کابل ناتهـ، Kabulnath
















































Deutsch
هـــنـــدو  گذر
قلعهء هــــنــدوان

همدلان کابل ناتهـ

باغ هـــندو
دروازهء کابل

 
 
 
 
 

« آرمان » هنرمند معروف افغانستان
     و موسس « انسامبل کابل » در کشور سویس

 
 

مصاحبه تیلفونی از : ذبیح الله امانیار ژورنالیست ازاد افغان

 
 

 تبصره ی مصاحبه کننده:

  

‏در کشور عزیزما موسیقی تاریخ طولانی داشته و مردم شیفته و دلبسته این هنر بوده و هستند. موسیقی محلی یا فولکلوریک که زاده ده و روستا ها و کوهپایه های این مرز و بوم می باشد و از نسلی با نسل دیگر منتقل شده،  در واقع معرف فرهنگ و هنر این سرزمین هنرپرور میباشد. در تاریخ این سرزمین موسیقی در حیات روزمره و عادی و همپحنان در ایام غیر عادی یعنی رزم و جنگ حضور خود را حفظ کرده است. چنانچه در جنگها برای حفظ مورال عساکر و جنگندگان موسیقی بکار رفته است که با دهل و سرنا و اتن های ملی نواخته و اجرا می شده است. در تاریخ موسیقی افغانستان بعضی نام های قابل قدر و احترام می باشند مانند مرحوم استا قاسم افغان، مرحوم استاد برشنا، استاد سراهنگ، استاد دری لوگری و ده ها نام دیگر که این بزرگمردان زحمات زیادی را در جهت زنده نگهداشتن موسیقی این اب و خاک متحمل شده اند. اما یکی از دوره های درخشان در تاریخ موسیقی کشور ما پایه گذاری ارکست بزرگ رادیو افغانستان بود که توسط هنرمندان بزرگی چون استاد سلیم سرمست ، استاد ننگیالی ، استاد اسماعیل اعظمی، استاد نوشاد و سایرین که گفته میتوانیم که تعداد شان به چهـــل نفر ویا بیشتر از ان میرسید، متشکل شده بود. این هنرمندان کاری را برای افغانستان انجام دادند که در تاریخ موسیقی کشور ما بینظیر میباشد. ارکسرت بزرگ رادیو افغانستان نقطه عطفی است در تاریخ موسیقی، زیرا اکثریت اهنگ های فولکلوریک توسط این ارکست بزرگ جمع اوری و هارمونیز شد و در ارشیف موسیقی رادیو ثبت و ماندگار گردید . البته بعد ها این ارکست از همپاشید ان چنانیکه تمام رشته های بافته شده در افغانستان به پنبه و یا خاکستر مبدل شد.

 

 

خوشبختانه یکی از این مهره های درخشان ارکست بزرگ رادیو افغانستان و استاد پوهنحی هنرهای زیبا و مکتب موسیقی ، هنرمند گرامی و عزیز ما محمد حسین « آرمان»  که تا هنوز در کشور سویس دست از کار و کوشش نکشیده و برای موسیقی اافغانستان کار میکند همچنان فعال باقیمانده است . ایشان از ان هنرمند بزرگ رادیو اند که شایستگی بسیاری دارند و در کشور سویس انسامبلی را بنام « انسامبل کابل » با همکاری فرزندانش:خالد آرمان پسرش و مشعل آرمان دخترش بنیاد کرده است . این خانواده هنرمند از طریق ارائه کنسرت ها موسیقی افغانستان را برای اروپایی ها معرفی میکنند .

 

‏در حالیکه برای این خانواده هنرمند موفقیت های بیشتری را ارزومیکنیم فرصت یافتم تا از طریق تیلفون با محترم حسین آرمان مصاحبه یی را انجام بدهم که اینک پیشکش شما عزیزان میگردد:

 

پرسش : اقای آرمان لطفا از تحصیلات تان در موسیقی و فعالیت های هنری تان برای ما توضیحات بدهید.

