کابل ناتهـ، Kabulnath

 
 
 
 
 

                             مریم محبوب

                                              و تلخ و گوارای غربت

 
 
ولی پرخاش احمدی
 
 

مریم محبوب سالهاست که قصه می نویسد، و کارنامهء داستان پردازیش از درخشان ترین و پربارترین برگهای ادب معاصر افغانستان شناخته می شود. مریم محبوب دو دهه و اندی است که در غربتسرای کانادا ـ در تورنتوـ  زندگی میکند و از خاستگاه اصلی تفکر و تخیلش ـ افغانستان ـ  فرسنگها دور افتاده است. او، اما، همواره با زبان فارسی دری رابطه یی بسامان و نیرومند داشته است، و هرچند قصه نگاشته است، پیوسته به این زبان بوده است. حتی آنگاه که زمینه و رخدادگاه داستانهایش جامعهء غرب بوده است، مریم محبوب به فارسی دری به افرینش ادبی دست یازیده است.

 

سبکسرانه خواهد بود اگر ادعا ورزیم که زبان داستانی مریم محبوب، پس از دهه ها اقامت در مغرب زمین،  دوچار تحول و دگرگونی نشده است. آنچه نتوان از آن چشم دوخت، اما، این است که جانمایهء پرداخته هایش با عنصر زبان پیراسته و روانش، در داد و ستد جادویی بوده است و بر حوزهء نگارش داستانی اش رنگی از صلابت و شکوه زده است. توانمندی کم نظیر مریم را در توجه به زمان و دقایق و برازندگی آن نه تنها در دفتر "گٌم" (که زمینهء بیشترینه قصه های آن زادگاه نویسنده است) می توان تشخیص داد، بل در دفتر "خانم جورج" (که در برگیرندهء تجربه های نویسندگی مریم در غربت است) نیز به نیکویی می توان نگریست.

 

مریم محبوب با چیرگی فراوانی که در عرصهء قصه پردازی و داستان نویسی دارد، و با مهارت عظیمی که در ترسیم و توصیف صحنه ها، پیرنگ، و کاراکتر های داستانی به کار می گیرد، می تواند رمان نویس برجسته یی نیز باشد. اما، مریم، شاید آگاهانه، از نگاشتن رمان تا کنون پرهیز کرده است، و هرچند مایه های فراوانی از رمان و داستان بلند را در داستان های کوتاهش می پروراند، ولی هرچه می نویسد و تا کنون نوشته است، در قالب داستان کوتاه بوده است. امروزه کمتر نویسندهء هم میهن را می یابیم که همچون مریم در نگارش این نوع روایت داد سخن داده باشد.

 

مریم محبوب، شاید بیشتر و بهتر از هر نویسندهء دیگر غربت نشین هم میهن، به چالش ها و دشواری هایی که فرا راهِ آوارگان در غربت و دور از سرزمین اصلی شان قد می کشد، در پرداخته هایش توجه می ورزد. او نه شیفتهء نمایه های ظاهری مغرب زمین می گردد و نه اسیر نوستالژی و احساسات گرایی بومی می شود. او تصویر گر نقش های درونی و تناقض های روانی مردان و زنانی است که خواسته ـ ناخواسته در جزیره نمای غربت و آوارگی و تبعید پرتاب شده اند، و در کشاکش تضادها و باورهای ناهمساز و ناهماهنگ محیط بیگانه درگیر شده اند و رویا روی کوهی از مشکلات قرار گرفته اند.

