کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس

Deutsch

آرشيف صفحات اول

دروازهً کابل
 

 

 

بشير سخاورز

 

 

 

نمايشنامهء اشرافيان

 

معرفی شخصيت های خواهان تجدد و سنت گرايان

 بخش اول

 

 

در آغاز بازيگرانِ اين نمايشنامه چنان كركتر های متفاوت از همديگر دارند كه گويى هيچ يك با ديگرى پيوند ذهنى ندارد، اما شخصيت مركزى نمايشنامه كه محمودطرزى است، در طول نمايشنامه بر آن است تا  آنهايى را كه ظرفيت دارند در برنامهء او بگنجند به طرف خود بكشاند،  كه البته در اين كارش مؤفق مى شود، اما در عين حال در تلاش آن است كه اشخاص نا مطلوب را از چنبرهء حضور در نمايشنامه  براند. كركتر هاى مطلوب در اين نمايشنامه معيين السلطنه عنايت الله خان و برادرش عين الدوله امان الله خان است كه هر دو ميتواند در برنامهء طرزى كه كسب استقلال و پيشرفت است بگنجد، در حالی كه سراج الملت والدين و برادرش نائب السلطنه از كركتر هاى نيمه مطلوب و  نا مطلوب به حساب مى آيند; نخست امير كه تنها با تكامل بطى موافق است و گمان نمى رود كه استقلال افغانستان را در سر بپروراند و بعد نائب السلطنه كه دشمن سرسخت انگليس ها است، اما تجدد را خلاف اسلام ميداند. در واقع همين پنج نفر كركتر هاى مهم اين نمايشنامه را ساخته اند:

 

١- محمود بيگ طرزى بازيگر نقش مركزى

٢- سراج الملت والدين كركتر نا مطلوب

٣- نائب السلطنه كركتر نا مطلوب

٤- عين الدوله كركتر مطلوب

٥- شهزاده امان الله كركتر مطلوب

 

تنش شديدی ميان طرزی كه رهبر تجدد خواهان است و نصرالله خان وجود دارد. اگر از سويی اين دو تا برای گرفتن استقلال افغانستان همنظر هستند٬ از سوی ديگر در برنامه ريزی برای آيندهء افغانستان سخت در تخالف قرار دارند. نصرالله خان رويای افغانستان آزاد اما شديدأ اسلامی را در سر ميپروراند٬ در حالی كه برای طرزی تنها آزاد شدن افغانستان از قيد استعمار كافی نيست. او می خواهد افغانستان از بند اسارت جهل و عقب مانی هم نجات يابد٬ تا هيچگاه برای بار ديگر به شكلی در بند استعمار كهن و يا نوين نيفتد.

 

برای رسيدن به اهداف شان٬ هر دو تن يعنی نصرالله خان و طرزی به امير افغانستان نياز دارند٬ زيرا تنها او است كه ميتواند قايق كشور را براند. نصرالله به تناسب طرزی موقف بهتری دارد. او به عنوان برادر٬ وفاداريش را در خطرناك ترين وقت ها به امير افغانستان به ثبوت رسانيده و توانسته نخستين مهر وفاداری را وقتی بر جبينش بنشاند كه امير افغانستان هنوز جوان كم تجربه ای بيش نبود و صاحبان نفوذ ميخواستند هر كدام از اين ضعف استفاده كرده٬ موقف خود را محكمتر سازند و حتی كس ديگری را به امارت برگزينند٬ به خصوص كه برادر ديگر امير٬ عمر جان كه  فرزند يكی از زن های صاحب رسوخ عبدالرحمان خان بود دعوای امارت را داشت؛ در اين موقع نصرالله سنت كهن اهل دربار را كه همه ميخواهند از ضعف امير استفاده كنند٬ برهم ميزند و اصرار می كند كه تنها حبيب الله خان صلاحيت امارت را دارد و او (نصرالله خان) برای تأميل اين مأمول جانش را فدا خواهد كرد.