 

‏پاسخ : در سال ۱٩٦۵ میلادی با استفاده از یک بورس تحصیلی موسیقی در رشته گیتار نوازی عازم کشور یوگوسلاویا شدم و مدت یازده سال در ان رشته به تحصیل پرداختم . زمانیکه به کشور عزیزم برگشتم خوشبختانه با همکاری استادان محترم موسیقی ما مکتب موسیقی کابل ایجاد شده بود . من در این مکتب به صفت استاد تقرر حاصل کردم و مدت هفده سال گیتار نوازی را برای شاگردان اموختم و خوشبختامه شاگردان ممتازی از ان مکتب فارغ شدند که هم اکنون در کشور های مختلف مصروف فعالیت های هنری هستند. از جمله میتوان از ناصر سرمت نام گرفت که در کشور استرالیا دوکتورای خویش را در رشتهء موسیقی اخذ نموده و در فاکولته هنر های انجا تدریس میکند. البته من و سایر استادان مکتب موسیقی کابل با زحمات زیادی شاگردانی را برای اینده ی موسیقی کشور تربیه نمودیم اما بدبختانه که این شگوفه های موسیقی با توفان جنگ و مصیبت پرپر شدند و به هر گوشه جهان پراگنده شدند . آنها که میتوانستند ‏موسیقی افغانستان را ارتقا ببخشند اینجا در کشور های دیگر، کار میکنند ولی باز هم جای شکرش باقیست که موسیقی افغانستان در کار های آنها در هر کجای که هستند، بازتاب خود را ولو به صورت اندک می یابد.

 

پرسش: روی چه عواملی وطن را ترک نمودید و ‏چگونه به این فکر افتادید که در غربت و دور از وطن « انسامبل کابل» را ایجاد نمایید و همچنان برای ما راجع به این انسامبل و چگونگی کار های ان توضیحات بدهید .

 

‏پاسخ : من وقتی بعد از تحصیلات عالی به کشور برگشتم در پنج بخش هنری اجرای وظیفه میگرددم . در فاکولته هنر های زیبا تدریس موسیقی می نمودم . در مکتب موسیقی و همچنان در رادیو و تلویزیون کورس های موسیقی را پیش میبردم. در مکتب سید جمال الدین کورس دیگر موسیقی وجود داشت که معلمین کودکستانهای مختلف شهر کابل را در  ان جا موسیقی تدریس می نمودم نمودم. وقتی که در سال ۱٩٩٢ میلادی کابل به دست مجاهدین افتاد و تمام عرصه های هنری مسدود شد با وجود تلاش نمودم تا کار موسیقی دوباره سرو سامان بیابد ولی متاسفانه نتیجه ی نداد. دیگر چاره ای برای من باقی نمانده بود جز آنکه وطن را ترک بگویم. بعد از مشکلات بسیار خود و خانواده ام به هندوستان رساندم. مدتی با که در هند بودم برای آموختن بیشتر موسیقی به کورس های مختلف آموزش موسیقی سرزدم و چند کورس را   تعقیب کردم. بعد از آن سرنوشت ما را به کشور آلمان و از آنجا به کشور سویس پرتاب کرد. در سویس چند آهنگی را در وصف کابل تنظیم کردم که دوبیتی آن از جناب محترم یوسف کهزاد اند.

 

از کابل جان جدا گشتم خـــــدایا

غریب و بینوا گشتم خـــــــدایا

 

این آهنگ از طریق رادیوی بی بی سی پخش و نشر شد و مورد توجه قرار گرفت. در سویس روزی از روز ها چشم به گیتارم که از دیوار اویخته بود ، افتاد . گیتارم خطاب به من گفت: اقای آرمان شما که از افغانستان هستید چه چیزی بهتر از من دارید تا بهتر از من وسیله معرفی شما و موسیقی کشور شما درین کشور شود؟ بفکر دور و درازی فرورفتم: باید جواب گیتارم را میدادم. با خود اندیشیدم و من که یک افغان هستم و در این گوشه دنیا زندگی میکنم باید به این مردم هنر و فرهنگ خود را به نمایش بگذارم. ولی من تنها یک گیتار داشتم و از حالات دیگرموسیقتی چیزی نزدم موجود نبود از همین سبب برای دوستم شمس الدین مسرور که در ان وقت در پاکستان زندگی میکرد  تلفون زدم و از ایشان مطالبه نمودم که  تا دستگاه ی رباب بفرستد. دوستم ربابی برایم فرستاد و بعد رباب دیگری نیز بدست اوردم . یکی  از رباب ها را به پسرم خالد آرمان دادم چون خالد نواختن بلدیت داشت رباب را به فرصت کمی خیلی خوب فراگرفت و نوازنده خوبی شد. بعدها تنبور، دایره ویا دف، نی و فلوت، هارمونیه، زیر بغلی و دهل را نیز خریداری نمودم. در سال ی1995 میلادی انسامبلی را بنام « انسامبل کابل » در کشور سویس پایه گزاری کردیم و بعد در کشور های مختلف اروپا کنسرت اجرا نودیم و موسیقتی افغانی را در سایر کشور ها عرصه داشتیم. که مورد توجه واقع شد. بزرگترین کنسرت ما در شهر ژنیو برگزار شد . در این کنسرت استاد ملنگ زیربغلی نواز از پاکستان دعوت نمودم و در حدود بیش از دو هزار نفردر این کنسرت اشترا ک‏نموده بودند . بعدها انسامبل ما موفقیت های زیادی را نصیب شد. در سال1997 به اساس دعوت کشور های مختلف در فیستوال های موسیقی به نمایندگی از افغانستان، اشتراک نودیم . کنسرت های ما علاوه از کشور های اروپایی در کشور های امریکا ، جاپان ، اندونیزیا و سایر کشور ها اجرا شده است . تا اکنون بیش از دوصد کنسرت را به نمایش گذاشته ایم .

