کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

انجنیر سخی ارزگانی

 

نقش اعلیحضرت شاه امان الله غازی

 در استرداد استقلال افغانستان

 و هسته گذاری دموکراسی در کشور

 

اینک مردم خسته از جنگ و آلام رسیده کشور ما در جریان هشتادو ششمین سال استراد استقلال افغانستان عزیز قرار دارند که من این روز سرنوشت ساز و خجسته را به همه یی خواهران گرانقدر، برادران عزیر و هموطنان محترم خویش از صمیم قلب شاد باش و تبریک گفته و شادکامی و سعادت شان را همراه با ختم جنگ، ترور و بحران از بارگاه خداوند متعال نیازمندم .

قبل از اینکه وارد مطلب گزیده یی خویش گردم، لازم است که کوتاه نگاه به چند نمونه ای از کارکردهای ضد انسانی و سیاست های ضد ملی امیرعبدالرحمن خان پدرکلان شاه امان الله غازی مبنی بر مدارک مستند تاریخی- علمی در کشور خود نموده، و بعدا نقش صاقانهء شاه امان الله حامی استقلال را با توجه به شرایط زمان و مکانی آن عصر در آن سامان رقم خواهم زد :

شاعر گرانمایه آقای مندوزی شمه یی از ماهئیت استبدادی و شؤنیستی امیرعبدالرحمن خان را برتابیده که من یک قسمت آنرا اینگونه به خوانش خوانندگان محترم تقدیم می نمایم:

په تیره زمانه کی دیکتاتور حاکم امیر و په غرور، ظلم، استبداد کی بینظیر و

د زجر، شکنجی په ورکولو کی استاذ و په دی کار کی ساری نه و بیخی شاذ و

ده مخالف خلک زندان ته اچول په سرونو کی میخونه تکول

سترگی د سترگو له کاسونه را ایستلی د انسان غوشی په انسان باندی خورلی

د لشکریانو یی په بی رحمی کی ساری نه و د درباریانو په بی شرمی که ساری نه و (1)

 

1 - فرار ترکتباران کشور ما از جباریت امیر به روسیه:

شاد روان محمد یوسف ریاضی هروی تاریخ نویس معتبر آن زمان از« وقایع سنه 1321 هجری مطابق 1903 مسیحی » ما جرای فرار اهالی ترکتباران افغانستان را به طرف روسیه که مورد تظلم مامورین و ارتش امیر عبدالرحمن قرار گرفته بود، چنین می نگارد :

«ماموریت دین محمد خان خسرپور امیرزاده نصرالله خان با 50 سوار به نظم ترکستان ازبک فرار شدن چند خیل ترکمان که تبعهء افغانستان و سا کن اطراف شبرغان بودند به خاک روس.» (2)

در ارتباط تظلم، اخراج اجباری، آوارگی و غصب اراضی ترکتباران بومی و بی دفاع افغانستان از سوی مستبدین وقت در منبع دیگری نیز چنین درج گردیده است :

«نقش اعضای حکومت و یا نمایندگان حکومت در مناطق ترکی زبان زیاد است . زیرا زمانیکه آنها ازطرف حکومت مرکزی مؤظف می گردند، اخیتارات کلی و زیاده از حد را دارند.  مثلا زمانیکه وزیر گل محمد مهمند[محمد گل مهمند] در مناطق ترکی زبان و یا بهتر بگوئیم ترکستان منحیث رئیس تنظیمه مقرر شد، از اختیارات عام و تام برخوردار بود. و از آن رو صدها و هزار ناقل را از بیرون سرحد افغانستان که به زبان پشتو سخن می گفتند آورد و زمین و جای و دارایی مردمان ترکی زبان ترکستان را به آنها بخشید.» (3)

شواهد مستند، گفتنی ها و داستانهای سینه به سینه مردمان سالخورده نیز گواهی بر آن دارند که از اثر جنایات و تعدی بی حصر د ستگاه استبدادی امیر عبدالرحمن خانی و اخلاف شان هزاران هزاران خانواده های ترکتبار و سایر اقلیت های اتنیکی و قومی کشور از ولایات شمال مملک ما که بنام ترکستان مشهور بودند، در ایام عبور از کشور به خارج به دریای آمو غرق شدند و برخی کثیری از خانواده های مذکور هم به صورت دایمی آواره کشورهای خارج شدند . باید افزود که در این اثنا هزاران دختر، زن و پسر ترکباران ما به اسارت، کنیزی، نکاح اجباری دایمی لشکر ایلجاری های جنوب، شرق و جنوب غربی کشور و حکام جابر دولتی و سایر همتباران شان افتادند .

2

در همچو رخ دادهای غمبار اگر یک مرد رئیس خانواده ترکتبار (و یا هر کسی دیگر) اسیر و یا زندانی و یا آواره می شد و یا کشته می شد . در این میان مادر، خانم، خواهر و فرزندان اش بیشتر به دامان مرگ تدریجی و المناک مبتلا می گردند که بعد از مرگ رئیس خانواده، بازهم این زن بد بخت بوده که می سوخت و ناچار میساخت . و خلاصه چنین زن با هرگونه هردم شهیدی، فقر، آوارگی، بی سرنوشتی و هزاران مصائب طاقت فرسای دیگر دست و پنجه را نرم می کرد .

 

2- بیدادگری و مالیات کمر شکن دولت امیر عبدالرحمن خان بالای مردم پنجشیر:

زمانیکه ظلم و مالیات غیر معمولی از سوی دولت مردان امیر وقت بالای مردم مظلوم و تحت ستم پنجشیر با اجبار، آزار، اذیت، زندانی کردن و حتا کشتار تحمیل گردید ؛ مردم هزاره بر مبنای همبستگی انسانی، اسلامی و ملی خودها مقاومت مردم قهرمان پنچشیر را در برابر بیدادگری دولت وقت مورد حمایت و پشتیبانی عملی قرار دادند . در این زمینه مؤرخ گرانقدر آقای غلام حیدر جمالی با استناد از ص 540 جلد سوم سراج التواریخ مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره یگانه پدر تاریخ افغانستان اصل موضوع را چنین می نویسد :

« موقعی که مردم پنجشیر نظر به سنگینی بار مالیات آماده قیام و شورش شده از دادن مالیه سر باز زدند، جانگل خان حاکم آنجا به تنبیه و تهدید مردم پرداخت و پنجاو یک تن از پنجشیریان را به غل و زنجیز انداخت، مال و مواشی زیادی از قبیل گاو و گوسفند غنیمت پیادگان ساخلو شد و باغها ی ایشان همه از صدمه آتش سوخته گشت و از جمله مردم بیگرایی پنجشیر فرار کهسار شده از آن جمله طوایف چهار گانه مقیم دره و قوم هزاره بابا علی نیز به حمایت و پشتیبانی پنجشیری ها علم مخالفت برافراشته و از دادن مالیات دیوانی اباء ورزیده به کوهپایه های هندوکش فرار اختیار نمودند که بالاثر افواج خون آشام امیر مردم آواره و بی خانمان پنجشیر را تار و مار نمود و از بازماندگان طوایف هزاره ده هزار روپیه التزام گرفت . » (4)

پس ازاینکه متجاوزین دولت بر منطقه پنجشیر حاکم گردیدند ؛ هزاران دختر، زن و پسر مردم اسیر پنجشیر و هزاره ها را دست و گردن بسته و زنجیر پیچ روانهء کابل نمودند و مال و دارایی مردم بی وارث را حاکمان مستبد دولت و لشکر ایلجاری قومی اش به تاراج بردند . زنان و فرزندان اسیران طبق معمول یا تحویل زندان های وحشت ناک دایمی می شدند و یا به قتل می رسیدند و یا اینکه در معرض فروش قرار می گرفتند .

 

3- دیکتاتوری امیر بالای طوایف تره کی وعلی خیل و ایجاد نفاق میان پشتون و هزاره:

وقتیکه امیر عبدالرحمن خان بارکزایی به خاطر تداوم حاکمیت شؤنیسیتی قبیلوی- خاندانی و حفظ جوهر استبدادی نظام کهنه و نوکرمنشی خویش نسبت به استعمارگران انگلیس آن زمان، از هیچگونه ظلم و تحمیل مالیات کمر شکن وغیره بر مسلمان و غیر مسلمان کشور و حتا بر پشتون تبار خویش هم رحم نکرد. و هرگونه تعدی، فشارهای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را تا توانست بالای تمام مردمان افغانستان با زور اسلحه، تحمیل مالیات کمر شکن، کار بیگاری اجباری، تاراج ها، آوارگی ها، بردگی ها و کشتارها عملی ساخت .

اینک پژوهشگر ما آقای غلام حیدر جمالی تکیه بر جلد سوم سراج التواریخ صفحهء 540 آن

ماهئیت استبداد حاکمیت عبدالرحمن خانی را نسبت به طوایف مهمان نواز پشتون ما چنین ارزیابی می نماید :

« در سال 1340 ش [ 2304ق ] که اقوام تره کی و علی خیل مقیم مقر راه عصیان در پیش گرفته، مخالفت آغاز کردند؛ طوایف قلندر، مسکه، ده مرده و حوت قول هزاره جاغوری با کمک و حمایت ایشان دست به اسلحه برده و قیام نمودند و دو سنگر متین در دهن درهء علاقه نیران جاغوری بنیاد نهادند که در یکی یاغیان هر دو طایفهء افغان و در دیگر یاغیان طوایف متذکره هزاره جای گزیده استوار نشستند که فرمان امیر به مناسب طغیان و شورش اقوام افغان و هزاره به نام سردار محمد حسن حکمران غزنین و جنرال غلام حیدر که غرض خاموش ساختن فتنه به آنجا گسیل گشته بود، مواصلت ورزیده در نامهء امیر رقم رفته بود که :

3

« مردم جاغوری حاضر می شوند شما کار را به ایشان سخت نگرفته تکلیف را شاق نسازید، اکنون همین قدر کافیست که این طایفه را بهر قسم که بدانید از اشرار تره کی و علی خیل جدا سازید و تفرقه در بین شان بیاندازید که چون روی مردم جاغوری از بغاوت تره کی و علی خیل گشت وایشان تنها ماندند بر باد می شوند و اگر این طور نشود با هم متفق شوند کار صعب و دشوار می گردد .»

