کابل ناتهـ، Kabulnath































 

کابل نانهـ

تمنــــــای عاجـــل






یک اقلیت قومی
 در حال
ترک افغانستان


























Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 
 
 

مرثیه ای بریک مظلومیت !!
«خونین دهن» شدند همه طوطیان هند..

 
 

با الهام ازگفتگوی غم انگیز دوشیزهء سرافراز افغان خانم « آنار کلی » با سایت افغان پرس و در پاسخ به فراخوان عاجل هموطن عزیزم ایشور داس گرداننده سایت وزئن کابل نات این چند سطری را به پیشگاه تمامی کودکان مظلوم و تحقیر شده افغان بویژه نسلی از برادران « هندوی » ما که هنوز هم در شعله های آتش خونین تبعیض ها می سوزند تقدیم می کنم.

  محمد امین (فروتن) 

 

همین امروز وقتی چشم ام به یک گفتگوئی دلخراش و غم انگیز یک « بانوی جوان و درد مندی » بنام " آنار کلی" که هیچ گونه نسبت و ارتباط معمول و مرسوم دردنیای کنونی با وی نداشته ام اُ فتید، بدون هرگونه تعارف باید اعتراف کرد که نا گهان اشک از چشمان ام جاری شد ودرتصویر آن کالبد های شکسته و خون آلود،خاطرات زندگی ام را مرورکردم.ودیدم که چگونه جنازه آن همه یا دگار های زندگی ام پس ازچند ین دهه درد و رنج پس از سنگسار شدن ها و حلق آویز شدن ها هنوز هم بر صفحات تاریخ میهنم آویزان است ؟!

 آری ! گریستن برای کسی که حدقه ء چشمش جز دو حفره ء عمیق و بزرگِ پراز خاک نیست، چه رنج آور است ؟ راست است که من وابسته به آئین دیگری هستم و آن دوشیزه جوان و ارجمند وابسته به آئین دیگری، اما من با هر گونه تقسیم بندی های که عظمت و جلال انسان و انسانیت را به مثابه خلیفه خداوند درزمین خدشه دارسازد، بیگانه ام. اما وقتی سخن از عوامل و زمینه های فاجعه درد ناکی است که قصه دراز دارد...................ونه میتوان آنرا متعلق به مذهب، ملیت و نژاد و طبقه خاصی قلمداد کرد و چنین پنداشت که گویا دود سیاه تبعیض ها تنها از دود روهای یک ملیت و نژاد و اقلیت ویژه ای اعم از قومی و مذهبی بر میخیزد.!!

میگویند با اینکه انو شیروان سی هزار مزدکی را یک قلم کشتار کرد چگونه لقب انوشیروان عادل گرفته است ؟ گفتند که این لقب "شریف" به خاطر آنست که وی در قتل و غارت هیچگونه تبعیضی قائل نه می شد و عدالت راعایت میکرد ومیدانیم که ظلم با لسویه هم نوعی عدالت است ! ظلم عادلانه ! اکنون که زنجیر" عدالت !! "« همان نوشیروان قرن ما »، یعنی زنجیر عدالت نظام مافیائی معاصرو حاکم بر سرنوشت کشور افغانستان که از هفت سال بد ینسو توده های محروم و ستمکش میهن ما نرا درهم می فشارد دوباره بر دست و بازوی فرزندان اصیل این سرزمین که یکجا با دیگر شهروندان آزادی خواه این میهن زندگی کرده اند پیچا نده می شود. این همان زنجیرعدالتی است که برای درهم شکستن آن مصلحان بزرگی همچون مهاتما گاندهی و سید جمال الدین افغانی در نیم قاره هند و افغانستان قد علم کردند و امروز بازمانده گان مظلومش اسیر آن گشته اند. واضیح است که اینگونه فعل و انفعالات نظام حاکم سرمایه داری معاصرنشان می دهد که ریشه های خبیثه ای از این فاجعه در کجا قرار دارند ؟

