کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

مفهوم " فقط "
درحاکمیت امیرعبدالرحمان خان
بخش اول

نصیر مهرین

 
 

 مشهورو مستند است، که امیرعبدالرحمان خان، درپای نامه ها، فرمانها ورساله های تبلیغی کلمۀ " فقط " را مینهاد. گاهی تقریبا ًدرهرصفحۀ رساله ها مینوشت که :  "صحح است دست خط کردم".(1)

 

دست نبشته های امیرپروضوح نشان میدهند که اندک سوادی داشت. وقتی پارۀ اسناد برجای مانده را پیرامون سواد یاتوان خواند ونوشت اودرکنارهم بگذاریم، این ادعا میتواند بهتر زمینۀ پذیرفته شود. درآنها می بینیم که امیرمیتوانست اندکی بنویسد. اما پروای آن را نداشت که حرف(ی) را درکلمۀ صحیح، نیاورد. معلوم است که عبدالرحمان نمیدانست که کلمۀ "صحح" اونیاز به حرف(ی) درمیان دو (ح) دارد.اینکه میتوانست یا نمیتوانست یک جمله را به درستی بخواند، از روی نوشته هایش میتوان حدس وگمان قرین به واقعیت را به کار بست که مشکلاتی درزمینه داشته است.

 

 

                        
نمونۀ ازخط امیرعبدالرحمان خان(2)

 

هنگام مکث به چرایی این کم سوادی او، اطلاعات پیرامون زندگی اوحاکی ازآن  است که عبدالرحمان درکودکی مکتب گریز وبیعلاقه به فراگیری درس بود. با وجودیکه امکانات و زمینه های فراهم شده برای او بسیار خوب ومساعد بودند، با آنهم نتوانست آدم با فرهنگ وادب ودارندۀ احاطه نسبی به معلومات زمانۀ خویش بار بیاید.   

امکانات و زمینه های مساعد برای رشد وپرورش اورادرعلاقمندی ها وغمخواری سردار محمد افضل خان به منظور با سواد شدن او بخوبی میتوان درک نمود. سردار افضل خان تنها یک پسر یا همان عبدالرحمان خان را داشت. به دیگرسخن عبدالرحمان، فرزند یگانه و دلبند پدربود. این موضوع هم سبب شده بود که حواس پدر به سوی اوتمرکز بیابد. برخلاف بقیه سرداران و شهزاده گان خانوادۀ سدوزایی ومحمد زایی که زنان و فرزندان بیشمارداشتند وحتا زنان و فرزندان خویش را نمی شناختند.(3)

 

تسلط امیردوست محمد خان براوضاع و تأمین وضعیت امنیت آمیزی که خانوادۀ امیرمیتوانست به حکومتداری وبهره گیری ازامتیازت آن بپردازد؛ امکانات مناسب را دراختیار افضل خان نهاده بود. افضل خان با استفاده ازآن اوضاع هنگامی که حاکم بلخ و شبرغان بود؛ از دوست محمد خان خواهش نموده بود، که عبدالرحمان را نزد او به مزارشریف بفرستند. وقتی عبدالرحمان به مزارشریف رسید، سردارافضل خان" مکتب خانه یی برای تعلیم پسرش سردار عبدالرحمان خان بنیاد نهاد. . . او را که قدم به مرحلۀ 9 سالگی نهاده بود، به معلم سپرد."(4)  

 

شادروان کاتب فیض محمد بزرگوار، تاریخی را که افضل خان دست پسر را به معلم سپرد، سال 1269 ق. نوشته است. ازآن تاریخ معلوم میشود که تا پس از مرگ امیردوست محمد خان (12جون 1863) که جنگ قدرت میان فرزندان او شعله ورشد، عبدالرحمان فرصت وامکانات کافی داشت که خواندن ونوشتن رافرا بگیرد. ولی حتا از سواد نوشتن وتفاوت میان س وص بی بهره ماند. اضافه برآن طی سالهایی که در بخارا به سر میبرد نیز فرصت های دراختیار داشت که خواندن ونوشتن را فراگیرد.

 اما چرآدم با سوادی نشد؟

حکم قطعی را نمیتوان ابرازداشت. شاید کند ذهنیی دامنگیراو بود که از اختلالات عصبی ویا عقلی ناشی میشود. آنچه ازسیرزندگی وگونۀ رفتارهای او نوشته شده وبر جای مانده است، آشکار می نماید که از آغازآدم بدخوی وبد سلوکی بود. وقتی سردارافضل خان روی به جمعیتی ازهمکاران نمود وگفت که" پسر دیوانۀ خودم را سپهسالارشما مقررنمودم "(5)  ایا میشود این سخن را نادیده گرفت. واین ادعای افضل خان ونامیدن عبدالرخمان با چنان صفتی از زبان خود امیردر تاج التواریخ نوشته شده است.