« انسامبل کابل » با الات موسیقی افغانی کار می کند . چون رباب ، تنبور ، دوتار، دهل، زیربغلی، نی، توله و ارمونیه که از ساز های مشهور کشور میباشند. در سال روان در فستیوالی در شهر هالند سهم گرفتیم که در پهلوی موسیقی سایر کشور ها، انسامبل کابل نیز موسیقی افغانستان را عرصه داشت. در سالی 2007 در کشور مالیزیا فستیوال بزرگی دایر شد که ما دعوتنامه آن را به دست اورده بودیم. فرزندم خالد آرمان به زبان های انگلیسی، فرانسوی بلدیت کامل دارد و تمام آلات موسیقی افغانی و آهنگ های افغانی را برای خارجی های که در کنسرت ها اشتراک میکنند به خوبی معرفی میدارد.

 

دوستانیکه در انسامبل کابل اشتراک دارند عبارت اند از:

‏محمد حسین آرمان، خالد آرمان مشعل آرمان برادر زاده ام عثمان آرمان، در بخش تبله نوازی سیر هاشمی و غلام نجرابی با زیر بغلی و دهل ما را همراهی هیکنند.

 

‏پرسش : شنیدیم که شما اخیرا سفری به کابل داشتید اما کنسرتی برگزار نگردید . می توانم دلیل ان را بپرسم؟

 

‏پاسخ : شما می دانید که کنسرت اجرا کردن آمادگی و مقدماتی می خواهد . وقتی په کابل رفتم کسی با من همکاری نکرد مخصوصا وزارت اطلاعات و فرهنگ که آقای رهین وزیر آن بود.حتا در پیدا کردن سالونی که در آن کنسرت اجرا شود، مرا یاری نرساند و وقتی که با وزیر موصوف ملاقات کردم به روی خود هم نیاورد.

علاوه برین، من برای آن به کابل سفرکردم تا در جهت احیای مکتب موسیقی کابل، که قبلأ در آن تدریس می کردم خدمتی انجام دهم. زیرا شنیده ام که مکتب موسیقی دوباره هسته گذاری شده و بازسازی می شود. روی این منظور با وزیر در تماس شدم و برایش گفتم که من به این ارتباط به کابل آمده ام که در بازسازی مکتب موسیقی کابل سهم بگیرم. ولی متاسفانه کسی به حرف هایم گوش نداد و برایم گفتند که مکتب موسیقی کابل فعال است.

اما زمانی که آنجا رفتم و از نزدیک مکتب را دیدم که همه چیز به نام است و مانند سایر عرصه ها بازسازی صرفا در روی کاغذ و روزنامه و گزارش های ادیو و تلویزیون وجود دارد.  نه در میدان واقعمیت . در مکتب موسیقی فقط یک پایه پیانو وجود داشت و بس دیگر بوی موسیقی ازآنجا نمی امد . در هفته یکی در روز موسیقی به شکل غیر معیاری تدریس می شود و ازان پیانو نیز در حدود بیست شاگرد باید استفاده میکرد که فرصت لازم را برای شاگردان فراهم نمی آورد. استادان مجرب وجود نداشت که شاگردان مسلکی تربیت کند. افزون برین شاگردان به صورت تمام وقت تدریس نمی شدند و چنین می نمود که به شکل ذوقی موسیقی را می آموزند نه بصورت مسلکی.