 

برای مریم محبوب، غرب پدیده یی یکدست و تغییر ناپذیر و یک پارچه نیست. نه مدینهء فاضله است و نه اهریمنستان بی در و دیوار. غرب سرزمین اهورایی و رؤیایی نیست که انسان شرقی آواره را با آغوش باز می پذیرد، زنجیره های کهن سفت های پیشین و رسوم پوسیده را از دست و پایش بر می دارد، در سازش و بالش و پرورش شخصیت تازه یی برایش مدد می ورزد، راه های بکر و ناکوبیده یی را فرا رویش می گشاید، افق ها و افق نماهای فراخی را جلوش می گستراند، و به غربت نشین شرقی جهان سومی امکان می بخشد تا به نوعی خود ارادیت و خود آگاهی دست یابد و رهکردهای حیات خود را خود رقم زند و رنگ و پردازه بخشد.

 

غرب، برای مریم محبوب، اگر آرمان شهر اهورایی نیست، غوغاسرای بی سروته و ظلمتکدهء پر پهنا و بی انتها هم نیست. غرب، در داستان های مریم، جامعهء فراگیر انسان های لجام گسیخته و روان پریشیده هم نیست. تصویری که از غرب در داستانهای مریم محبوب آمده است در کلیت، تصویری است که غرب را در ناهماهنگی و نا همسنگی آن نشان میدهد: نه سیاه سیاه، و نه سپید سپید. غرب سرزمیی است با امکانات و توانایی های بیرون از شمار؛ جامعه یی است پویا و تغییرپذیر، با دشواری های فراوان، با تنش ها و انگیختارهای بسیار. غرب، همچنان، عرصه یی است برای بازنگری و بازبینی داده های کهن، کانونی است برای طرح فردیت و شناختن و شناسانیدن فرد، جایی است برای به تجربه گرفتن بساچیزها که در قالب فرهنگ سنتی شرقی افغانی کمتر امکان پذیربوده است.

 

در قصه های کوتاه مریم محبوب، غرب از یکسو به انسان مهاجر شرقی (به ویژه زن شرقی) بال و پر می بخشد تا افق های برتر و برازنده تری را دریابد و سرشت خود را سامانه دهد و سرنوشت خود را قلم زند؛ و از سوی دیگر، غرب چون اژدهایی سیری ناپذیر در کمین نشسته است و طعمه می جوید تا زیر دندان گذارد و آوارهء شرقی را از جوهر سیال هستی وی بپروازد و به کژراهه کشاند.

 

در داستانهایی از مریم که پس زمینهء شان جامعهء کانادا است، انسان ها همواره در جدال و کشمکش میان دوقطب ستیزا با هم در نوسان اند. کسانی در پی آنند که یکسر از گذشته ببرند و در موج های سیلاب آسای غربت مستحیل شوند و « خود» ی از نو بیافرینند. اینها به زودی در می یابند که محصول این استحاله بی هویتی و خودپریشی و خودستیزی بیش نخواهد بود. پاره یی دیگر، با آنکه در هوا و فضای زندگی پسا مدرن یکی از پیشرفته ترین کشور های گیتی نفس میکشند، خود را مقید و محبوس زندان سنت های کهن و رسوم گذشته می سازند. این گروه نیز، دیر یا زود، پی می برد که مثل یخ، در آفتاب زندگانی نوین و الزامات آن آب خواهد شد، و بیگانه ستیزی در سرزمینی بیگانه راه به جایی نخواهد برد.

 

مریم محبوب، با به تصویر کشیدن چالش هایی که فرا راه هر دو گروه بر شمرده وجود دارد، دقیقأ دنبال برنهاده یی است که هویت بومی را با رنگ و رسم زیستن در غربت هماهنگ سازد. اینکه شخصیت های داستانهایش به این برنهاده دست می یابند یا خیر، پرسشی دیگر است.

 

مریم محبوب را سپاس میداریم. خامهء هنرمندانه اش همواره در تکاپو باد و نخل تخیل فرازنده اش زایاتر و پربارتر از گذشته باد.

 

دانشگاه کالیفورنیا، برکلی

اپریل ـ ٢٠۱٠

 

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل    118          سال شـشم       حمل/ ثور  ۱۳۸۸  هجری خورشیدی      اپریل  2010