کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

     احمدشاه مسعود و ایالات متحدۀ امریکا

     سالهای جهاد ومقاومت

     بمناسبت حادثۀ نهم سپتمبر2001 چهارمین سالروز

     حملۀ انتحاری بجان احمدشاه مسعود

 

نویسنده: محمداکرام اندیشمند

 

1- سالهای جهاددردهۀ هشتاد: 

کودتای ثور1371(اپریل1978) وحاکمیت حزب دموکراتیک خلق درافغانستان برای ایالات متحدۀ امریکاحادثۀ ناگهانی وتکان دهنده نبود. چون امریکایی ها درجریان مناسبات بسیارنزدیک نظامی میان شوروی وافغانستان قرارداشتند وشاهدنفوذفزایندۀ روسها درارتش افغانستان بودند. حتی راپورشورای امنیت ملی امریکا دراوایل دهۀ پنجاه نشان میدادکه امریکایی ها نه تنهانفوذروبه تزائید شوروی رادرافغانستان تاسرحدسلطۀ روسها به این کشورازراه اشغال نظامی پذیرفته بودند بلکه درصورت تجاوزنظامی شوروی، به مقاومت مردم افغانستان نیزباورنداشتند. به گونۀ که دراین راپور می آید:« کرملین ظاهراً به منابع ناچیزنسبی درافغانستان بسیاراهمیت نمیدهد وفکر میکند که افغانستان رادرصورتیکه اهداف وسیعترمسکو ایجاب کند، به آسانی اشغال کرده می تواند. دراین امرچندان شکی وجودندارد که افغانستان به آسانی فتح شده می تواندوارادۀ مردم آن مبنی برمقاومت دربرابرتهاجم بسیارمؤثرواقع نمی شود. . .  . » (1)

 

از چپ به راست:

آقایان نبی عظیمی، احمدشاه مسعود، فهیم و دیگران سال 1992 گارنیزیون کابل

 

 

شاید باتوجه به همین تحلیل وسیاست بودکه ایالات متحدۀ امریکا بدون یک تأخیرطولانی وبدون ملاحظه ای درششم می 1978 حکومت حزب دموکراتیک خلق رابرسمیت شناخت. علی الرغم آنکه حکومت مذکورازمجرای غیرقانونی با یک کودتای خونین نظامی بوجودآمده بود. "جیمزکارتر" رئیس جمهورامریکا اظهارداشت:« هرچند درنتیجۀ کودتا، افغانستان بیشتربه شوروی مایل شده اماگمان نمیرودکه دولت جدید حیثیت دولت دست نشانده رااختیارکند. لوی دوپری افغانستان شناس امریکایی دررونامۀ نیویارک تایمزنوشت که: برچسپ کمونیست به رژیم جدید افغانستان ناجایزاست.» (2)                                   

امریکاهمچنان به کمک های اقتصادی اش با حکومت مذبوروحتی رابطۀ نظامی که به تربیۀ افسران نظامی افغانستان محدودمی شد، ادامه داد. وزارت دفاع امریکابه کانگریس پیشنهادنمودکه درسالهای مالی 1980- 1979 مبلغ 310هزاردالربه تربیۀ افسران افغان مصرف گردد. معاون وزیردفاع امریکا "دیویدنیوسم"به عنوان نخستین مقام بلندپایۀ امریکایی درجولای 1978 به کابل آمد وبارهبران حزبی ودولتی مذاکره کرد. همزمان بااین مذاکرات"آدولف دبس" به حیث سفیرایالات متحده درکابل توظیف شد. درحالیکه امریکایی ها سیاست ادامۀ روابط باحکومت حزب دموکراتیک خلق رادنبال میکردند وحتی درصدد گسترش این مناسبات وهمکاری بودند، قتل سفیرآنها درچهاردهم فبروری1979 درکابل که به گروگان گرفته شده بوداین روابط رابسوی سردی وتیرگی کشانید. 

