همدلان کابل ناتهـ


دريچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 

 

 

نوشتهء استاد عبدالشکور حکم

 

اعدام آخرین مستوفی المالک در افغانستان

 

·        شش کلاه کی بودند؟

·        نام گیرک چه بود؟

·        امیر عبدالرحمن خان که مزدور انگلیس بود، 150000 نفر را به قتل رسانید!

 

میرزا محمد حسنین خان از خوانین قوم صافی و مستوفی الرأس سید خیل ولایت پروان است. او نوشت و خوانی را از خانوداهً خود آموخت و کارش از کتابت عادی در چهار چوب کوتوالی کابل آغاز گردید.

در زمان امارت امیر عبدالرحمن خان، نخستین کوتوال (قوماندان پولیس) شهر کابل نائب میر سلطان بود. و نائبش (معاونش) میرزا محمد حسین خان بود، وی بخاطر گرفتن کرسی از نائب میر سلطان کوتوال به امیر چنان نمامت کرده بود که وی مخالف و بدخواه امیر است و امیر که در قتل مخالفان خود یدطولانی داشت، پس از استنطاق وی را مجرم شناخت.

امیر برای توجیه افکار و انحراف نفرت مردم را از خود، نائب میرسلطان را در پغمان از درختی بیاویخت و بار ملامتی را به گردن او انداخت.

میرات معدوم (چوکی کوتوالی) به مرزا محمد حسین بهتا نگرایید. میرزا عبدالروف خان هم ارتقای مقام نموده چوکی معاونیت کوتوالی را صاحب شد. آنگاه میرزا محمد حسین خان به دربار راه یافت و راه و رسم دربار داری آموخت و کارش به جایی کشید که کسی را بجز امیر یاری سخن گفتن در برابرش را نبود. و امیر باغ جهان آرا را برای رهایش وی بخشید. وی هراندازه ظلم مینمود به همان اندازه پاداش میگرفت. مرحوم غبار می نویسد:

«میرزا محمد حسین سردفتر سنجش کوتوال و میرزا عبدالروف خان نائب او مقرر شدند و ازاین دو شغل بزرگ رعب عظیم و خوف و غم در دل خلق انداخته امور بس شگفت و هننگفت بر روی روزگار آورده کار های آشکار و نهفت بسیار کردند. ترس از شکنجه های اداره امیر به جای کشید که مردم از شیندن نام (جلبی) زهره در جگر شان نبود. مردم از نامهای شش کلا و نام گیرک مخصوصا در پایتخت انزجار و نفرت نشان میدادند.»

شش کلاه عبارت از تشکیل یک اداره سنجش محاسبات امور مالی و تعیین دارایی محکومین بود که سررشته دار آن میرزامحمد حسین خان کوتوال بود و اعضایش میرزا عبدالروف خان، میرزا محمد قاسم خان روزنامچه، میرزا محمود خان قندهاری، میرزا شیرعلی خان و غلام حسن خان بودند. این ها برای ابراز خدمت به امیر بسی خانواده ها و مردم بیگناه را به عناوین باقیداری و تحریف محاسبات وغیره برباد نمودند.

اما نام گیرک یکنوع ترور سری رسمی بود که در شهر کابل از طرف کوتوال به امر و به نام امیر عملی میگردید. در نصف شب شخصی مورد نظر از خانه اش برده می شد و هرگز بر نمیگشت. خانواده اش را هم جرئت استغاثه نبود، مرحوم غبار می نویسد: «میرزا عبدالحکیم خان امین نظام طرف رقابت میرزا محمد حسین خان کوتوال و میرزا عبدالروف خان نائب کوتوال متهم به سوختادن تیرج (مسودهً باطلهء سنجش مصارف) که بعد از تصحیح به شکل ثابت در کتاب قید میشد و هیچ ارزش رسمی نداشت، گردید... امین نظام در وقت استنطاق از ترس اقسام شکنجه ها به مستنطقین گفت: من توان و تحمل شکنجه های شما را ندارم هرچیزیکه شما و کوتوال امیر کنید به آن اعتراف می نمایم. میرزاحسین خان پیام داد که راه آسان همان است که بنویسی که تیرج را خودت سوختانده یی.». امین نظام همچنان بنوشت. روزدیگر به دهن توپ بستندش و دارایی اش هم مصادره گردید.

این تنها مستوفی المالک نبود که ظلم میکرد، در حقیقت همه دستگاه حکومتی آن وقت که چنان قساوت ها را حلال به حساب می گرفتند همه بازتاب سیاست های ظالمانهء امیر عبدالرحمن خان بود.