امیر با تطبیق نقشه های خویش توطئه می ریخت و اقوام و قبایل و ملیتها را از هم جدا می کرد و یکی را بر علیه دیگری تحریک می نمود . وی برای ایجاد اختلاف و نفاق در بین اقوام مختلف از روش استعماری انگریز استفاده می کرد که « تفرقه بیانداز و حکومت کن.» (5)

در همین اثر خود آقای جمالی، سیاست تفرقه انگیزانه و ضد ملی امیر اجیر را چنین افشاء می نماید :

« عبدالرحمن بر تمام ملیتهای غیر خود فشار وارد کرد، با دامن زدن روحیه نفاق و دو رنگی بین ملتیها و مذاهب و اقوام را به جان هم می انداخت . اقوام و قبایل درانی و محمد زایی را تحت عنوان اقوام شاهی بر علیه ملیتهای دیگر بسیج کرد . اقوام وردک، سلیمان خیل، اندری وغیره را زیر نام اقوام غیر درانی، ملیتهای تاجیک، اوزبک و غیره اقوام ترکستان زمین را به نام غیر پشتون، ملیت مظلوم نورستان را به نام کافر و ملیت هزاره را تحت نام شیعه و غیر مسلمان زیر شکنجه و عذاب قرار داد .» (6)

 

4- فرمان امیر مبنی بر تاراج و اسارت هزاره های شیخعلی:

امیر چنان مالیات غیر معمولی و طاقت فرسا را بالای مردم کشور وضع نمود که منجمله هزاره های شیخعلی هم توان پرداخت آنرا نداشتند و برای دولت امیر دادخواهی نمودند که تابعیت دولت را داریم، اما هیچ گونه توان اقتصادی اکنون نداریم که مالیات را بپردازیم. ولی امیر وقت که در پی بهانه بود و فرمان تاراج و اسارت هزاره را بر حاکمان خود صادر نمود تا آنرا بالای مردم شیخعلی تطبیق نماید. در این راستا آقای جمالی با استناد از جلد سوم سراج التواریخ از صفحات 683 و 700 آن، مسئله را چنین می نگارد:

«تمامت مال و منال آن گروه دد خصال برشما حلال باد و برای دولت جز اسیران آن قوم شریر دیگر چیزی به کار نیست . می باید که همه را با خود بیاورند و مال و متاع ایشان را در بین خود علی السویه قسمت نمایند.» (7)

پس از صدور و تطبیق این فرمان امیر، تمام دارایی اهالی مردم شیخعلی تاراج و زمین های این مردم ازسوی دولت ضبط گردیده و هزاران هزاران دختر، زن و پسر هزاره به اسارت نیروهای دولت رفتند که همهء آنان را تسلیم امیر کابل گردیدند. در این زمینه گفتنی است که وضع چنین اسیران به مراتب از مقتولین و کشته شدگان بد تر و غم انگیزتر تمام می شد.

 

5- قتل و اخراج اجباری قزلباشان کشور ما به خارج از افغانستان:

باید پذیرفت که قزلباشان مردمان دیوان سالار، مدبر، با فرهنک، اداره کننده در امور افغانستان بودند و هستند . تمام دستگاه های دولتی، نظامی، اجتماعی، اقتصادی وغیره افغانستان حتا از زمان نادر افشار به بعد از سوی این قزلباشان تعلیم یافته و خدمتگار کشور ما سامان یافته است . اما اینها در برشی از تاریخ خونبار افغانستان در عوض مکافات از ازای خدمت خویش ؛ قتل ها، تکفیرها، بی خانمانی ها، آوارگی ها و خروج از افغانستان را نیز از سوی دستگاه ظالمانهء امیر متحمل شده اند که از نگارش ریاضی هروی در عین الوقایع چنین می خوانیم :

«مدح و منقبت خوانی جمعی از قزلباشیه در خارج دروازهء شاه شهید کابل که همه را دستگیر [کردند] و چهل نفر از آنها جریمه و ده نفر مقتول و مابقی اخراج بلد شدند.» (8)

در این راستا قابل یاد دهانی است آن عده از قزلباشانی که از کشتار دولت عبدالرحمن نجات یافتند و بالاخیره ناگزیر به خارج فرار نمودند . از آن جمله در همین شهر پشاور پاکستان خیلی از قزلباشان آوارهء آن زمان مشاهده می گردند که بناء بر جو حاکم منطقه زبان دری مادری خودها را از دست دادند و اکنون به زبان پشتون می نویسندو سخن می گویند . افزون بر آن عدهء از آنان جبرا سنی مذهب شدند و قسمتی از آنها با مشکلات و تقیه داری طاقت فرسا به مذهب امام جعفر صادق ( استاد امام ابو حنیفه کابلی) باقی مانده اند .

4

در جای دیگر محمد یوسف ریاضی درانی تبار مؤرخ مشهور آن زمان تکفیر، کشتار، غارت و آوارگی شیعیان افغانستان را از سوی دستگاه جبار و یزیدی امیر عبدالرحمن خانی به شرح ذیل ثبت تاریخ کشور نموده است :

«اما بازماندگان اهالی تشیع که در افغانستان بودند، و قوهء حرکت به جانبی نداشتند، و هم بسیاری آنها پابند، آلودگی و امور دیوانی و مشاغل عمده بودند، در این مورد دچار مخاطرات عدیده شدند. چون بین جهال طوایف تسنن شهرت یافت که فتوای شرعی از علماء ملت و حکم قطعی از پادشاه مملکت به قتل و غارت عموم تشیع صادر شده و حالا باید تمام اینها را به هر وسیله شده به قتل آوریم . لذا هر کجا شخص سنی با شیعه خورده حساب جوانی یا عداوت سابقه د اشت بنای تهمت را می گذاشت و دست اندازی می کرد . بهانه اش این بود که رفض کرده.  با اینکه تهمت آشکار بود، داد عاجزانهء اهالی تشیع به جایی نمی رسید، من جمله حاجی حیدر نام خیاط را به تهمت رفض در هرات به ناحق سنگسار کردند، و این مطلب بر عموم قزباشیهء افغانستان ناگوار شده هر کدام به هر وسیله بود و توانستند، به ممالک ایران و روس و انگلیس فرار نمودند.» (9)

در این رابطه یک ضرب المثلی هم داریم: «خدمت برباد، گناه لازم.»

آیا گناه قزلباشان به خاطر شیعه بودن، دری زبان بودن و خدمات شان در امور اداری مملکت در افغانستان بودند که اینقدر آواره، تاراج، توهین، شکنجه می گردیدند، بالاخیره فرزندان و زنان شان اسیر و یا قتل و اخراج از کشورشان می شدند ؟

 

6- قتل عام مردم بدخشان توسط امیر عبدالرحمن خان:

امیر در پی کشتارهای زنجیری مردمان بیگناه و مسلمان کشور با افتخار از کشتار خویش در بدخشان یاد آوری نموده است که آقای دای فولادی از ص 155 تاج التواریخ چاپ 1373 کتاب امیرعبدالرحمن خان، در کتاب خود بنام «قلمرو استبداد» گفتار امیر عبدالرحمن خان را چنین ستاد می نماید :

«کسانی را که اسیر می شدند، من به دهن توپ می گذاشتم. در مدت سه سال اغتشاش (در بدخشان) تعداد کسانی که به این قسم من کشته ام، تقریبا پنج هزار نفر می شد و تعداد کسانی که از دست لشکر من کشته شدند، ده هزار نفر بودند.» (10)

مسئله تنها به قتل ها و دهن توپ دادن ها خلاصه نمی شد، بلکه کسانی که زنده مانده بودند به خصوص زنان و اطفال بدخشانی از سوی عمال و حکام امیر به ناانسانی ترین شیوه و شدید ترین عذاب ها گرفتار می شدند که این چنین سیاست خاص امیر در مورد مردمان و اتنی های غیر از تبار خودش به صورت وحشیانه قابل تطبیق بود .

دیده شد که عمق فاجعه در کجا بود؛ که حنفیان بیگناه و مظلوم کشور ما توسط حنفی دیگر یعنی امیر عبدالرحمن به طور بی رحمانه قتل عام و مثله می گردید. در این راستا با زهم آقای محمد عزیزی شاعر نستوه و خدا پرست و انسان دوست افغانستان چنین می گوید:

کدام «حنیفه » به تکفیر ما قلم زده است ؟ گرفته تیغ و پی قتل ما قدم زده است؟ (11)

7- تعدی حکام دولت عبدالرحمن بالای قوم نورزایی پشتون تبار ما:

شخصیت دانشمند و پژوهشگر میهن ما آقای غلام حیدر جمالی از صفحات 399 و 413 جلد سوم سراج التواریخ اثر ملا فیض محمد کاتب هزاره، بیدادگری امیرعبدالرحمن را در مورد مردم نورزایی کشور ما چنین می نگارد :

«در سال 1299 ق. قوم نورزایی علاقه دهراود ولایت ارزگان از اثر ظلم و جور حکام به ستوه آمده سر از قید اطاعت بیرون کشیده، لوای مخالفت بر افراشتند. در این فرصت هزاره صحبت خان که در اطراف دهراود و علاقهء دهله سکونت داشتند، با شورشیان قوم نورزایی یاور و مددگار شده، ناظرولی محمد خان حاکم دهراود را با یک عده اشخاص دیگر به قتل رسایند، طریق طغیان در پیش گرفتند . و تا آخرین رمق از سنگر دفاع بر نخاستند تا آنکه به اثر سوقیات عسکری و ارسال اسلحه و مهمات و قتل وکشتار هزاره و افغان قدرت نفوذ امیر تعمیم یافت.» (12)

5

عمال دولت امیر کابل پس از اینکه دهراود ولایت ارزگان را اشغال نمود، آن عده از طایفهء نورزایی که از چنگال دولت نجات یافته بودند؛ دختران، زنان، پسران و کهنسالان آنها توسط هزاره های دهراود طبق عادت همیشگی شان با امانت داری و صداقت به مناطق امن دیگر هزارستان انتقال یافتند تا از غارت، جبر، اسارت و تجاوز جنسی حکا م دولت ولشکر ایلجاری قومی امیر محفوظ باشند . به این صورت بازهم عملا هزاره ها از زنان، سالخوردگان و کودکان پشتون خویش مانند مادران، خواهران، پدران و فزندان خودها صادقانه حراست و حفاظت نمودند . اما این یک مورد استثنایی نبود که هزاره ها از پشتون های وطن خویش با صداقت نگهبانی کردند، بل در تمام دوران تاریخ افغانستان زمانیکه پادشاه گردشی می شد و پادشاه قبلی از پایتخت کشور فرار می کرد . این شاه فراری خانم، اطفال و متعلقین خویش را با دارایی شان به هزارستان انتقال می داد تا محفوظ باشد . و همچنان هزاره ها هم بر اساس سنت و عادت همیشگی خود از چنین پناهندگان و آوارگان پشتون و یا سایر هموطنان خویش صادقانه پاسبانی و مهمان نوازی می کردند که نمونه چنین داستان ها در تاریخ کشور ما زیاد ثبت شده است که واقعیت هم دارد .

 

8- تغییر دادن اجباری مذهب شیعیان:

پس از اینکه تمام مردمان آزادیخواه و عدالت پسند کشور ما اعم از پشتون و غیر پشتون و مسلمان و غیر مسلمان با خون ریزی ها، قتل عام ها، کوچاندن اجباری، آوارگی ها، تطاول ها وغیره از سوی دستگاه مستبد امیرعبدالرحمن تابع و اسیر گردیدند؛ باز هم امیر جلاد آرام ننشست و مردمان شیعه مذهب مثل قزلباشان، بیات ها، برخی از بلوچ ها، توری های پشتون، خلیلی های پشتون، بخشی از تاجیکان، قسمتی از سادات وغیره به خصوص مردم تسلیم شدهء هزارستان را با صدور فرامین رسمی مجبور ساخت تا به مساجد اهل سنت و جماعت پنج وقت حاضر شده و نماز را دست بسته به شیوه سنی ها اداء نمایند و الی شدیدا مجازات گردند.

