احمـــد حسین مبلغ

 

یاد آوری:

 

خواننگان محترم،
 

این نوشته را روز یکشنبه (26 فبروری) دقایقی پیش از نو کردن صفحهء "کابل ناتهـ" به ایشور داس عزیز ارسال کردم، بدون آنکه فرصت یکبار نگاه انداختن بدان را جهت یافتن اشتباهات داشته باشم. در هنگام مطالعهء بعدی تا آنجا که متوجه شدم، حک و اصلاح در آن صورت گرفت.   

 




 

با آهنگ

 بسوی وحدت ملی

 

 

تذکر:

 

از هموطن ِ میهن دوست ما ایشور داس بایست سپاس گذار بود که با فراخوانی اش برای ما، زمینهء یاد آوری از یکی از والاترین شخصیت های آزدیخواه این مرز و بوم را فراهم ساخته است: محمد آصف آهنگ. دلایل بسیاری وجود دارد که در شرایط خطیر کنونی این یاد آوری را نه تنها موجه می کند، بلکه لازم و حیاتی نیز:

 

قبل از همه  این شخصیت می تواند عامل پیوند مستقیم ما با یکی از درخشان ترین دورهء های مبارزاتی روشنفکران ما در نیمه قرن گذشته گردد، دوره مشروطه خواهان سوم.

 

اینجانب در مقالهء "تأملی بر گفتارهای روشنفکری" در یک تقسیمات کلی از جنبش های روشنفکری ما، از این دوره زیر عنوان "گفتار دموکراتیک روشنفکران" یاد کرده ام. در آنجا نوشته بودم که  "تاریخ معاصر افغانستان، پیش از همه در انقطاع و فقدان تداوم در حوزه های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی آن مشخص می شود. واین گسسنگی در گفتار های روشنفکری ما بیش از همه آشکارتر است..." اما این بار آنچه که ارتباط ما را با"دوره مشروطه خواهان سوم" گسست، تنها عامل استبداد سیاسی نبود، بلکه "گفتار ایدیولوژیکی روشنفکران" ما  با پیدایش اسلام سیاسی و مارکسیسم در این انقطاع  و عدم تداوم نیز نقش اساسی داشت.

 

با در نظر داشت این واقعیت که خواسته های اساسی امروز ما (دولت ملی با تفکیک قوای سه گانه و عدالت اجتماعی) درست همان خواسته های است که روشنفکران مشروطه خواه ما در چهارچوب احزاب "وطن" "ویش زلمیان" و "خلق" برای تحقق آنها مبارزه کردند، راهی زندان گردیدند، شکنجه شدند، جان دادند؛ می توان به نقش مهم آهنگ بزرگوار به عنوان وارث برحق این سنت پرافتخار مبارزاتی، در پیوند دوبارء ما با آن دوره و تداوم بخشیدن به جنبش دموکراتیک کشور پی برد.        

 

دلیل مهم دیگر در یادآوری از این شخصیت بزرگوار پاک بودن جنبش مشروطه خواهی روزگار او از بیماری مزمن و فراگیر اتنیک گرایی است که امروز از آن در عذاب هستیم و به عنوان "گفتار اتنیکی" جهت گیری حاکم و مسلط بخش مهم روشنفکران ما را از سنتی و مدرن است. جنبش مشروطه خواهان، درصورت جدی گرفتن آن ازجانب ما، می تواند پاد زهر موثری برای بیماری قوم گرایی باشد.

 

دیگر اینکه اگر قبول کنیم که نقد اساسی ترین ویژه گی یک روشنفکر است، آهنگ یک روشنفکر به معنای حقیقی این مفهوم است؛ نوشته ها و مصاحبه هایش در این دو دههء اخیر موید این ادعا است  روشنفکران ما می توانند  در این زمینه از این پیر مرد بسیار بیاموزند. ایدون باد!

 

                                                            ****

باری به نظر من یاد آوری در خور شأن این پیر مرد، با توجه  به دورهء "مشروطه خواهان سوم" که خود متعلق به آنهاست  و با شناسایی کارنامه های سیاسی و فرهنگی آنان میسراست و درست همین امر است که به ما توانایی آن را

 می بخشد تا به پرساختن حفرهء عمیقی که میان ما و آنها ایجاد شده است، تا حدودی موفق شویم.

