کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

دکتر رازق رویین

 

 

 

 
 

آذری از
خاکستر روزگار
استاد محمد آصف آهنگ

 

 

 ایشور داس عزیز، السلام علیکم

 

 

 

  در سالیان غربت گهگاهی به این می اندیشیدم که چگونه از این مرد برزگوار وطن قدر دانی شود. من این ابتکار شما را،  بسیار ارج می گذارم. ارج نهادن به زنده گان کمتر از ارج نهادن به گذشته گان نیست.

 

در وزارت تعلیم و تربیه،  ریاست تالیف و ترجمه کار می کردم. باری در آنجا به نوشتن کتابهای درسی ازجمله تاریخ ادبیات برای صنف هشتم موظف گشتم. پس از چاپ کتاب که برای بار نخست با متود جدیدی نوشته شده بود،  در میان اقشار گوناگون کشور بازتابهای گونه گونی را سبب شد. غالباٌ معلمانی می آمدند و از دشواری و ثقلت درسها شکایت می کردند و می گفتند حجم متن های درسی برای شاگردان صنف هشتم در این کتاب از حد معمول افزونتر است که باید کمتر می بود. یا می گفتند: «بخش عروض کتاب برای این صنف بالاتر ازسویه شان می باشد» و از این گونه موارد دیگر.

 

باری هم، یادم نیست چه سالی بود، در مراسم خاکسپاری جناب علم رشنو که در جوار منزل ما در مکرویان سوم برپا شده بود،  چند جمله یی بین ما رد و بدل شد. استاد آهنگ با محبت فراوان می گفت کتاب تاریخ ادبیات را سراپا خوانده و پسندیده است و آنرا در نوع خودش بی سابقه یافته است. ولی در ضمن نظریاتی هم داشته است که آنهارا در چند صفحه یادداشت کرده و به دست کسی سپرده تا به زودی به من برساند.

 

روز بعدش دوستی آنها را برایم سپرد. به دقت آنها را خواندم. همینقدر یادم هست که یکی از آن موارد سود بردن از واژۀ (ایران شرقی) بود. آن یادداشتها را چون امانتی بزرگ نزد خود نگه می داشتم و قصد داشتم بار دیگر استاد را ببینم و درآن باره بپرسم که روزگار آن مجال خواستنی را فراهم نساخت و اکنون یکی در غرب و دیگری در شرق افگنده گشتیم. و متاسفانه آن ودیعه را نیز از کف داده ام که نا مردمی زادگانی کتابخانه و خانه ام را پس از آن تاریخ،  تاراج کرده بودند.

 

بعدها از کسان دیگر در باره استاد به نيکویی یاد کردهایی شنیدم. او یکی از مشروطه خواهان بنام و از همکاران آقایان محمودی،  جناب غبار،  سرور جویا و فتح محمد خان فرقه مشر  و... بوده است. او در هیچ حالتی به ملتش پشت نکرد همواره حقیقت را مردانه صدا زد و چون آدمکهای فرهنگی نمای کنونی،  به بوی چوکی و پول باد آورد به گند قبیله گرایان نپیوست.

 

آذرخش یاد آن مرد بزرگوار، در فرصتهای معین زندگی، آسمان ذهن مرا در ین مدت گهگاهی روشن می گردانید و در خلوت از خودم می پرسیدم:

آقای آهنگ آن کابلی مرد نژاده، اکنون در کجا خواهد بود و در این روزگار نامردمی چگونه به سر خواهد برد؟ تا آنکه از برکت انترنت، در سایت کابل ناتهـ عکسی و سخنی از ایشان به چاپ رسید وبعداً در سایت خاوران ایشان را با عکسی ازروزگار کهنسالی یافتم. نوشتۀ «ازعیاران تاکاکه ها» ی کابل شان را از سایت اقتباس کردم و آنرا در همین نزدیکیها در مجله (خاک) به چاپش خواهم سپرد. این حق را ایشور داس گرامی به من خواهند داد.

 

آن دیدار سرپایی و کوتاه و آن خاطرۀ کوچک و آنهمه شنیدنیها در بارۀ آن کابلی مرد مردمی و مبارز، آن شخصیت فروتن و دانشمند بی ادعا و بی مدعا بر من اثر ژرفی گذاشت به نوعی که تا اکنون که کم و بیش بیست و سه سال از آن می گذرد،  گرمای خودش را در زمستان روانم حفظ کرده است.

 

و در پایان این مقال میخواهم از زبان ابوالفضل بیهقی پدر بزرگوار تاریخش خطاب به او بگویم:

« ستارۀ روشن ما بودی که مارا راه راست نمودی و آب خوش ما بودی که سیراب از تو شدیم و مرغزار پر میوۀ ما بودی که گونه گونه از تو یافتیم. »
 

برای شان سلامتی و عمر دراز آرزو دارم.

کابل بی زر باشد،  بی مرد نی !

 

 

رازق رویین 29 ژانویه 2006

 

*********

بالا

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً ٢٣         فبروری 2006