درجولای 1979 ایالات متحده با ادعای نا مساعد بودن شرایط امنیتی بسیاری ازدیپلوماتها، متخصصین وکارگران فنی خودراازپروژه های مساعدتی وبخش های معارف ودانشگاه افغانستان خارج کرد. ماه بعد کارتررئیس جمهورامریکا لایحه ای را به امضاءرسانید که بموجب آن کمک به افغانستان تا ارایۀ حقایق لازم ودرست درموردقتل سفیروپذیرش مسئولیت قتل ومعذرت خواهی کابل ازواشنگتن، ممنوع گردید. البته حفیظ الله امین که فرداصلی قدرتمند دردولت علی الرغم موجودیت نورمحمدتره کی به عنوان رهبرحزب ودولت بود به جای معذرت خواهی وپذیرفتن مسئولیت قتل، جناح پرچم رامسئول معرفی میکرد. اواین مطلب راچندباربه "جی.بروسوامستوتز" معاون "دبس" درکابل اظهارنمود. اماپس ازتجاوزشوروی وقتل امین درپایان سال 1979 که ببرک کارمل رهبرجناح پرچم به جای امین دررهبری حزب ودولت قرارگرفت، حفیظ الله امین را به عنوان نمایندۀ امپریالیستها مسئول قتل سفیرامریکاخواند. وزارت خارجۀ افغانستان دراخیرمارچ 1980 درتوضیحات قتل دبس بیان داشت که اختطاف کننده گان امین را به حیث نمایندۀ امپریالیزم می شناختند ومی خواستند تا دبس سفیرایالات متحده روابط مخفی خودرا بااوافشاء کند. امین درجلوگیری ازافشای این روابط به قتل دبس وگروگان گیران پرداخت. مسلم بودکه این توضیح درموردقتل سفیربرای واشنگتن ازسوی حکومت کارمل که باتجاوزنظامی شوروی بمیان آمده بودیک موضوع مضحک ومسخره محسوب می شد. امریکابعدازتجاوزنظامی شوروی ازتأمین رابط با حکومت افغانستان به عنوان حکومتی که هیچگونه مشروعیت وقانونیت ندارد، خودداری کرد. هرگونه مناسبات اقتصادی، فرهنگی، نظامی وسیاسی راباکابل به حالت تعلیق درآورد. سفارت خودرادرکابل بست ودرعوض توجه خودرا بسوی مجاهدین معطوف داشت. تااین زمان صدهاجبهه دربرابررژیم کشوده شده وحکومت حزب دموکراتیک خلق دربسیاری ازمناطق افغانستان به مقاومت های مسلحانه ربروگردیده بود. حملۀ نظامی شوروی به افزایش وگسترش مقاومت ها انجامید وجنگ علیه قوای شوروی وحکومت موردحمایت آن قوابه جهادوقیام سر تاسری مبدل شد.

باروی آوردن ایالات متحدۀ امریکابسوی مجاهدین به عنوان نیروهای مخالف ومتخاصم حکومت حزب دموکراتیک خلق وقوای اشغالگرشوروی سیاست آنکشوردرمناسبات باافغانستان بگونه یی شکل گرفت که آنرامیتوان سیاست استخباراتی درچارچوب یک مناسبات غیررسمی نام گذاشت. سیاست استخباراتی، همانا ورود سی.آی.ای به حوزۀ سیاست امریکادرموردافغانستان بود:« درنهم جنوری1980 درواشنگتن دراتاق اس-407 درقسمت سنای ساختمان کنگره( که پیش ازاندازه دستگاه های الکترونیکی حفاظتی درداخل ونیروهای مسلح درخارج آن جهت جلوگیری ازدرز احتمالی اطلاعات وجوددارد) طی تعطیلات کریسمیس کنگره، گروهی ازسناتورهاحاضرشدند. نمایندگان"سیا" دراین جلسه معاون رئیس سی.آی.ای "فرانک سی کارلوسی" معاون عملیات"جان مک ماهون" بعضی مردان شماره یک عملیات مخفی بودند. فقط یک موضوع دردستورکاراین جلسه وجودداشت که عبارت بودازمطرح ساختن برنامه هایی برای انجام عملیات شبه نظامی مخفی "سیا"درافغانستان. سناتورهاهیچگونه مخالفت اساسی نداشتند. روزبعد"کارلوسی" معاون"سیا" نتیجۀ اجلاس رابه کاخ سفید تسلیم نمودورئیس جمهورکارتردستوری مبنی برشروع عملیات براندازی درافغانستان صادرنمود.»(3)

