــــازدهم                        حوت          ۱۳۹۳ هجری  خورشیدی         اول مارچ     ۲۰۱۵