البته اين نخستين باری نيست كه نصرالله درفش وفاداری را برای امير بالا می كند. امتحان ديگر كه بيشتر از امتحان نخستين سند وفاداری به نصرالله ميدهد شروع جنگ جهانی اول است. در شروع اين جنگ المان ها ميدانند كه دولت بريتانيا ماشين جنگش را چه از نظر مادی و چه از نقطه نظر نيروی انسانی با دست آورد های هندوستان به چرخش می آورد٬ و برای اين كه بتواند بريتانيا را شكست بدهد٬ ضرور ميداند تا هندوستان را به شكلی از حيطه ای قدرت بريتانيا بيرون بكشد. برای مؤفق شدن به اين امر دولت آلمان پان اسلاميزم را بهترين وسيله ای برای رسيدن به هدفش می شمارد. برنامه ای طرح می شود كه طی آن تركيه به عنوان مركز خلافت اسلامی تعيين می گردد و از ديگر كشور های اسلامی تقاضا می شود تا در جنگ بر عليه دشمنان تركيه كه در واقع دشمنان اسلام هستند٬ متحد گردند. در حقيقت دشمان تركيه٬ دشمنان آلمان هستند كه آلمان با اين شگرد سياسی می خواهد آنها را شكست بدهد. تركيه در جنگ جهانی اول از متحدين آلمان است و با برنامه های آلمان موافقت دارد.

آلمان ها برای رسيدن به هدف يك گام ديگر به جلو می گذارند و تبليغ می كنند كه قيصر آلمان هم مسلمان شده است. همهء اين تحولات بر جامعهء مسلمان افغانستان اثر می گذارد و سنت گرايان از امير افغانستان می خواهند كه بايد با برنامهء آلمان موافقت كند؛ مسلمانان منطقه به شمول افغانستان٬ ايران و تركيه متحد شوند٬ افغانستان را تقويت كنند تا بر هند حمله كند و باشند گان مسلمان آن كشور را از قيد اسارت انگليس نجات بدهد.

ظاهرأ اين برنامه  برازنده و قابل تمجيد است كه نه تنها افغانستان را از از بند اسارت آزاد می سازد بلكه اين كشور را قادر می كند كه نايل به كسب متصرفات تأريخی خود در كشور هندوستان گردد. آزادی خواهان افراطی كه استقلال برای شان شكل جهاد را دارد و اسارت يك كشور مسلمان در چنگال كشور عيسوی مذهب را ننگ می شمارند٬ اجرای اين برنامهء آلمان را يك فرصت طلايی به شمار می آورند و رهبر شان كه شخص نصرالله خان است از امير به تكرار می خواهد تا اين موقع مناسب را از دست ندهد و خود را به عنوان مدافع اسلام در تأريخ معروف سازد٬ زيرا كه آلمان و تركيه كشور های بزرگی هستند كه می توانند پان اسلاميزم را تقويه كنند و افغانستان را از چنگال اسارت بريتانيا نجات بخشند٬ اما امير افغانستان هم سياستمدار خوبی است و با وجود فشار برادر و ديگر مردمان صاحب رسوخ٬ چندان معتقد نيست كه آلمان حتی با پشتوانهء جاپان و تركيه بتواند در اين جنگ مؤفق شود. از سوی ديگر رسيدن كمك از تركيه بعيد به نظر می رسد زيرا كه اين كشور به سبب جنگ های دراز مدت ضعيف شده بود.  

گرفتن كمك از آلمان هم خالی از اشكال نبود.  آلمان از افغانستان بسيار دور افتاده بود٬ در حالی كه سپاه انگليس فقط در مرز افغانستان قرار داشت و اگر جنگ اعلام می شد٬ انگليس ها به زودترين فرصت خود شان را به كابل می رساندند و كوچك ترين كاری كه انجام می دادند٬ تعويض امير افغانستان بود با اميری كه موافق به سليقهء انگليس ها باشد و از دوستان انگليس به شمار آيد. البته تعداد اين گونه مردم كه آرزو داشتند به امارت افغانستان برسند كم نبود و امير حبيب الله اين را خوب می دانست كه ناكامی در جنگ٬ به از دست دادن امارت  ميانجامد.

                                                                                  **************

 بالا

دروازهً کابل

سال اول          شمارهً  هژده         دسمبر  2005