یعنی بر اساس این فرمان مردمان شیعه حق نداشتند که با دستورات مذهبی خویش مطابق با حکم قرآن کریم به پیشگاه خدا به طرف قبله آزادانه عبادت کنند . وقتیکه شیعیان در جوار سایر مردمان کشور ما، امارت استبدادی امیر دست نشانده انگلیس در کابل را قبول نداشتند . امیر کابل هم به خاطر مسایل سیاسی و تداوم قدرت خویش تمام شیعیان پشتون و غیر پشتون را کافر معرف نمود . اما هدف عمدهء سیاسی و نژاد پرستانه امیر خصومت، استبداد، شکنجه، تغییر مذهب و حتا قتل ها، تصفیه قومی و کله منارها متوجه شیعیان غیر از تبار خودش بود . همچنان شواهد وجود ندارد که کدام پشتون شیعه مذهب از سوی دولت امیر به تغییر مذهب اش مجبور شده باشد . در این زمینه تغییر اجباری مذهب شیعه را باز هم مرحوم یوسف ریاضی که خود درانی تبار نیز بود، این چنین شرح می دهد : « و صدور فرمان تازه بر اینکه اهالی تشیع در مساجد اهل سنت حاضر شده نماز بخوانند.» (13)

اسلام شناس و مؤرخ شهیر کشور ما آقای یزدانی یک نمونهء از جریان اجباری تغییر مذهبی شیعه را به مذهب حنفی چنین می نگارد :

«در ماه شوال سید عبدالقیوم قاضی محکمه شرعیه دایزنگی نامه ای بحضور امیر کابل فرستاد مبنی بر اینکه: تصمیم دارد، در بین سکنه هزارستان بنیاد مساجد نهاده احکام الهی از قبیل : نماز پنجگانه، نماز جنازه، اصول و فروع دین وغیره را بر طبق مذهب مهذب ابوحنیفه اجرا نماید تا هزاره ها مذهب خویش را که اثنا عشریه است رها نموده به مذهب اهل سنت در آیند و سعادت ابدی حاصل نمایند .

امیر عبدالرحمان به او هدایت داد که در هر پنجاه و صد خانه که نزدیک هم باشند و قدرت حاضر شدن و بهم آمدن را در گاه و بیگاه داشته باشند، یک مسجد بنیاد کند، نماز و احکام شرعی را به آن مردم بیاموزد.» (14)

6

بالاخیره از اثر جباریت استثنایی و طاقت فرسای امیرعبدالرحمن یک عده از هزاره ها جبرا حنفی شدند که فعلا بقایا و آولاد های شان در غور، بادغیس، شیخ علی و سایر مناط مناطق کشور با هزاران محرومیت سیاسی، اجتماعی، معنوی، مادی و روانی وغیره بسر می برند .

فراموش نباید کرد که این هزاره های حنفی شده نه تنها در میان شیعیان هزاره جای ندارند، بلکه در میان اهل سنت و جماعت نیز بیگانه مانده و از هرگونه حقوق مدنی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی وغیره تاکنون نیز محروم هستند. یعنی اینگونه حنفی ساختن اجباری این بخش از هزاره ها از یکطرف رشته ها و مناسبات مذهبی را میان پیروان جعفری و اهل سنت و جماعت خدشه پذیر نمود و از سوی دیگر نهادهای ابتدایی «وحدت ملی» و «همبستگی دینی- مذهبی» تمام مردمان را در کشور تضعیف ساخت و همچنان بحران هویت ناقص ملی را به نفع تداوم نظام فئودالی و فرهنگ واپسگرای قبیلوی در افغانستان فربه تر و بارورتر نمود .

یعنی حنفی سازی اجباری این بخش از هزاره های ستم دیده نه تنها به نفع پیروان حنفی مذهب هم تمام نشد، بل این هزاره های حنفی شده جبری و بدبخت از همهء جماعت شیعه و سنی وغیره کاملا تجرید نیز گردیدند که شاهد این مسئله دردناک تا حال در کشور خویش هستیم . این عمل امیر نه تنها صرفا نفاق و شقاق اجتماعی، اتنیکی، مذهب، روانی وغیره جامعه را به نفع تداوم انحصار حاکمیت شؤنیستی و ضد ملی خود به وجود آورد، بل امیر جبار این سیاست تفرقه انگیزانه را برای اخلاف خود نیز به میراث گذاشت . مثلا در زمان حاکمیت سیاه طالبان در افغانستان عملا مشاهده کردیم که طالبان، مردمان هزاره های اسیر را در بامیان، لکاولنگ، مزار شریف، ارزگان، غزنی و سایر ولایات به زور مرمی تفنگ مجبور به قبول مذهب حنفی می کردند که حتا رسانه های ملی و جهانی و سازمان ملل متحد آنرا مکررا گزارش دادند ؛ و همچنان شاهدان عینی اکنون نیز آنرا تصدیق می کنند .

آیا چنین جبر در مورد این انسان های کشور ما مغایر دین محمدی و مذهب حنفی نبوده و نیست ؟

 

9- صدور فرمان تکفیر و بسیج عمومی علیه نابودی مردم مسلمان هزارستان:

امیر عبدالرحمن خان با وجود که مقاومت همهء مردمان و قبایل کشور ما را با خونین ترین شیوه سرکوب و تابع خشم و قهار جلا دانهء خویش و استعمارگران انگلیس نمود . ولی دژ مقاومت در قلب افغانستان یعنی هزارستان و به ویژه در ارزگان هنوز ادامه داشت . در این زمینه آقای دولت آبادی از قول شاد روان ملا فیض محمد کاتب هزاره یگانه پدر برحق تاریخ افغانستان مسئله را از صفحه ء سراج التواریخ چنین می نگارد:

«در نیلی و تمزان و جله کور و گیزاب و ارزگان و بوباش و قلندر و پشهء و شیرداغ و زاولی و سلطان احمد و زردک و حجرستان و چقماق و میرآدینه وغیره مواضع آتش حرب به شدت شعله ور گشت، طناب جنگ دراز گردیده تا که حضرت والا به فتوای علمای ملت و فضلای پایه سریر سلطنت، اشتهار کفر طوایف مذکور هزاره را صادر فرمود، از تمام افغانستان و ترکستان لشکر گسیل داشته، از بن برداشتن بنیاد هزاره را همت گماشت.»

از محتوای طرح امیر عبدالرحمن خان در امر سرکوبی هزاره ها این واقعیت تلخ اثبات می گردد که او تنها قصد آرام سازی و یا تابع ساختن مردم هزاره را نداشت، بلکه او اصلا می خواست هزاره ها را به کلی از بین برده، سرزمین هزاره جات را به افغانها بسپارد . او برای عملی ساختن طرح خود همزمان از دو روش استفاده نمود :

اول : او مردم افغان را وعده زمین داده از هند و نواحی جنوبی کشورعلیه هزاره ها تحریک نمود. و ثانیا : مردم ازبک، ترکمن و تاجیک نواحی شمال را به امید صواب و بهشت و جهاد علیه هزاره های شیعه تحریک و تحریص نمود. ازبکها، ترکمن ها و تاجیکان بعد از ختم جنگ با گرفتن زن و دختر و پسران هزاره به تدریخ به وطن خود رفتند، ولی افغانها علاوه بر برده و کنیز، خانه و زمین هزاره ها را نیر تصاحب کردند . مرحوم ملا افضل ارزگانی در باره جهاد کنندگان ترکستانی علیه هزاره ها می نویسد:

7

«از هشتم محرم الحرام سنه 1310 مجاهدین و غزاکنندگان اهل سنت از بدخشان و بلخ و ترکستان از ترکمان و ازبک و افغانه سرحدات هند همه رو به طرف یک مشت هزاره ارزگون و اجرستان از چهار طرف به حرکت آمدند.» (15 )

دراین زمینه نیز ثابت گردید که امیر وقت بناء بر فقر سیاسی- فرهنگی سایر اتنی های کشور، تمام اهل سنت و جماعت کشور را نیز در نبرد و نابودی جامعه هزاره عملا دعوت و مسلحانه یاری نمود . نتیجه آن نه تنها سرکوب، غارت و قتل عام بیگناهان، اسارت، کنیزی، بردگی هزاره ها را در قبال داشت ؛ بل خصومات اتنیکی، قومی، مذهبی، منطقوی، روانی وغیره میان هزاره ها و سایر اهل سنت و جماعت بی خبر از توطئه سیاسی امیر غدار کابل نیز خلق گردید ؛ که تا کنون بدنه های گوناگون جامعهء ما با آن خصم و آتش تعصبات تباه کننده عبدالرحمن خانی می سوزند .

از سوی دیگر اقوام ازبک، تاجیک و ترکمن هم بناء بر نافهمی، عدم آگاهی کافی از دین و ناعاقبت اندیشی خودها بر علاوه تاراج دارایی هزاره های سرکوب شده ؛ دختران، زنان و پسران هزاره های اسیر را نیز تصاحب کرده و آنان را با اسارت با خودها بردند که بردند .

فرزانه پویا و نستوه آقای ابشین در مورد بسیج عمومی تمام مردمان کشور به دستور رسمی دولت امیرکابل و فتوای مذهبی روحانیون دربار علیه به اسارت کشیدن و نا بودی مردم هزارستان چنین می نگارد:

«برای سرکوبی قیام کنندگان نیروهای بسیار زیاد جمع آوری شده بود . بسیج عمومی ضد قیام کنندگان در قندهار، فراه، هرات، شبرغان، مزارشریف، بدخشان، غزنی، جلال آباد به اوج خود رسید و کوچی های پشتون با علاقهء زیاد در این جنگ اشتراک نمودند.» (16)

آیا تا کنون در تاریخ بشریت به مشاهده رسید که زمام دار یا رئیس یا شاه یک مملکت به خاطر حفظ تاج و تخت ننگین خود و تأمین منافع اجانب تمام اتباع کشورش را جهت نابودی قطعی علیه یک اتنی خاص سرزمین اش دعوت به جنگ و قتال کرده باشد ؟

این یک کشف دیگری جنایت از سوی امیر کابل در مورد هموطنان اهل قبله یی افغانستان بود که با سربلندی خاص شؤنیستی خود به مورد اجراء قرار داد . بد بختانه هنوز هم کسانی در جامعه ما اند که بناء بر ماهیئت ضد ملی و با ذات نژاد پرستانه خودها از کردارهای ضد انسانی و ضد اسلامی و ضد ملی امیر عبدالرحمن خان بی شرمانه دفاع هم می نمایند .

 

- فتوا و فرمان به اسارت گرفتن زنان، دختران، مردان و تاراج دارایی جامعه هزاره:

آقای بصیر احمد دولت آبادی پژوهشگر و دانشمند جامعهء ما، از سراج التواریخ وقایع هزاره جات صفحات 253 و 254 را چنین می نویسد:

«حضرت والا، پس از صدور اشتهارات کفر هزاره که به فتوای علما جاری گشت، از محاربات فرقه «باغیه هزاره» و دستبرهای ایشان به ذریعهء عرایض افسران و صاحب منصبان سپاه نظام آگاه گردیده، همه را فرمان کرد که :

هرچند مرد و زن و پسر و دختر و مال و متاع آن قوم کافر را از راه غنیمت متصرف شوند، به قرار آیین دین مبین، پنج یک آن را حق حضرت والا دانسته ارسال حضور بدارند و باقی را حق حصهء خود دانسته متصرف شوند .

