کابل ناتهـ، عبدالله وفا استاد قاسم افغان

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

در همين ارتباط بخوانيد

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تهیه و نگارش عبدالله « وفا »

يادی از استاد قاسم افغان

 

 

کاروا ن شهید رفت ا ز پیش

وان ما رفته گیر و می اند یش

ا ز شما ر دو چشم یک تن کم

وز حساب خرد هزاران بیش

 

به تایید سخن بزرگان، وقتی یکی ا ز افراد عادی ا ز این جهان رخت بر می بندد دو چشم ا ز شمار چشم ها، کاسته می شود و فردی ا ز شمار افراد جامعه کم میگردد؛  ولی ا گر هنر مندی عالی مقام و چیره دست از د نیای بی بنیاد به دیار نا دیده آبا د، برود، در واقع  بدین میماند که هزاران وجود گرامی و هنرمند از میان ما؛ مرد گان زنده نما، رفته باشد.

 

 د  بحث کنونی خواستم یادی ا ز استاد بزرگوار موسیقی کلاسیک و بنیا نگذ ار مکتبی که صدای د لنشین و گیرایش و غزل و راگهایش، هنوز هم که سالها از در گذشت اش می گذرد؛  شور در د ل، د لد ار ها و سکون و راحت در خاطر آشفتهء نا قرار ها می گذارد.

هزاران همچو بلبل د ر بهاری میشود پید ا

نوا سنجی چو ا و د ر روز گاری میشود پیدا

استاد بزرگوار موسیقی کلاسیک افغانی استاد قاسم « افغان» پسر استاد « ستارجو» ا ز موسیقی دانان بلند مرتبت کشمیر است، که در سال ( 1302 ) هجری مطابق- (1881) عیسوی؛ د رکوچهء خواجه خوردک « خرابات » کابل تولد شد.

پدر استاد قاسم در دربار امیر عبدالرحمان سمت مطربی داشت و بزم های شبانهء د ربار را گرم میساخت. باری امیر فرمود که غزلی از حافظ را به نوا در آورد؛ البته در آن روز گار غزل خوانی هنوز چندان رسوم نبود، چشمها به سوی یک دیگر خیره مانده بود و نفس ها د ر سینه ها زندانی و همه خاموش بودند، که قاسم کوچک که هنوز بیشتر از سیزده سال نداشت و همیشه با پدر همراه می بود؛ ا ز میان بر خاست و گفت:

اگر اخازه بدهید من می خوانم. امیر گفت: پد رت خوانده نمیتواند، تو چطور یاد داری ؟

قاسم کوچک که دیوان حافظ را قبلأ خوانده بود، یک غزل را انتخاب و با موسیقی ادا نمود و تحسین همه را بر انگیخت.

استاد قاسم نخست نزد پدر و سپس نزد استاد قربانعلی پدر استاد نتو و بعد ا ز آن از محضر استاد « پیارا » خان هندی که ا ز هند به کابل آمده بود شاگردی کرده  رموز و فنون موسیقی را آموخت.

 

 استاد قاسم نخستین بار به سن بیست و یک سالگی به دربار عبدالرحمان شامل وظیفه شد. وی در زمان شاه امان الله به صفت استاد موسیقی مقرر شده  و به گرفتن نشان های طلا و الماس بنامهای نشان « مسرت » و « یاد گار استقلال» مفتخر گرد ید؛ همچنان در « 1332» هجری زمانیکه « ریاست کابل رادیو» سالگره هفتاد مین سال تولد استاد را بر پا کرده بود، به دریافت نشان مطلای « خد مت » مفتخر گرد بد.

 

استاد قاسم د ر تمام رشته هایی موسیقی دست توانا داشت؛ چنانچه د ر سرود ن راگ؛ تهمری؛ راگنی؛ خیال؛ غزل و ترانه و حتی طرز های فلکلوری، گوی سبقت را ا ز استادان معاصرش ربوده بود.

 

د ر تاثیر صدا و لهجهء خوشآیند استاد، گفته اند که صدا و لهجهء د لنشین او همه شنوند گان را اعم از خورد و بزرگ تحت تاثیر خود می آورد که همه مجذ وب شده سر از پا نمی شناختند، گاهی مجنون وار داد و فریاد می کرد ند و زمانی سر به زانوی سکوت تکیه داده بود ند، تا با د ل و جان گوش باشند.

استاد د ر مد ت پنجاه سال حیات پربار خود توانست د ر حدود د و صد شاگرد در آواز خوانی و نوازند گی به صورت مستقیم و غیر مستقیم تربیه نماید.

 

 به محض کوه کند ن همسر فرهاد نتوان شد     زا رباب هنر از صد یکی مشهور می گردد

 از شاگردان معروف استاد میتوان اینها را نام برد:

مرحوم استاد میرزا نظر، مرحوم استاد « نتو » مرحوم استاد نبی گل مرحوم استاد رحیم بخش و…

استاد اشعار را صحیح میخواند و با حضرت « بید ل » و « حافظ » ارا د ت خاص داشت و مقامات موسیقی را زیاد تر با اشعا ر این د و ابر مرد، پر کیفییت تر ادا می کرد..

 مرحوم استاد قاسم حافظهء قوی داشت؛ چنانچه گویند به حدی شعر حفظ داشت که اگر مدتها غزل می خواند اشعار تکرار نمی شد.

این استاد بزرگ موسیقی،در درخت پربار موسیقی کلاسیک افغانی و هندی ،شاخه یی بوجود آورد که امروز بنام «طرز قاسم » یا « مکتب قاسم » د ر بین موسیقی نوازان افغانی شهرت دارد.

