کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

هدیه به دوستان

شعر

 

توضیحات
استاد واصف باختری

در مورد شعر دو دهه اخیر کشور

 

یادداشت:

آنچه در زیر میخوانید، گزارش کامل محفل دوستانه ایست که در آن آقای واصف باختری، شاعر بلند پایه کشور، پیرامون شعر معاصر افغانستان صحبت نموده است. باید توجه داشت که آقای واصف باختری، بدون هیچگونه آماده گی قبلی درین محفل شرکت نموده بودند، گفتگو با زبان محاوره صورت گرفته و روشن است که قواعد دستور زبان را در جریان محاوره نتواند در نظر گرفت و در هنگام چاپ آن ترجیع داده شد تا تلفظ کلمات از نظر املایی، به شکل نوشتاری معمول در آیند.

این محفل در سال ١۹۹٣ در منزل یکی از دوستان، در شهر کابل برپاشده بود. که آقای پــــرتو نادری، شاعر و نویسنده، اقای دوکتور صبورالله سیاه سنگ، پژوهشگر، شاعر و نویسنده ـ همراه با جمعی از علاقه مندان شعر و ادبیات مهمان بودند.

این محفل را آقای فاروق فارانی شاعر و نویسنده و خانم فرزانه فارانی میزبان بودند.

 

فاروق فارانی:

از همه کسانی که دعوت ما را پزیرفته اند تشکر میکنم. به خصوص استاد گرامی، استاد واصف باختری، شاعر بزرگ کشور ما و فعلا در سطح بالا یگانه شاعر کشور ما، محقق و نقاد برجسته کشور و یکی از افتخارات فرهنگ و ادبیات کشورما لطف کردند، اینجا آمدند، دعوت ما را قبول کردند، من و دیگر دوستانیکه اینجا هستند ، از لطف شان از آمدن شان ممنون هستیم. آرزو میکنم که دراین وقت کم یا فرصت کمی که داریم، استاد برای ما در رابطه با ادبیات بخصوص ادبیات معاصر افغانستان و بخصوص در عرصه شعر لطف بکنند. تا بتوانیم به عنوان یک هدیه برای دوستانیکه دراین مجلس نیستند برسانیم. از این خاطر من صحبت را ساده میگیرم و شروع میکنیم و پیشتر قراریکه داکتر صاحب صبور سیاه سنگ و شاعر محترم پرتو نادری هم اینجا تشریف دارند، یک پیشنهاد کردند، که سوال خود را از ادبیات معاصر شروع بکنیم. بخصوص در یک دهه یا شانزده سال اخیر (خطاب به دوکتور سیاه سنگ و پرتونادری). بناأ شما سوال را بطور دقیق مطرح بکنید که استاد شروع بکنند، البته در فرصت هایی استاد خود شان تشخیص میدهند که یک سلسله اشعار تازه ی خود را برای ما بخوانند.

استاد باختری:

شما اگ مشخص تر پرسش را خود را مطرح بسازید.

داکتر سیاه سنگ:

قرار بر این بود که از کلاسیک ها بگذریم و سر شعر پانزده و شانزده سال اخیر صحبت بکنید. به نظر من مناسب است که از تعریف شعر که سوال بسیار کلیشه یی است بگذریم. فقط شما نظر تان را فشرده در بارهً شعر بگویید، اصلا شعر چه قسم کی جیز است و بازتاب آن در شعر معاصر و شعر نو یا شعر امروز که به مفهوم زیاد استعمال می شود، در افغانستان چگونه شروع شده و بحث روی پانزده ، شانزده سال اخیر.

استاد واصف باختری:

به چشم، به اجازه فارانی صاحب که میزبان عزیزما هستند و بانوی خانه فرزانه جان و همه برادران و خواهران عزیز، مسائلی که خدمت شما عرض خواهم کرد، اولتر از همه اجازه بدهید که یک دیپاچه داشته باشد و دیپاچه اش به هیچ عنوان شخصی نیست یکدرد دل است. چون برادرما فارواق فارانی در رابطه من، به اساس عرف این جامعه ترتیبی صحبت کردند که برادر خوردی در برابر برادر بزرگی، که البته از لحاظ سن مورد بحث است نه از دیگر جهات.

با تاسف من اینطور عقیده دارم که به اساس بعضی از دلایل معین تاریخ اجتماعی و فرهنگی کشور ما تا به حال کشور نیم سوزهاست، کشور ناتمام هاست.