از صدور این حکم بود که هزاران هزاران زن و دختر و پسر از مردم هزاره به اسیر رفته، از راه ملک یمین در تمام افغانستان و ممالک خارجه به فروش رسید، خانه ای نماند که دو سه تن از زنان و دختران هزاره را مالک نشدند.» (17)

 

- فرمان دیگری دولت بر قتل عام و تاراج و تخریب اماکن اهل قبله ء کشور ما :

بازهم شاد روان ملا فیض محمد کاتب هزاره صدور فرمان تکفیر، غارت اموال و قتل عام های مردم هزارهء اهل قبله را به شرح ذیل ثبت تاریخ رسمی دولت شاهی نموده است که آنرا آقای بصیر احمد دولت آبادی چنین می نگارد :

8

« در قتل و تاراج مردم هزاره اهمال و تعطیل را جایز نشمرده، فریب این قوم را که دشمن خدا و رسولند نخورده، هر که از ایشان به پای اطاعت پیش آیند و رعیت بوده، سر بر خط فرمان داشت باشد، از اسلحه کاردی را برای ذبح حیوانات نزد ایشان نگذاشته، قلاع ایشان را تمام خراب کند و یاغیان را یکسر قتل و غارت نماید و هرگاه کار صعب و دشوار شود، معروض دارد تا خود سرکار طبل حرکت نواخته، اعلام ظفر فرجام را جانب هزاره جات شقه گشا فرموده به اهتزاز آورد.

و از این امر، سردار عبدالقدوس خان و سراد عبداللله خان و جنرال شیر محمد خان و جنرال میرعطا خان و کرنیل فرهاد خان و سردار فقیر محمد خان وغیره بزرگان و سالاران افواج قاهره را هر کدام در موضع و مقامی، مشغول محاربه و مقاتله و قتل و تاراج یاغیه هزاره بودند، آگهی و دستورالعمل داده و فرستاده، تأکید اکید نمود که در انواع قتل و تاراج، مضایقه روا ندارند .» (18)

آقای محمد عزیزی جنایت و ماهیئت واقعی خون آشامانهء امیر عبدالرحمن خان و نظام استبدادی، طبقاتی، خاندانی، قبیلوی و تک فردی وی را اینگونه به نظم آورده است :

تو آمدی و به ما تحفه تیغ آوردی                    پر از تفنگ و تبرزین و گیوتن کردی

تو آمدی و کمین ها و کینه ها آمد                  گه بریدن سرها و سینه ها آمد

تو آمدی و فرامین غصب آمضاه شد             و پای ما دگر از هر چه دشت کوتا شد

تو آمدی و به هر دره دار شد بر پا                ز کله های شهیدان منار شد بر پا

تو آمدی و دگر کشت ها ز« کوچی » شد        و خون گرم «هزاره » به چمچه اوچی شد

تو آمدی و دگر جوی خون به ره افتاد            قطار قتل و جفا و جنون به راه افتاد (19)

 

ولی امیر عبدالرحمن خان که خود را مانند اسلاف اش «امیر المؤمینین» نیز معرفی نموده ؛ روی مقاصد ویژه یی سیاسی، فردی، قومیت خواهی، تداوم انحصار حاکمیت مطلقه و تضمین منافع غارتگرانه انگیس؛ هزاره ها را دشمن خدا و رسول خطاب کرد . و تا از این جهت نه تنها سایر اتنی های اهل سنت و جماعت را فریب داده و تحمیق نموده باشد، بل آنان را با فتاوی مذهبی و فرامین رسمی دولتی به قتل، تاراج، اسارت، تصرف سرزمین، دارایی، زنان، دختران و فرزندان هزاره نیر دعوت و مسلحانه هم حمایت نمود .

آیا باز هم چنین عملکرد امیر عبدالرحمن خلاف کرامت انسانی، اسلام محمدی، مغایر دستورات خلفای راشدین، امام اعظم اابوحنیفه، امام مالک، امام حنبل، امام شافعی، امام جعفر و همچنان ضد منافع و مصالح مردم افغانستان نبود ؟

 

- فرمان دیگری رسمی امیر جهت نابودی جامعه هزاره در افغانستان:

مولوی بزرگوار و استاد سخن ماهئیت ظالم را برتابیده و نهایت عمل او را چنین معرفی می دارد :

ای که تو از ظلم چاهی می کنی از برای خویش دامی می تنی (20)

مرحوم ملا فیض محمد کاتب هزاره درجای دیگر فرمان نابودی هزاره ها را که از سوی امیر عبدالرحمن صادر شده بود، به صورت ذیل درج تاریخ رسمی دولت (سراج التواریخ) نموده است که آقای دولت آبادی آنرا چنین نقل می کند :

«بارها حکم داده و فرستاده شده است که زمان زمستان قریب گردیده و مردم هزارهء مکارهء کفره، بسیار فریبنده و غدارند تا سعی دارند در اتمام کار آن طایفه نابکار کوشیده، نگذارند که نامی از ایشان در ملک باقی ماند.» (21)

تعجب اینست که امیر عبدالرحمن خان قبل از این در جای دیگر مردم هزاره را مسلمان و پیرو قرآن و امت رسول خدا معرفی نموده و حال برعکس گفتهء خویش فرمان و فتوای کفر، قتل، تاراج و نابودی هزاره ها را صادر کرده است . آقای دای فولادی از نگارش شاد روان ملا کاتب هزاره این چنین نقل قول می کند :

« شما مردم (هزاره) را مسلمان و پیرو قرآن و امت پیغمبر آخر الزمان می دانم . » (22)

حال پرسش اینست وقتی که مسلمان بودن هزاره ها درست بوده، هیچگونه جای شک و تردید در آن نیست ؛ و چه گونه شد که با یک پلک زدن کافر بودن آنها گویا «واقعیت» پیدا می کند و فورا هزاره ها قتل عام، تاراج، اسیر، آواره، کنیز، برده گردیده و تا اینکه بیش از 62 در صد آنها در عصر جلادانه ء امیر وقت نابود می گردند ؟

9

آیا جامعه هزاره به سبب تعلقیت مذهبی، اتنیکی، زبانی خودها نیز اینقدر تباه شد و یا اینکه اصلا به خاطر بدست آوردن حقوق طبیعی، آزادی، کثرتگرایی فرهنگی، برابری های اجتماعی، مادی، معنوی و میهن دوستی و ترقیخواهی و ضدیت به دولت خودکامه و استعمارگران بیگانه توسط امیر کابل مورد شنکجه ها، آوارگی ها، تاراج ها، کوچناندن اجباری، اهانت ها ... و بالاخیر کله منارها، قتل های دسته جمعی و نابودی قرار گرفتند ؟

آقای محمد عزیز شاعر چیره دست و شهیر کشور ما، ظلم های شؤنیستی و ضد انسانی و ضد اسلامی امیر عبدالرحمن خان را اینطور افشاء نموده و آنرا به باد انتقاد بی طرفانه می گیرد :

چه کرده بود هزاره که این چنین می بود !        ز شیر خواره و صد ساله اش وجین می شد !

چه کرده بود که مستوجب عقاب شود ؟             و زنده زنده به داش ستم کباب شود ؟

چه کرده بود که ذبح از قفای سر گردد!             ز خون بی گنهش کوه و دشت تر گردد! (23)

 

- تداوم ظلم فرسایشگر بالای مردم بیگناه و فروش دختران، پسران و زنان شوهردار :

امیر عبدالرحمن با فرمان رسمی دولت و فتوای مذهبی روحانیون دربار، حکم خرید و فروش و اسارت زنان و فرزندان هزاره را برای عموم داد ؛ که پژوهگشری بی طرف دیگر آقای بصیر احمد دولت آبادی با وجدان خردمندانه انسانی خود از صفحهء 345 سراج التواریخ فرمان رسمی دولت امیر عبدالرحمن خان و فتاوی مذهبی روحانیون دربار را در مورد مردم هزارستان و به صورت خاص در قسمت ارزگان و حومهء آن، چنین می نگارد :

«از عریضه مورخه 14 ماه صفر 1311سعید احمد خان حاکم حجرستان، حالی رای والا شد که مردم نظام، جور و ستم و تعدی را نسبت به فقرای هزاره به انتهای رسانیده و او هرچند به افسران اظهار کرده و می گوید که دست ستم را از آزار و اذیت هزارگان باز دارند، نشینده، بلکه دشنام می دهند . و حضرت والا در روز 7 ماه ربیع الاول جنرال شیر محمد خان را فرمان عتاب امر بر منع سپاه کرد . و او که با مردم هزاره از سبب شیعه بودن ایشان عناد داشته، به تعمیل امر اقدس نپرداخته، زیاد تر آن مردم را گرفتار و دچار انواع ستم کرده، اکثر از ظلم سپاه فرار هند و ایران و ترکستان شدند . چنانچه مردم افغان و هند و ترک و تاجیک سکنه افغانستان، از فروختن پسر و دختر هزاره خبر گردیده فوج فوج و دسته دسته در هزاره جات رفته از نزد سپاهان نظام، دختران و پسرانی را که به پنج روپیه و ده روپیه خردیده بودند، به پنجاه و شصت روپیه می خریدند و سپاهان نظام از این منفعت نیک برده، خود را بر مردم فایض دیده، دختران هزاره را به زوز گرفته

به پنجاه روپیه می فروختند و شبها به خانه های هزاره درآمده زنهای شوهردار را از نزد شوهرش از خانه به زور آورده، می گویند که خردیده ایم و آن را می فروشند . » (24)

از بیان فوق معلوم است که نه تنها ارگان جابر دولتی سود پولی فراوانی را از فروش فرزندان مسلمان هزاره بدست آوردند، بلکه دلالان اتنی ها و اقوام دیگر کشور ما و حتا هندوان اهل هندوستان نیز نفع زیادی را از این معامله ء ضد اسلامی و ضد بشری را صاحب شدند . و علاوه بر آن، نطفه های جدید تعصب، نفاق و جدایی را میان اتنی های غیر سیاسی کشور ما یعنی فی مابین هزاره ها و سایرین نیز به وجود آورد.

باید افزود که اهل سنت و جماعت کشور ما در این کار مقصر اصلی نبوده، بل نقش تعیین کننده و اساسی را امیر خود فروخته و نظام استبدادی دولتی او با حمایت استعمارگران انگلیسی در ایجاد تشنج، منازعه، تاراج و کشتار میان توده های بیگناه افغانستان به عهده داشتند .

