کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

فاروق فارانی

faranisaid@aol.com

 

 

طلب پوزش

از جامعه هندو و سکهـ افغان

 

 

 

وقتی با کسی ازمردم هندوان و سکهـ های افغان مواجه میشوم، یک احساس مملواز شرم گاهی پنهان و گاهی آشکار در وجودم خود نمایی میکند.

بگذارید قصه گونه ی بنویسم و بعدا بر گردم به این مطلب.

 

پرکاش راج که سابقا پرکاش المناک تخلص میکرد، برادر خوانده ام است. یعنی اینکه پدرم سید محمد فارانی که روانش شاد باد، او را پسر خوانده بود.

من و مسعود (فارانی) برادرم با پرکاش سالها در خانه همدیگر شب را گذرانده ایم. پدر کلان پرکاش که روانش شاد باشد مشهور به " جیون پولیس " فارسی دری و پشتو را بسیار شیرین صحبت میکرد.

تا جاییکه میدانم او اولین پولیس افغانستان به معنی مدرن آن بود. در زمان شاه امان الله قهرمان ملی و آزادی افغانستان، او در راس اداره پولیس نو تشکیل افغانستان در دولت امانی سهم مهم داشته و از بنیادگذاران اداره پولیس در افغانستان بشمار می آمد.

 ما در آن ایام نو جوانی آنطوریکه در خانه ما رسم بود وقتی با آن روانشاد مواجه میگشتیم دست شان را میبوسیدیم و اوهم که از دو پا فلج گشته بود با مهربانی سر ما را میبوسید.

بعدا قصه های از دوران طلایی امانی پیش می آمد. از یاد آوری آن دوران گاهی چشمانش راه میکشید، آهی از سینه بیرون میداد و یا چشمانش نمناک میگشتند.

آنگاه از جفاهای که بعد از آن نسبت به تمام جامعه سکهـ و هندو صورت گرفته بود و میگرفت صحبت میکرد. اما وقتی مرا اندیشناک و شرمنده میدید، دلداریم میداد و میگفت: "خو وطن اس خوب و خراب داره همه خو بد نیستن."

 از همان دوران تا بحال همیشه این فکر مرا می آزارد که ما افغانهای غیر هندو و سکهـ که بیشتر به جامعه مسلمان کشور متعلق هستیم، چقدر در برابر هموطنان سکهـ و هندوی افغان، مقصریم.

 

ما آنها را بخاطر روح بزرگ و شجاع شان در راه مدارا جویی، ترسو خطاب میکنیم. آنها را که متجاوز نیستند. ما کسانی را ترسو میدانیم که بسیار پیشتر و بیشتر از امروز صاحب روح انسانهای مدنی بوده اند.

در عوض صفاتی شرم آوری که به خود میبندیم و به آن افتخار میکنیم و قصه ها و ادبیات ما را انباشته است جز دریدن، کشتن، تجاوز و چور و چپاول چیز دیگری نبوده ونیستند.

از طرف دیگر ما جامعه هندو وسکهـ را تحقیر میکنیم که چرا بدین ما نیستند. زیرا آنها بدین نیاکان ما وفا دار مانده اند.

جالب است که عده ی در مقام توبیخ در رابطه بی اعتنایی به اسلام می گویند: که نباید بدین نیاکان ما بی توجه بود. اما همین کسانی که چنین می اندیشند وقتی با افغانهای هندو و سکهـ مواجه میشوند، عوض ستایش آنها برای حفظ دین نیاکان شان و نیاکان ما، با غیظ و نفرت نگاه میکنند.

بلی تحقیر ما نسبت به اینکه چرا آنها بدین نیاکان ما وفادار مانده اند، بدان میماند که یک فلسطینی برود و صیهونیست شود و باز سایر فلسطینی ها و فلسطینی بودن را مورد تحقیر قرار دهد.

 

چنانکه گفته آمدیم، کودکان ما کودکان هندو وسکهـ را و بزرگان ما بزرگان سکهـ و هندو را اهانت میکردند. البته در بین ما هم انسانهای بودند که از فرهیختگی، ازین ننگ مبرا بودند و هستند اما با دریغ بسیار اندک، بلی بسیار اندک...

ما آنها را تحقیر میکردیم برای اینکه بیشتر از همه ی ما وطن خود را دوست داشتند. آنها در تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان هیچگاهی از فرصت های بدست آمده علیه دیگر هموطنان خود که مسلمان بودند، سو استفاده نکردند.

کار، دانش و تلاش از مشخصات شان بود. حتی بسیاری از ما که بر دیگر خوبی ها و نیکویی های جامعه هندو و سکهـ ،چشم میبستند، ناگزیر میگشتند بر صداقت آنها در این زمینه اذعان کنند.

امانت داری، جوانمردی و جوانزنی شان ورد زبان بود اما با آنهم این امر نمیتوانست که مانع زخم زبان ما علیه آنها گردد.