سیاست استخباراتی امریکادرافغانستان که دهۀ هشتادوحتی دوسال نخست دهۀ نودرادربرگرفت دردومرحله بابرخی ازتفاوت هاادامه یافت. نیمۀ اول دهۀ هشتاد مرحلۀ اول این سیاست را تشکیل میداد که درآن دوره این سیاست درچوکات مناسبات غیررسمی وازطریق سازمان استخبارات نظامی پاکستان(آی.اس.آی) بصورت مخفی وپنهانی اِعمال می شد. سی.آی.ای که دررهبری این سیاست قرارداشت، باوجودفراهم آوری کمک های هنگفت پولی وتسلیحاتی بارهبران احزاب وفرماندهان مجاهدین به ندرت مناسبات نزدیک برقرارمیکرد. ازواردکردن سلاح امریکایی درجنگ خودداری می شد وتلاش صورت میگرفت تا روند انجام سیاست استخباراتی ازانظار مخفی بماند. امادرنیمۀ دوم دهۀ هشتادتغیراتی درسیاست استخباراتی ایالات متحده بوجودآمد. تماس وبرقراری روابط مستقیم هرچند بصورت محدودبارهبران وقوماندانان مجاهدین،  اعطای موشک های ستنگربه مجاهدین، میزبانی ازرهبران تنظیم های جهادی درقصرسفید، اعزام سفیررسمی برای مجاهدین درپاکستان دراواخردهۀ هشتادازتغیرات این مرحله بود. با وجودآن، آنچه که به عنوان دید وطرزالعمل ثابت امریکایی هادرهردومرحله باقی ماندهمانانگاه به افغانستان ازعینک پاکستان بود. درحالیکه ایالات متحدۀ امریکا دردهۀ هشتاد میلادی یکی ازبزرگترین کشورهای کمک کننده به مجاهدین درجنگ شان علیه قوای شوروی وحکومت موردحمایت آن قوامحسوب می شد اماصلاحیت بذل وبخشش این کمکهارادراختیارپاکستان وبخصوص درحیطۀ صلاحیت استخبارات نظامی آن کشور(آی.اس.آی) قرارداد. وآی.اس.آی رانایب تام الاختیارخوددرتوزیع این کمک هاتعین کرد. جنرال اخترعبدالرحمن رئیس آی.اس.آی درنخستین سالهای آغازسیاست استخباراتی امریکااین نیابت رادرتوافق با "هواردهارت"رئیس دفترسی.آی.ای دراسلام آبادبا شرایطی که آی.اس.آی می خواست بدست آورد:

« 1- هیچ امریکایی، افراد سی.آی.ای ویاارگانهای دیگرحق ندارند واردافغانستان شوند.

2- توزیع وانتقال سلاح تنهاتوسط افسران آی.اس.آی صورت می گیرد.

3- تعلیمات نظامی برای مجاهدین درکمپ های آی.اس.آی وتوسط افسران آن سازمان درامتداد مرزباافغانستان صورت خواهدگرفت.

4- مامورین سی.آی.ای اجازۀ تعلیم مجاهدین راندارند.

5- درصورت معرفی سیستم سلاح های جدید مامورین آن سازمان معلمین آی.اس.آی راتعلیم خواهندداد.» (4) 

وقتی امریکایی هاوبویژه سی.آی.ای، پاکستان وآی.اس.آی رابه نیابت خوددرجنگ افغانستان برگزیدند، روابط ومناسبات آنها با تنظیم های جهادی وفرماندهان مجاهدین ازجمله با احمدشاه مسعود براساس اراده ودیدگاه آی.اس.آی شکل گرفت. دیدگاه وسیاست آی.اس.آی ازهمان آغاز درمخالفت بامسعودقرارداشت. آی.اس.آی به نوبۀ خوداین نیابت رادرافغانستان بدوش گلبدین حکمتیارگذاشت وبخش بزرگ کمک های مالی وتسلیحاتی امریکاوکشورهای دیگررابه کیسۀ حکمتیارریخت تااورابه عنوان نایب وجانشین خوددرافغانستان به قدرت برساند. چنانچه رئیس دفترافغانستان درآی.اس.آی می نویسد:« من حکمتیاررا نه تنهابه حیث جوان ترین بلکه به صفت سرسخت ترین وقوی ترین رهبرائتلاف یافته ام. وی برای یک حکومت اسلامی درافغانستان راسخ ویک اداره کنندۀ عالی بوده وتاجائیکه برای من ثابت گشته یک احتیاط کاروسواسی می باشد.» (5)