یک بیت از همین اقبال لاهوری است، دیوانش تصادفأ اینجاست و من هم تصادفأ یادم آمد که اقبال فرمود:

در بیابان مثل چوب نیم سوز                                کاروان بگذشت و من سوزم هنوز

 

از جوانی تا اوسط عمر که امسال دقیقأ من پنجاه یک ساله هستم، از سالهای نوجوانی به کار شعر و شاعری شروع کردم و تا به حال آنچه مینویسم و آنچه بعضأ می سرایم ویا در گذشته نوشته ام ویا سرده ام، همیشه آن را ازمون و تجربه دانسته ام و در مورد تحقیق هم شاید من زیادتر به تفنن پرداتخته باشم. در مورد نقد اما باز من یک ادعا دارم، و این ادعا من در واقع ادعا نامه ای می شود بر ضد خودم. من هم همین امکانات را ... چون محفل، محفل دوستان است جای هیچگونه گزافه گویی یا کم و زیاد گفتن مسایل نیست من حتی در سالهای نوجوانی دارای  یک استعداد باالقوه نقد ادبی بوده ام، چه در زمینه ی نقد شعر چه در زمینه ی نقد داستان و یک عده از استادان نسل آقاها و پدرها و چه از نسل خودم داشتند چین یک استعدادی را که من دارم تایید کرده اند. و من وقتیکه ادعا کردم که یعنی این ادعای من به ادعانامه علیه من دز یک دادگاه ادبی میتواند تبدیل شود. اینست که من هیچوقت بنابر هر ملحوظ که بوده به نقد عملی نپرداخته ام که قلم گرفته باشم و یک دفتر شعر ویا یک مجموعهء داستانی کسی را نقد کرده باشم. به خاطر اینکه در ذهن دوستان شاییه ایجاد نشود که میان سایر پذیرایی ها و محبت ها و مرحمت های که فارانی صاحب و خواهرما فرزانه جان فرمودند، تعارف ایست و واقعأ از طرف آنها تعارفی بود. بسیار برادرانه و محبت آمیز از طرف من پاسخیست. من وجدان خود را گواه میگیرم که گزافه هم نمی گویم و درک من چنین است در مورد خودم. اما در باره شعر معاصر یا شعر در روزگار ما یا در دودهه ی اخیر، سوالی کلی است و بسیار کلی است و گاهی از طرح سوال های کلی گریز هم نیست و در فرصت های اندک، من به خاطر تسهیل ارایه ی مطالب می خواهم همین مسأله ساده شود که در پانزده سال اخیر ما دو جریان بصورت همزمان یا بصور ت تغییری که پیش منتقدین غرب رایج ست، بصورت سینکرونیک، هردویشان را در موازات هم مورد بحث قرار میدهیم. من اینطور میخواهم که به حیث مثال از سال ١٣۵٢ تا سال ١٣۷٢ یک نگاهی شتابناک انداخته شود، سر وضع کنونی شعر، دو شاخه به موازات هم تا امروز پیش رفته. کسانی که تاهنوز در قالب های کهن شعر می سرایند و کسانی هم که در قالب های «نیمایی» که من پیشنهاد میکنم ازین بعد شعر نیمامیی را که چون نمیتواند نوع خاصی از شعر باشد، در آنصورت شعر حافظی یا شعر فرودسی وار هم ما باید بگویی. شعر عروضی بگوییم. امروز نثبیث شده و پذیرفته شده که در عروض نیما تنها تساوی طولی مصراع ها برهم میخورد و آن عروض خاص خود را دارد که از سرچشمه عروص خلیل ابن احمد نبعان کرده. وخوب این دامه تکاملی اش یا ادامه اش به ترتیب دیگر شاعرانی هستند که در شعر های شاملووار بگوییم یا شعریکه برپایه و بنای هیچ یک از بحور و اوزان پذیرفته شده عروض خلیل ابن احمد یا عروض نیمایی قایل تقطیع نیست.

یک فرد شاخص که درین مورد کارهای بسیار درخشان و برجسته انجام داده جناب پرتو نادری می باشند که در محفل ما خوشبختانه حضور دارند.

