کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بسملی در قفس

 

یادی از محمد انور بسمل،

مشروطه خواه و صوفی وارسته

 

                          جز لباس آزادی برقدم چسان دوزی

                         همچو سرو بی خارست سوزنی که من دارم

 

           نوشتهء لطیف ناظمی

 

                 برای مطالعه بخش نخست اینجا را کلیک کنید.

قسمت اخیر

 

بار نخست در سال ١۹٠۹ میلادی با سرکوب مشروطه خواهان نخست. درین سال به امر امیر هفت تن از آزادیخواهان مشروطه طلب سر به سر ارمان خویش میگذارند و کشته میشوند و دیگران به زندان می افتند تا اینکه که شاه امان الله در زمان شهریاری خویش رهای شان میسازد و به کارهای دیوانی میگمارد و گروهی هم به دلایل گوناگون مورد بخشش امیر حبیب الله قرار میگیرند. از آنشمار بسمل است که به « لحاظ مقام رسمی پدرش» [13] آزاد میگردد و بنا به قولی تقریبأ دو سال در شیرپور محبوس ماند. [14] این که در مقدمهء دیوان وی دوران اسارت را چهارسال نوشته اند به هیچ روی درست نیست. در زندگینامهً اغاز دیوان وی آمده است: « در حوت ١٢۸۵ هجری امیرحبیب الله ایشان را با محمد عثمان پروانی، غلام محمد میمنه گی، احمدقلی وغیره مشروطه خواهان به زندان کشانیده و بعد از مدت چهار سال تا این که امیر امان الله خان اعلان پادشاهی مینمود ومشروطه خواهان را از زندان رها و به کارهای دولت گماشت که در آن جمله بسمل به حیث حاکم در مناطق مختلفه ایفای وظیفه میکرد. [15]

دراین عبارت نادرسی های آشکاری وجود دارد، نخست اینکه از سال ١٢۸۵ تا سال امارت شاه امان الله سیزده سال میشود واگر بنابر ادعای نویسنده تمام این دوران را تا اعلام پادشاهی شان امان الله در زندان به سربرده باشد، باید سیزده سال در زندان بودن باشد، نه چهار سال. دو دیگر این که هم اعضای خانواده استاد بسمل و هم تاریخ نگاران حبس اولی او دو سال میدانند نه چهارسال. سه دیگرانیکه مشروطه خواهان در سال ١۹٠۹ سرکوب گردیده اند، که برابر با سال ١٢۸۸ خورشیدی میشود. این لغزش را مولوی محمد حسین یکی از همزنجیران هندی استاد بسمل نیز به گونهء دیگر مرتکب شده است و  می نویسد: « چون امان الله خان جمعیت مشروطه خواهان را به نام اصلاح طلبان خطاب میکرد، بنابراین همه ی ما را رهایی داد ولی محمد انور بسمل را با وجودی که دوست و همفکر خود میدانست به سبب جرم برادرش اخترجان محبوس نگهداشت تا که بالاخره به یادآوری مولوی محمد حسین [اینجانب] رها شد.» [16]

شکی نیست که منظور مولوی محمد حسین از حبس دوباره شاعر است که به علت حادثهء برادرش به زندان افتاده بود و اگر احیانأ با وساطت مولوی محمد حسین هم از زندان رها شده باشد به هیچ روی با آنچه وی ادعا میکند راست نمی آید و باید این حبس مربوط دوران شاه امان الله باشد. بدینگونه شاعر ار باردوم بازهم برای دوسال در قفس انداختند و خاطر او را رنجاندند.

بارسوم در روزگار محمد نادر شاه و از ریاست انجمن ادبی دربندش کشیدند و آنگونه که خود گفته است، چند روز پیش از قتل شاه بوده است: « چون نادرخان بالای فامیلم فشار آورده و آنها نزد حاجی صاحب (رح) عرض نموده بودند، همان بود که حاجی صاحب مرا خواستند و منهم جانب کابل روان شدم، وقتی شهر کابل رسیدم، به هیچ جانب راه نداشتم نزد حاجی صاحب (رح) در چارباغ کابل رفتم. به من بار ندادند. شب را جایی گذشتاندم و فردا به جانب شان خود را رسانیدم، یک پای مبارک به موتر بود ویکی به زمین. نزدیک شدم به من فرمودند که ـ من گفته بودم که این راه مشکل است و قلبأ ارشا فرمودند که ـ برو نزد پادشاه ـ اطاعت نموده رفتم و زندانی شدم اما چند روز بعد نادرخان کشته شد. تمام فامیلم زندانی شدند که چهارده سال دوام کرد.» [17]

سومین حبس به درازا میکشد. تن او میفرساید، اما نمیتواند مقاومت او را درهم شکند، از سوی دیگر او از این دوران راضی است که به گفته خودش او پس از چهارده سال عیش حقیقی از زندان خارج میشود.

