کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

همدلان کابل ناتهـ


دريچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

پوهنیار واحد نظری

 

طنز

 

بابا آب داد !!

 

همی که از در وا زه درآمدم راساً به طرف اتاق سالون رفتم،  ميخواستم بر دخترم که امروزهشت ساله  شده  بود  سالگرشه تبريک بگويم و تحفه شه برش بتم .

 دخترم تعدد زيادي از همصنفانش را دعوت کرد بود. همی که داخل اتاق شدم  دخترم با خوشی به همصفانش به المانی گفت:

ـ ای پا پی  مه است.
 

 همه گيشان نيم نگاهی بطرفم ديدند و پس مصروف شدند. نزديک رفتم تا رويکشه ماچ کنم  وتحفه گگشه برش بتم که دخترم با خوشی گفت :

ـ پاپی مه حساب ياد داره، ضرب زبانی هم ياد داره  وبه خاطری که برخواهرخوانده هايش ثابت کرده باشد پرسيد:

ـ دو و دو چند ميشه ؟

 به جرئت گفتم: چهار

 همگيشان برم چک چک کردند.
 

 دخترک که چشمان ريزيش از پشت عينک  به درستی ديده نميشد پرسيد:

ـ شش منفی چار چند ميشه؟ فوراً گفتم: دو
 

باز همه گي برم چک چک کردند و دخترک با گفتن "براوو" ديگه هم مره تشويق کرد.
 

 دخترم که حتماً درهمين لحظه به وجودم افتخار ميکرد، گفت:

 ـ پدرم ضرب زبانی دو ره هم ياد داره و رويشه طرف من کرده گفت:

 ـ برش بخوان! 

 من هم شروع کردم :

 يک دو دو . دو دو چهار . سه دو شش....
 

بازهم همه شان چک چک کردند. يک دخترک که دهانش پر چاکليت بود با گفتن شادباش وآفرين يک دانه چاکليت  از سرميز  ورداشت  وبرم داد ......
 

دخترم  باز با خوشی گفت :

ـ  پدرم ميتانه به افغانی نوشته هم کنه .

باز همه شان متوجه من شدند. دخترم يک ورق سفيد با قلم رنگه  برم داد و گفت:

ـ برشان نوشته کو بابا اب داد ....
من هم دستی قلمه با نوک زبان تر کردم و به روی کاغذ مشقی نوشته کردم: "بابا آب داد"

 

 اگرچی آنها خوانده هم نميتوانستند ولی بازهم ضرور بود که متيقن شوند، ورق را درمقابل آنها بالا گرفتم  وخوده مثل مانکن ها کتش دور داده رفتم تاهمه ميديدند که درست نوشته کرديم .....
 

تمام دختران برم باز چک چک کردند .
 

 دهانم از خوشی پيش نميآمد.

 دخترم باز با خوشی گفت :

ـ پاپی مه هم ميتانه که بيت بخوانه...

 وبرم هدا يت داد!

- پدر برش  بخوان ...

خجالت زده گفتم کدامشه؟

ـ گفت توپکه برش بخوان ...
 

 يادش بخير به ياد روزهای افتادم وقتيکه ما کلان بوديم و اولاد خورد خوده که چيزی ياد ميداديم  بازدر مقابل  دوستان وادارشان مي کرديم: " بچيم بر کاکايت تا ده ره حساب کو...، کلمه ره برش  بخوان...، کاکای ته بکس کو...و حالی نوبت مه بود تا بریشان ثابت کنم که ميتانم جمع و منفی کنم و حتی ميتوانم بخوانم  وبریشان خواندم .
 

توپک من خال خاليست
گرد و قشنگ گل گليست

زنم زمين،  مــــــيره بالا
چونکه ميانش خاليـست



 

٢٥ فبروری ٢٠٠٢

 

                                                      ***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً هفده              نومبر  2005