آیا اینگونه اعمال شؤنیستی امیر وقت و نهادهای استبدادی اش ریشه های رشد طبیعی، اجتماعی و فرهنگی جامعه مشترک ما را در ضدیت به نهادینه سازی «همبستگی خردمندانه ملی»، «فرهنگ پوینده ملی»، «وحدت اساسی ملی» و کشور «واحد و تجزیه ناپذیر» و مستقل ملی تا کنون نخشکانیده است ؟

10

آقای محمد عزیزی گوشه یی از بازده و محصول جنایت تباه کننده یی امیر را چنین به نظم آورده است:

چه خواهران غریبی که بی برادر ماند چه دختران یتیمی که دیده بر در ماند

چه مادرانی که عمر جوان شان سر شد به روی دامن پر مهرشان به خون تر شد

سر بریدهء فرزند خویش را دیدند دل بریدهء دلبند خویش را د یدند (25)

 

10- اولین اعمار کله مناره ها در تاریخ افغانستان:

در سال 1878 م مردمان تره کی، علی خیل و تغر در برابر شؤنیزم قبیلوی و استبداد ویژه ای امیر عبدالرحمن سرسختانه مقاومت نمودند و شکست خوردند. در کتاب از کله منارها، سر بریدن ها واسارت مردمان مذکور، شاد روان عیسی غرجستانی چنین می نگارد :

«مردم تغر نیز در روز سه شنبه نوزدهم ماه رجب توسط سکندرخان پدر جنرال غلام حیدرخان پس از مقاومت شگفت انگیز با دادن یکهزار و پنجصد تن در دچار شکست شدند قوای اجیر وحشی سرهای تمام شهدا را بریده در قندهار روان و در آنجا (منار) از آن ترتیب دادند ...

قوای تازه از هرات و بدخشان به سرکوب هوتک و تغر و تره کی تهیه دیدند . پس از آن جنرال غلام حیدرخان چنین فرمان داد : همهء ملکان را محبوس نموده در کابل بفرستند . زیرا که بزرگان غلجایی هوای پادشاهی در سر دارند تا دهن و دندان ایشان نشکند هرگز مطیع و منقاد نشوند . و اگر مردم کاکر عبدالکریم پسر ملا مشک عالم اندری را با دیگر شرارت پیشه گان که پناه به ایشان برده اند، بدست ندهند و دمار از روزگار مردم کاکر نیز بکشند ... سر انجام در قسمت (وازیخواه) جنگ خونین واقع می گردد و سیصد (300) تن از مردم ناصری به شهادت می رسد و قوای شورشی

شکست می خورد، قوای وحشی از سرهای شهدا در موضع (زرین خیل) ناوه، و تره کی، (کله منار) بیادگار ترتیب می دهند. ..

بقول کتاب سراج التواریخ صفحه 558 ملا فیض محمد کاتب هزاره :

جنرال موصوف شب را در وادی بسر برده بامداد روز ( 24 ) ماه رمضان سواران نظامی را مأمور سر بریدن کشته گان گروه لئام نموده امر کرد که هم سر ببرند و هم هزیمتیان اشرار را معلوم نمایند که در کجایند .. تا در بالای ایشان تاخته ... و ایشان (450) سر از اجساد کشته گان جدا ساخته باقی را که از تابش حرارت آفتاب به نهایت بوی ناک گشته بودند بریده نتوانسته در لشکرگاه باز گشتند. و سرهای کشته گان را به امر جنرال مذبور در قرب قلعه، کتان خان توخی (مناری) ساخته بپرداختند . » (26)

باچنین جنایات امیر کابل، زنان، دختران و پسران این مردمان مظلوم پشتون ما آوراه، یتیم، بی سرنوشت می شدند و برخی هم به اسارت جلادان امیر عبدالرحمن خون آشام و لشکر قومی ایلجاری او می افتادند که به سنگین ترین مجازات مواجه می گردیدند .

امیر کابل در زیر نام ترویج دین اسلام قوای خویش را جهت اشغال کافرستان گسیل داشت که در نتیجه عده یی کثیری مردم این منطقه را به خاک و خون کشاند و متباقی اهالی را با زور شمشیر، کشتار، کله مناره ها و جبرایت خاص مسلمان ساخت و نام کافرستان را به نورستان عوض نمود. زنان و کودکان این مردم بیگناه و بیچاره به اسارت گرفته شدند و دارایی آنان نیز از سوی لشک مهاجم ایلجاری قومی و اشغالگران دولت امیر کابل تاراج گردیدند .

در وقت امیرعبدالرحمن که مردان، زنان و کودکان را از هزارستان و به خصوص از ارزگان که مرکز ثقل مقاومت عادلانه در برابر امیر نژاد پرست و جلاد بود به کابل انتقال می دادند . دولت جبار مردان را سر می برید و از سران بی تن آنان «کله منارها» را در قندهار، هرات، کابل، جلال آباد، مزارشریف، غزنی و مناطق دیگر درست می نمود تا زهر چشمی برای سایر مردمان کشور باشد

که در مقابل دولت امیر وقت و استعمارگران انگلیس هیچگاه مخالفت و قیام نکنند . زنان بیوه، دختران و پسران یتیم و بازماندگان کله منارها به اسارت نظامیان اشغالگر دولت امیر کابل و لشکر ایلجاری قومی او قرار می گرفتند که نصیب شان یا زندان های ابد بودند و یا اینکه برخی از آنان به فروش می رسیدند . افزون بر همه، بیشترین جنایت و کشتارها، کله منارها، آوارگی، تاراج ها و ... در حق مردم هزارستان صورت گرفت که امیر عبدالرحمن و میراث دارانش با افتخار شؤنیستی تمام از آن نام می برند .

11

 

11- منع هرگونه جبر و ظلم بالای انسان در دین اسلام:

امیرعبدالرحمن روی اهداف خاص سیاسی - شؤنیستی خویش و تضمین منافع استعمارگران انگلیس، هزاره ها، قزلباشان و ... شیعیان را با جبر و ظلم و کشتارهای دسته جمعی به تغییر مذهب شان مجبور ساخت ؛ و همچنان این امیر خونریز تاریخ کشور، مردم تحت ستم و مظلوم کافرستان را هم با هرگونه استبداد و کشتارها و سربریدن ها و ... به قبول دین اسلام مجبور نمود تا گویا «وحدت ملی» ساخت فاشیستی خود را در افغانستان ایجاد کرده باشد . این چنین اعمال امیر هم ضد اسلامیت، ضد انسانیت و ضد ملی در تاریخ افغانستان و جهان ثبت شده است که هرگز کتمان شده نمی تواند .

خداوند لایزان در قرآن کریم هرگونه خشونت، بی دادگری، جبر و کشتار انسان را ذریعه انسان کاملا نفی نموده و چنین فرموده است :

«لا اکراه فی الدین» (یعنی در پذیرش دین جبر و اکراه وجود ندارد.)

آیا امیر دست نشانده با دستگاه جبار خویش مغایر آیت فوق به زور به تغییر مذهب شیعه در افغانستان متوصل نشدند ؟ آیا امیرعبدالرحمن با چنین اعمال خویش در لباس مذهب حنفی، دین محمدی را جابر و ظالم در جامعه و جهان معرفی نکرد ؟

آقای دای فولادی دانشمند فرزنانه و پژوهشگر معاصر افغانستان می نگارد :

« ولاتجادلوا اهل الکتاب الا بالتی هی احسن » (با اهل کتاب جز با روش های پسندیده و نیک مجادله نکنید.» ( 27 )

در باور من نماز خواندن چه با شیوهء جعفری و یا چه با طریق اهل سنت و جماعت باشد؛ هیچ گونه خللی در اصل د ین و پیشگاه ایزد متعال واردنگردیده و نمی شود. در حقیقت اینها همه از اهل قبله و پیروان قرآن کریم، سنت نبوی، چهار یارکبار و امامان خدمتگار به اسلام، مدنیت و انسانیت هستند . باید افزود که در میان مذاهب حنفی، شافعی، مالکی، حنبلی، جعفری صرفا در فروعات تفاوت اندکی وجود دارند که این فروعات هرگز جوهر دین محمدی و قرآن را خدشه پذیر نکرده اند و نمی کنند . از سوی دیگر در قرآن هدف اصلی خدمت به انسان و تکامل آن مطابق به نیازمندی زمان و بالاخیره رسیدن آگاهانه انسان پارسا و متقی به خداوند لایزال است. ولی طرق طی کردن راه و رسیدن به سوی خداوند مختلف می باشد . پس معلوم است که هدف هر پنج مذهب فوق عبادت آگاهانه و صادقانه خداوند و رستگاری انسان به سوی کمال، جمال، ترقی، پارسایی می باشد تا انسان به عالی ترین تکامل مادی، اجتماعی، معنوی و تقوای خویش رسالت خلیفه گی خدا را به روی زمین نصیب گردد.

از سوی دیگر تفاوت های فرعی فقهی میان مذاهب حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی نیز وجود دارند که هیچگاه نقض کنندهء اصول اساسی دین محمدی نبوده و نیستند .

آیا کدام فرد و یا جمعی از یکی از پیروان مذاهب فوق الذکر اهل سنت و جماعت خدای نخواسته فتوای تکفیر، تاراج، اسارت، کنیزی و قتل عام ها را بر یکی از پیران مذاهب متذکره تجویز داده است ؟ اگرچنین کاری صورت گرفته باشد، شاید یک استثنا بوده که اصلا من از آن بی خبر هستم. ولی عصبیت های ناروا، تاراج، خسارات مادی، معنوی و اجتماعی از هیچ کدام فرقهء مذهبی اهل سنت و جماعت بر دیگری از پیروان اهل سنت و جماعت وارد نکرده است که خیلی جای شکر و افتخار هم می باشد .

چرا تا کنون پیروان اهل سنت و جماعت یکی بر دیگری فتوای کفر و نا مسلمان بودن و امثالهم را صادر نکرده است، که صرفا یک عده زمامداران سیاسی خودکامه و دلالان مذهبی در زیر پوشش مذهب حنفی و آنهم بناء بر خواست های فردی، طبقاتی، گروهی، قبیلوی، سیاسی، ایدیولوژیکی، نژادی، متولیان سیاسی و چاکر منشی به اجانب و عقده های جاهلانه خودها همواره شیعیان و به ویژه هزاره ها را تکفیر و تا سرحد اسارت، کنیزی، بردگی، آوارگی، تاراج، کوچاندن اجباری، ضبط دارای و کشتارهای دسته جمعی به نابودی آنها پرداخته و بازهم می پردازند ؟

12

چرا شیعیان که اهل قبله صادق و فداکار نیز اند با دست باز هم در پیشگاه ایزد متعال آزادانه و بدون کدام اجبار عبادت نکنند و خودها را بدین وسیله هم مستقیما به خدای خویش نزدیک نسازند ؟

چرا حنفیان عزیز ما که هم اهل قبله فداکار و صادق هم اند با نماز خواندن دست به سینه به سوی خدای خویش مستقیما نزدیک و تقرب پیدا نکنند ؟

چرا هر پیرو مذهب اهل سنت و جماعت ( هر چهار مذهب سنی ) با اصول فقه خاص خویش به عبادت ایزد متعال آزادانه و بدون هر گونه قید نپردازد ؟

چرا کثرتگرایی های دینی، مذهبی، فرهنگی، سیاسی، اتنیکی، زبانی وغیره مطابق با ارشادات و دستورات الهی و سنت نبوی و پیروان راستین و برحق ترقی و اعلامیه جهانی حقوق بشر و نیازمندی زمان در تمام جوامع اسلامی و به خصوص در افغانستان رعایت نگردد ؟