در زندان میخواهند او را به بهانهء قتل شاه و دیگر بهانه ها با سه تن دیگر اعدام کنند اما دست قضا او از دم تیغ جلادان میرهاند. شادروان غبار مینویسد: « عبدالغنی خان قلعهء بیگی بعدآ در جواب فتح محمد خان فرقه مشر عضو مجلس نام این سه نفر به این قرار ذکر کرد ـ محمدانرر بسمل، میرغلام محمد غبار و سرورخان جویا. بسمل مثل داوی در زندان ارگ و من و جویا در زندان سرای موتی از قبل محبوس بودیم. [18]

بدینگونه هژده سال از عمر شاعر در زندان میگذرد و در سال ١٣٢۵ در دولت مستعجل شاه محمود خان و پس از آن که چهارده سال رنج و مشقت را برتن هموار کرده است، پا بیرون از زندان میگذارد و خود علت رهایی خویش را چنین باز میگوید: « روحم حضرت بهاوالدین نقشبند رحمته الله علیه را انتخاب نموده، بدون تأخیر به جناب شان مرید شدم در همان شب به صحبت مبارک شان رسیده و فردایآن از زندان رها شدم.» [19]

تاریخ ادبیات ما تنها مسعود سعد است که چون صفا هژده سال را در زندان به سربرده است، ده سال را در زندان (نای) و (سو) و (دهک) و هشت سال را در زندان (مرنج) و حاصل این زندان دراز حبسیات سوزناکی است که خود برجای نهاده است اما اثرات زندان هژده سال بسمل را در شعرش نمیتوان دید و یکی دو باری هم که به زندان خویش اشاره کمرنگی دارد هرگز در شعرش بوی تآثر و تألم در حشام نمیخورد. او خود این دوران حبس را (چهارده سال عیش حقیقی) میخواند. در شعرهایش شکوه ها و نا امیدی های اندکی را میتوان گواه بود، اینکه نوشته اندک « بسمل نشیب و فراز روزگار را بسیار و تآثرات آن جسته جسته در آثارش دیده میشود.» [20] درست نیست اما از جایی که شعرها تاریخ سرایش ندارند، نمیتوان گفت کسی که دوران چهارده ساله زندان سیاسی را عیش حقیقی خوانده است، آن تآثرات را از اسارت و رنج زندان بداند و اگر می نالد که: ( دوستان از پا فتادم دست امداد دهید) احتمالا به رنجهای دیگری چون سالخوردگی و بیماری های فراوان اشاره دارد او بلوط تنومندی است که صرصر روزگار هرگز نتوانسته است به لرزه اش در آورد و روح بزرگ او توانسته است در لحظه های خلوت و انزوای سلول زندان او را به دنیایی بکشاند که همهء ناهنجاری، نارواها و ناراحتی ها را برخود هموار سازد.

نیم نگاهی بر شعر بسمل

 

تاکنون چهار دفتر از شاعر، اقبال چاپ را یافته است:

١- منتخب اشعار استاد محمد انور بسمل که از سوی مؤسسه چاپ کتاب در اسد ١٣٤٦، مطبعه دولتی با ۵٠ شعر در قطع کوچ انتشار یافته است.

١-  گزیده غزلهای بسمل از دستنویس میرزا عطامحمد با بازنگری واصف باختری، نعمت حسینی و نگارنده این قلم، با مقدمه زئیس انجمن نویسندگان که توسط آن انجمن در سال ١٣٦٦ چاپ گردیده است و یکصدوهشت غزل شاعر را درخود دارد.