 

یک موضوع دیگری هم است که میتواند به چرایی عدم علاقۀ او به درس پاسخ تکمیلی بدهد. عبدالرحمان ازهمان کودکی به امورحکمروایی و امرو نهی گمارده شد. در سن 12سالگی قایم مقام سردارافضل خان بود.به منظورپیشبرد امور، حیدرخان پسرمحمودخان بیات، ازکابل خواسته شد که به پیشکاری وی بپردازد. هنگام مرگ امیر دوست محمد خان والی تخارستان و بدخشان بود. درواقع هنوز ازمکتب خواند نوشتی را فرانگرفته بود که به مکتب تجربه اندوزی و فراگیری چگونگی سرکوبگری مردم ومالیه ستانی سپرده شد.

 

 آنچه عبدالرحمان در سالهای امارت خویش در کابل (1880-1901) انجام داد، دقیقاً مهرو نشان آموزش ها وعملکرهای او را ازآن زمان درشمال کشوربا خود دارد.

 

این است که عبدالرحمان خان، پیروزی را در زندگی در جنگ وسرکوب وقهار بودن نگریست. زیرا درهمان مکتب پرورش یافت.هراندازه که ازین مکتب تغذیه نمود، خویش را با سوادتر دید. سواد نزد اوچکونگی ایجاد شبکه های ارتباطی برای تصرف قدرت، برای تأمین ارتباط با خوانین ومتنفذین وسرانجام به دست آوردن ودل سپردن به انگلیسها بود. این سواد حکومتگیری وحکومتداری، به بیعلاقگی او به آموزش زبان وادب بیشتر میافزود.

 

او مزایای سواد حکومتگیری خویش را وقتی بیشتردید، که زمینه های مساعد بهانه جویی، هجوم نظامی انگلیسها، مرگ امیرشیرعلیخان وشورش مردم وسپس رهجویی انگلیسها برای خروج از افغانستان به استقبال او شتافتند. انگلیسها دست انتخاب را برسر او نهادند. گرفتن تفاهم انگلیسها برای نشستن او به تخت کابل وزیرکی هایی را که شخص عبدالرحمان به کار بست، همه حاکی ازبهره مندی او ازسواد سیاسی یک مطلق العنان بود که ازنظرفرهنگ ودانش وحتا آداب معاشرت جاهل بود. اما جاهل موفق وپیروزمند. جملاتی را که با همان بیسوادی مینوشت، اگربه جای س،ص ویابرعکس هم بود، نزد اواهمیت نداشت. زیرا درهیأت حکومتداری او توجه به آنگونه سواد وفهم، مهم نبود. او اهل استدلال وابراز دلیل ودلایل وشنیدن آنها نبود. پرورش عملی را درمکتبی دیده بود که نتیجه اش مطلق العنانی بود. درین مکتب خود راعقل کل، جامع الکمالات و به سخن امروزینه، فیلسوف هرچیز فهم میشناخت.

از همان روبود که پنداشته های خود را بالاتر ازهمه میدانست و به آنها به عنوان فکر وعقیدۀ سایۀ خدا در زمین، لعاب آسمانی هم می بخشید. او تا مرزاین برجسپ مهر ونشان هم پیش رفت که " قهرمان زمان وخداوند آن سامان (افغانستان) " یاد شود (6)

 

بنابرین، آنچه اززمانۀ کودکی دردبستان مکروحیل، خونریزی ومالیه ستانی وقدرت جویی فراگرفت، گذاشتن تحکم " فقـــــــط " درپای فرمانها ولوایح کاملا ًمنطقی به نظرمیاید. " فقط " سخن نهایی شخصیتی بود که نه حرف خود را پس میگرفت ونه سخن وپیشنهاد ونظریۀ شخص دیگری قبول داشت. اگرصحیح را ( صحح) ویا مثال را (مسال) مینوشت، نوشتۀ مطلق العنان بود که هیچکس را یارای اصلاح آن هم نبود.

 

هرگاه درسایۀ دین ومذهب می نشست واحکام خود را درپرتو آیات قرانی و احادیث پیغمبراسلام صادرمیکرد، مطلقیت وساختاراندیشده گیهای سیاسی اش مجال و وقعی به پیشوایان دین ومذهب نمیگذاشت. درین زمینه نیزخود امیربود که سخن واپسین را با "ققط" مینوشت. نمونه ها یی را بیاوریم :

 *  بر محتویات وادعا های کتاب "سرشته وقانونات " سخن امیراست که با " فقط "، به صحه گذاریی نثر منشیان می نشیند:

" پس ازحمد صمدیکه مبنای زیست انسان واجرای دین ودولت را منوط به وجود مبارک پادشاه مربوط بعسکروسپا داشته تا هرکع گردن ازرشتۀ اطاعت فرمان فرما درکشد، او را ازدم تیغ بیدریغ بگذرانند . . . زیرا اوامر ونواهی الهی واحکام شریعت حضرت رسالت پناهی صلی الله علیه والله والسلم، بسیاق اطیعوالله واطیعو رسول و اولی الامرمنکم ،بتوسط سیاست سلطان کماحقه اجرا میابد. . ."(7)

* دررسالۀ «الترغیب الجهاد الی فی امیر لبلاد کلمات.»( کلمات امیرالبلاد فی الترغیب الی الجهاد) ، به آن قدرت مطلقه دربرابرمردم چنین چهره یی می گیرد  ودست خط میکند : " اما بعد ( امیر عبدالرحمان خان ) میگوید امیدوار فقرۀ حضرت کردگارجهان امیرممالک افغانستان، امیرابن امیرالامیر ابن امیرالامیر عبدالرحمان خان که این موعظتی است عامه ونصیحتی است کامله وتامه برای مرحمة ودلسوزی اصناف اهالی کشور دیانة مظهر افغانستان . . .