‏در بارد همه این مسایل با وزیر فرهنگ سخن گفتم. وی گفت: پس ما شاگردان را چگونه و از کجا پیدا کنیم؟ جواب دادم از یتیم خانه ها و از موسسه آشیان که شاگردان بدون سرپرست درانجا زندگی می کنند . چنانچه استادان مجرب موسیقی ما قبلأ نیز از همینجا ( مرستون ان زمان ) برخاسته بودندو شامل مکتب موسیقی شده بودند که بعدها از افتخارات موسیقی ما شدند. نکته دیگری که برای وزیر اطلاعات و فرهنگ مثال آوردم، این بود که ‏چهل هزار ایرو پرداخته شده . حالا اگر ما مکتب سوسیقی می داشتیم چرا این پول گزاف را برای دو ویا سه دقیقه موسیقی به مصرف می رسانیدیم ؟

بنا ارزومندم که وزارت اطلاعات و فرهنگ در زمینه بر خورد مسوولانه ناید و مکتب موسیقی را به مثابه هسته که در آینده به مرکز بزرگ موسیقی کشور تبدیل شود، احیا و بازسازی کند. معاش ماهوار2500 افغانی که فعلا برای استادان این مکتب پرداخت می شود اگر این پول را زهر هم بخرند انها را هلاک نخواهد کرد.

 

پرسش: محترم آرمان از خاطرات تان در افغانستان بگویید

 

‏پاسخ: از گذشته ها خاطرات بسیاری دارم اما یک خاطره  بسیار جالبی را برای تان نقل می کنم که نه تنها جالب است بلکه حتا می توان به مثابه یک سند تجربی مورد استفاده قرار بگیرد. قصه ازین قرار بود:

شبی من با استاد سرمست، استاد ننگیالی، استاد نوشاد و ساربان عــــزیز در خانه یکی از دوستان که در بره کی شهر ارا موقعیت داشت مهمان بودیم. در خلاصه تا ساعت دوی بعد از نیمه شب نواختیم و خواندیم و خنده و مستی نمودیم. در برگشت نیمه شبی ما نه موتری بود و نه تکسی پیدا می شد که ما را به خانه های ما .ببرد . ناچار با پای پیاده به راه افتادیم که خود کیفتی داشت . هریک ما آلات موسیقی را بردوش گرفته روان بودیم . یکبار به عقب خود که نظر انداختیم، سگ بزرگی را دیدیم که ازان خانه ما را دنبال میکند. کسی چیزی  نگفت و عکس العل نشان ندادیم و به راه خود روان بودیم در نزدیکی های چهارراهی ملک اصغر بار دیگر متوجه شدیم که سگ بازهم ما را تعقیب می کند . استاد ننگیالی گفت او برای موسیقی ما را تعقیب میکند. و رویش را به طرف سگ برگردانده و گفت : سگ جان : میخواهی برایت بنوازنم ؟ سگ دستهایش را به جلو دراز کرد و روی سرک نشست . ما هم ساز ها را از غلاف ها بیرون کردیم و در میان سرک خلوت شب به نواختن اغاز کردیم. خدا بیامرزت ساربان را او هم اهنگی را با همراهی کرد. تقریبأ در حدودی پانزده دقیقه برای سگ نواختیم . بعدا استاد مرحوم سرمست به طرف سگ اشاره کرد و گفت : حالا سگ جان برو ! شما باور کنید که سگ برخاست و نگاهی به ما انداخت که گویا به نشانه سپاسمندی و احترام بود و بعد راه خانه یی را که ازانجا امده بودیم در پیش گرفت و رفت . اینجا بود که بار دیگر بر تاثیر عظیم موسیقی برهمه زنده جانها پی بردیم.

 

پرسش: شما البته میدانید که موسیقی در داخل کشور وضع خوبی ندارد و موسیقی خارجی بیشتر زمینه نشر دارد تا اهنگهای هنرمندان خود ما . آیا شما در مورد هم کدام نظر و عملی را ارایه کردید ؟

 

‏پاسخ: واقعا همینطور است. زمانی که در کابل سفر کردم با وزیر مذکور در مورد نیز اشاره کردم که باید نشرات دستگاه های آزاد غیر دولتی در پهلوی نشرات دولتی با معیار و ضابطه های قانونی هماهنگ ساخته شوند . زیرا اغلبا دیده میشود که دستگاه های غیر دولتی اکثرأ نشرات خارجی دارند. و از نشر کار های هنرمندان دا خلی که عمری را در راه خدمت، به فرهنگ کشور سپری کرده اند ، خودداری می ورزند. برای وزیر اطلات گفتم که ان وزارت با این بی انتایی اش به موسیقی وفرهنگ ملی ، در واقع جکش بدست گرفته بر تابوت موسیقی کشور آخرین میخ ها را میکوبد.