٣- دیوان بسمل رحمت الله تعالی، به اهتمام نثاراحمد نوری با خط نستعلیق به انضمام زندگینامهء حاجی درویش با بیش از دوصد غزل که بخش نخست با نام (راز توحید) مسمی گردیده و چند قطعه از مراثی که در بخش پایان کتاب آمده است، زیرنام (شیوه تسلیم) چاپ شده است. جای چاپ کتاب، تاج کمپنی پشاور است. طرفه این ماجرای سیر و سلوک مراد در آن با گشاده دستی آمده است اما از زیستنامه خود شاعر، نشانه یی در دست نیست.

٤- دیوان اشعار حضرت بسمل رحمت الله علیه، با سوانح احوال شاعر مرثیه های گویندگان دیگر، مقدمه سبک و روش شاعر، شرح احوال حاجی محمد اسحاق درویش و سوانح مختصر احوال شاعر و شرح لغات و تعبیرات عرفانی اشعار است که بار اول گویا در سال ١٣٦٢ به زیور چاپ آراسته گردیده است. کتاب چندین تن مدون، مرتب، مهتمم، کمپوزر و همکار طبع دارد. چاپ این کتاب در سال ١٣۷۷ در دوهزار نسخه از سوی مرکز نشرات اسلامی صبور، در پاکستان (؟) صورت پذیرفته است. کتاب به پنج قسمت بخشبندی گردیده است که بخش پنجم آن شامل مرثیه ها، حل لغات و شرح اصطلاحات عرفانی است و چهار بخش دیگر آن شعر های بسمل را در بردارد و هر بخش را یکی از هواخواهان وی تهیه دیده است به نامهای: راز توحید، بادهً عشق، شیوه تسلیم و تخت سلمانی نامگذاری شده اند و هرگز علت این تقسیم بندی و نامگذاری به خواننده روشن نمیگردد. این مجموعه که ٢۷۵ فغزل شاعر در آن گرد آمده است و همه غزلها شماره گذاری شده اند، مکمل ترین دفتر شعری بسمل میتواند به شمار آید ولی دریغ که بر اثر بی عنایتی تهیه کننده گان، لغزش هایی در شعر ها راه یافته است که افزون بر ناهمواری های املایی، گاهی ضبط نادرست شعرها را اندکی ناموزون ساخته و سکته هایی در غزلهای راه یافته است که بسیاری از آنها در اثر کاهش، افزایش یا تعویض واکها صورت پذیرفته است که به گونه نمونه به چند مورد مختصرأ از آنها اشاره میشود:

الف ـ با افزایش واک یا یای وحدت بهر واژهً (بند) در این بیت:

نیست از قید علایق بندی در پای جنون

یک دری باز است برما خانهء زنجیر ما (غزل 107)

ب ـ کاهش پیشینهء (به) پس از فعل (نگنجد) در این بیت:

گلهء گرم تو حیرت من صحبت ها

بس بود حرف نگنجد میان من و تو (غزل 124)

ج ـ تعویض ضمیر منفصل (تو) با ضمیر متصل (ت) در بیت زیر:

شبی که یاد نهال قدت در بر نیست

به زیر پهلوی من آتش است بستر نیست

باری بیش از هفتاد موارد این گونه سکته ها دامن شعرها را گرفته اند که بیشترینه از بی التفاطی در هنگام ضبط و استنساج مایه میگیرد. در اینجا لازم به یادآوری است که درست ترین چاپ غزل های استاد بسمل، همان یکصدوهشت غزلی است که انجمن نویسنده گان چاپ کرده است.*

اما از جایی که چاپ چهارم غزلهای بسمل مشمول غزلهای بیشتری است، برای شناخت تفکر و اندایشه شاعر ارزش بیشتری دارد و زحمات تدوین کننده گان درخور قدردانی است و نشانی از اخلاص و ارادت به آن مرد وارسته.

مضمون شعر بسمل را میتوان به سه گونه بخشبندی کرد:

١- مضمون های فردی

٢- مضمون های عرفانی و اجتماعی

٣- مضمون های کلی و جهانی.