 

شاعر، محقق و منتقد درادب کشور ما لطیف ناظمی در قسمت آگاهی ناقص ما از "مشروطه خواهان اول" می نویسد:

 

"دریغا که از جنبش آزادیخواهی مشروطه خواهان، آگاهی کافی و شافی نداریم ..." (1)

 

هرکه اندکی زحمت مطالعه در این دوره را به خود داده باشد، نمی تواند در دریافت بالا با آقای ناظمی همصدا نباشد. اما آنچه که مربوط به شناخت "مشروطه خواهان سوم" می شود، با تأسف باید گفت که آدم درموقعیت مناسب تری ازآنچه مربوط به "مشروطه خواهان اول" است، قرار ندارد؛ آنهم با فاصله زمانی جهار دهه میان شان. یگانه مایه امید این است که برخلاف مورد اول که با فقدان آثار کتبی مواجه هستیم، آثار مشروطه خواهان سوم به صورت نشریات "ندای خلق"، "وطن"، "انگار" و غیره در نزد اشخاص و یا کتابخانه عامه کابل موجود است، اما اینکه کدامین صاحب حمتی به امر مهم و ضروری گرد آوری آنها به صورت کتاب دست می زند، بایست به انتظار نشست.  

 

همانطور که در بالا تذکر یافت، مهم ترین نقش آهنگ بزرگوار برای ما، ازمیان برداشتن فاصله میان  روشنفکران امروزی  و روشنفکران مشروطهء سوم برای باز سازی تداوم گفتارهای روشنفکری است. اما از جانب دیگر آهنگ  می تواند به عنوان یک روشنفکر واقعی، روشنفکران ما را با واقعیت های روز جامعهء ما نیزارتباط دهد؛ واقعیت های تلخی که بسیاری از روشنفکران از روبرو شدن با آنها (به این دلیل ساده که طرح مشخص مسایل و موضعگیری فعال در برابر آنها لازم و ملزوم یکدیگرند) بیم و هراس دارند، زیرا این امر خواهی نخواهی آدم را از حالت انفعالی و بی تفاوتی بیرون می کند و با افراد و اشخاص در گیر می سازد.

 

"پاسخ به اتهامات نبی عظیمی" عنوان یکی از کتاب های آقای آهنگ است که در گیرندهء ده مقاله با یک پیشگفتار و یک مقدمه است. (2) البته عنوان کتاب چندان مناسب نیست، زیرا موضوعات اساسی کتاب هشت مقاله دیگر است که نویسنده همه را در کابل در سال 1369شمسی در ارتباط با مسایل جاری روز نوشته است، در حالیکه دو مقالهء آن در رد "مدعیات" آقای عظیمی است که عظیمی به خاطر نادرستی آن ادعا ها از آهنگ در جریده "امید" پوزش طلبیده است. اما جنرال عظیمی در کتاب "مناظره ها و محاضره ها" که در آن نوشته های ناقدین اثرش "اردو و سیاست" با پاسخ های خودش را جمع آوری کرده است، در آن برخلاف معمول نه نوشتهء پوزش طلبانهء خودش و نه جواب آقای آهنگ را آورده است، اما عبارات "طنز و کنایه" آمیزاودر"مناظره ها ومحاضره ها" سبب شده است تا آهنگ پاسخ دیگری بنویسد. با در نظرداشت این امر که حرف های مهم و اساسی آهنگ بزرگوار نهفته درهشت مقالهء دیگر کتاب است، عنوان کناب نامناسب است، زیرا عنوان کتاب چنبن القا می کند که گویاهمهء کتاب در رد عظیمی است.

 

به هرحال خواننده درهنگام مطالعهء آن هشت مقالات باید این واقعیت را در نظر داشته باشند که همهء آنها در یکسال (1369) در زمان حاکمیت نجیب در جراید داخل کشور بوشته شده است، این جاست که خواننده  اهمیت نقد های روشنگرانه و دلیرانهء نویسنده را بیشتر درک می کند. در ذیل به عناوین و نکات عمدهء مقالات اشاره می شود.

