|
با بغض من حل میشوی در شیشهٔ الکل
مینوشمت، مینوشمت، مینوشمت بلکل
تو خشم اقیانوس غمگینی عزیز من
من سهم خشم و خودکشی در انتهای پل
میپیچمت دور خودم، میپیچمت؛ اما
مانند شالِ خسته، میافتی به دورم شُل
دارم تقلا میکنم در برف، تا شاید
با دود سیگارم فراموشت کنم در کل
اما فراموشی میسر نیست، زیرا تو
زخمِ همیشه تازه هستی بر تن کابل
شمیم فروتن
|