در مضمون های فردی، عشق است که محور اندیشه او را میشازد ـ عشقی انسانی، ملموس و زمینی در سراسر دیوان و در دوصدو هفتاد و پنج غزل او سمیای محبوب او را میتوان دید. با سوز و گدازها، شکوه هاشکایت ها به شفیتگی ها و دلسپردن ها، جنسیت چنین محبوبی نیز نمودار است، محبوبی که بهار سبزه خطش دماع او را تازه میسازد و دیدار چنین لعبت نوخطی مایهء شادمانی عظیم او میگرددک

زلطف آن لب تو خط تبسمی دیدم

به تردماغیم امروز آب کوثر نیست غزل (11)

خط وجه تمایز زیبایی معشوق است که در جای جای غزل هایش رخنه کرده است [21] شاعر از همه جا و همه کس، از آشنا و بیگانه بوی نو خطان را میشنود:

چنین که از همه کس بوی یار میآید

چه جای خویش که بیگانه آشنای من است غزل (28)

در کنار مضمون های فردی و عاشقانه که بخش کلی شعرش را میسازد مضامین اجتماعی و انتقادی و رگه های عرفانی را میتوان در غزلهایش یافت، او بررسم اسلاف ادبی خویش، بر زهد و سالوش بر چله نشینی های ریایی و بر مظاهر فریبنده درویشی و زاهدی نیشخند میزند و در حالی که خود مردی است باورمند، صوفی و اهل سلسله به آنانی که ازاین باورها برای فریب خلق بهره می جویند، ریشخند میزند و طشت رسوایی شانرا از بام فرو می اندازد. در حالی که گردن نفس را با حبل شرع می بندد و مسجد دردیدگاه (از غمخانهء عشق) است او روا نمیدارد که در عشق سوداگری راه اندازند و تر دامنی گزینند، به نمونه های ازاین دست مینگریم:

برای زهد و تقوی چند زاهد هرزه گردی ها

کنون آن به چورندان پای در دامان تر پیچی (غزل 267)

خرقهء زاهد نمازی نیست دز کیش نیاز

کودک اشک ریا بردامنش شاشیده است  غزل (208)

برخود ز ریش و دستار پیرانه چند بستن

روی خدا ببین شیخ بگذار این ریا را غزل (183)

ما و فکر گیسوی خوبان و صدچاک جگر

زاهد ارزانی ترا سود ای ریش و شانه است

دی شکستی محتسب بیباک مینای مرا

خون روان شد از دلم زین لغزش مستانه است غزل (85)

عبث داری نظر برحور زاهد

چو ذوق چشم بیماری نداری  غزل (164)

از چله به جز رنج کدورت نکشیدی

چون چشم کند دوری مردم ز چه کورت غزل (104)

چند دل بسته یی ای شیخ به تسبیح عقیق

کاش این سنگ ترا از ره دین برخیزد غزل(128)

دور دار از دامنم دامان که من تر دامنم

تا به زهد خشک خود زاهد نیا لایی مرا غزل (138)

پوستین در برو مسواک به سر چند ای شیخ

آب انسانیت این خصلت جا بوسی ریخت  غزل (235)

و سرانجام:

کار مسلم عرض اندام است در میدان کار

نه به خلوت همچو راهب یا برهمن زندگی  غزل (258)

 

عرفان عصاره اندیشه اوست هرچند که در غزلهایش تصویر کمرنگی دارد، بر آن است که از عشق مجازی و صوری ره به سوی عشق حقیقی زند و سپردن چگل به سوی حقیقت طی منزل کنند. او جبین محبوب را آیینهء عرفان خویش می سازد:

ای حبیب صفحهء آیینهء عرفان ما

بیت ابرو توست حسن مطلع دیوان ما غزل (113)

شیدایی صوفیانه محور دیوان اوست اما پیچیده در لفافهء عشق های صوری است و خواننده ساده نگر در وهلهء نخست ره ژرفای اندیشه های عرفانی او نمیتواند راه یابد.

بسمل دلسپرده مکتب هندی و به ویژه سیفته شیوه ابوالمعانی بیدل دهلوی است و همزمان به مظهر جان و جانان و شعرش الفتی دیرینه و عشقی سرشار دارد و این دو گوینده در بسا از غزلهای شاعر به گونه یی حضور دارند، نه تنها افکار و اندیشه های این دو شاعر جوهر عاطفی کلام او را میسازند، بل او چنین استقبال و نظیرگویی بیدل و مظهر میپردازد و در چندین غزل خویش از آندو با نیکویی یاد میکند و سخن خویش را ماحصل متفن آندو میداند.