 

 1: شاه سابق

 

این مقاله زمانی به رشتهء نحریر درآمده است که بیشترآگاهان به مسایل افغانستان به این نتیجهء تلخ رسیده اند که گروه های "مجاهدین" بیچارگی و بیکفایتی شان را به عنوان بدیل در برابر رژیم "حزب دموکراتیک خلق"  با وضاحت به نمایش گذاشته اند. آهنگ در این رابطه از"ضعف قدرت افغانی و ملی" سخن می گوید. او دلایل یأس و ناامیدی مردم را از گروه های درگیر چنین بیان می کند:

 

"از دوازده  سال به این طرف مخصوصا ً در این اواخر نظر به نفاق اندازی و جاه طلبی جانبین درگیر، گونه گونه شقاق و اختلافات نژادی، مذهبی و قبیلوی هم زبانه می کشد و این نغمه های ضد وحدت ملی از جانب تنگ نظران و کوته اندیشان سروده می شود (....)

"در داخل اختلافات بر سر قدرت بین خلقی و پرچمی ها و طرفداران رهبری حاضر وجود دارد و موضوع قیام تنی وزیر دفاع دال بر این است. در بین هفت گروه مجاهدین مقیم پاکستان بر سر زعامت اختلاف وجود دارد و همچنان در بین مجاهدین مقیم ایران چنین است. تنها و تنها مردمی که بیشتر به خون می غلتند و خساره می کشند، مردمان بی اسلحه اند ... اکثریت مردم افغانستان به آروزی صلح و آرامش بوده، انتظار شخصی را می کشند که کشور و مردم را نجات بدهد." (ص 42-43)

 

مسلما ً که منظور از این این شخص ظاهر شاه است. دلیل گرم شدن بازار شاه را آهنگ چنین می نگارد:

 

"اکثریت مردم افغانستان نظر به ملاحظهء سوابق شاه که در طول چهل سال زمامداریش هرگاه مصدر کاری در شگوفایی کشور نگردیده ولی ضررش هم به مردم نرسید و حتی جلو خون ریزی عمویش سردار محمد هاشم خان و پسر عمویش سردار محمد داود خان را تا درجه ای که می توانست گرفت. حتی زمانی که دانست مردم افغانستان از ستم سردار محمد هاشم و محمد داود به ستوه آمده اند، نهایت جرئت کرد و آنها را از وظیفه سبکدوش کرد که تنفر شدید سردار محمد داود خان را برانگیخت تا منجر به سقوطش گردبد." (ص 44)

  

2. آزادی و استبداد

 

دراین مقاله که به نظر من جا داشت که کتاب نامگذاری می شد، آهنگ به نقش  فاجعه آوراستبداد سیاسی درتاریخ

افغانستان می پردازد. او به نقش استبداد چنان اهمیت قایل است که می نویسد:

 

"یگانه علل عقب مانی همان استبداد بوده است، زیرا مردم حق هیچگونه مداخله و حق هیچگونه چون و چرا را نداشتند و اگر شخصی و یا اشخاصی و دسته ای بر ضد استبداد قیام نمودند به فوریت نابود شدند..." (همان ص 49)

 

به نظر من از"علل یگانه" نمی توان در تبیین هیچ پدیده ای در جامعه سخن زد؛ درنهایت می توان در پهلوی عوامل متعدد، از عامل عمده یا اساسی سخن گفت. بدون شک "استبداد" یک عامل عمده در عقب ماندگی کشور های خاور زمین بوده و است و همین امر نیز موجب پیدایش نظریه "استبداد شرقی" در نزد اندیشمندان باختر زمین چون مونتسکیو، هگل و مارکس گردید که بیان مبالغه آمیز آن توسط ویتفوگل به عنوان "جامعه های آبی" عرضه گردید.

