کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

بخش اول

 

 

بخش دوم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بشير سخاورز

 

bashir_sakhawarz@yahoo.ie

 

 

نمايشنامهء اشرافيان

 

معرفی شخصيت های خواهان تجدد و سنت گرايان

 

بخش سوم

 

 

 

رفتار امير حبيب الله خان با طرزی همانگونه بود كه در غرب به آن عشق و انزجار ميگويند. يعنی امير از يك جهت سخت طرزی را دوست داشت و آزاد گذاشتن طرزی در امور سراج الاخبار دال بر اين ادعا است٬ اما از جهت ديگر به دليل آنكه طرزی روحانيون را با برنامه هايش بر می انگيخت و به طور غير مستقيم باعث اذيت امير می شد٬ امير از او ناراحت بود. به توجيه ديگر امير افغانستان آرزو داشت تا كشورش سير تجدد را بپيمايد٬ به شرطی كه هيچگاه سبب خشم روحانيون نگردد. البته امير افغانستان آرزويی داشت كه برآوردن آن نا ممكن مينمود٬ زيرا كه تجدد و روحانيت هرگز نميتوانست با هم آشتی پذير باشند. طرزی از ناراحتا امير آگاه بود و  تلاش ميكرد تا به هر طوری كه ممكن است از خشم روحانيون بكاهد و برای همين منظور برنامه های تجدد خواهی خود را حتا شكل اسلامی ميداد و به روحانيون خطاب ميكرد كه تجدد جز اسلام است. اما روحانيون كه در واقع اسلام را وسيلهء برای كسب قدرت بكار ميبردند٬ سياست مذهبی را دنبال ميكردند و ميدانستند كه با تجدد حيطهء قدرت خود را از دست ميدهند٬ پس به همين سبب سخت در تخالف با طرزی بودند. اين تنش ميان روحانيون و طرزی تا به آن اندازه شدت پيدا كرد كه باعث خشم امير شد و چون امير نميتوانست با روحانيون   طرف شود گاه گاهی خشمش را بر طرزی فرو می نشاند.  به نقل قول از لودويگ ادمك كه "امير به مراتب طرزی را تهديد كرد كه سرش را با تيغ خواهد بريد". علی الرغم اين حساسيت ها٬ طرزی قادر به جذب عدهء از شاعرانی كه سخت پابند سنت مردم و روحانيت بودند٬ شد و ذهنيت آنها را تغيير داد.

 

سرشت روشنفكر اين است كه با چرخ زمان به پيش ميرود. به همين علت طرزی توانست شاعران را از صف روحانيون متعصب جدا كند و به صف خود بياورد. او در اين كارش چنان مؤفق بود كه شاعرانی را كه به خود ملا خطاب ميكردند سرانجام با خود مددگار ساخت واين شاعران معتقد شدند كه دين با تجدد هماهنگ است. طرزی نقش شاعران را در به مؤفقيت رسانيدن آرمانش ارزش زياد ميداد. در واقع روشنفكر آنروز افغانستان همين شاعران بودند. عدهء اكثر اين شاعران مردمان صاحب نفوذ و از درباريان به شمار ميرفتند. اين عده از شاعران ميتوانستند بر امير اثر گذار باشند. طرزی با روشنفكران درباريش كه خواهان تجدد و استقلال افغانستان بودند در يكك طرف مرز و نصرالله خان با روحانيونش درباريش در جهت ديگر مرز قرار داشتند و امير افغانستان در واقع مرزی بود ميان اين دو جماعت.

 

علاوه بر خانواده شاهی كه سهم مهم در برنامه های سياسی امير داشتند بايد از چند تن ديگر درباريان صاحب نفوذ نام برد كه امير افغانستان به نظريات و پيشنهادات آنها گوش ميداد. يكی از اين شخصيت های مهم  سردار عبدالقدوس خان اعتماد الدوله٬ برادر زادهء امير دوست محمد خان است كه به علت عقايد محكم اسلامی اش از طرفداران سر سخت نايب السلطنه نصرالله خان به شمار می رفت و بديهی است  كه با اين كارش از مخالفان طرزی قلمداد ميشد.

