کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به قلم علامه محمود طرزی

وطن عزیزم، افغانستان

 

و برادران دینم، افغانیان را خطاب

 

 

[قسمت اول]

 

آیا دین مبین قویم اسلام را نمی بینید که بمجرد ظهور آن از لحظهء مقدسهء مجاز هنوز یکعصر گذشته بود که از جبل الطارق که اقصای غربست تا بحدود چین که انتهای شرقست جمله بلاد و امصار را پامال خیول مجاهدان و دست برد یغمای غازیان نمودند. و شرق تا غرب را بنور هدایت و عرفان مستغرق ساختند.

آیا سبب اصلی، و باعث اساسی اینهمه فتوحات بی  اندازه چه بود؟ اتفاق؟ و اتحاد.

حالآنکه این بلای دهشت انتهای بی اتفاقی و بی اتحادی در میان شما بدرجهء ترقی و اعتلا نموده که شهر تا شهر، و قبیله با قبیله و طایفه با طایفه، و بلد با بلد و قصبه با قصبه و ده با ده حتی کوچه با کوچه و خانه با خانه و برادر با برادر و پدر با پسر و پسر با پدر و عم با خال و عیال با اعیال دایمأ متمادیأ عداوات و جدال و خصومت و قتال بسر می آرند. اغرب و اعجیبش آنکه شما این فعال نامشروع و این عمل غیر مقبول را به اسم سیالداری و هم چشمی و غیرت و بهادری موسوم ساخته به اجرا و اعمال آن خود تانرا مفتخر و مباهتی هم میشمارید.

آیا در خصوص این غیرت و این بهادری از دین فتوا گرفته اید یا از عقل؟ اگر دین باشد! دین شما را مامور به امر (المومنین اخوة) فرموده و اگر عقل باشد! عقل معیشت و زندگانی شما را جمعیت و اتحاد مقرر نموده. چنانچه درین خصوص دلائل مثبتهء زیادی درین کتاب مذکور گردید. پس معلوم شد که درین راه از چاه و رهبر تان بی علمی و بیخبری و مفتئی تان درین فتحوا وحشت و نادانیست.

بلی! علم و عرفانست که انسان را سالک را معدنیت و مالک هرگونه راحت و سعادت می گرداند. بلی! عقل و اذعانس؛ که انسان را از حالت وحشت، و حیوانیت بسر  منزل انسانیت و سعادت میرساند.بلی! علم و عرفانست که هیئت و ملت را دولت و سلطنت میسازد.

ماحی، و مهلک وحشت، و جهالت عقل و ذکاوتست، مربی و محئبی عقل و ذکاوت نیز علم و معرفت ست. جهالت چنان بلای دهشت انتهایست که بسیاری از ملل جسیمه و هیئت های عظیمه را در تحت اقدام استارت و مذلت پامال نموده.

علم و معرفت چنان جوهر نفیس گرانبهایئست که بسا دولت و حکومات ذلیله محقره را از حضیض مذلت و حقارت به اوج شان و شوکت فوق العاده رساینده.

پس اگرچه انکار نمشود که علم های اعلام ذی معرفت و فضلای بنام ذی خبرت در خطهء پاک آنوطن عزیز ذی فسحت موجود نباشد نی بلکه آب و هوا اراضی اهالی وطن عزیزما آماده هرگونه ترقی و مستعد هرنوع تقدم اند. لکن چه فایده که خود شان مجال خد ملتفت نیستند. و به نعماتیکه حضرت واهب العطایا در نهاد شان بودیعت سپرده است اصلا التفاتی ندارند. خدای ذوالجلال توانا عقل فکر ملاحظه ادب علم شجاعت بسالت درایت تندرستی جسمامت قوت وغیرت ناموس دیانت و بسی محلسن دیگر ایشانرا احساس فرموده و اراضی و میاه و هوا و اثار و حیوانات و حبوبات و معدنیات و ازین گونه گنج های شایکان طبیعت ممالک ایشانرا را مالامال داشته.

و بقدر هشت نو ملیون نفوس شجعان غیور که همه گی از یکسر بدین پاک اقدس محمدی و ملت منیقهء حنفی پرو و سزاورند در تحت دایره در آورده. لکن با وجود این همه افسوس که در اکثر این نعمای عظمای الهی ایشان سوء استعمال بکار میدارند! مثلأ (شجاعت) که افضل نعمای الهی ست و افضلیت آن از فرضیت آن که واسطهء جهاد گردید، معلوم است. این فضلیت عظما را بفعل مکرو قلع، و قمع همدیگر وقطع کردن دست و کمر انبای وطن خویش سوء استعمال بکار مینمایند. و بدین سبب در نزد جمیع ملل اسم شان به جهال و نادانی و وحشت و سباعی زبانزد گردیده.پ

انصاف کنید! اگر این بلای خانمان سوز بی اتفاقی و بی اتحادی در میان شما نمی بود و از قتل و قتال همدیگر صرف نظر نموده به اتفاق ملیت و اتحاد اسلامیت اینهمه محاربات و قتال خونریزانه را که از یکعصر با اینطرف در میان همدیگر سوء استعمال نموده اید هرگاه بر ممالک اجنبیه نزدیکدست خویش اجرا می نمودند آیا حالا مانند سند و بلوچستان و پشاور و سیستان و بعضی بلاد سایره را از شما که میتوانست ربود؟

پس نتیجه این اعمال و تهاون و آثار این جهل و بیخبری کار تانرا بجایی رسانید که اکثر بلاد موروثه تان مانند بلوچستان، شکارپور، و پشاور حتی پشنک و شال کوته و غیره محکوم ملل اجنبیه که قبل از دوسه عصر از دیوان و ددان فرق و تمیزی نداشتند گردید و هنوز چه جاها که نخواهد گردید!