 آنچه که باید اکنون به آن توجه کرد و مهمترین قسمت گفتگوی خواهر ارجمند «انار کلی» را نیز تشکیل میدهد مسأله تعلیم و تربیه کودکان است که به مثابه نمادی از تبعیض و بی عدالتی علیه اقلیت هندو در افغانستان به آن اشاره شده است. ما به جای خود پیش از این نیز بار ها از ماهیت و ضرورت رشد و گسترش عادلانه تعلیم و تربیه کودکان به مثابه یک نیاز انسانی نوشته ایم و سخن گفته ایم، اما اکنون سخن دیگری است و پهلو های دیگری را در بر می گیرند و آن سخن این است که اگر آن چه که به عنوان شعار تهی از شعور در حوزه تعلیم وتربیه و سائر نیاز های جامعه مطرح است کاملأ مردود و ازمناسبات ظالمانه نژادی، قومی و مذهبی نشئت مکنند، می بینیم که در این طرز نگاه و برخورد به فاجعه ء کشور پای « یک تحقیرگروهی » و « توهین اقلیتی » به میان کشیده شده است که تقریبأ از سه دهه بدینسو گریبان گیر جامعه ما شده و مردم ما را یکسان می آزارند !! فا جعه ای که از تمامی رنج های مردم افغانستان در طول سرگذشت دراز و پر رنج خویش سنگین تر و هؤلناکتر بوده است.بدون تردید در هر نظامی و حکومتی اعم از جنسی با مشروعیت ملی و یاهم گماشته شده ازسوی بیگانه گان، نا رسائی ومشکلاتی هست وچنانچه میدانیم آنهمه نا رسائی ها و دشواری های اجتماعی به سادگی و سرعت قابل حل نخواهند بود، که معروفترین حکومت ها ی نیز که ادعا های بلند بالای دموکرات بودن وچنین و چنان بودن را به رُخ جوامع بشری می کشند از حل عاجل و نهائی تمامی مشکلات عاجز اند. ولی صحبت ما با زمامداران مافیائی کشور ما از این مقوله ها نیست.ما میگوئیم سپاس و شکران در برابر هر اقدام مثبت و بنیادی شما به عنوان گروه های مافیائی که میلیارد ها دالرجامعه جهانی رابنام تحقق عدالت اجتماعی !!،آزادی ودموکراسی!!و بالاخیره مبارزه با تروریزم جهانی !!به غنیمت آورده ا ید تقدیم تان باد !!