 

محمد ظاهر شاه سابق افغانستان در آستان اعلیحضرت امان الله در روم

 

نقش برادران مصاحب (مصاحبان) را هم نميتوان در تشكل خطوط سياسی امير ناديده گرفت. امير افغانستان به مهاجرينی كه دوباره به وطن برگشته بودند ارزش زياد قايل بود و گمان ميبرد كه آنها آگاه تر از ديگران اند و آن به علتی كه دنيای  خارج را ديده اند و از تحولات دنيای بيرون از مرز افغانستان به خوبی مطلع هستند. به همين سبب محمد نادر خان به مقام سپه سالاری ميرسد و برادرش محمد هاشم خان حاكم اعلی هرات مقرر ميگردد. نادر خان اهميت خود را به عنوان سپهدار مجرب در خاموش ساختن قيام مردم منگل كه در سال  1912 ميلادی اتفاق افتاد به امير نشان داد. هم او بود كه بيشتر به "روشنفكر" ميماند تا به يك سرباز.

 

در واقع سياست دولت افغانستان در آن موقع در دست دو گروه بود. نخست: محافظه كاران به رهبری نصرالله خان كه حافظ قرآن بود و سخت به امارت اسلامی اعتقاد داشت و با تجدد مخالفت ميكرد٬ دوم: ليبرال ها به رهبری طرزی٬ شخصی كه هويت دوگانه داشت و ميتوان او را "افغانی اروپايی" ناميد. طرزی پيش از آمدن به افغانستان نه تنها سند فراغت از مدارس مهم را كه به شيوه و سياق اروپايی تدريس ميكردند به دست آورد٬ بلكه خود مولف و مترجم آثار مهم شد. ترجمه های او به شمول ناول هايش بيشتر معلومات دهنده بودند تا سطح آگاهی مردم افغانستان  را بالا ببرد. او گاهی به ترجمهء آثار تأريخی مانند جنگ روس و جاپان ميپرداخت و غرضش نه تنها واضح ساختن اين بود كه مردمان آسيا ميتوانند در مقابل ابر قدرت ها برزمند و مؤفق شوند٬ بلكه در ضمن ميخواست خودش را با تأريخ جهان هم آشنا بسازد و حتا فنون حربی را ياد بگيرد. او با اين اندوخته ها  قادر شد دستورالعملی را بنويسد كه در آن به سربازان افغانستان بنماياند تا چگونه خطوط راه آهن را از بين ببرند٬ موقعی كه انگليس ها به افغانستان هجوم می آورند.  البته طرزی گمان ميبرد كه با برنامه های ساختاری اش به زودی قادر خواهد شد در افغانستان قطار آهن را بياورد و فعال سازد٬ اما حتا پيش از ايجاد خطوط آهن مصمم بود تا اين پديده موجب سو استفادهء استعمار نگردد. طرزی انديشمند بود٬ انديشمندی كه نه تنها به آغاز كار می انديشيد٬ بلكه پايان كار و عوقب ناشی از آنرا هم در نظر داشت. سر دابس٬ رييس هيئت انگليس در سال 1922 ميلادی وقتی به كابل برای مذاكره با امير افغانستان آمد٬ سخت تحت تأثير طرزی قرار گرفت. او در گزارش به دولت انگليس در مورد طرزی نوشت: " شاه امان الله با دختر ژورناليستی ازدواج كرده كه تا حال نظيرش در افغانستان نبوده". اين همه آگاهی و فراست٬ طرزی را در طراز به مراتب بالاتر از رقيبانش قرار ميداد و امير افغانستان را  مجذوب   خود می ساخت. 

 

                                                            ***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً بيستم           جنوری 2006