آیا اساس این بلاهای مخرب وطن چیست؟

بی علمی و بیخبریست!! بلی بلاد تان از علم و معرفت خالی نیست. ولی این علم خصوصیست نه عمومی. محدود و محصور است نه شامل و مبذول! علم و معرفتیکه احیا کننده و ترقی دهنده ملک میگردد آن علم عمومی و مبذولیست! نه علم خصوصی و محصور.

پس شما یاز است که سر از بالین غفلت برداشته اند کی بر چپ و راست و اطراف و جوانب خود نگریسته تامل کنید که درینوقت عالم چسانست و شما چگونه اند؟ دشمنان تان بچه افکار اند و شما به چه کار و حال تان چسانست. و استقبال چه خواهد شد!؟

بناأ علیه حالا اگر خواهید که یک چانی بسلامت برید و عرض و ناموس و جان و مال و وطن خود تان را ازدست دشمنان دین تان که عبارت از فرنگان طامعان ست تا یکدرجه محافظه بتوانید دیر چاره ندارید مگر اینکه علوم و فنون غریبه و صنایع و بدایع جدیده را در بلاد خود رواج داده ملت و رعیت با دولت و با پادشاه متفق و دولت و پادشه نیز با ملت و رعیت متفق گشته به اتفاق حسن نیت پادشاه و اتحاد خلوصیت و غیرت ملت و سپاه مکاتب و مدارس متعددهء عمومی از روی ترتیبات مکات جدیده برای تعلم علوم و فنون و صنایع ابنای وطن خویش اساس نهید؛ عساکر و جیوش منتظم فرمان بردار بسیاری آماده سازید. زیرا با عساکر معلم فرمان بردارد دشمن پلتن های سرکش نافرمان شما ـ اگرچه قواعد دان هم باشد مقابله نمیتواند ضابطان و حکمداران عسکریه را از مکاتب و مدارس باید که جغرافیه خوان هندسه دان ریاضی فهمی ذی اخلاقی تعیین کنید. زیرا اعمی یا بنیا کاری نمیتواند همه عسکر شوید و تعلیمات حربیه را به رضا و رغبت بی آموزید با پادشاه و متبوع خویش محبت و صداقت و اطاعت بکار دارید پادشاه نیز نظامات و قوانین مضبوطه وضع نماید و جان و مال و صنعت وتجارت و ثروت و راحت و رفاهیت و حریت شما را محافظت و دقت نماید. زیرا آبادی ملک و ترقی دولت به تکثیر ثروت و تربیه صنعت اهالی وابسته است.

الات نقلیه مانند ریل ها، و عرابه ها راههای منتظم و آبادی مکمل به راه اندازید. وسایط مخابره چون تلغراف، پوسته های عمومی جاری سازید که احیا کنندهء دولت همین هاست. و اساس اینهمه کارها مکاتب و مدارس و ترقی علوم و فنون جدیده است. درین خصوص دولت علیهء عثمانیه را پیشوا و مقتدا اتخاذ نمائید که آنها نیز همدین هم مذهب و هم آئین مایند. ولی چون دیدند که با علم به جز بعلم پنچه نخواهند داد و با عسکر منتظم به جز عسکر منتظم و باطوپ و تفنگ بجزن طوپ و تفنگ کاری از پیش نخواهند برده از انرو بقدر سی چهل هزار مکاتب ابتداییه و رشدیه و اعدادیه و حربیه و مجریه و سایره در همه نقاط ممالک محروسته المسالک خود اساس نهاده اند. به ملیونها مردم خردمند دانش پسند با علم و فن از آن مکتب ها بدر آورده اند که حالا در نفوس موجوده دولت علیه در صدی بیست مردم ناخوان نانویس باقی نمانده است. و تنها درین خصوص نی بلکه معنأ و مادتأ خیر اندیشی و دعاگویی این دولت با عظمت بر رقیه اسلامیت ما فرض و دین است. زیرا در مقابله دوازده دولت ها و حکومت های جسمیه ذی قوت و اقتدار فرنگستان که همه گی دشمن جان و ایمان ملت اسلامیان اند بجز همین دولت با سعادت دگر دولت و هیئتی موجود ن نیست. حالآنکه امیر المومین و خلیفه المسلمین و  خادم الحرمین الشریفین نیز عنوان ذیشرافت و شان اوست که بدین سب نیز مفروضیت دعا گویی او جمله اسلامیان را شامل گردیده است.

پس ای اخوان دین وای ابنای وطن عزیز! من که یکی از اجزای فریدهء شمایانم و بنابر سوق قسمت و مجبوریت حالا در شام جنت مشام امرار اوقات حیاتم را می نمایم اینست که بنابر حب وطنیت و شراکت ملیت بدینقدر تفصیلات متقضانه شما را تحریک و تشویق نمودم و به اجرای وظیفه خدمت وطن ـ ولو که عاجرانه باشد ـ خود را مفتخر و مباهی ساختم، باقی (تو خواه از سخنم پندگیر خواه ملال)

 

ژاپان، چه بود و چه شد

در شماره آینده تقدیم میگردد.

 

***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً چهارده                اکتوبر   2005