                                                        امیر عبدالرحمان دست خط کردم ."(8)

 

سخنانی را که "موعظت" نامــیـده، برای منشی ها تقریرکرده تا بنویسند. پس آنها را دوباره شنیده ویا خوانده ودست خط نموده است. تأکید ی هم دارد که سخنان او برای عامه، کامل وتمام است. واین ادعای کامل وتمام بودن "موعظت" امیر، طرف دیگر چهرۀ ادعایی است که تصور و پندارپیرامون وجود هرگونه نارسایی و کمبود درفرمان ویا موعظت امیر رابرنمی تابد. از حاکمیت مطلقۀ او حکایت دارد.

البته عامۀ مردم باید بارمنت او را بردوش بکشند، که ازروی مرحمت ودلسوزی موعظت نموده است.!!

 

* درجای دیگراوصاف مطلق العنانی را"فقط" او چنین تبارزمیدهد:

" غیرحاضری سپاهی را وقتی که حاضر شد بسرخط او درج نمایند. در باب طلبات فقره همان است که سرطلب میرزا یا میجر بسرخط اودرج می نمایند. مدعااینکه نقدوجنسی که به سپاهی داده میشود باید درج سرخط اوباشد واسلحه واسباب تحویلی هر شخصی را نیزبه تکت سرخط او داخله نمایند.

                                                                                                          فقط. "(9)

*برای فرزند خویش سردرا نصرالله خان که مسافرت به سوی لندن را درپیش داشت، چارچوبی تعیین نمود که " فقط " در همان محدوده سخن بگوید وفقط!

هدایت نامۀ 33 فقره یی برای سردارنصرالله نوشته بود که مادۀ 15 آن چنین بود: " اگر حرف دشمنی با روس یاد شود، ویا از نور چشم بپرسند که روس دشمن افغانستان یا دوست؟ جواب مختصر قلیل اللفظ کثیرالمعنی بگوئید که : اگر روس ارادۀ پایمالی ما را ندارد، ماهم خیال  گرفتن آنطرف سرحد خود را نداریم . فقط

 اگر همراه زار یا وزیرمختاراوملاقات شد، این قدرمیگوئید که : ازسرحد داران ملک خود که همجوار سرحد داران ملک شما میباشند، همینقدر خبر دارم که از سرحد داران شما رضامندهستند. بنابر این من هم ازدولت اعلیحضرت امپراتورراضی هستم وبقای عمراین امپراطوررا دیرسال میخواهم فقط."(10)

                  

ادامـــــــــــه دارد

 

1-    امیردربسیارازصفحات  کتاب " اساس القضات " تألیف احمد جان خان الکوزایی(1311 ق.)، که 124 صفحه دارد؛ دست خط میکند. ومینویسد. " صحح است فقط" . مطبعۀ دارلسلطنۀ کابل.

2-    این نمونه از خط امیر عبدلرحمان خان را، سالها پیش نویسندۀ گرامی جناب عبدالشکور حکم عنوانی نویسنده فرستاده است.

3-    از زبان محمد یعقوب خان  مشهور به یقوب جان وزیر دربار امان الله خان، گفته شده است که روزی امیر حبیب الله خان از ارگ بوسیلۀ موتر بیرون میشد. کارکنان ارگ طبق معمول صف بسته بودند، در فاصله های نزدیکتر چند طفل به بازی مشغول بودند. امیر با رنارضایتی امر توقف موتر را داد وپرسید: اینها( اشاره با اطفال ) اینجا چه میکنند؟ آهسته به گوش امیر گفته شد که " نورچشمی ها هستند" . بچه های خود امیر بودند.

4-    کاتب فیض محمد . صص212-214سراج 2

5-     امیر عبدالرحمان خان .تاج التواریخ . 37 ترجمۀ غلام مرتضی خان قندهاری .به کوشش ایرج افشارسیستانی . 1369. تهران. چاپ هما

6-    تاج ص 16

7-    کتاب سررشته و قانونات . 1890-1900 تألیف گل محمد خان محمد زایی. ص اول . دارالسلطنۀ کابل

8-    کلمات میر البلاد فی الترغیب الی جهاد. 1886 ویا 1887دارلسلطنۀ کابل

9-    کتاب سررشته وقانونات. ص 31 

10- میر غلام محمد غبار  . افغانستان درمسیر تاریخ .ج. اول . ص 674 . غبار مینویسد که " اصل این دستورالعمل به امضای امیر عبدالرحمان خان در خن ادۀ " کبیر سراج" نواسۀ میر در کابل محفوظ وعکس هایی از آن در دست بعضی اشخاص موجود است ." 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱۳٤       سال شـــشم            قوس/جــــدی ۱۳۸٩  خورشیدی         دسمبر ٢٠۱٠