 

برداشت آهنگ از ضرب المثل معروف "دیوار موش دارد و موشها گوش دارند" در رابطه با پدیدهء استبداد خیلی جالب است:   

 

"ضرب المثل از پیشینیان ما به میراث مانده است: آهسته حرف بزن که "دیوار موش دارد و موشها گوش دارند". از این معلوم می شود که دستگاه جاسوسی مستبدین چنان قوی و گسترده بوده است که از ترس "نام گیرک" پولیس مخفی، مردم در منازل خود هم نمی توانستند که بلند گپ بزنند تا سرشان برباد نرود." (ص 49)

 

ایشان سپس به اختصار به  تاریخ نظام های سیاسی در کشور ما از زمان طاهریان تا  رژیم کمونیستی وابسته اشاره می کند که استبداد ویژه گی اساسی همه آنها را تشکیل می دهد؛ حتی حاکمیت امان الله خان نیز از این داوری مصئون نمی ماند، مسلما ً با ذکر دستاورد های این شاه مردم دوست:

 

"دورهء کوتاه امان الله خان که از تأثیر انگلیس برآمده و استقلال کشور را حاصل کرد و به گسرش معارف سعی بلیغ نموده، حتی جوانان را به غرض تحصیل به خارج فرستاد و مانند تیموریان به ترویج علم و فرهنگ دست یازید و عمارات عالی بنا کرد، اما مانند سلفش مطلق العنان بود و هرچه می کرد، خودش تصمیم می گرفت. خواستار تعالی و طرقی کشور بود، ولی مطابق ذوق خودش. در امور دولت و جامعه نه وزرا حق دخالت داشتند و نه شورا و نه به مردم حق قایل بود. و به همین سبب نسبت به بعضی کار های عجولانه قربانی استعمار گردید و استبداد مجددا ً برقرار شد که هفده سال صدارت سردار محمد هاشم خان است که به جز سرکوبی مردم خشتی هم برای اعمار مملکت مانده نشد." (ص 51)

 

آهنگ به شیوه های استبدای داود خان که به آزادی های دموکراتیک شاه محمود خان (با مصادرهء نشریات "انگار"، "ندای خلق"، "وطن" وغیره، مداخلهء مستقیم در انتخابات دورهء هشتم و سرکوبی و زندانی کردن آزادیخواهان این دوره ، به شمول خودش) پایان داد، به تفصیل در مقالات دیگر درهمین کتاب می پردازد؛ اما در مقالهء"آزدی و استبداد"

به عاقبت سیاست خارجی عاقبت نااندیشانه و تشنج گرایانهء داود خان با پاکستان بر سر مسأله پشتونستان می پردازد که پای شوروی را در افغانستان باز کرد. بعد به "دههء دموکراسی" اشاره می کند و از "سوء استفاده از دموکراسی" سخن می گوید که "کار به جایی رسید که با یک درود به لنین [در نشریهء "پرچم"] از اطراف و اکناف کشور ملا ها به شهر سرازیر شدند" (ص 51-52).

 

بعد از آن آهنگ به ذکر کشتارهای وحشت بار رژیم ترور کودتای "هفت ثور" "حزب دموکراتیک خلق" و تصفیه های خونین درونی آن می پردازد، از اشغال کشور جهت نجات حاکمیت حزب توسط شوروی و مظاهره و اعتراضات شهریان کابل یرای اخراج اشغال گران ار کشور و "پرشدن دوبار محابس" یاد می کند و به ذکر این واقعیت می پردازد که علت تغییر در رهبری "حزب دموکراتیک خلق"  نه پویایی درونی و انتخاب آزدانهء حزب بلکه تحمیل خواسته های گرباچف بر حزب بوده است:

 

زمانیکه "گرباچف ... به قدرت رسید و باعث تغییرات در اتحاد شوروی گردید، که در کشور ما هم بی تأثیر نماند. در پلینوم (18) ببرک کارمل جایش را به رهبری جدید [نجیب] گذاشت .... حزب خلق اسمش را نغییر بنام حزب وطن کرد و اظهار داشت که ما اصلا ً کمونیست نبوده، مسلمان بودیم... به هر حال مردم در طول تاریخ دروغ شنیده اند به هیچ حرف اعضای حزب باور ندارند همه سخنان حزبی را تاکتیکی می دانند چون چیزی که می گویند در عمل انجام نمی دهند از آنرو همه گپ های شان بی تأثیر است و این میراث حکومات مطلق افغان و استبدادی شرقی است." (ص 53)

