کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نصیر مهرین

                     داستان کوتاه

 

 کُندهً شاه توت

 

هوا غبار آلود بود و پر از دمه. کاکا ایوب با چشم های ضعیف و عینک هایی که باید عوض می گردید، با دشواری از پشت شیشهء ارسی به حویلی نگاه میکرد. حرکاتش سخن از آن داشت که گزارش های نعیم، ناراحت کننده بوده است. پس از آن که لحظه هایی دوامدار، به سو و آن سوی حویلی نگاه نمود، نعیم را نزدش خواسته گفت:

ـ بچیم، از درخت شاه توت چیزی نگفتی.

نعیم که دوران نازدانگی ها را دیده بود، در برابر پرسش پدرش مانند گذشته ها شوخی کنان گفت:

ـ همان طوریکه پیشتر گفتم، درخت های توت را دیدم. شاخ های خشکیدهء شان را نیز بریدم و آوردم برای سوخت. درخت های توت آن قدر بزرگ شده و شاخه هایشان به هرطرف تیت شده که چشمم به درخت شاه توت نیفتاد!

با شنیدن حرفهای او، پدر چین برپیشانی افگنده گفت:

ـ هفتاد درخت توت را دیدی، یک درخت شاه توت را ندیدی؟ ها!

پسر:

ـ همان طوریکه پیشتر گفتم، بعد از رسیدن به باغ، دیدم که از دروازه آهنی اثری وجود نداشت. دیوارها پایین افتاده و گل زیاد جمع شده بود. کاکا جمعه خان نیز شکایت داشت که از چنین همسایگی به تنگ آمده ام. می گفت که در باغ بی دیوار همه برای دزدی می آیند و گِل های ریخته شده، رهروها را خوردتر ساخته است.

از این رو، من به ترمیم دیوارها، قطع کردن شاخه ها و جمع کردن گل های مشغول شدم. اما چشمم به درخت شاه توت نه افتید.

پدر بازهم با ناباوری به سوی فرزند نگاهی دوخته سرزنش کنان گفت:

ـ باید تمام درخت ها را قطع می کردی تا درخت شاه توت را می دیدی. جمعه نیز حق ندارد شکایت کند سالهاست که توت باغ به حویلی اش می ریزد و از آن استفاده می کند. جمعه توت هفتاد درخت را می خورد. من درخت شاه توت را در کنج غربی باغ، برای آن در نظر گرفته بودم که دست جمعه و فرزندانش به آن نرسد.

در حالیکه صحبت های کاکا ایوب لحن جدی تری به خود می گرفت و آثار غیر جدی بودن و شوخی از سیمای فرزندش هویدا بود، نعیم روی به سوی پدر نموده گفت:

ـ پدر! از هر چیز گفتم؛ از درخت ها، از دیوارهای مخروبه و از شکایت کاکا جمعه. اما خودت فقط از درخت شاه توت یاد می کنی. می خواهم بدانم چرا علاقه زیادی به درخت شاه توت داری؟ تا جایی که من دیده ام، درخت های توت زمستان و تابستان مورد استفاده قرار میگیرند عده ای از توت های آن می خورند، کسانی توت را می فروشند، از برگ های آن گاو و گوسفند استفاده می کنند؛ از توت خشک تلخان و چوکیده* می سازند. با این همه مزایایی که درخت های توت دارند، چرا این قدر از درخت شاه توت پرسان می کنی؟

پدر گفت:

ـ تو باید از اول می گفتی که همراه درخت شاه توت دشمنی داری. درخت شاه توت شاه درخت هاست. مگر ندیدی که درخت های توت را کرم می زند؟

در حالی که کاکا ایوب برافروخته می شد نعیم از به کاربرد لحن شوخی گونه در صحبت با پدرـ همان لحن که پدر خودش بارها گفته بود مورد علاقه اش است ـ دوری نمی جست. کاکا ایوب با دشواری از جایش بلند شد و آهسته آهسته سوی حویلی روان شد. کنده های قطع شده را ه نعیم به کابل آورده بود، نگاه کرد و به دو سه توته و یک کنده نگاه های خود را دقیق تر دوخت. چند بار عینک های خود را از پیش چشم های به دور کرد و باز به جایش گذاشت. در آخر با آرامشی که آثار یاس، تعجب و غمگینی نیز از آن هویدا بود، گفت:

ـ این کنده شاه توت را به کنج حویلی ببر، به اندازه یک زانو زمین را بکن، سرش گِل بریز. بیبینم که تا سال آینده چه می شود!

نعیم گفت:

ـ این کار را انجام میدهم.

و بدون این که پدرش متوجه شود، آرام آرام می خندید.

سپتامبر 1997 ـ جرمنی

 

 

* ـ چوکیده مخلوطی است از توت خشک و چهارمغز که در شمالی، زنها، این دو را در اوغور ها انداخته و با کوبیدن به وسیله سنگ های مخصوص، برای خوردن مهمانان خاص ویا فرستان به دوستان آماده می ساختند. اوغور را می توان به هاوان بزرگ سنگی تشبیه کرد.

**********

بالا

 

دروازهً کابل

 

سال اول            شمارهً سیزده               سپتمبر/ اکتوبر   2005