در مورد شعر کلاسیک باز هم ناگزیر هستم به یک تصنیف مجدد بپردازم. ما شاعرانی داریم که غزل، قصیده، مثنوی، چارپاره، رباعی یا چه بساکه در انواع گوناگون تسعیطات یا ترکیبب بند، ترجیع بند، و مستزاد همی حالا عملأ می سرایند و چاپ می شود. که البته ما با همان بخش چاپ شده اش سروکار داریم. و بخش های چاپ ناشده که ما آگاه نیستیم از حوزه بحث ما بدور میماند. در هر حد و در هر سطح که باشد، یک شاخه ای ازین کاملأ مقلدانه اس و با مواد و مصالح بسیار کهن در یک قالب دست آموز، با یک وزن دست آموز و در همان اقلیم فکری سابقه با عین بافت های زبانی با عین تصویر ها شعر سروده می شود.

البته در میان این شاعران هم کساینیکه بر گذشته زبان مسلطه هستند زا سیر تطور زبان اگاهی دارند، متون دست اول زبان را خوانده اند و به دقت خوانده اتد، دست کم اگر مفق به ایجاد و ابداع تصویرهای نو، ایجاد انساج جدید زبانی برای شعر نیم شوند، زبان و شکوه زبان در اثار شان نخستین چیزیست که به چشم می خورد. فرد شاخص یا برجسته ترین نماینده ازین قسم شاعران ما استاد خلیلی الله خلیلی است که خداوند رحمت کندش، شش سالی از وفاتش میگذرد و اگر استاد خلیل الله خلیلی را ما مدنظر می گیریم. تمام کسانیکه محدود هستند درهمان قالب های کهن و باساختن شعر با مواد مصالح پیشینیان ما شاید انسان برجسته دیگری بسیار کم داشته باشیم. تا جای که من خبر دارم و اسنادیکه در دست است گواهی میدهد و چه بساکه بادریغ فراوان اصلأ نداشته باشیم. گاهی بارقه های از استعداد آفرینشی بالنسبه چشمگیر در آثار بعضی از شاعران همان عالم و همان روال به مشاهده می رسد. اما بسیار اندک، بسیار کم مطابق همان تعبیر قدیمی، "جزیره های کوچک مرجانی در میان یک اقیانوس پهناور" قسمت زیادی از شاعران محترم ما محدود ماندند در قالب های کلاسیک بسیار ساده خدمت شما عرض کنم، بسیار سنگ و وزن و قافیه به سینه می کوبند اما قسمت معظم شان نه از وزن شعر چیزی سرشان می شود، یا آگاهی دارند ویا قافیه خوب.  این را باید انکار نکنیم که قواعدیکه استادان و ادبیات شناسان پیشین برای تنظیم قوافی دریک قصیده یا غزل، یا قطعه یا در ترجیعات تبرکیب و تنظیم کردند و آن حالا بحیث قانون پذیرفته شده، سختگیرانه ترین قواعد است. اما بالاخره کسیکه در همان عالم شعر میگوید کم یا بیش از آن باید آگاهی بهم برساند و دریغ فراوان اینست که ی یک عده از داعیه داران که همیشه میگویند و اوزان و قافیا اما خودشان نه بنام وزن چیزی را دقیق و علمی در ذهین خود دارند و نه به نام موازین و شیوه های خاص قافیه آرانی مطابق پیشنهادهای ادب شناسنان قدیم.

شاعران دیگری داریم که البته تمام توجه خود را معطوف به غزل سرایی و قصثده سرایی و مثنوی سرایی نکرده اند اما بخش قابل توجه آثار شان در همان قالب ها سروده شده است اما وقتیکه شعر این دسته شاعران را ما می خوانیم زبان و تعبیرها و بافت های زبانی بسیار نو است. اقالیم فکری بسیار  نو است. تصویر ها در بسا موارد نو است. شیوه نگرش در غزل و قصیده طرف جامعه و طرف طبیعت طرف فرد فرد انسان ها تفاوت دارد. با آن زاویه های دید که به حیث مثال مرحوم شایق جمال، یا مرحوم استاد نوید، می نگریستند، در نگرش ها تفاوت است. مثلأ قصیده پرتونادری و قصیده شبگیر پولادیان یا مثنوی پرتو نادری و مثنوی شبگیرپولادیان قصیده و غزل و مثنوی سمع حامد، غزل های از پرتونادری غزل های از قهار عاصی، غزلهای از عبدالسمع حامد غزلها و مثنوی های از لیلاصراحت از یک طرف در عین قالب های کلاسیک سروده شده با رعایت تمام موازین که فرزانه گان گذشته ما برای غزل یا برای قصیده تعیین کرده بودند و حدود ثغورخاصی، بوجود آورده بودند. اما نو است در همان اقلیم کوشیده اند که به بینش های نو و به زبان نو و به بیان نو به تصویر نو برسند.

