شبگیر پولادیان

 

 

 

فصل سرخ بردگی

 

 

از دو سو آیینه ما را می نماید رنگ زرد

ماهتاب مه گرفته کورهء تاریـــــــــــــــک درد

 

مثل گرگ زخم خورده در زمستان کبود

پنبهء آتش گرفته روی برف ســــــــــرخ سرد

 

تا کجا در بازی صد رنگ و امانم به خویش

هستی ام رنگین کمان ماورای دفــــــع و طرد

 

موم گشتم کس برای ساختن دستم نزد

دوزخی حتا برای سوختن یـــــــــــــاری نکرد

 

گوییا زداده شدم صدبار با درد و دریغ

در زمین غارت زن در زمان قـــــــــــــتل مرد

 

زان سبب داغ درشت فصل سرخ بردگی

می درخشد بر جبینم آتش آسا ســـرخ و زرد

 

نوش جانت آسیای غربت ناخواسته

می براری ز استخوان سودهء ما کـــــوه گرد

 

با ختم جنگ کثیف سرنوشت تلخ را

لاشه ام واما نده روی دشت خونین نبـــــــرد

 

هم زمین و هم هوا را چاره سوره بسته اند

از کدامین ره فرا خواهی رسید ای رهنورد؟

 

           زی که با تو عشق را قول و قرای داشتم

           سر به درمانت گذارم با کدامین رویکرد؟

 

 

همبورگ

اپریل 2004

 

*********

بالا

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً ٢٣         فبروری 2006