امیر عبدالرحمن خان به همکاری انگلیس ها به امارت رسید و معاهده های ننگین با آنها بست. در حقیقت مزدوری بود که برای سرکوبی مردم افغانستان از جانب آنها توظیف گردیده بود. ولی در طول دورهً حکمروانیش (1880-1901 میلادی) که معروف به دورهء وحشت و ترور است، هژده بار در سفرهای گوناگون که دلایل متنوع داشت، اشتراک نمود. یکصدوپنجاه هزار نفر را به قتل رسانید. مزید بر این هزارها نفر دیگر به اثر عواملی چون گرسنگی، شیوع امراض ساری، جنگهای تعبیدی و زندان جان های خود را از دست دادند.

تنها در زندان ها و سیاه چاه های کابل و سایر ولایات کشور، بیش از پنجاه هزار نفر زندانی موجود بود.

انگلیس ها برای ابراز قدردانی از اعمال وی یک شمشیر جواهرنشان با تحایف دیگری ارسال نمودند. امیر با اظهار امتنان از انگلیسها گفت: "با این شمشیر گردن دشمنان شما و دشمنان خود را خواهم زد".

استاد کریم پیکار از زبان شاهد معتبری نقل قول میکند:

«دو چیز در داخل قصر باغ بالا برایش جالب بود. یکی برجی است که بصورت مدور ساخته شده و نشیمنگاهی در آن مدنظر گرفته شده بود که با قالین قشنگ مرو نیز مزین بود. موسپیدان گفته اند که در سالهای امارت امیر عبدالرحمن خان شبها فریاد و ضجر نوجوانان کم سن وسالی را می شنیده اند که توسط امیر موصوف به آنها تجاوز صورت میگرفت. و سحرگاهان نعش آنها مخفیانه دفن می شد. آن شاهد کهنسال همچنان حکایت کرد که یک تونل عریص و طویل زیرزمینی از پائین همین برج تا سفارت انگلیس کشیده شده بود که دارای تیره کش های فنی بوده و انسان میتوانست به صورت قد راست در ان حرکت کند.»

این حکایت و این نشانی با صراحت میرساند که رابطه یی امیر با سفارت انگیس در کابل از طریق مخفی زیرزمینی برقرار بوده و دستورات انگلیس ها چپ از انظار عامه برای او میرسید. و خود امیر شخصا به سفارت میرفت و دستورات قتل دریافت میکرد.

امیر عبدالرحمن خان رغبت زیاد به تعدد ازدواج نداشت. با این هم از چهار زن پنج پسر داشت. مادر حبیب الله خان و نصرالله خان از واخان و قرار نوشته سردار محمد رحیم خان وی را در بدل 12 طلای بخارایی خریده بود. مادر امین الله خان از بدخشان بود، مادر غلام علی خان دختر یکی از روحانیون محلی بود. ملکه رسمی امیرعبدالرحمن خان حلیمه دختر میر عتیق الله بن میر حاجی بن میرواعظ کابلی بود. مادرش حسینه، دختر امیردوست محمدخان بود.

از سوی دیگر حلیمه دختر خاله امیر عبدالرحمن خان هم می شد. حلیمه علوم متداوله را نزد پدر فراگرفته و در شعر دری قریحه خوبی داشت. حلیمه در محافل درباری و هم در بین مردم از نفوذ فراون برخوردار بود. این ملکه اکثرأ سوار بر اسپ پیشاپیش قطعات عسکری ظاهر میشد. وی میتوانست هر قضیه را مطابق میل خود حل و فصل نمایند. در برخی موارد حتا موفق میگردید، حکم اعدام را امیر صادر کرده بود، ملغی سازد.

وی بالای امیر نفوذ فراوان داشت. امیرعبدالرحمن خان در اواخر عمر میگفت که "مه کمر ای ملت ره طوری شکستاندیم که بد از مه یک زن هم میتانه به آرامی درای کشور سلطنت کنه!"

این گفتار امیر حلیمه را وسوسه نمود و در فکر سلطنت انداخت. وی دراین فکر بود که بعد از مرگ؛ پسرش محمد عمرخان به امارت برسد. و میگفت تا زمانیکه محمد عمر به سن برسد امور سلطنت را خودش به نیابت وی به پیش خواهد برد. اما نمی خواست که تاج و تخت افغانستان به پسر کنیز انتقال کند!؟

 

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً یازدهُم             اگست/ سپتمبر   2005