شاعران دیگری داریم که قسمت معظم و قابل توجه پدیده های ادبی که توسط شان آفریده شده یا در اوزان نیمایی است یا در نعی قالبها. اگرچه به کار بردن کلمه قالب درینجا بسیار سخت دقیق است. بهتر است یگویم در همان اقلیم آفرینشی که یکی از اغاز گران شان در ایران احمد شاملو است.

این شاعران ناگزیر بحث مانرا ازین بیست سال فراتر می برند که ما باید به دهه سوم همی قرن خورشید یک نگاه گذرا بافگنیم تا جائیکه اسناد دست داشته نشان میدهند، در افغانستان سه شاعر نخستین مردمانی هستند که در اوزان پیشنهادی نیما شعر سروده اند. و اولین شاعر استاد خلیل الله خلیلی است به خاطر وجود دو شعر که یک شعر، شعر معروف استاد است:

شب اندر دامن کوه ـ درختان سبز و انبوه

ستاره روشن و مهتاب

            در پرتو فشانی

                        شب عشق جوانی

بچینم گل برایت ـ بریزم پیش پایت

            حمایل سازمت از

                        لاله های ارغوانی

[برای مطالعهء کامل این شعر، اینجا را کلیک کنید]

 

من این حکم را به اصطلاح علمای دین با ضرس قاطع چرامیکنم که این نخستین نمونه است. من در سال ١٣۵٦ شخصأ از استاد خلیلی این مسأله را پرسیدم: که استاد شما این را عمدأ خواستید تا خود را در اقالیم نیما قرار بدهید یا یک نوع مستزاد گونه است که نظیر این را شاید با کمی تغییرات از لحاظ وزن، ما در شعر های شاعران همروزگار شما یا شاعران پیشین هم نمونه هایی پیدا کرده بتوانیم؟ استاد فرمودند که مبادا این گپ در مورد من تبلیغ شود اما من این شعر را با همان قصد و در همان عوالم.تحت تاثیر مقاومتی که واقعأ دلیرانه در استالینگراد صورت گرفته و قرار گرفته و چنان شعری را سعرده، اما استاد خلیلی شاید در آن سالها در مورد شهریار و تفکرش و احوالش آگاهی چندانی نداشته پاسخی نوشته به شهریار و شهریار را محکوم دانسته و متهم ساخته که چرا به یک مشت ملحد که در برابر یک مشت کافر، قیام کرده و جنگ کردند چین ظفر نامه بنویسد. این شعر را شاید من در یک کتابچه یادداشت نموده ام. اگر من میدانستم که بحث ما به این عوالم قم کشیده می شود با خود می آوردم. اما تاثیر پذیری مطالعات استاد خلیلی در شعر های نیما چه در شعر هاییکه نیما را نیما ساخته، حتی میان نیمای بعدی و نیمای "افسانه" یک مرز فاصل دقیق ایجاد کرده هم درین شعر مطالعه میگردد. مثلأ، زیرا "مثلا"، "مانلی"، مثلأ "ققتوسن"چنین شعر های از نیما را هم خوانده و چندجای در غزل های استاد که مصارع نیما را بین قوس گرفته مثلا یک مشاعره است میان نیما و میان شهر ، شهریار غزلی به نیما می فرستد که:

 

نیم غمدل کوی که مستانه بگیرییم              شعر نو بخوانیم و غریبانه بگیرییم

 

و در همین قالب غزل، نیما به شهریار پاسخ میدهد و یک بیت از غزل نیما این است که:

 

من از دل این دشت تو از قله آن قاف         سر پیش هم آریم دو دیوانه بگیرییم

 

و هیمن بیت را مینان یک غزل خود، استاد با عین وزن و قافیه از جده به دانشمنده و شخصیت اجتماعی قابل احترام ما که جناب آقای فارانی خویشاوندی سببی و نسبی هم دارند یعنی پاچا صاحب سدی شمس الدین مجروح از جده به کال می فرستد واین بیت نیما را تضمین می کند و این از جمله اسنادیست... و من اسناد فراوان دارم که توجه استاد خلیلی را اساسأ به نیما و راه و رسم نیما بسیار به وضاحت نشان میدهد.