 

آهنگ به درستی علت بدبینی و بی اعتمادی مردم را نسبت به رژیم ها، همین جدایی میان حرف و عمل آنها می داند و هشدار می دهد:

"تا ما به دموکراسی اعتقاد نداشته باشیم، نباید آن را به زبان جاری سازیم." (ص 55)

 

"دیگر زمان آن گذشته است که رهبران پیشین ما می گفتند: هنوز مردم ما نارسیده اند و دموکراسی مشکل است، ولی برای رسیدن مردم هیچگونه سعی به خرچ نمی دادند و بلکه بیشتر از پیش به عقب مانی مردم ما کوشا بودند و از همین سبب بود که در طول تاریخ ما سیر قهقرایی نمودیم. راه طرقی و تکامل ما دموکراسی و آزادی است تا مردم ما با اندیشه سالم در آن اشتراک داشته وسهم بگیرند چه این شعار های خالی دردی را دوا نمی کند ... (ص 56)

 

3. وطن و وحدت ملی

 

"این سرزمین از یک شخص و از یک قوم و از یک ملیت نیست، این سرزمین خانه مشترک همه افراد و مردمان اقوام و ملیت های ساکن این کشور است...." (ص 64)

 

نکتهء بسیار مهم و با ارزش این مقاله در نقش انتقادی روشنفکران در قدم اول دربرابر پیش داوری اتنیکی قوم خودشان است:

 

" باید خرابی های را که بر ضد وحدت ملی صورت گرفته است و یا بعد از این صورت خواهد گرفت، اولتر وظیفه روشنفکران همان قوم و ملیت است که بر ضد ادعا های نابجای عامل آن قیام کنند و یا بنویسند و سخنرانی کنند تا دیگر ملیت های برادر بفهمند که این مفکوره چند نفر تنگ نظر بوده است نه از عموم ملیت های برادر. در ان صورت وحدت ملی قوی و قوی تر خواهد شد. در غیر آن هرگاه از یک قبیله اگر شخصی بی دانش همه امتیازات را برای قوم و قبیله خویش بخواهد و مردمان با دانش آن قوم سکوت اختیار کنند و بگدارند که دیگر اقوام و قبایل به دفاع برخیزند، در ان صورت رخنهء بزرگی به وحدت ملی ما خدای ناخواسته وارد خواهد آمد و مسئولیت بزرگ در قدم اول متوجه روشنفکران با وجدان خواهد بود و سپس به عناصر ملی دیگر." (ص 67)

 

4. بحث پیرامون طرح اصول کلی "ندا"

 

آهنگ در این مقاله دیدگاه نقادانه ای دارد به طرح "سازمان انقلابی زحمتکشان افغانستان" (سازا) در نشریهء آن سازمان "میهن".از جمله می نویسد:

 

"اعضاء و هواداران سازمان شما که در اوایل کودتا های 1352 ش و 1357 ش مانند دیگر اقشار و طبقات مردم افغانستان زجر کشیده، ستم دیده و به قتل رسیده اند، از دید مردم ما پوشیده نیست. ولی با آنهم دو اشتباه را مرتکب شدید:

اول کلمه انقلابی و زحمتکشان را برای سازمان حود تعیین کردید انچه مردم از آن متنفر اند. دوم در آخر با دولت دست نشانده ائتلاف کردید و مسئولیت ان را به دوش گرفتید و رهبر ی حزب دموکراتیک خلق را متقبل شدید...." (ص70)

 

نکات دیگر این مقاله دیدگاه نقادانه ای است به تاریخ رسمی و مورخان کشور، به خصوص  در رابطه با کاربرد  نام های "آریانای کهن"، "خراسان دیروز" و "افغانستان امروز"  در نوشته های "سازا" "آریانای بزرگ"، "فلات آریان" در برابر "فلات ایران" از جانب مورخان کشور.