سی.آی.ای وامریکایی هانیزخواست پاکستان وآی.اس.آی رادرموردگلبدین حکمتیارپذیرفته بودند وازنظرآنهادرموردتقویت وحاکمیت آیندۀ حکمتیارحمایت میکردند. به نوشتۀ مؤلف"جنگ اشباح": « مامورین سی.آی.ای درپاکستان وآنهای که درمرکزآن سازمان باقضیۀ افغانستان سروکارداشتند، گلبدین حکمتیاررابه حیث متحد قابل اعتمادومؤثرقبول نموده بودند. استخبارات پاکستان سی.آی.ای راتشویق به نزدیکی باحکمتیارمیکردوسی.آی.ای بصورت مستقل نیزبه این نتیجه رسیده بودکه حکمتیاردرکشتن شورویها شخص بسیارمؤثربود."ویلیم پکینی"رئیس دفترسی.آی.ای دراسلام آباد یکجابامامورین آی.اس.آی واعضای کنگره برای دیدن حکمتیاردریک کمپ درسرحد  میرفتند. »(6)

باآنکه امریکایی هادرنیمۀ دوم دهۀ هشتاددراثرتغیراتی درسیاست استخباراتی خودبا احمدشاه مسعودازطریق نمایندگان وبستگان اودرپشاورارتباط برقرارکردندونظریات انتقادی مسعود را توسط آنها درموردآی.اس.آی مبنی برحمایت یکجانبه ازحکمتیارمی شنیدند اماسی.آی.ای کماکان به همنظری وهمآهنگی باآی.اس.آی ادامه داد. هرچنددرنتیجۀ این تماس هابااحمدشاه مسعودو برخی قوماندانان مجاهدین واحزاب جهادی دیدگاه های متفاوتی میان نمایندگان سی.آی.ای و وزارت خارجۀ امریکابرای امورافغانستان دراسلام آبادبوجودآمد. نخست این اختلاف میان"ادموند مکیولیم" نمایندۀ خاص وزارت خارجه درسفارت ایالات متحده دراسلام آبادبرای افغانستان و"بیردین"رئیس دفترسی.آی.ای بوجودآمد. نمایندۀ وزارت خارجه ازتسلط آی.اس.آی درمورد کمک های سرازیرشده به مجاهدین وهمسویی سی.آی.ای باآن انتقادمیکردوبخصوص برنامۀ آی.اس.آی رادربه قدرت رسانیدن گلبدین حکمتیارزیرسوال میبرد. امامسئول سی.آی.ای دراسلام آبادبانظریات اوموافقه نداشت. بعداًاین اختلاف نظرمیان "پیترتامسن" سفیراعزامی امریکا درفبروری1989نزدمجاهدین ورئیس سی.ای.ای دراسلام آبادنیزادامه یافت. تامسن ازایجاد حکومت باقاعدۀ وسیع وبانقش محمدظاهرپادشاه سابق افغانستان حمایت میکرد. وهمچنان از شورای سرتاسری قوماندانان پشتبانی بعمل می آورد. رئیس سی.آی.ای دراسلام آبادبانظریات تامسن مخالفت میکردودیدگاه های اورادرسرنگونی حکومت نجیب الله ازراه نظامی اخلال کننده تلقی مینمود. سی.آی.ای علی الرغم این نظریات وحتی بعدازناکامی مجاهدین درجنگ جلال آبادکه دربهار1989 پیوست باخروج سربازان شوری براه افتیددرکنارآی.اس.آی برای به قدرت رسانیدن حکمتیارباقی ماند. سال بعد بازهم هردوسازمان استخباراتی برای یک حملۀ نظامی غرض تصرف کابل توسط گلبدین حکمتیاربرنامه ریزی کردند:« افسران سی.آی.ای درزمستان سال1990میلادی باافسران آی.اس.آی بخاطرآمادگی برای حملۀ پیش بینی شده بارهاملاقات نمودند. آنها همچنان با حکمتیارملاقات رودررو نموده برای اوامکانات آماده کردند. قراربرآن شدتانیروهای حکمتیاربا  آغازعملیات میدان هوایی بگرام راتحت حملات راکتی قراردهد. دراین عملیات سی.آی.ای نقشی برای مسعوددرنظرگرفته بود. "گیری شرون"(رئیس دفترسی.آی.ای دراسلام آباد) به پشاوررفته  وازطریق مخابره با مسعودصحبت نمود. وعده نمودتابرای بندساختن شاهراه سالنگ مبلغ پنجصد هزاردالربپردازد. پول پرداخته شد. سی.آی.ای فکرمیکردبامسدودشدن سالنگ وآغازحملات بر خوست وکابل رژیم نجیب توان دفاع ازخودرانخواهندداشت. امانیروهای مسعودمطابق به خواست سی.آی.ای عمل ننمودند. سی.آی.ای بسیارقهربودوازنارضایتی اش مسعودرامطلع ساخت.»(7)