نفر دوم ما درین موارد یا دومین شاعر که در اوزان نیمایی شعر سروده یا تحت تاثیر یکی از شاگردان نیما قرار گرفته، شاعر گرامی ما محمد یوسف ایینه است که حمتأ اکثریت ما خبرداریم که جدیدأ به حیث رئیس اتحادیه ژورنالیست ها، آنهم از طرف مقامات دولت اسلامی برگزیده شد. دو شعر ایینه دارد که کی «بهار کابل» است. بهار کابل عینا افاق شعر مشهور "باران" داکتر گلچین گیلانی یعنی که با گلچین معانی اشتباه نشود، گویا نام این شاعر گرامی داکتر میر محدالدین فخرایی یا مجدالدین فخرایی می باشد، که سالهای سال نطاق رادیو بی بی سی هم بود. این را حتمأ همه خوانده ایم دو شعر در همین یک روال دارد که:

پیش آتش، یار مهوش تار میزد

ویک چیز دیگر هم هست که:

باز باران با ترانه با گهرهای فراوان

می خورد بربام خانه.

 

اگرچه این بسیار دقیق مطابق پیشنهاد های نیما نیست که به قول اخوان ثالث در کتاب بدایع و بدعت های نیما یوشیج به نوعی از بحر طویل همگونی و شباهت به م می رساند اما بازهم وقتی که ما ورق گردانی می کنیم دفتر تجدد ادبی را در افغانستان ناگزیر هستیم به این نمونه ها هم توجه داشته باشیم.

و شعر دیگر از ایینه در باره استقلال است. در مورد وجود جوهر شعر یا ذات شعر درین نمونه ها من بیش تاکید نمیکنم، تنها سخن ب سرقالب است آقای آیینه می فرماید که

فرق در بین نژاد ابیض و اسود ز چیست؟

غول استعمار کیست؟

که البته غول استعمار کیست؟ رکن دیگری است که به صورت نردبانی زیر مصراع های اولی که من خواندم باید نوشته شود و همچنان خوانده شود من که عرض کردم به خدمت شما که سر وجود چیزی بنام جوهر شعر و ذات شعر به این نمونه ها نمیشود اتکا کرد.

هنگامیکه آقای آیینه این شعر ها سروده دقیقأ ٢١ ساله بود و از یک شاعر 21 ساله که یک مدتی را هم با غزل سرایی و مثنوی سرایی گذشتانده و بیشتر ممارست دارد در چنان روشها واقعأ در افغانستان این شاید در آن وقت مثل انفجار یک بم بسیار سنگین بود با آن محافظه کاری و تجدد ستیزیی که یک عده آزاد در آنوقت بودند، داشتند و حتی مخالفت با هرنوع تجدد را شما تا امروز هم می بینید که گرفتن نام نیما پیش یک عده از دوستان شاعر ما مانند نام بردن از طاعون ویا بیماری های خطرناک و خطرناکتری از این مقوله ... شاید ده پانزده پارچه شعر گفت.

فتح محمد منتظر، یک بار تخلص خود را تجدید کرد پس از کودتای داودخان و تخلص خود را منتصر نوشت تا علایق جمهوری خواهانه خود را به داود خان وانمود کند که من سالها منتظر چنین یک رویدای در تاریخ بودم و حال از انتظار بدر آمدیم و به فتح و نصرت رسیدم. خوب بهر حال او سرمن حق استادی مستقیم دارد. مستقیمأ استد روان شناسی ما در فاکولته ادبیات بود و این شوخی های خود را در حضور شان بخود حق داده ام که همراه استاد داشته باشم. نمونه های بسیار کم پس از سال 1330 در سالهای 1331، 1332، 1333 مانمونه های می بینیم بیشتر به صورت چارپاره از سلیمان لایق، از بارق شفیعی، از شاعری به نام سید حبیب الله بهجت از محمد شفیع رهگذر از عبدالحی ارین پور رستاقی که در آغاز تخلص شاعرانه اش با تخلص شعری اش خاکی رستاقی بود، از استاد مایل هروی از استاد بشیر هروی از داکتر سهیل یعنی داکتر محمد اصف سهیل.