 

‏همچنان متاسفانه اتحادیه هنرمندان نیز کدام کار موثری انجام نمی دهد . من خود نیز از اعضای این اتحادیه هستم ولی با صراحت باید گفت که این اتحادیه اتحادیه یی بنام بوده و تا به حال هیچگونه خدمتی برای هنرمندان و هنر انجام نداده است. من فکر می کنم که هنرمندان ما باید در پی اتحادیه واقعی هنرمندان برایند و به صورت جدی اتحادیه خود شان را به میان آورند و هنرمند دلسوزی را در راس آن قـــــرار بدهند.

 

‏پرسش: محترم آرمان راجع به زندگی خصوصی تان صحبت کنید.

 

‏پاسخ: من دو فرزند دارم یکی پسر به نام خالد آرمان و دیگری دختـــــر به نام مشعل آرمان . خالد ارمان بعد از آنکه تحصیلاتش را در مکتب موسیقی به پایان رساند با استفاده از بورس تحصیلی عازم کشور چکسلواکیا ان وقت شد و تصیلات عالی را در رشته گیتار ادامه داد . در 1986مسابقه گیتار نوازی در شهـــر پاریس به راه انداخته شد و از میان92 ‏تن گیتارنواز .چهار تن انتخاب شدند که یکی هم خالد آرمان بود . درین مسابقه خالد مقام اول را بدست اورد و همان بود که در فرانسه ماندگار شد و برای مدت 14 ‏سال در پاریس در فاکولته موسیقی، تدریس گیتار می کرد . زمانی که ما به کشور سویس رسیدیم ، خالد نیز ‏از فرانسه آمد و با ها پیوست و همان بود که در فکر تشکیل اسامبل کابل گردیدیم.

 

‏مشعل آرمان زمانی که ما به سویس آمدیم به صنف دوم مکتب شامل شد و بعد از فراغت از مکتب شامل اکادمی موسیقی شد. و عملأ موسیقی آموخت.

فعلا در انسامبل کابل فلوت می نوازد و آواز هم میخواند. از آنجایی که مشعل در رشته اوپرا تحصیل کرده است . اوپرا هم میخواند و اوپرا خوان مطرحی است. اما او در آوازخوانی نیز استعداد فراوان دارد و اخیرا در کنسرت های ما در سه شهر هالیند برگزار گردید. مشعل آهنگهای افغانی را با مهارت اجرا که بسیار مورد توجه و علاقه قرار گرفت.

 

امانیار: محترم آرمان به نایندگی از هنرمندان کشور از شما به خاطر بنیادگذاری انسامبل کابل که در نده نگهداشتن و معرفی موسیقی کشورنقش به سازیی دارد ، اظهار فدردانی و تشکر و می نمایم و موفقیت های مزید شما و سایر اعضای اسامبل کابل را خواهانم .

در پایان پاره شعری را به نشر میرسانیم که مورد علاقه آقای آرمان است:

 

‏بیا به نبک و بد روزگار خنده زنیم

‏به نقش بندی ناپایدار خنده زنیم

‏به کار بسته که آخر چو غنچه باز شود

ببا به بلبل امیدوار خنده زنیم

‏چرا ز شام ملال آور خزان نالیم

‏بیا به جلوه صبح بهار خنده زنیم

‏زمانه صفحه اینده را نهان دارد

‏به کار های نهان آشکار خنده زنیم

‏به بزم ما همه شب تا پیاله می گردد

به گردش فلک کج مدار خنده زنیم

کنون که ما همه بازیچه گان تقدیریم

بیا به نیک و بد روزگار خنده زنیم

 

آدرس ایمیل شمـــــارهء تیلفون :

Tel: 0064 3 45 63458

Email: Zafghan2000@hotmail.com


خانم فرشته، استاد آرمان و خانم سلما

 

بالا

دروازهً کابل
 

شمارهء مسلسل 102           سال پنجم         اسد / سنبله   ۱۳۸۸  هجری خورشیدی        اگست 2009