شمس از گرمی صحبت به کلام مظهرپ

آتش افتاد به جان شعلهء ادراک  مرا  غزل (13)

چون خامه ز جای بروم صفت بیدل

از پرده یکسانی چقدر ریخت فغانها  غزل (128).

علاقه و مهر دیرینه به بیدل او را در حلقهء کوچک ادبی نایب السلطنه سردار نصرالله خان میکشاند، در این حلقه دو تن دیگر از بیدل شناسان و شاعران نامبردار راه دارند ـ عبدالعزیز ندیم و قاری عبدالله که همین سه تن زمینهء چاپ نخستین گزینهء بیدل را آماده می سازند.

ویژگی های مکتب هندی، سرشت کلی شعر بسمل را میسازد او را به سوی (معنای رنگین)، (معنای بیگانه) و (مضمون تازه) و غیر مستعمل میخواند:

صرف و ساز و عمر خود گر در دبستان ادب

کی شود کس آشنای معنی بینگانه است غزل (85)

یا:

معنی رنگین به وصف روی چون گل بسته ام

کلک مضمون را حنا از خون بلبل بسته ام   غزل (6)

ویا: بس که محرومم از آن گفتار شیرین پیش من

معنی بیگانه لفظ آشنا افتاده ا ست  غزل (150)

اهل سخن چو نیست درین عصر بی سخن

مضمون شوخ و معنی رنگین نبشته به  غزل(250)

جفت های گردان که جزوی از سنت های ادبی شعر فارسی دری است و در مکتب هندی هم کاربرد بیشتر دارد و هم برآنها افزده شده ا ست در جای جای شعرش جلوه گری دارد ـ بلیل و گل، یوسف و زلیخا، فرهاد وخسرو، مجنون ولیلی، یوسف و یعقوب، یوسف وچاه، خاکستر وآیینه، گلشن و عندلیب، سرمه و چشم، سرمه و مژگان، شمع و پروانه، آیینه و سکندر، کوهکن وبیستون، قمری و سرو، همینگونه عردن مکتب هندی شگرد اصلی کارخویش ساخته است، از شاخص های نمودار شعر اوست.

کلهء (تیغ) که با تخلص شاعر تلازم معنایی دارد در شعرش فراوان به کار میرود و میتوان کلمه کلیدی دیوان وی دانست و جز این کلمه، واژه های یژه گویندگان مکتب هندی چون کلفت، نزاکت، آیینه، شوخی، دماغ، بیدماغ، تردماغ، و ترکیب های اضافی و استعاری چون بوی راز، کوچه زلف، درد قفس، آیینه نشان، مرغ تصویر، باده تحقیق، عیش رنگین، کوچه زنجیرگیسو، بام دل، دل سنگ، کودک اشک ریا و همانند آنها در حوزه ترکیب شعرش بسامد بالایی دارند و استفاده از واژه های گفتاری و بهره گیری از منطق عامیانه خصیصه شعر اوست. همچنان کاربرد ردیف از ویژگی های مکتب هندی و از شگرد های عمده شعر بسمل است، کافی است بدانیم که از غزل نخست تا غزل صدم دیوان فقط دو غزل است که بدون ردیف سروده شده است و همه غزلهای دیگر دارای ردیف های اسمی و فعلی پیشینه یی و ضمیری اند که برای تداعی مطلب یاری لازم را میرسانند.

تکرار قافیه و کار برد غزلهای ذومطلعین از ویژگی های دیگر این مکتب است که در شعربسمل چون ارثیه  ادبی شیوه هندی برجای میماند. مخصوصأ غزلهای دومطلعی که به گفتهء اقدامه بن جعفر، نمایش اقتدار تفنن به شمار می آید. تکرار قافیه در یک غزل که شعرای مکتب هندی را از آن باکی است گاهی در غزل بسمل شمار ان به سه بار میرسد، آنهم در سه بیت متوالی:

دریافتم این نکته از مدرسه عشق

جز ناقصی و عیب کمال دگرم نیست

غیر نفس عقده دل باز نمودن

این غنچه لب از حرف تو کام دگرم نیست

شادم که به پرواز گلستان خیالش

بسمل تپشی دارم اگر بال و پرم نیست غزل (151)