در جامعه غیر سکهـ و هندوی افغان که از اقوام، گروه های زبانی و دارندگان مذاهب گوناگون تشکیل میشود، از ستمگری ها و ستمبری های قومی، صحبت های بیشماری داریم. اما چه "ستمگران" و چه "ستمبران" ما وقتی در برابر جامعه هندو و سکهـ مواجه میشویم یکی و یک پارچه ایم. گویی هیچ درز و شکافی در مناسبات ما وجود ندارد. همه ی ما به ستمگران و تحقیر کنندگان تبدیل میشویم.

 

غارت گری ها و بی عدالتی های که درین بیست و چند سال جنگ نسبت به جامعه هندو و سکهـ ما صورت گرفت، هیچ آبروی نه به ستمگران ما و نه به ستمبران و ستمکشان ما بجای گذاشته است.

وقتی دکتور فقیرچند چندیوک، در سایت کابل ناتهـ پرده از چهره نیروهای که که بیرق حقوق اقلیت ها را بلند کرده اند اما در برخورد با جامعه هندو وسکهـ از بربریت کار گرفته اند، بر میدارد، این برای ما هوشدارباش بزرگیست : ما در پی تعویض ستمگران هستیم نه در پی تعویض ستمگری با عدالت.

جناب دکتور فقیر چند چندیوک، چه اصطلاح زیبایی بکار میبرد. سونامی مجاهدین و حتی بد تر از سونامی.

اما با وجود آن متاسفانه در همین سایت کابل ناتهـ، نام های را میبینم که که گاهی آن سونامی را ستوده اند و گاهی برای روح نهنگان این سونامی اتحاف دعا کرده اند. همچنان نام کسانی را میبینم که بدون شرمساری، برای تعویض ستمگران جدید بجای ستمگران قدیم، چه ناله های که نمیکنند.

بگذریم، وقتی جنگ آغاز شد از هر دو طرف یا بهتر است گفته شود ار چند طرف، قهرمانی سونامیست های اسلامی، در کشتار و غارت عمومی و بخصوص علیه جامعه هندو و سکهـ به اوج رسید.

هر پهلوان پنبه ی که در برابر دشمنان خارجی چه جنوب و شرق و چه شمال و غرب، جز پول خور و پایدوی حقیری بیش نبود، در برابر مردم بی پناه بخصوص جامعه هندو وسکهـ به شیر غران تبدیل گردید.

جالب است کار آن قلم بدستانی که در دمیدن مشک های خالی بدون توجه به عاقبت آن، میکوشند اما در برابر جنایات آن مشک های خالی کفیده و مرده و زنده و حاضر و غیر حاضر و ستمگری شان، حداقل در این صورت آشکار چیزی بزبان نمی آورند.

در این جا باید از رژیم طرفدار شوروی ممنون بود که در رابطه سرکوب مردم بلاکشیده ما بسیار مساویانه برخورد کرد. برای آنها فقط، حفظ منافع اتحاد شوروی مطرح بود، چنانکه برای امروزی ها تنها امریکا مطرح است.

ازینرو در پولیگون ها و زندان های آنان هر تیره و نژاد و مذهب و دین وعقیده ی فرا خوانده میشد که ماجرا بر همه روشن است...

باری باز میگردیم به بحث جامعه خواهران و برادران هندو وسکهـ ما.

 

زمانی که ادیان، دیوار های ضخیمی در بین انسانها کشیدند که حتی گاهی پرنده عشق را هم یارای گذشتن از فراز آن نبود، حد اقل میتوانستیم در پشت این دیوار ها یا در عرصه های دیگر، قلب های ما را از کراهت و نفرت پاک نگهداریم و شاه امان الله وار، دروازه های اندیشه و دل خود را در بربر همدیگر گشوده نگهداریم.

ما هندوان خود را که اکثر شان باشندگان اصلی این سرزمین و میراث دار اصیل فرهنگ قدیم این سرزمین بوده اند و همچنین هندوان هند را با شیوه های گوناگون زخم زدیم.

اما آنها با موسیقی آسمانی شان بر زخمهانی روح ما مرهم گذاشتند.

ما به آنها اهانت کردیم اما آنها با تحمل، روح مدا را جویی و عشق وطن را حتی با پرداخت قیمت بیش از حد، بما یاد دادند.

فراموش نمیکنم که مشهور شده بود در شکنجه گاه های خاد یکی از برادران هندو(یا شاید سکهـ) را آورده بودند. مستنطق با همان شیوه های خادی فریاد بر آورده بود : که دیگران برای این علیه ما میجنگند که گویا اسلام در خطر است. برای تو دیگر چه چیزی در خطربوده است ؟ او شجاعانه دست به خاک سطح اطاق زده بود و بعد از نهادن بوسه ی برآن و با اشاره به خاک به خادی گفته بود : برای من این در خطر است.

در آن سالهای قحط دانش این دستهای با محبت حکیم جی های هندو یا سکهـ بود که بر پیشانی های تب گرفته ما آرامش و عافیت را باز میگرداند.