اما سوال اینجا ست که اگراین همه نیروو امکانات مادی و معنوی را بسیج میکردیم و این همه سرمایه های به باد آورده ء غنیمتی را بکارمی گرفتیم و خود را مشغول جنگ های زرگری و مصنوعی نه میکردیم و به جای کیمیت ها، کیفیت ها را درنظرمی گرفتیم، آیا بازهم شاهداعتراض جوانان و نوجوانان پرشوری مانند « آنار کلی ها» و هزاران منتقدی دیگری که از کنج، کنج میهن و از وجب، وجب این سرزمین میجوشند خواهیم بود ؟ اکنون بهتر است از آنچه بر ما رفته است عبرت بگیریم نقطه ضعفهای را که گاهی به سود فرصت طلبان، ورشکستگان و" فاشیستهای مترقی " تمام میشود و ما میتوانیم آنها را به کمی سرعت و بصیرت و خانه تکانی اساسی هرنوع تعصبات و تبعیض ها علاج کنیم به گردش روز گار و طول زمان احاله نکنیم و نخست ازهمه باید بدانیم که زمینه های نفوذ دشمنان متعصب و متحجر انسان و انسانیت در کشور و تمدن ما تا کجاست ؟ همین دیروز وقتی پیکره ء تاریخی فرهنگ و تمدن ما، سمبول صلح و دیانت باستانی ما،بالاخیره « مجسمه ء بودای » عشق و دوست داشتن ما را در آتش کینه های جاهلی و قبیلوی به خاکستر تبدیل کردند، و آنرا به فتوا های سیاسی نه مذهبی که اسلام دین عشق، صلح و امید است به شکل غم انگیزی تیر باران کردند، گفتیم هنوزهم عشق بودا، صبر مسیح، استقامت موسی و تقوای محمد پیامبر بزرگ اسلام(ص) در رگهای نسل جوان و پرخاشگر ما جوانه میزنند،میتوان با توسل به آن همه عشق آتشین، صبر انقلابی، استقامت پایدارومقاؤمت شکست ناپذیر دربرابرحوادث روزگارزیربنا های یک ملت آزاد ی را که افتخاراش عدالت و آزادی و دموکراسی بوده باشد بوجود آوریم ! با هزاران درد و دریغ که « مافیای هؤلناک وخونین » آن سوی آبها روح وروان ما را تسخیر کرده است و عوامل وحشتناکی با چهره های نا مرئی ازهمه سو ما را احاطه وخلع ارزشها کرده اند ؛ آنچه پیوسته تهدید میشود و آنچه روبه زوال است و آنچه اگر برود ما را نیز به اعماق نیستی فرو خواهند برد، شیرازه ء انسان دوستی است که مهمترین مؤلفه حیات و بقای یک ملت به حساب می آیند. باید بدانیم که اصالت های مشروعیت، سرزمین کهنی بنام افغانستان درکجاست ؟ وبرای اینکه محل و منبع این اصالت ها را پیدا کنیم با ید نخست از همه حدود اربعه ء جهان بینی مانرا یکبار دیگر مورد" تجد ید و ترد ید !! " قرار دهیم.زیرا ما حیوان نیستیم که با چوب دستی بسوی راهی که شاید خود نه خواهیم برویم بزور و تزویر هدایت مان کنند. اگر لازم باشد به هر زحمتی که شده آن چوب دستی ای فاسدی را بدست بگیریم و بشکنانیم. سنت های جاهلی گذشته، ما را سنت زده بار آورده است لهذا برای نجات مان با ید نسبت به تمامی گذشته خویش چشم شکاکی داشته باشیم و تحت تأ ثیر بیگانگان بی فرهنگ و خشونت طلب عادت نه کنیم که اینگونه اعتیاد سرچشمه ء سائراعتیا د های همچون اعتیاد قدرت خواهی و شهرت طلبی، و تبعیض نژادی، قومی، مذهبی و هزاران بیماری های مهلک دیگری است که با سرزدن نخستین جوانه های فرآیند ملت سازی، فرهنگ سازی وجامعه مدنی در عنفوان جوانی « ذبح شرعی » می شوند. همه ما شاهد هستیم و قتی رژیم دیکتاتورو تمامیت خواه طالبان که بنام مذهب و ایمان بر مردم مؤمن و مسلمان افغانستان به اریکه قدرت آورد ه شده بود پس از حوادث دلخراش یازدهم سپتمبرسال ۲۰۰۱ میلادی ودر اوج کنفرانس تاریخی ( بن ) با سقوط مواجه گشت، تمامی غنچه های استبداد زده «امید » مردم افغانستان نیز به نفع عدالت و آزادی، حقوق بشر و دموکراسی شِگُفتند و مردم افغانستان چنین پنداشتند که برای نخستین بار روزنه ای از نجات به روی یک ملت آواره ای در تاریخ بشر گشوده شده است !! و با خون های ریخته شده در حادثه یازدهم سپتمبر هویت تاریخی مان را نیز که در کربلای افغانستان مفقود گردیده بود دوباره شستشو خواهیم کرد وبا یک تجلی نو هویت قومی و تمدنی، گذشته ما نرا خواهیم یافت. زیرا فکر کردیم کسانی و قدرت های که آن همه بلا ها را بر سر مان نازل ساخته بودند پس از حوادث بزرگ سپتمبربه هوش آمد ه باشند !! برای تلافی آن همه فتنه ها وبدبختی ها و نجات ما و نسل های آئنده ما، نامدار ترین کارشناسان و متخصصان عالم را جمع کرده تا ما و نسل های آئنده ما، از ذلت و بردگی نجات یابیم !! مگردیری نه گذشت که این همه « مبعوثین شیطان!! » و « لشکری از متخصصان و دانشمندان دروغین !! » از قصرها و موترهای « شیشه سیاه» شان پائین آمدند و بی هیچ اعتنا به ما و مردم بی گناه افغانستان که کوله باری از سه دهه درد و رنج را بر شانه های مجروح شان می کشیدند، بازی خونین و فریبنده ای بنام « دموکراسی!! » و« اقتصاد بازارآزاد!! » را آغاز کردند. آری ! بازی ائیکه فقط چند سال قبل در روش طالبانیزم با انهدام « مجسمه های بودا » بزرگترین نماد های از یک تمدن بزرگ در افغانستان بصورت خشونت باری تبارز کرده بود.!! و اکنون به مثابه یک عملیه و پروسه به ظاهردموکراتیک و مدنی همچنان یک نظریه فاشیستی مگر با همان انگیزه ء انهدام « مجسمه ها ی بودا » در جامعه افغانی پیاده می گردد.