 

 

مرحوم استاد قاسم در ظرافت و نکته سنجی؛ بد یهه گویی و موقع آفرینی، یکه تاز روز گارخود بود.؛ نانچه می گویند؛ پس از جنگ استقلال در «1919» زمانیکه آقای « دابس » نمایندهء دولت بریتانیا جهت به رسمیت شناختن استقلال افغانستان، وارد کابل شده بود، قبل از اینکه معاهده امضأ شود، در یکی از دعوت هایی رسمی، « دابس » ا ز استاد سوال کرد، که به کدام آ لات موسیقی بیشتر مهارت دارید؟ استاد گفت: به همه، « دابس » گفت: آیا به پیانو هم؟ استاد گفت: آری.

باز « دابس » پرسید که آیا ا ز طرز موسیقی خاص افغانی که خود کمپوز کرده باشید، بمن هم یاد داده میتوانید؟ استاد گفت بلی؛ اما به شرطیکه هر نغمهء را که من به یک قسمت پردهء پیانو شروع میکنم، شما به سمت د یگر پیانو، عین آهنگ را تکرار بنوازید. « دابس » قبول کرد و استاد ترانهء « استقلال » را شروع نمود، صدای ترانهء استقلال، در فضای صالون طنین انداخت و استاد به صدای رسا و گیرای خود با مستی آغاز نمود که:

مکتب ما ست جای ا ستقلا ل       سبق ما هو ا ی ا ستقلا ل

د ر این حال آواز کف زد نهای مدعوین بشد ت بلند شد و « دابس » از اینکه خودش بد ست خود ترانهء آزادی ما را نواخته بود، به نزاکت موضوع ملتفت شد؛ ولی نتوانست از ادامهء آن خود داری نماید.

 

همچنان حکایت است که آقای « دابس » نمایندهء دولت بریتانیا د ر کابل بود، روزی د ر دربا ر بز م طرب آراسته بودند، استاد قاسم مشغول ساز و آواز بود. « دابس » را نیز دعوت کرده بود ند ؛ همینکه « دابس » در محفل وارد شد، استاد قاسم باغرور و سربلندی، بدون تأمل این بیت را خواند:

 میزند چشم کبو د تو به مژ گان ناخن  ترسم ای دوست میا ن من و تو جنگ شود

 و آنرا چنان مست خواند که مایهء شگفتی و تعجب نمایندهء دولت بریتانیا گرد ید و بی اختیار به احترام استاد برخاست.

نقل است که میگویند سردار محمد هاشم ا ز کنایه گویی های استاد قاسم دل خوش نداشت. روزی د ر باغ بگرامی استاد بیتی چند خواند که بر هاشم ناگوار افتید، چون غزل خاتمه یافت، سکوت غم انگیز د ر فضأ بال گسترانید حاضرین کف میزد ند ؛ اما استاد از نگاه های خشمگین هاشم که به سوی او میدید، احسا س کرد و این بیت را بد ون موسیقی خواند:

 نریخت درد می و محتسب ز د یر گذ شت  رسیده بود بلا یی ولی به خیر گذ شت

هاشم که خشمش فزونی یافته بود،جدی تر شد و فریاد زد که من چند بار ترا گفتم که ابیات کنایه آمیز نخوان تو حق نداری که در لابلای غزلیاتت، بادار کافرت را یاد نمایی. من این اجازه را برایت نمی دهم، د ر آینده هوشیار باش.

استا د قاسم گفت: قربان، برادر تان « شاه محمود خان » شاهد است، که من برای « حبیب الله کلکانی» در روز جشن استقلا ل در « دهمزنگ» این غزل حافظ را خواند م :

 کشتی نشسته گانیم،ا ی باد شرطه بر خیز       شا ید که با ز بینیم دیدا ر آ شنا را

نزد یک بود، سرم به باد فنا رود؛ اما « حبیب الله کلکانی» با وجود اینکه عامی و بیسواد بود، مفهوم آن بیت را درک کرده با ملایمت گفت: قاسم جان، تو مطمئن باش که دیگر آشنا را دیده نمیتوانی... من د ر جوابش گفتم: اگر ببینم و یا نبیبم دیگر احتیاج نیست، تنها دلم گفت، بخوان، خواندم.

مگویند استاد عزم کعبه کرد و بیتی یافت تا فقط د ر شب وداع یاران ا زطریق راد یو، آنرا بخواند، مگر مرگ «ناجوانمرد» این بزرگمرد خبیر موسیقی را مجال نداد و، او آخرین آروزویش رابا خود ارمغان برد؛ که مطلع آن چنین است :

  مبارک با د خاصا ن حر م را   که عزم کعبه دارد بت پرستی

مرحوم استاد قاسم سه پسر داشت:

 مرحوم استاد بعقوب « قاسمی» استاد یوسف« قاسمی» و استاد آصف « قاسمی» که هر یک در فن موسیقی به درجهء استادی رسیده اند.

استاد « قاسم افغان» د ر( 22) سنبله( 1376) هجری مطابق (1955) م. ا ز د نیای بی بنیاد به جهان نادیده آباد، رفنه، در « شهداء صالحین » به خاک سپرده شد ند.

 

ما به پاس حرمت به استاد قاسم بزرگ (، که د ر موسیقی ما طرحی کردند و بنیان مکتبی را گذاشتند و خد مات فراموش ناشدنی انجام دادند و از همه مهمتر اینکه استاد قاسم اولین کسی است که برای اولین بار نغمهء « آزادی و استقلا ل» ما، را، با صدای رسا به جهانیان رساند.) خوشبختی آن د نیا را آرزو نموده، روحش را شاد می خواهیم و از خداوند غفور و رحیم طلب بخشایش می نماییم.

  من آ ن مرغم که هر شام و سحر گاه   ز با م عرش می آ ید صفیر م

 

**********

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ۵٦       سپتمبر       2007