اما در میان آنها کسانیکه به عنوان علمدار تجدد دریک مرحله خاص از تاریخ شناخته شدند در جامعه، صرف نظر از همه تعلقات سیاسی ـ که شما میدانید همراه هیچ کدام از اینها من هیچگونه تعلق سیاسی ندارم، و نداشته ام و بر عکس تعارض سیاسی بسیار زیاد بوده و تعرض فکری بسیار زیاده بوده ـ سلیمان لایق و بارق شعیعی است. اما شاعر های همی سالها بسیار عمهد اینها هستند و بعد از این ها هم محمد رحیم الهام، از یک طرف اینها زیاد چارپاره می سرودند تحت تاثیر  چارپاره های نادر پور و فریدون توللی و از طرف دیگر شعرهای زیادتر در یک وزن تصادفا یعنی در آن وزنی یا در آن بحری که عروضیان قدیم بحر مضارع می گویند؛ معقول فاعلات و مفاعیل و فاعلات که اگر از حافظ مثال بیاوریم:

 

باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است                   شمشاد سایه پرور من از که کمتر است

 

یک مصراع کامل، همان قسم در بحر مضارع معفول فاعلات و مفاعیل و فاعلات مصراع های دوم شکسته یا در مصراع متواثر شکسته که شعر شبستان قبرها از بارق شفیعی، شعری که از رحیم الهام، اینگونه آغاز میشود:

آندم که داغهای دلم تازه تر شود

شعر سلیمان لایق که

ای زهره ای ستاره زیبای آسمان،

رقاص نوریان

 

که هم شعر و درروزگار سرایش خودحادثه ی تلقی شه هم پس از اینکه، چند آواز خوان بسیار محبوب همان روزگار، مانند زالاند و ساربان این شعر را خواندند بسیار بر سرزبانها افتاد.

اما گرچه محمود فارانی در سال 1338 و 1339 نخستین نمونه های شعرش البته نمونه های شعرش هنگامیکه در چارپاره سرایی و گاهی عدول از چارپاره سرایی و کمی بیشتر موافق و سازگار با پیشنهاد های نیما در مطبوعات افغانستان مخصوصأ مجله های مثل «ژوندون»، «پشتون ژغ»، «برگ سبز» و «آیینه» چهره نموده، اما مرحله تثبیت اش به حیث یک شاعری که شهرت کشور فراگیر پیدا کرده و در ایران هم بعضی نمونه های شعری اش اقبال چاپ یافت، آغازش سال 1340 است. به عقیده من محمود فارانی تقریبأ در میان همه شاعرانیکه از سال 1340 الی 1350 یک دهه کامل شاعر دست اول شناخته می شدند. در همین قلمرو خاص خود، همه تحت تاثیر فارانی بودند. و البته این را فراموش نباید کرد که محمود فارانی بعضی غزل ها هم درین سال ها می سرود که در اولین مجموعه اش «آخرین ستاره» چند نمونه از غزل هایش هم به چاپ رسیده و گویا در دگر مجموعه های شعری اش هم باید باشد و مثنوی های بسیار بلندی سروده که یک مثنوی اش در بحر متقارب در بحر شهنامه فردوسی به مناسبت روز تجلیل استرداد استقلال افغانستان سروده شده یک مثنوی بسیار فخیم و مطنطن است.

در باره فارانی و هم طرازانش یک حقیقت را نیز باید گفت یک عده از شاعرانیکه قبل از فارانی از آنها نام بردیم. این کار را جدی تلقی نمی کردند. نوع نفنن می دانستند و چیزی را که انسان نفنن تلقی کند آن را مجدانه ـ چون امروز در جهان همه به این عقیده اند که کار مداوم قانون هنر است یکی از مبنای هنر است ـ کار مداوم درین عرص نکردند. در یک مرحله خاصی ماندند. از همان یک مرز معین نتوانستند گام فراتر بگذارند. یک عده لازم نیست تذکر داده شود، از یک فرهنگ غنی که آشنایی با فرهنگ اصالت مند کهن خودمان با آشنایی با فرهنگ غرب، اشنایی با ادبیات غرب هم از طریق زبان عربی و هم از طریق زبان انگلیسی کسیکه اشراف داشت، محمود فارانی بود.