امانت داری شان سرمایه کوچک مردم متوسط و یا نادار را از نابودی نجات میداد تا زنده بمانند.

آنها سفیر آزادی و زندگی از اینسو به هند و جا های دیگر و از آنسو به میهن بودند.

من نمیخواهم بگویم که آنها فرشته های کاملا بی خطا بودند.نه آنها هم خطا کارانی داشتند و دارند اما گناه ما آن است که از کاه آنها کوه میسازیم و هر گروه ما از کوه خود کاه.

با چنین پیشینیه و حالی، آیا شایسته آن نیست که در برابر آنها سر تعظیم خم کنیم و ازستم ها و تحقیر های که بیشترخود عاملین آنها شایسته آن بودند، پوزش بطلبیم ؟

نه تنها پوزش که تعهد کنیم در برابر همدیگر و بخصوص در برابر خواهران وبرادران هندو و سکهـ، خود را وارسته گردانیم.

بیایید شهامت داشته باشیم که فریاد بزنیم ای خواهران و برادران ما، انچه ما در مقابل شما کردیم، محکی بر اندیشه های ما است.

من شاید تنها باشم و یا تنی چندی صدای مرا پژواکی بلند تری دهند. مهم نیست میخواهم صدا در دهم که من هم بخشی از بار این ننگ را بدوش دارم. من دیگر نمیخواهم این بار را بر دوش کشم.

 

برای این است که در برابر جامعه سکهـ و هندو افغان و تمام هندوان عدالتخواه جهان فریاد بر می آورم:

من در برابر شما از آنچه در تاریخ کشور ما روا رفته است، پوزش میخواهم.

 

من از آنچه سلطان محمود این غلام حریص زر، برای شکستن سومنات و قتل عام مردم آنجا کرد، از شما پوزش میخواهم.

من ازاینکه نادر شاه افشار از کشورمشترک ما گذشت و "جهادگرانی" ازین جا را هم برای غارت هندوستان بهمراه برد، از شما پوزش میخواهم.

من از قتل و کشتار و غارتی که احمد شاه ابدالی در جنگهای چند گانه در برابر هندوان وسکهـ ها انجام داد، از شما پوزش میطلبم.

من از تمام بی عدالتی های که سلطنت ها، جمهوری ها چه دموکراتیک و چه اسلامی چه امارت ها و چه جمهوری امریکایی در گذشته کرده و اکنون میکنند، از شما پوزش میخواهم.

من ازجنایات هولناک، دزدی و غارت چنگیزی شورای نظار و جمعیت اسلامی در پایان قرن بیستم در برابر شما، در کارته پروان و سایر جاها از شما پوزش میخواهم.

از آنچه حزب وحدت اسلامی مزاری و سایر احزاب هم قماش آن در برابر شما کردند، از جنایات حزب آدمکش اسلامی حکمتیار،حزب سیاف و احزاب اسلامی دیگر،ازجنایات هولناک رژیم گورستانی طالبان که داستان شرمناک تاریخ است،از شما پوزش میخواهم.

از کار آن عده قلم بدستانی که یا از سر جهالت و یا از سر عناد، جنایتکارانی را میستایند که به همه و از آنجمله به شما یورش بردند، و تنها مورد شما کافی است تا زنده و مرده اینها به محاکمه کشانده شوند، از شما پوزش میخواهم.

از تمام تحقیر ها و اهانت ها که خود ما با ستایش از درندگی ،بیشتر مستحق آن بودیم. از تمام نگاه های تحقیر آمیز ما، از تمام بی التفاتی های ما در برابرغمها و مشکلات تان، در برابر گرسنگی ها،درد ها و بیماری هایتان از شما پوزش میخواهم.

از ینکه اقدامات انسانی وبزرگ شاه امان الله را که مبشر مدنیت نوین انسانی در کشور ما بود و از آن جمله در برخورد به شما به ما درسهای بزرگی برای آموختن گذاشت،پی نگرفتیم، از شما پوزش میخواهم.

من از شما پوزش میخواهم اما نمیخواهم ما را، یا مرا به سادگی ببخشید.

زمانیکه ما غیرت درنده خویی خود را با مدنیت تحمل و مدارا جویی در برابر همسرنوشتان خود، عوض کردیم.

زمانیکه در برابر دگر اندیشان، دگر دینان و همدینان خود به انسانهای وارسته تبدیل گردیدیم.

زمانیکه دیوار های نفرت را فرو ریختیم و فقط پرچم ما عدالت و آزادی گردید.

زمانیکه خرد را برعرق قومی کور، قلم را بر شمشیر و خوبی را بر زشتی رجحان دادیم، آنگاه ما را سخاوتمندانه ببخشید و گناهان پنهان و عیان ما را عفو کنید.

ویسبادن

5 فبروری 2006

 

 هرگاه خواسته باشید مقاله داکتر فقیرچند چندیوک را مطالعه کنید، لطفأ اینجا راکلیک کنید.

 

                                                      ***********

بالا

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً بيست و دوم          فبروری 2006