لهذا نباید چنین پنداشت که گویا تنها یک اقلیت مظلوم جامعه ما با محروم ساختن از ابتدائی ترین حقوق انسانی این گونه تحقیرو اهانت می شوند. زیرا نه تنها در گذشته و در دوران انهدام بزرگترین نشانه ها و سمبول های فرهنگ و هویت ملی و تاریخی ما یعنی « مجسمه های بودا » بلکه همین اکنون و در زیر سایه نظام متبرک !! مافیائی « جمهوری اسلامی افغانستان » نیز تمامی اقوام و ملیت ها یکسان به مصداق همان عدالت « انو شیروانی » بصورت عادلانه !! تحت ستم قرار دارند.تنها با این تفاؤت که اکنون همین گفتمان طالبانی به عنوان یک پدیده جدید در تاریخ « افغانستان » توسط شخصیت ها و نیروهای که دیروز بر مسند تیوریزه سازیی خشونت نشسته بودند، امروز خود وارد صحنه شده اند. و به شدت تمام با همان روش معروف « انوشیروانی » عمل میکنند و در راستای اجرای این مأموریت خطیر تاریخی هزاران نوعی از تبعیض ها را برقرار می سازند، و گاهی هم در حوزه های انسانی مانند تعلیم وتربیه ( آموزش وپرورش ) و صحت عامه ( بهداشت عمومی ) این گفتمان خشونت را با شیوه ء خاص خویش برقرارساخته و در کسوت نظام دموکراتیک سرمایه داری مافیائی حاکم بر سرنوشت کشور ما مورد اجرأ قرار میدهند. چنانچه می بینیم طالبانیزم دیروزی، به گونه ای« گفتمان بنیاد گرا» و« شریعت گرا » است که با دیگر انواع گفتمانهای دینی معاصر در افغانستان و جهان اسلام متفاوت است و روی همین لحاظ با وضاحت دیده می شود این گفتمان خشونت گرا با مظاهری از تمدن، هنر و فرهنگ در جوامع بشری میانه ای خوبی ندارد. از همین جهت نیزهمیشه با ابزاری از « خشونت، سرکوب و استبداد » در جوامع و کشور های اسلامی منجمله افغانستان همراه بوده است. نسبت دین و جامعه درگفتمان طالبانی ازمدل« پروکروستی procrousts » که یک راهزن یونانی بود و در کوه ها و گردنه ها راه را بر کاروان ها می بست تبعیت می کند. «پروکرست» این راه زن افسانه ای یونان وقتی قافله را به غارت می برد تنها با غارت کردن قافله اکتفأ نه می کرد، بلکه یک تخت آهنی ای که داشت دستور میداد تا فرد، فردی از افراد و صاحبان قافله غارت شده را برروی آن بخوابانند. هرکس که قد و اندازه اش از طول تخت آهنی کوتاه تر بود به اساس فرمان « پروکرست » آن قدر او را از طرف پا ها و سر می کشید تا به اندازه تخت آهنی شود، و اگر احیأ کسی که باید در درون قالب خوابانده می شد قد بلند تری داشت فرمان می داد تا از ناحیه پا، میزان اضافی را اره کنند، و بدین ترتیب تا کاملأ در قالب تخت آهنی جای گیرد. از نظر این قرئت دینی، اسلام تخت آهنینی است که باید انسان و جامعه را در درون آن قرار داد و کم و زیاد های آنرا با برش یا کشش، قالب بندی کرد.!! چنانچه با وضاحت می بینیم ریشه تناقض معرفت شناختی طالبانیزم با انسان و جامعه معاصر از همین جا نشئت می کند.