به خاطر اینکه شنوینده شعر، بیننده فلم، بیننده نقاشی، بیننده یک مجسمه، شنونده موسیقی البته نه اکثریت یک عده نخبه گان و برگزیده گان از آنهاموقع دیدن سیمای بزرگتر در واری آفرینش هنری اش هستند. فارانی چنین سیمای داشت. ویک عده چین سیمای نداشتند، که در عقب سیمای شان یک فرهنگ غنی وجود داشته باشد و یک عده هم باتمام داشتن استعداد که در کارهای اولیه شان مشهود است، مستغرق شدند در سیاست و چنان مستعرق شدند که شعر برای شان بیک تفنن تبدیل شد و قسمت قابل توجه آنچه را که بنام شعر به جامعه عرضه میکردند شعارهای بود، یا ستایشنامه هایی بود منظوم برایادای دین در برابر بت بزرگ قرن بیستم، بت سرخ.

البته پس از سال 1350 شعر بسیار قابل توجه از فارانی هم ـ من در مورد خود خدمت شما عرض میکنم ـ که من شخصأ ندیده ام یا سروده و چاپ ناشده. شعری که فارانی را از آنچه که بود به مراحل بالاتری از کار شاعری ارتقا میداد و همان مقام خود را حفظ میکرد البته به عنوان شوخی من بعرض می رسانم که تاریخ نویسان فلسفه میگویند طولانی ترین دیکتاتوری ها در تاریخ، دیکتاتوری ارسطو است. بخاطریکه قرنها سر تفکر بشری بلامنازع فرمان رانده، و فارانی اگر عمر دیکتاتوری اش عمر دیکتاتوری ارسطو را نداشت اما یکمدت نبستأ قابل توجه، بیک دهه، دریک قلمرو به صورت بلامنازع، فارانی فرمان راند. چند شاعر قابل توجه دیگر، رازق روئین کار شاعری را از 1344 یا 1345 آغاز کرد با یک استعداد، حتی قابل ستایش اما جامعه ما پس از سالهای 1348 یا 1349 جامعه ادبی ما با شعر روئین آشنا شد و روئین یکی از نخستین کسانی است که در جهان تجدد در کار شعر در میان یک نسل از سرامدان است. شعرهای که در قالب های نیمایی سروده بسیار مطابق با پیشنهادها و با موازین ارائه شده از سوی نیما و بیشتر در آن مورد کارشده و از آنها دفاع شده توسط شاگرد بلافصل نیما، مهدی اخوان ثالث که مخصوصأ پیشنهاد های اخوان جدأ قابل اعتنا است و عالمانه است. و تمام جهات شعر را از موسیقی شعر تا عروض کلاسیک تا عروض پیشنهادی نیما با حفظ بعضی اصالت های کهن کل شانرا احتوا می کند. تا سال 1357 ما شاعری که گمان می کنم همتای روئین در همان روال خاص خودش کمتر باشد، مطابق پیشنهادهای نیما و مهدی اخوان ثالث شعرهایش را از موفقانه ترین شعر هاست و با استقبال و پذیرش بسیار گرم و واقعأ قلبی ادب دوستان و شعر دوستان روبرو شده. خوب در کنار این روئین البته قصیده و نسروده اما غزل و مثنوی و رباعی و در بعضی قالبها و مقطع سروده و من با کمال شرمساری بگویم که از شاعر یا شاعرانی که در همین لحظه بیادم نمی آید، هیچ، خداوند را من گواه میگیرم که هیچگونه تعمدی نیست که قصدأ بخواهم از یک دهه نام کسی را حذف کنم.

داکتر سیاه سنگ:

استد اگر گستاخی نشود، میخواهم یک کسی را به ذهن شما بیآورم. البته به اساس تعارف نیست که بسیار مشکل است، از کسی در مورد شعر خودش آدم بپرسد، یک یادداشت در ذهن من همین لحظه میگردد و یک سوال که مشا از موفقیت شعر خود درین دهه نام نبردید. میشود درین مورد شما صحبت بکنید و سوال دوم هم که این سوال مشکلی یک زمزمه یا یک شایعه یا معمولا همینطور میگویند که از جمله کسی را شما نام بردید آقای روئین. البته از ادعای من هم نیست بسیاری ها میگویند که این آدم شدیدأ تحت تاثیر شما شعر می سروده و گویا از اولین کسانی بود ه که در حوزه مقناطیسی شعر شما و به همان زبان شعر می سروده.

قسمت دوم در برنامه آینده تقدیم میگردد.

 

دروازهً کابل

 

سال اول            شمارهً دوازده               سپتمبر   2005