 

باری اگر استاد بسمل به موازین عروضی ویا قواعد دستوری، گاهی وبا بی اعتنایی صوفیانه مینگرد اما شعرش پراست از جوهر عاطفی و زلال لحظه های عاشقانه و عرفانی. وزن های شعرش گاهی خیزآبی و تند اند و گاهی آرام و ملایم و زمانی هم وزن های دشوار و غریب و درهمهء این وزن ها، چیره گیش نمودار است. زبانش گاه توصیفی است و گاهی تصویری و انباشته از اسناد و مجازی. غزل درونمایه کار اوست و به قالب غزل چه قالب دیگری میتواند به شایستگی برتابد. غزل های او سرودهای از جان برخاسته اند، معجون به هم جوشیده تمنا های عاشقانه وپندارهای عارفانه، هرچند از سال ١٣٣٣ تا دم مرگ دیگر سرودی برلبش جاری نمیشود، بآنهم با مقایسه با شاعران نامبردار دیگر از نگار آماری کم نمی آید و آنچه در دست است ٢۷۵ غزل شورانگیز است.

او که دلبستهء شیوه هندی و کلام تصویری بیدل است، اما از هر نگاه گرایشهایی به شیوه عراقی، نشانه های از مکتب رقوع را در سخن او متوان نگریست. ازهمینروست که به استقبال غزلهای حافظ نیز برمیخزد.

به هررنگ صاحب این قلم کمتر شاعری را از همروزگاران بسمل می شناسد که چون او اسلوب و شیوه هندی را با این همه زیبایی و استحکام تجربه کرده باشد. روانش شاد باد که دیوانش مجموعه یی است انباشته از قناعت و صبوری و تسلیم.

بگذارید داوری خود شاعر را که داوری شایسته و بی گزافه یی است درمورد شعرش، برزبان آوریم و دفترشعرش را ببندیم، هرچند که بسا از گفته ها، درین باب ناگفته ماند:

سکه بر زرگر زند بسمل چنین طبیعت ز شعر

نقد عشرت گیرد از وی صفحهء کامل به کف غزل (136)

 

 

زیرنویس ها

 

[1]           این رساله که با دریغ در دسترس نگارنده نیست، از اسناد محرم وزارت خارجه شوروی بوده است که سالها قبل به دری گزارش یافته است و چون درسنامه در دانشگاه استفاده میگشت.

[2]           غبار، میرغلام محمد، افغانستان در مسیر تاریخ، کابل: ب، ت جلد اول ص 717

[3]           حبیبی، علامه عبدالحی، جنبش مشروطیت در افغانستان، سازمان مهاجرین افغانستان، 1377 ص 58

[4]           حبیبی، همانجا، ص 17

[5]           غبار، همانجا ص 718

[6]           پوهنیار، سید مسعود، ظهور  مشروطیت و قرباینان استبداد در افغانستان، جلد اول و دوم، پشارو، سبا کتابخانه، 1357، ص 40

[7]           فرهنگ، میر محمد صدیق، افغانستان در پنج قرن اخیر، جلد اول و دوم.ص 565

[8]           تک: روزنامهء کاروان، شماره 18، 4 سرطان 1351

[9]           فرهنگ، همانجا ص 543

[10]       خسته، معاصرین سخنور، ب ت ص 59

[11]       خسته همانجا ص 57

[12]       امیر عبدالرحمن خان، سفرنامه و خاطرات... به کوشش ایرج افشار سیستانی، ترجمه غلام مرتضی قندهاری. 1369 ص 390

[13]       غبار، همانجا ص 720

[14]       حبیبی، همانجا ص 39

[15]       بسمل دیوان اشعار، اهتمام دوکتور لطیف الله منظور، مرکز انتشارات اسلامی صور. سوانح مختصر عارف کامل استاد سخن حضرت قاری محمد انور بسمل ص 39

* این که در آغاز کتاب در نوشته یی زیر عنوان (روش ادبی استاد بسمل ادعا میشود که اکثر غزلهای این چاپ تحریف شده است، سخنی است گزاف و غرض آلود.

 

                                                                                                ***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً پانزده                اکتوبر /نومبر  2005