بنیاد گرائی شریعتمداراسلامی با اتکا ی مطلق، مکانیکی و دگم به منابع فقهی، احکام برده داری را به عنوان احکام ثابت و لایتغیر، همه مکانی و همه زمانی تلقی می کند لهذا وظیفه شرعی و نهایت مقدس خود می بیند، که مناسبات برده داری را توجیه، تئوریزه و تحکیم بخشد. بدین جهت است که در قرئت طالبانی از دین هم با معرفت بشر کنونی، و هم با نهاد ها و مناسبات موجود در جامعه و تاریخ گسست و تناقض پیدا می کند. در زمینه حقوق سیاسی و مدنی شهروندان و حقوق بشری و انسانی نیز در شرائطی که دموکراسی و آزادی های مدنی – سیاسی در پارادائیم و الگوی انسان امروزی جای گرفته و خواست مشارکت و حق تعیین سرنوشت با عقلانیت سیاسی بشر در هم آمیخته، تمسک به الگو های نظیر نظام های توتا لیتار و ریا ستی اعم از خلافت یا امامت آمرانه و اقتدار گرایانه که رابطه حکومت با جامعه را به رابطه حق و یک فریضه تبدیل می سازد و دولت قیم سالار را به عنوان دولت دینی حاکم می کند و دولت « مردم سالارودموکرات » را همچون امری غیر دینی، کافر مآب، وارداتی و غیر شرعی دانسته و آنرا با شدت تمام نفی می کند. و در نزد پیروان قرئت طالبانی از اسلام دموکراسی حقیقی و مردم سالاری نیز هیچگونه جایگاهی ندارد. طبیعی است که در بستر این گفتمان دین،نسخه جامد و مطلق است و اضیح است که به باور پیروان این اندیشه، انسان و جامعه دینی، انسان و جامعه ای است که اسلام طالبانی را که در واقع یک اسلام تاریخی است و خود محصول « رجال قدیمی » و انسان عقل ماضی است که نه تنها در « اجتهاد » به مبانی معرفت شناسی و اصول قائل نیست بلکه از تمسک به هرگونه « اجتهاد » عقلانی مخالفت میکند.

باید اکیدأ توجه داشت که در گفتمان قانون گرا و مردم سالار، دولت « مشروع و قانونی » تنها نهادی است حق انحصاری اِعمال قوه یا مدیریت و سیاست گذاری عمومی و جمعی را در اختیار دارد و شهروندان حق ندارند که به هر عنوانی متوسل به خشونت و ایجاد ممانعت های گوناگون در راستای کسب حقوق بنیادی و اساسی شهروندان علیه دیگران شوند ؛ لهذا در روشنی این معادلات روشن سیاسی و اجتماعی، وضعیت زندگی سیاسی، فرهنگی و اقتصادی مردم افغانستان بهترین ملاک حقانیت نظام حاکم بر جامعه و کشور افغانستان محسوب میگردد. ملاک و محور دموکراسی حقیقی حُر مت همه جانبه به « انسان » است این جاست که یکی از برجسته ترین توجهاتی که اسلام و دموکراسی حقیقی به آن پرداخته بطور کلی توجه به شخصیت چند بعدی و چند وجهی « انسان » وبصورت اعم « انسان شناسی » است. چنانچه میبینیم نگاه اسلام به دموکراسی بحیث روش نوین حکومت داری از استنباط بشر و فلسفه« خلقت انسان » مشروعیت کسب می کند ؛ که این نگاه در فلسفه تاریخ بر مبنای جهانبینی خدا محوری را « توحید » می نامند. نباید مغالطه صورت گیرد و توحید را هم مانند برداشت و تلقی معاصرومروج از آن که نامدارترین تیوری پردازان قرئت طالبانی ومتحجرانه از اسلام این فرآ یند همه جانبه در تاریخ جوامع بشری را تنها و بصورت ناقص درابعاد وجنبه های « تعبدی اسلام » مطرح میکنند، که اگرکسی گفتند وبرزبان آوردند که « ذات خداوند» یکیست و دو تا نیست !! آنرا موجب اکثر فضیلت های دنیا و آخرت می شمارند!!.