 

دیدگاه های نقادانه آهنگ متوجه کاربرد سیاسی، ناسیونالسیتی و رمانتیک از این مفاهیم است که در میان عدهء از روشنفکران ما خیلی شایع است. از جمله نوشته های  در بعضی از صفحات انترنیتی د ر چند هفتهء اخیر ازاین نوع است. به امید آنکه این دیدگاه انتقادی آهنگ بزرگوار جرقهء شک و تردید باشد بر خرمن یقینیات و بدیهیات این گروه!

 

5. خصلت دولت آینده افغانستان چگونه خواهد بود؟

 

در این گفتگو آقای آهنگ به شش اثرش اشاره می کند. به آن امید که چشمان خوانندگان هموطن ما به زودی به مطالعهء آن کتاب ها روشن گردد.

  

6. مباحثه آزاد در جریدهء پیام

 

این مباحثه در سه بخش از طرف نشریهء حزبی و دولنی با آهنگ در زمینه تغییر نام حزب به "وطن"  صورت گرفته است که در آن آقای آهنگ ضمن اتنقاد از گذشتهء جنایت بار حزب، به شدت مخالفت خود را با اتخاذ نام "وطن" حزب

اظهار می کند.که در نوشتهء بند 7 به عنوان نامهء سرگشاده به تفصیل به بیان علت مخالفت خود می پردازد.

 

7. "وطن" نام "جمعیت وطن" بوده است

 

 قسمی که در بالا نذکر یافت، آهنگ در این نوشته به تفصیل علت مخالفت خود را به تغییر نام "حزب دموکراتیک خلق" (که آنهمه جنایات بشری و اشغال کشور به نام آن صورت گرفته است) به نام "وطن" که او درآن هویت سیاسی اش را با رفتگانی چون غبار، فرهنگ، جویا، تاج و نهضت  و ... می یابد، بیان می کند. از کلمه کلمهء این نوشته می توان احساس وخشم پاک آهنگ را ازخطر به تاراج رفتن و دزدیدن شناسنامه، تذکره و یا هویت انسانی- سیاسی اش درک کرد. او در این نوشته از چگونگی تشکیل "جمعیت وطن" با ذکر نام بنیان گذاران آن یاد می کند و نیز از چاپ نشریهء این جمعیت به همان نام "وطن". از مبارزات جمعیت وطن برای دموکراسی، تفکیک قوای سه گانه، آزادی بیان، تطبیق رژیم پارلمانی سخن می گوید و نیز ازشرکت موفقانه در انتخابات بلدیه و انتخابات دوره هفتم شورا در نتیجهء حمایت مردم از "وطن". از مصادرهء جریده "وطن" با سایر جراید ملی و به زندان افکندن رهبران جمعیت. با ذکر این حقایق می خواهد به "حزب رسوای دموکراتیک خلق" بفهماند که افتخاری که رهروان "جمعیت وطن در اثر آن همه قربانی ها و فداکاری های سال ها مبارزه کسب و کمایی کردند، چگونه و چرا یکشبه متعلق به حزبی گردد که بر جبینش مهر وابستگی و جنایت و اشغال بی شرمانهء "وطن" حک شده است؟ در پایان می نویسد:

 

"بناء چون جمعیت وطن در یک دوره طولانی فعالیت مهم سیاسی، تحت نام "وطن" کرده است و هنوز هم عدهء اعضای آن به کلمه مقدس"وطن" که نام جمعیت شان بوده افختخار دارند و به نام آن زنده هستند، امیدواریم که حزب دموکراتیک  خلق افغانستان از اطلاق نام وطن بر حزب خویش خوداری نموده و اسم دیگری به عوض آن انتخاب نمایند و..." (ص 91)

 