آیا امیرعبدالرحمن خان با چنین سیاست های خود تعصب و دشمنی دایمی را میان شیعیان و سنی های جامعه ما در پوشش دین و زیر نام مذهب حنفی خلق نکرد ؟

آیا امیر با اینگونه بازی های سیاسی خویش خیانت به دین و مردم افغانستان نکرد و همچنان برای اهل سنت و جماعت به صورت عمدی و آگاهانه دشمن نخرید ؟

خوب ! یک پرسش اینست که آیا مذاهب اهل و سنت و جماعت یعنی فرقه های مذهبی مالکی، حنبلی، شافعی و حنفی موجب سلب حقوق مذهبی و دینی و نقض کثرتگرایی دینی در جامعه ما شده بودند و یا اینکه اصلا دولتمداران غیر مردمی، انحصارگر، دست نشانده و خودکامه افغانستان عامل نفاق مذهبی، دینی، اجتماعی و سلب آزادی بخشی کثیری از مردم از حقوق مذهبی و دینی شان در جامعه شده بودند ؟

این دیگر کاملا واضح است که هیچ یکی از فرقه های مذهبی اهل سنت و جماعت باعث سلب حقوق مذهبی شیعیان و غیر مسلمانان نگردیده است . زیرا، آنان خوب می دانند که دین اسلام پلورالیزم مذهبی و دینی را کاملا رعایت نموده و در دین اسلامی اکراء و جبر به هیچ صورت مجاز نیست . در این زمینه شاعر زیبا کلام چه نغز سروده است :

گرچه مذهب مختلف شد هیچ کس بیگانه نیست             باغبان را در چمن هرگل به رنگ دیگریست

 

منع خون ریزی و اخراج اجباری مردم از سرزمین شان به حکم خدای یگانه:

خداوند هر گونه ظلم را از سوی انسان در حق انسان دیگری منع نموده است . برای اینکه جهالت، خیره سری و تظلم و ... ؛ کینه و بغض های انتقام جویانه را خلق می کند و خون های ناحق انسان به خاطر هیچ بر زمین ریختانده می شوند . و از همین لحاظ است که مردم افغانستان همواره از اثر خصم، توهین، اذیت، غارت، اسارت، قتل، آوارگی وغیره با اجبار تمام از سوی متجاوزین، جلادان، زورگویان، متولیان سیاسی خودکامه و تمامیتخواه افغانستان بی سرنوشت و آواره گردیده ؛ و جنگ، خشونت و تباهی ادامه پیدا کردند و اکنون نیز چنین است .

خداوند متعال در این زمینه چنین فرموده است :

«خون یکدیگر را نریزانید و همدیگر را از سر زمین و خانه و کاشانهء خویش بیرون نکیند.» (28)

آیا امیر عبدالرحمن خان با اعمار کله منارها، قتل های مردمان کشور ما اعم از شیعه و سنی، مسلمان و غیر مسلمان، قصدا دستورات قرآن کریم، سنت نبوی، کرامت انسانی بشریت و آرمان های بر حق جامعه ما را زیر پا نکرد ؟

 

نقش شاه امان الله حامی استقلال در هسته گذاری وحدت ملی و دموکراسی:

 

سرود نغز شاد روان استان خلیلی را در مورد آزادگی، حریت و استقلال چنین می خوانیم :

چو آزادگی نیست کشور مباد                زن و مرد ما زنده یکسر مباد

چو آزادگی نیست دنیا مباد                     ز فرش زمین تا ثریا مباد

تاریخ گواهی می دهد که تمام اتنی ها و پیروان کلیه مذاهب و ادیان کشور ما بناء بر ماهیت آزادگی، میهن دوستی و ترقی جویانه خودها همواره از حریم مقدس کشور خویش در برابر مهاجمین بیگانه و عوامل داخلی آنان قهرمانانه و مشترکا دفاع کرده که رشادت ها و جانثاری های شان در صفحات زرین تاریخ کشورما ثبت می باشند . مردمان پیکارگر و تاریخ ساز ما تنها به صورت انتزاعی و مجرد به خاطر کسب استقلال کشور علیه متجاوزین بیگانه و دست نشاندگان شان در افغانستان مبارزه نکردند، بل به سبب داشتن یک فردای روشن، حیات فرهمند اجتماعی، مادی و معنوی و حاکمیت ملی- دموکراتیک نیز جانثاری نمودند تا ثمرات شهادت ها، قهرمانی ها و مبارزات سرنوشت ساز خودها را بدست آرند.

13

اما شوربختانه، هر بار پس از شکست و خروج اشغالگران خارجی از کشور ما و کسب استقلال افغانستان از تحت سلطه بیگانگان، هیچگونه تغییرات ماهوی در ساختار مادی، اجتماعی و معنوی جامعه ما رخ نداده و مردمان ما بازهم به حالات زار، فقر اقتصادی- اجتماعی، فرهنگی- سیاسی و ... باقی مانده و حتا توانایی جبران خسارات ناشی از جنگ و مقاومت استقلال طلبانه را نیز نتوانستند. این بار بازهم یا همان قدرتمداران مستبد قبلی با صدها توطئه و یا چهره های جدید دیگر با جوهر ارتجاعی و خدعه قدرت سیاسی را از آنی مردم ما غصب نمودند؛ و جهت تداوم نظام استبدادی عقبگرا و انحصار حاکمیت طبقاتی، تک قبیلوی، تک تباری، تک خاندانی بالای جان و مال و روان مردم ما بازهم به صورت ددمنشانه حاکم گردیدند.

 

این بار در جنگ سوم افغان- انگلیس یعنی مبارزات استقلال طلبانه مردم افغانستان علیه استعمارگران انگلیس تحت زعامت مدبرانه شاه امان الله مدنیت خواه و میهن دوست ماهیت مبارزه و جهاد با گذشته ها کاملا فرق داشت. در این برههء حساس تمام مردمان جانثار افغانستان اعم از شیعه و سنی و مسلمان و غیرمسلمان کشور ما تحت قیادت و رهبری خردمندانه امان الله خان و سایر روشنفکران آزادیخواه و شخصیت های ملی میهن دوست و مشروطه خواهان علم آزادی را شجاعانه برافراشتند، تا اینکه به تاریخ 28 اسد افغانستان را از زیریوغ استعمارگران انگلیس نجات و استقلال کشور ما را حاصل کردند. این بار با تمام موانع عدیده منجمله نفوذ چشمگیر اسلامیستان سیاسی اجیر در جامعه، پس از کسب استقلال افغانستان در وجود شاه امان الله خان ترقی طلب و سایر میهن دوستان نستوه برنامه های ذیل جهت ترویج و نهادینه سازی مدنیت، ترقی، وحدت ملی و تحقق پیش شرط های دموکراسی روی دست گرفته شدند:

درست زمانیکه شاه امان الله خان غازی حامی استقلال افغانستان که از جنایات وحشتناک امیر عبدالرحمن و استبداد پدر امیر حبیب الله خان زنباره مطلع شد، سخت خود را سر افگنده یافت و به خشم آمد که پدرکلانش در حق تمام مردم کشور ظلم ها و کشتارهای بی رحمانه را انجام داده است .

این شاه امان الله برخلاف سیاست شاهان و حکام قبلی بود که حقوق تمام اتنی های کشور را به رسمیت شناخت و در محدوده ء امکانات و توانایی خویش از کثرتگرایی اتنی احترام نمود. بعد از این انحصار حاکمیت تک قبیلی و تک خاندانی را شکستاند و حضور برخی از شخصیت های اتنی های دیگر مثل محمد ولی خان دروازی- بدخشانی وغیره را نیز در حاکمیت دولتی شامل نمود . در تاریخ افغانستان شاه امان الله اولین پاد شاه میهن دوست و مسؤل و ملی بود که نطفه های « کثرتگرایی اتنیکی » را در جامعه گذاشت . و ذهنیت احترام به مشارکت سیاسی تمام انتی های کشور را در نظام اجتماعی- سیاسی افغانستان ترویج نمود . اینک یک قسمت از عملکردهای اصلاح طلبانه، ملی، تمدن پسندانه و صادقانه شاه امان الله غازی را طوری ذیل مورد توجه قرار می دهم :

 

1-نخستین کثرتگرایی و یا پلورالیزم مذهبی - دینی:

این را همه خوب می دانند که جامعه ء افغانستان آمیزه یی از مذاهب و ادیان نیز بوده و هست. در فرهنگ متولیان سیاسی و حاکمیت تک بعدی نظامی اجتماعی- قبیلوی عبدالرحمن خانی به جز از اهل سنت و جماعت مسلمان ؛ پیروان مذهب شیعه، اهل هنود[هندوان]، یهودی، عیسوی، سکهـ و ... از حقوق و آزادی های مذهبی و دینی خودها در جامعه ما کاملا محروم بودند . امیر عبدالرحمن، تضادهای مذهبی را هم به اوج آن رساند و از آن به خاطر حفظ و ادامه سیستم استبدادی، انحصار حاکمیت قبیلوی، طبقاتی، خاندانی و نوکرمنشی خویش به استعمارگران انگلیس بهره جویی خاصی را نمود .

14

اما از آنجائیکه در نظام ملوک الطوایفی و فرهنگ مسلط قبیلوی بناء بر فقر سیاسی – فرهنگی و اقتصادی- اجتماعی بوده که مستبدین و متولیان سیاسی جمود نگر همواره از دین استفاده سوء را به نفع تداوم انحصار حاکمیت طبقاتی، دودمانی، تباری، قبیلوی و خاندانی خودها نموده و نفاق مذهبی را میان مردمان غیر سیاسی کشور ما خلق و آنرا دامن می زدند .

اینک به اولین طرح کثرتگرایی مذهبی و دینی طور ذیل توجه نماییم :

اول _زمانیکه در لویه جرگه پغمان ملا فیض محمد کاتب هزاره پدرتاریخ افغانستان به اولین قانون اساسی پیشنهاد آزادی مذهب شیعیان و سایر ادیان را نمود ؛ و شاه چون قلبا این مسئله مبرم را در نظر داشت، او را سخت پسند آمد و مورد اجابت خویش قرار داد . اما در این جاه روحانیون دیوبندی ومتحجرین بر ضد رسمیت نمودن مذهب جعفری مخالفت کرده و از جاه برخاستند تا ملا کاتب هزاره را در زیر مشت و لگد از بین ببرند . در این مرحله شاه امان الله غازی شدید مداخله نمود و کاتب هزاره را از ضرب و شتم ملاهای دیوبندی از جلسه خارج و ظاهرا او را به زندان فرستاد تا آنکه عجالتا خشونت و خشم دلالان مذهبی را نیز در جلسه خاموش نمود. اگرچه مذهب شیعه در قانون اساسی رسمی نشد، ولی با آنهم طرح حقوق آزادی مذهبی شیعیان و سایر ادیان غیر اسلامی در ذهنیت جامعه و متولیان سیاسی کشور ایجاد گردید .