مگر چرا با خود مان تعارف داشته باشیم ضرورت اجرای این تمثیل که طوطی واربه عنوان یک شعار بدون عمل بیان می گردد در چیست ؟ نباید از یاد برد که اولأ بحث « توحید »به مثابه مهمترین دکتورین نجات عموم بشریت بویژه « انسان » باید مطرح گردد. استفاده ء ا بزاری از مفهوم بزرگ « توحید » و تقلیل بخشیدن آن تا مرز یک رقم ریاضی جفای بزرگی است که از سوی متحجرین مذهبی در حق« دین و انسان» روا داشته می شود. اما ما به عنوان مدعیان روشنفکری و روشنگری و به عنوان کسانی که امروز می خواهیم از سیره و میراث مصلحان بزرگ برخوردار شویم نسبت به وضع کنونی ارتباط انسان و معنویت چه موضعی داریم و رابطه بین دین – دولت و حقوق بشر را چگونه می بینیم ؟ و ما چگونه میتوانیم آن پارادُکس معمول و مرسوم در جوامع مختلف را با اتکأ به میراث عظیم معنوی که از مصلحان بزرگ و نامداردینی و معنوی برای ما به رسیده است، حل کنیم ؟ با صراحت تمام میتوان گفت که هرچند حادثه ء دلخراش یازدهم سپتمبر سال ۲۰۰۱ میلادی بسیاری از جوامع بشری را به لرزه در آوردند مگر با هزاران درد و دریغ چنانچه انتظار میرفت بر شالوده ها و مناسبات نا عادلانه و کهن در جامعه و کشور ویران شده ما چندان اثری نگذاشت !!