آنچه که این مقاله را (گذشته از معلومات بسیار سودمند آن در بارهء چگونگی شکل گرفتن "جمعیت وطن"  و اسامی بنیاد گذاران و آنچه که دربالا ذکر شد) برای ما امروزیان بسیار ارزشمند و آموزنده می کند، اشارهء آن است به برداشت روشن و باورمندی روشنفکران افغانستان در آن زمان از یکی از مفاهیم مرکزی دولت– ملت: مفهوم شهروندی که از تعینات سلبی آن تعلق نداشتن آن به رنگ پوست و مذهب و هر ویژه گی دیگر اتنیکی است؛ یعنی لازمه و پیشرط افغان بودن، هندو بودن، هزاره بودن، قزلباش بودن، تاجیک بودن، پشتون بودن، نورستانی بودن، شیعه بودن، سنی بودن و ... نیست.  و این درست یکی از دلایل اصلی بود که روشنفکران آن زمان را از گروه هئیت حاکمه مشخص می کرد.

 

آهنگ  در این نوشته علت اصلی داخل نشدن روشنفکران آن زمان را به جمعیت "کلوپ ملی" داود خان، قیدی در اساسنامهء مورد بحث "کلوپ" ذکر می کند که بر مبنای آن "یکی از شرایط شمول به عضویت در کلوپ ملی، تبعه افغان و مسلمان بودن تذکر رفته بود."

 

"اولین گام را در ای راه [اعلان آزادی های دموکراتیک در سرآغاز صدارت شاه محمود خان] والا حضرت سردار محمود داود خان و سردار محمد نعیم خان گذاشتند و آنها می خواستند دموکراسی را هم از بالا تمثیل کنند. آنها جمعیتی به نام کلوپ ملی تأسیس کردند و از اکثر وزرا و دولت مردان حکومت وازاقشار جامعه مانند: سرمایه داران، روحانیون و روشنفکران دعوت به عمل آوردتد و چندین هفته و ماه به شور و بحث در بارهء اساسنامه و مرام کلوپ ملی کار کردند. یکی از سرایط شمول به عضویت در کلوپ ملی، تبعه افغان بودن و مسلمان بودن تذکر رفته بود. زمانی که این ماده در جلسه قرائت گردید، از جانب یک عده از روشنفکران به شدت رد گردید و آنها جبهه گیری کرده، اظهار داشتند که اهل هنود افغان از باشنده گان بومی وطن بوده، نباید از حقوق سیاسی محروم شوند و حق شمول در جمعیت را نداشته باشند. همین موضوع سبب از هم پاشیده گی کلوپ ملی گردید و روشنفکران کلوپ ملی را ترک کردند و خود به نشکیل جمعیت های به نام: ویش زلمیان، ندای خلق و جمعیت وطن شدند که یکی پی دیگر به وجود آمدند."(ص 88)

 

اگر وضعیت آنروز روشنفکران را تنها در رابطه با همین باورمندی آنان به عامل "شهروند بودن" با وضعیت رقت بار کنونی روشنفکران افغان مقایسه شود، می توان با آهنگ از یک "سیر قهقرایی" (ص56) سخن گفت.  

  

8. مرگ فرهنگ

 

نوشتهء آخری کتاب به مناسبت مرگ یکی از پیشروان راه آزادی و همرزمش محمد صدیق فرهنگ است. در ضمن یادآوری از کارنامه ها و دستاورد های سیاسی، علمی و فرهنگی و خصوصیات برازندهء اخلاقی آن شادروان در طول نوشته و مرثیه ای در پایان در رثای آن اندیشمند، در آغاز از او چنین یاد می کند:

 

"فرهنگ نه تنها یک نویسنده و مورخ ریالیست بود، بلکه سیاستمدار و آزیدخواه و مشروطه طلب نیز بود. فرهنگ در اقتصاد معرفت داشت و با علم حقوق آشنا بود. مقدمه قانون اساسی و فصل قانون یعنی حقوق و وجایب مردم را او تسوید کرده بود." (ص93)

 

 

یادداشت ها:

 

1-      ناظمی، لطیف: بسملی در قفس. یادی از محمد انور بسمل، مشروطه خواه صوفی وارسته.          در: صفحه انترنیتی کابل ناتهـ.

2-     آهنگ، محمد آصف: پاسخ به اتهامات نبی عظیمی. کلن – آلمان. 2000م.

 

 

*********

بالا

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً ٢٣         فبروری 2006