دوم- اینک حتا در آغاز سلطنت شاه امان الله خان هم در شهر قندهار معلمین، اطفال هندو را به زور پول، ریشوت، توطئیه، جبر و ... به پذیرش دین اسلام مجبور می کردند . در این صورت هندوان فرزندان خود را ازمکتب رفتن باز می داشتند و از نعمت تعلیم و درس به طور دایم محروم می ماندند. خلاصه، این گونه شیوه های مسلمان سازی اجباری از عصر یزیدیان و خلفای اموی و عباسی منجله در افغانستان نیز از وقت امیرعبدالرحمن به میراث ماند که با زور شمشیر، برچه و ارعاب در حق تمام خراسانیان و غیر مسلمانان کشور ما تطبیق می شد .

به این مدرک از قول شاه امان الله خان غازی حامی استقلال افغانستان توجه نماییم که با فهم اسلامی و مدنی و عاقلانه خویش چنین می گوید :

«در مکتب اهل هنود رفتم تعداد طلبهء شان را نسبتا کمتر یافتم و آن علت دارد . زیرا که هندوهای قندهار را ما از دست خود از مکاتب رم دادیم . چنانچه که سال گذشته کدام سر معلم یک یا دو نفر هندوبچه را بزور مسلمان کرده، نی چنانچه بیشتر گفتم که مسلمانی بزور و دادن پول نیست و باید ما با هندوهای مملکت خود اینطور وضع را اختیار نکرده، اسباب تنفر آنها را روی کار نیاوریم . معلم و مدیر مکتب بجز از دادن تعلیم هیچ حق این امر را ندارد که به مسلمان شدن و هندو ماندن آنها غرض وکاری داشته باشد. اگر آنها بمیل و رضای خود از عقاید پاک و اوامر صحیح اسلامی متأثر شده، مسلمان میشوند، پس باید که بزور تعلیم نی . بلکه به محکمه بنزد قاضی رفته ایمان بیاورند .

باید کوشش ما و شما از عالم بودن و دانسته شدن تمام افراد افغانستان باشد! اگرچه مسلمان باشد و یا هندو ویا د یگر کسی باشد. اگر مسلمان باشد باید که ما کوشش کنیم تا او یک مسلمان صاحب دیانت و با تعلیم و فهمیده شود . و اگر هندو ویا دیگر کسی باشد باید اورا ما یک هندوی مکمل صاحب تعلیم بسازیم ! تا از هر واحد آنها حسب الزوم اگر خواست خداوند باشد برای افغانستان خدمات بگیریم و هر کدام شان چون با تعلیم و دانسته باشند حتما جهت ترقیات و تعالیات مملکت خود میکوشند .

یک غلطی دیگر در مکتب هندوها دیدم که آنها دینیات خودها را تعلیم درست نمیگرفتند. برای آینده امر کردم در ساعتی که مسلمانان دینیات اسلامی خود را میخوانند. باید طلبهء هندو نیز دینیات هندویی خود را و گرن خودها را بخوانند.» ( 29)

در این مورد ملا کاتب هزاره که اولین طراح و مبتکر پلورالیزم مذهبی و دینی در کشور بود ؛ و شاه امان الله خان هم نخستین زمامدار کشور ما بود که این «تفکر» کثرتگرایی مذهبی و دینی را در افغانستان از خود به میراث گذاشت تا منبعد مردم از حقوق مذهبی و دینی خودها در کشور بر اساس نیازمندی منطق زمان نیز مستفید گردند .

در این مورد گفتنی است که شاه امان الله خان اولین شاه صادق بود که برحقوق آزادی مذهبی شیعیان، اهل هنود[هندوان] و سایرین تأکید می نمود. شاه اساس کثرتگرایی مذهی و دینی را در ذهنیت جامعه خلق کرد. پس با جرئت تمام می توان این شاه صادق، اصلاح طلب، ترقیخواه، میهن دوست و مدنیت خواه را نخستین بینانگذار « پلورالیزم مذهبی- دینی» در تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان نیز نامید .

15

 

2- نخستین بنیانگذار و پدر قانون اساسی:

قبل از شاه امان الله غازی، قانون جنگل در جامعه حاکم بود . فقط شاهان دست نشانده انگلیس بر اساس سلایق و علایق شخصی و منافع طبقاتی، قبیلوی، خاندانی خودها بالای مردم با جباریت تمام حکومت می نمودند و جامعه را به اسارت خودها نگهداشته بودند . مقررات، فتاوی و دستورات فردی فرعون گونه که از اذهان بیمارگونه حکام مطلق العنان و ملاهای درباری کشور ما تراوش می کردند که صرفا در خدمت استعمارگران انگلیس و دولتمداران مستبد جامعه بود .

شاه امان الله نخستین زمامدار متعهد، مسؤل و صادق بود که «نظام نامه اساسی» را جهت قانونیت، شکوهمندی های مادی، معنوی و اجتماعی در جامعه تدوین و به معرض اجراء گذاشت . یعنی « تفکر قانون و قانونیت » را جهت جلوگیری از استبداد، بی عدالتی، خشونت، تصفیه نژادی، کنیزی، اسارت، بردگی و ... قرون وسطایی و قطع تظلم قبیلوی برای نخستین بار از سوی این شاه ملی و ضد استعماری در کشور ما ترویج گردید . پس می توان اورا به عنوان «اساسگذار قانون اساسی» و یا «پدر قانون اساسی» در افغانستان هم نامید .

 

3- اولین بانی تساوی حقوق زنان با مردان:

در مناسبات فئودالی و فرهنگ عقل گریز قبیلوی آن سامان برای زن کوچک ترین ارزش و حقوق به مشاهده نمی رسید . عملا بالای زنان بیشترین فشارهای طاقت فرسا از سوی نظام استبدادی و مرد سالاران سبک مغز و جاهل صورت می گرفتند. از همین رهگذر نیز بود که جامعه ما بدون تحقق حقوق زنان از پویایی طبیعی، فرهمندی اجتماعی، مادی و معنوی همواره باز مانده و نظام اجتماعی جامعه صرفا در انحصار مطلق مردان متحجر و تاریخ زده بوده و اکنون نیز می باشد .

شاه امان الله غازی اولین زمامدار در تاریخ افغانستان بود که به حقوق زنان صادقانه احترام گذاشت و در این راستا خدمات شایستهء را انجام داد. مثلا شاد روان امان الله غازی پس از مراسم تخت نشینی اش در نخستین قدم بیش از 12 هزار زندانی عصر امیرعبدالرحمن جلاد پدرکلانش و امیرحبیب الله مستبد پدرش را از زندان های قرون وسطایی کابل آزاد ساخت که از آن جمله 8500 نفر تنها زنان اسیر هزاره بودند .

شاه اولین سلطان و زمامدار بود که باب علم، آزادی، تحصیل، کار، دانش و حضور و مشارکت زنان را در نظام اجتماعی- سیاسی وطن ما کشود و زنان را جهت کسب تعلیم و دانش به خارج فرستاد . شاه به دستور دین و منطق بصیرت و نیازمندی عنصر تکامل زمان به حقوق، آزادی و کرامت والای انسانی زنان بدون هرگونه تظاهر و همچنان صادقانه پابندی شدید داشت . به این سرود شاد روان استاد خلیلی توجه نماییم:

زن اگر نیست زندگانی نیست              مردمی نیست مهربانی نیست

دامن زن چو بوستان خداست               گلش مهر و آشیان وفاست

خلاصه شاه در راه مبارزه علیه بی سوادی، جهل و زدودن فقر مادی، اجتماعی و معنوی کل جامعه به خصوص در مورد دوشیزگان افغانستان از هیچ گونه تلاش های خسته ناپذیر دریغ نورزید. لذا، این شاه ترقیخواه را به نام « نخستین بانی تساوی حقوق زنان با مردان » لقب می دهم .

 

4- لغو رسمی بردگی در جامعه:

در تاریخ افغانستان، جلاد ترین و شؤنیست ترین زمامدارد امیرعبدالرحمن خان دست نشاندهء انگلیس در کشور ما بود.  این شاه اجیر و خونریز چنان ظلمی را در حق مردمان مظلوم پشتون و غیر پشتون و مسلمان و غیر مسلمان کشور ما نمود که قلم ها از نوشتار و زبان ها از گفتار جنایات بی نظیر عبدالرحمن خانی کاملا عاجز بوده و کشتارهای ددمنشانهء این امیر جلاد، حتا عرش خداوند تعالی را نیز به لرزه در آورد .

16

مضاف بر آن، امیرعبدالرحمن خان بیش از 62 در صد مردم هزاره را از بین برد که بدان هم خشم شؤنیستی و سادیستی اش اقناع نگردید. اینبار با فرامین رسمی و فتاوی مذهبی ملاهای دیوبندی درباری اش مردم هزاره را رسما در قید بردگی قرار داد . بعد از این فرمان بود که دختران، زنان و پسران هزاره از طریق محاکم محلی ثبت ادارات شده و به فروش میرسیدند که از این رهگذر عاید فراوانی به دستگاه غدار امیر نیز تحویل می گردید. ناگفته نماند که برای مدت کوتاه مردمان نورستان، بدخشان و ... نیز در قید بردگی قرار داشتند. اما بردگی هزاره ها تقریبا نیم قرن ادامه داشت .

شاه امان الله غازی پس از مراسم تخت نشینی خویش بردگی را از بالای جامعه هزاره لغو نمود و فرمان داد که منبعد کسی حق ندارد که دختران، زنان و پسران هزاره را در معرض خرید و فروش قرار دهد .

شاه در این اقدام انسان دوستانه، اسلامی و ملی خویش صرفا جامعه هزاره را از اسارت و بردگی نجات نداد، بلکه جوهر این عملکرد شاه اصلا پیام شکست اسارت، کنیزی، غلامی و استبداد قرون وسطایی و قبیلوی و خاندانی را برای تمام مردم کشور اعلام کرد . و همچنان با نفی هرگونه خودکامی و شؤنیزم قبیلوی و خاندانی و فردی از سوی شاه در جامعه بود که جهت خدمت گذاری، ترقی و همبستگی اساسی ملی برای فرد فرد مردم افغانستان انجام داد . شاه با لغو بردگی، فلسفه اسارت، مطنق استبدای فرعونیان زمان، نظام فئودالی و فرهنگ عقل ستیز قبیلوی را از ریشه بی اعتباراعلان نمود و کلیه انسان های افغانستان را در تمام شؤن و نهادهای نظام جامعه متساوی الحقوق به رسمیت شاخت .

اگر امیرعبدالرحمن اولین زمامدار خود فروخته کشور ما بود که با افتخار تمام خویش، خیلی از مردمان کشور را قتل عام، آواره، اسیر و به بردگی گرفت ؛ اما شاه امان الله غازی با باورهای دینی، انسانی، مدنیت خواهی و ترقی جویانه یی خویش نخستین زمامدار افغانستان بود که افتخار لغو قانون «بردگی» و نفی هرگونه استبداد را در تاریخ اجتماعی و سیاسی کشور ما صاحب شد .

 

5- اولین اساسگذار کثرتگرایی اتنیکی:

به محتوای این شعر وحدت طلبانه یی انسانی و ملی شاعر گرانمایهء پشتو زبان ما توجه نماییم:

که پشتون دی که تاجیک که هزاره دی        دایی خاوره دایی کلی دایی کور دی

ستا د پاره به همدا خبره بس وی چه            د خاوری قدر نکری مخ یی تور دی

افغانستان عزیز از اتنی های گوناگون مثل پشتون، تاجیک، هزاره، ازبیک، ترکمن، قزلباش، بلوچ، بیات، نورستانی، پشه یی، قزاق، ایماق، عرب، مردمان هندو، سکهـ، موسوی و ... تنیده و بافته شده است.