 از این همه که بگذاریم آیا جای این سوال نیست که چرا هیجانات نخستین روز های دولت مؤقت در افغانستان که از یک « مشروعیت مشروط !!» برخوردار بود آرام، آرام فروکش کرد،و سرانجام تمامی نیروهای که با دستان خالی مگر «پرامید» آن مشروعیت مشروط را گرامی میداشتند و با خون سرخ خویش از آن دفاع می کردند نسبت به این دموکراسی قلابی و وارداتی که با کیلو و سیر توسط مافیای سرمایه داری از جهان صنعتی کاپی برداری شده ودر کوچه ها و پس کوچه های کابل و د یگر شهر های ویران شده افغانستان به کمک و یاریی دالر های به با دآورده و وعده وعید چند رتبه و چند نمره زمین غنیمتی نفرت شگفتی را به نمائیش میگذارند !! انصافأ دلسردی و نارضایتی قلیلی از مافیای زر و تزویر که هیچگاه و در هیچ برهه ای از تاریخ کشور همدرد مردم ما نبودند و امروز بصورت هؤلناک با چهره های نا مرئی ازآن سوی آبها نازل گشته و روح و روان ملت ما را تسخیر کرده اند بهتر است ؟ یا دلسردی و نارضایتی اکثریتی از بیچاره گان و در مانده گان جامعه و محروم از زر و زور ! کدام یک ؟ همان گونه که متذکر شدیم، توده های ستمدیده کشور ما در ورطه ء تمامی زندگی تاریخی خویش و در روزهای سختی از مهاجرتها و جنگ ها ی خونین گذشته با صرف نظر از قومیت، مذهب وزبان با یکد یگرهمزیستی و سلوک برادرانه داشته اند و تا هنوز هم به آن وفادار اند، چنانچه پس ازانعقاد و برگزارئی کنفرانس « بن » و تشکیل دولت مؤقت با « مشروعیت مشروط » اش آن روحیه برادرانه هم زیستی مسالمت آمیز در میهن را در عمق وجدان ملی خویش به نمائیش گذاشتند. من باور کامل دارم هرگاه درفش خشونت که آغشته با همان گفتمان بنیاد گرا ی مذهبی و سکولار است و با تأ سف و دریغ که امروز توسط تیوری سازان قدیم و اصلی جنا یات رژیم مستبد طالبان که در خارج از مرزها ی افغانستان آنرا با واژه های دلفریبی چون طالبان تحقق دهنده گان « امنیت ملی وتمامیت ارضی » هستند !! ویا به این قوم و آن قبیله وابسته اند !!امروزبا ژست فاشیست های مترقی و درکسوت جدید مگر با اندیشه ها و مناسبات قدیم !! در زیرکلیمات دروغین و دهن چرب کن همچون « دموکراسی وبازار آزاد»،« آزادی بیان »، « حقوق بشر » و غیره بزور شمشیر های به خون آغشته و دالرهای به باد آورده در مقابله با شعار های چپ و یا مذهبی گذشته شان اِعمال می گردد و به مثابه ستون پنجم رژیم« دموکراتیک و اسلامی افغانستان!!» پنهان عمل میکنند. این بدان معناست که مدرسه رفته های حقانیه پاکستان وسائر مراکز اموزشی استخباراتی آنکشور که از منبر « تحریک اسلامی طالبان » فرمان انهدام بزرگترین سرمایه های معنوی و مذهبی مردم و کشور افغانستان را صادر می کردند، پس از حادثه ء المناک سپتمبر در میدان بازی بزرگ عجالتأ بر تربیون انتظار تنفس می گیرند و بازی کنان تازه نفسی که اکثریتی از آنها در گذشته نیز مشغول تیوریزه کردن جنایات وعملکردهای که به رویت همان گفتمان وقرئت خشونت آلود و متحجرانه از دین مقدس اسلام، در سرزمین افغانستان و گاهی هم در خاور میانه و کشور های جنوب آسیا عملی می گرد یدند، بودند در« میدان بازی بزرگ » حضور پیدا کردند !!. آیا تعجب آور نیست برخی از مهره های این بازی خطرناک که اصولأ با دیانت، حُرمت به انسان و ایمان به خداوند (ج) نه تنها اعتقاد و باور ندارند بلکه تاریخ گواه است که درآغاز این تراژید ئی خونین بزرگترین جفا ها و خطاها را در حق همین همکاران آموزش دیده شبکه های جاسوسی که پس از اجرای غم انگیز ترین و درد ناکترین جنایات علیه مردم بی دفاع افغانستان اکنون بر بالین انتظارنشانده شده اند و دوباره خواب های « خلافت و امارت » را می بینند، با تمامی شعار های استحماری سیاسی مانند " دموکراسی "، " جامعه مدنی "،" حقوق بشر" وغیره به مغازه داران بی صلاحیت تبدیل گشته اند ؟ اینجاست که روشنفکر این روزگارو تمامی قلم بدستان روشن ضمیر این کشورباید همصدا با فریاد های گلو گرفته ای « انار کلی و انارکلی ها » از خیا بان تنگ و تاریک تعصبات قومی، نژادی و مذهبی بگذرند و همه فجائع و حوادث را با پوست و گوشت خویش لمس کنند و به گوش جهانیان برسانند. و نباید ذهن پرخاشگر و حساس روشنفکر زمان ما با بوق و کرنا و شعار های قلابی « دموکراسی خواهی » و حقوق بشر از اصل فاجعه انحراف کنند ؛ هرعاملی که چنین ذهن را منحرف کند یا فردی را، نسلی را و جامعه ای را، از لمس عمیق فاجعه دورکند عامل استعمار است. هرچند مقدس ترین عامل ها باشد.

 

   یاهو

۱۱/جنوری ۲۰۰۹

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۸۸ سال چهـــــــــارم  جـــــــدی/ دلـــــو ١٣٨۷ خورشیدی جنــــــوری 2009