 تمام مردمان کشور ما در بستر فراز و فرود این کشور با هم مشترکا زیسته نموده و از سرزمین بومی و آبایی خود در جوار همدیگر قهرمانانه حراست نموده اند. ولی متأسفانه که مردم ما از مشارکت عادلانه سیاسی در حاکمیت نظام دولتی افغانستان کاملا محروم بودند.

در طی این سه قرن اخیر حاکمیت سیاسی کشور در انحصار زمامداران تک تبار، قبیله های خاص و خاندان مخصوصی قرار داشته است . در این زمینه، غیر از حکام محدود و چند نفر درانی ؛ سایر اتنی های کشور ما به صورت مطلق از آزادای ها، حقوق و مشارکت سیاسی و دموکراتیک در دولت ها و نظام جامعه محروم بودند . بدین معنا که حاکمیت طبقاتی- انحصاری و قبیلوی در محدودهء چند ارباب غیر مردمی از چند قبیله فقط درانی تبار می چرخید و نه از این بیشتر . یعنی حتا قبایل غلزایی و مستضعفین مردمان درانی هم از حقوق سیاسی و دموکراتیک خویش در دستگاه دولتی و نظام جامعه بی بهره بودند . بدین صورت حقوق تمام اتنی ها و حتا پا برهنه گان و طبقات دهقان، کارگر، مستضعف و ... جامعه پشتون ما نیز از سوی حکام خودکامه و ضد ملی در افغانستان غصب شده بود .

یکی از خیانت های ضد ملی و نا بخشیدنی امیرعبدالرحمن این بود که بخشی از مردمان بلوچ و پشتون ما را با قسمتی از خاک افغانستان در ازای انحصار حاکمیت ننگین و چاکر منشی خود تحت معاهده دیورند به هند برتانوی فروخت. دیگری از اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی امیر کابل، کشتارهای دسته جمعی بخشی کثیری از مردم افغانستان و به خصوص اسارت، تاراج، بردگی و قتل عام مردم هزاره در کشور ما بود ؛ که تنها بیش از 62 در صد از جامعه هزاره با فرامین رسمی دولت امیر و همراه با فتاوی ملا های درباری نابود گردید. بر همین اساس بود که امیر کابل در جهت خدمت گذاری به استعمارگران انگلیس و حفظ استبداد کهنه و تداوم انحصار حاکمیت قبیلوی- شؤنیستی خویش، خیلی از مردمان بیچاره و طبقات تحت ستم پشتون و غیر پشتون و مسلمان و غیر مسلمان کشور ما را با کشتارها و اعمار کله منارها تابع مطلق دولت جبارو شؤنیستی خود نمود. مزید بر آن، امیر خونخوار کابل با فرامین رسمی و فتواهای ملاهای دیوبندی درباری خود پس از تصفیه نژادی مردم عامه و به صورت خاص مردم هزاره را در قید بردگی در آورد و خرید و فروش دختران، زنان و پسران هزاره رسما عملی و عام شومل ساخت .

17

پس این اعلیحضرت شاه امان الله حامی استقلال افغانستان بود که شؤنیزم تک تباری، تک قبیلوی، تک خاندانی، تک فردی و طبقاتی و کلیه اقسام و انواع استبداد را نفی و مورد انتقاد قرار داد ؛ و بنیاد افغانستان نوین را با تنوع و پلورالیزم اتنیک، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، منطقوی، مذهبی، دینی، زبانی و امثالهم مد نظر گرفت .

 

در نتیجه:

وقتیکه شاه امان الله خان چنین جنایات ضد انسانی و ضد اسلامی امیرعبدالرحمن غازی را مطالعه و از آن عبرت گرفت و صفحه تاریخ خونبار افغانستان را با حسن نیت و صداقت خویش ورق زد . در این زمینه شاه با توجه با واقعیت های جامعه چند اتنیکی کشور، انحصار حاکمیت تک تباری، تک قبیلوی و تک خاندانی را برای اولین بار شکستاند و شرایط مشارکت سیاسی سایر اتنی های کشور را در نظام جامعه و حاکمیت سیاست افغانستان مساعد نمود. در این راستا گفته می توانم که شاه امان الله غازی نخستین زمامدار ترقیخواه کشور ما بود که «کثرتگرایی اتنیکی» را در افغانستان تهداب گذاری نمود. و به این ترتیب نطفه های ایجاد «وحدت ملی» را با اندازه فهم، صداقت، حسن نیت، امکانات محدود خویش با توجه با شرایط سخت آن زمان پی ریزی نمود.

پس در این صورت شاه امان الله غازی بر اساس محور نیروهای تمام مردمان کشور استقلال کشور را کسب نمودند . و همچنان شاه عامل ترویج نخستین پلورالیزم مذهبی- دینی، اتنیکی، تصویب قانون اساسی، اعطای حقوق زنان، لغو بردگی و اصلاحات نهادهای اجتماعی، معنوی و مادی کشور بود که هسته های مدنیت و دموکراسی را در افغانستان گذاشت. پس می توان شاه را پدر هسته گذاری «مدنیت» و «دموکراسی» در تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان لقب داد.

متأسفانه که بناء برعوامل داخلی و بین المللی، برنامه های اصلاحی، مدنی، اجتماعی، تحقق حقوق زنان با مردان، ایجاد و نهادینه سازی پلورالیزم مذهبی – دینی، اتنیکی، فرهنگی، سیاسی، تدوین قانون اساسی، شکوهمندی مادی، معنوی و اجتماعی و ... که توسط شاه امان الله غازی، مشروطه خواهان، آزادیخواه و میهن دوستان راستین افغانستان هشتادو شش سال قبل روی دست گرفته شده بودند، به شکست مواجه گردیدند و تا کنون دفن گورستان ها شدند.

از همینجاه بوده که شوربختانه بار دیگر فصل نوینی از حاکمیت طبقاتی، انحصاری، فاشیستی- خاندانی در افغانستان بی وارث باز گردید . و همچنان، اجیران تازه به دوران رسیده انگلیس بازهم در پوشش دین و با هزاران توطئیه و نیرنگ تمام قدرت سیاسی و نهادهای مادی، اجتماعی و معنوی را در انحصار مطلق قبیلوی، فامیلی و شخصی خودها قرار دادند؛ و مردم را از هرگونه آزادی، حقوق و پیشرفت های عصری تا حال محروم ساختند . فلهذا، با پشتیبانی از داوری تاریخ می توان این دوران سیاه را بنام حاکمیت «فاشیستی- خاندانی» در تاریخ سیاسی و اجتماعی افغانستان لقب داد.

***

پاورقی:

1 - شماره پنجم سال دوم اسد 1379 نشریه فدراسیون انجمن های پناهندگان افغان در هالند، سرمحقق مرستیال محمد ولی مندوزی .

18

2 – ص 245 عین الوقایع تاریخ افغانستان در سالهای 1207- 1324 ق، نوشته : محمد یوسف ریاضی هروی به کوشش : محمد آصف فکرت هروی .

3 - ص 76 «قدمها آشتی و مسؤلیت ما افغانها » گرد آورنده : نسرین ابوبکر گروس سال 2000 م .

4 _ ص 48 «نصب عبدالرحمن خان بر اریکهء قدرت و قیام هزاره ها» نویسنده: غلام حیدر جمالی/ اول زمستان 1378 .

6 – ص 48 و 49 «نصب عبدالرحمن خان بر اریکهء قدرت و قیام هزاره ها» نویسنده:غلام حیدر جمالی/ اول زمستان 1378 .

7 - ص 62 « نصب عبدالرحمن خان بر اریکهء قدرت و قیام هزاره ها » نویسنده :غلام حیدر جمالی/ اول زمستان 1378 .

8 - ص 254 عین الوقایع تاریخ افغانستان در سالهای 1207- 1324 ق، نوشته: محمد یوسف ریاضی هروی به کوشش : محمد آصف فکرت هروی .

9 - ص 227 عین الوقایع تاریخ افغانستان در سالهای 1207- 1324 ق، نوشته: محمد یوسف ریاضی هروی به کوشش: محمد آصف فکرت هروی .

10 - ص 43 « قلمرو استبداد »، دای فولادی چاپ دوم میزان 1382

11 - «منظومهء خون» مجموعهء شعر محمد عزیزی تابستان 1379 پشاور .

12 - ص 48 «نصب عبدالرحمن خان بر اریکهء قدرت و قیام هزاره ها» نویسنده:غلام حیدر جمالی/ اول زمستان 1378

13 - ص 252 عین الوقایع تاریخ افغانستان در سالهای 1207- 1324 ق، نوشته: محمد یوسف ریاضی هروی به کوشش: محمد آصف فکرت هروی .

14 - ص 333، صحنه های خونینی از : تاریخ تشیع در افغانستان، حسینعلی یزدانی (حاج کاظم) 1370 .

15 - صفحه 34 « هزاره ها ؛ پناه گزینی و کتمان هویت اول زمستان 1378 بصیر احمد دولت آبادی .

16 - ص 4 « ندای هزارستان » شماره 64- سال هشتم – جوزا 1384 خورشید .

17 - صفحه 34 « هزاره ها ؛ پناه گزینی و کتمان هویت اول زمستان 1378 بصیر احمد دولت آبادی

18 - صفحه 34 « هزاره ها ؛ پناه گزینی و کتمان هویت اول زمستان 1378 بصیر احمد دولت آبادی

19 – صفحات 104 و 105،« منظومه ء خون » مجموعه شعر از: محمد عزیزی تابستان 1379 پشاور .

20 ص 226 امثال و حکم مردم هزاره، مولف : محمد جواد خاوری .

21– ص 50، « هزاره ها ؛ پناه گزینی و کتمان هویت اول زمستان 1378 بصیر احمد دولت آبادی

22 – ص 336 « قلمرو استبداد » دای فولاد چاپ دوم،

23 – ص 106، « منظومهء خون » مجموعه شعر از: محمد عزیزی.

24 – ص 337 « قلمرو استبداد »، دای فولادی چاپ دوم میزان 1382

25 - صفحات 110 و 111 « منظومهء خون » مجموعه شعر از: محمد عزیزی.

26 - صفحات76 تا 78 «کله منارها در افغانستان» مولف: محمد عیسی غرجستانی، تهیه و تنظیم: عزیزالله رحیمی 1 /6 / 1372 ایران قم .

27 - ص 475«قلمرو استبداد»، دای فولادی چاپ دوم میزان 1382

28– ص 188 « ایمان و آزادی » مولف : دای فولادی چاپ : اول، بهار 1382 .

29 - صفحات 210 و 211، حاکمیت قانون در افغانستان بقلم اعلیحضرت امان الله خان غازی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات از حبیب الله رفیع سال 1378 .

 

با سپاس از «گفتمان»

*******

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً سیزده               سپتمبر/ اکتوبر   2005