مسلم بودکه احمدشاه مسعوددرطرح سی.آی.ای وآی.اس.آی برای به قدرت رسانیدن گلبدین حکمتیارمشارکت نمیکرد. مسعودخواستارروابط مستقل باایالات متحده بدورازچشم ونفوذ آی.اس.آی بود. این رابطه درنیمۀ اول دهۀ هشتادایجادنشد ودرنیمۀ دوم هرچندمامورین امریکایی سی.آی.ای ووزارت خارجه تماس های غیرمستقیمی بااوبرقرارکردندامااین تماسهاتاسطح نادیده گرفتن دیدگاه هاونظریات آی.اس.آی درمورد مسعودپیش نرفت. چون پالیسی ایالات متحدۀ امریکا برمبنای خشنودی ورضایت پاکستان درموردافغانستان استواربود.این پالیسی نه تنهادردهۀ هشتاد بلکه مدت هاقبل ازآن واززمان تولدکشوری بنام پاکستان درسرلوحۀ سیاست امریکاقرارداشت. دردهۀ هشتاد که آی.اس.آی ترسیم کنندۀ سیاست افغانی پاکستان شد، سی.آی.ای هم بدنبال آن حرکت کرد. آنچه که بیش ازپیش پای امریکایی هارادراین دوره بدنبال آی.اس.آی وسیاست افغانی پاکستان کشانید سقوط رژیم سلطنتی ایران همزمان با تجاوزنظامی شوروی درافغانستان بود. حاکمان اسلامی ایران با اتخاذ سیاست های ضدامریکایی وسیاست غیرعقلایی وخصمانه دربرابر کشورهای عربی منطقه این فرصت طلایی رابرای پاکستان واستخبارات نظامی آن کشورفراهم کردند. وقتی درفبروری 1980"زبیگنیوبرژنسکی" مشاورامنیت ملی رئیس جمهورامریکا به اسلام آبادآمد تاتوافق حاکمان پاکستان رابه استفاده ازخاک آن کشوربه حیث پایگاه ودهلیزاکمالات نظامی ولوژستکی مجاهدین درجنگ علیه قوای شوروی جلب نماید، آغاشاهی وزیرخارجۀ پاکستان به اوگفت:« حقیقت این است که امریکابه مااحترام نمیگذارد. ازمامیخواهد که حیثیت یکی ازدولت های اقماررااختیارنمائیم. مابه خوبی میدانیم که شماچطورکوشش میکردید که بااستفاده ازشاه(شاه ایران) مارابه حیث یک دولت دنباله رونگهدارید.»(8)

پس ازآن این پاکستان وآی.اس.آی بودکه ایالات متحدۀ امریکا وسی.آی.ای رادررابط باافغانستان دنباله روخودساخت. وباوجودیکه بسیاری ازسیاستگزاران امریکایی غلطی های سیاست پاکستان وآی.اس.آی رادرک میکردندومی دیدندامادربرابرآن اغماض می نمودند. حتی برخی ازامریکایی  هااتخاذچنین سیاست هایی راازسوی پاکستان اجتناب ناپذیروحق جنرالان پاکستانی تلقی میکردند. آنگونه که مؤلف امریکایی کتاب"جنگ اشباح" می نویسد:« وزارت خارجۀ امریکا فکرمیکرد تلاش پاکستان برای به قدرت رسانیدن اسلام گراها سبب ادامۀ ناآرامی وبی ثباتی درافغانستان می شد. اماتحلیلگران سی.آی.ای به قضیۀ افغانستان به شکل بدبینانه می نگریستند. آنها فکرمیکردندکه صلح به افغانستان به آسانی برنخواهدگشت وبعضی ازمامورین سی.آی.ای نفوذپاکستان در افغانستان رااجتناب ناپذیرمی خواندند. آنها میگفتند باوجوداظهارات دشمنانۀ آی.اس.آی واحزاب جهادی نزدیک آن برعلیه امریکا، این کشورنبایدعلیه تلاش پاکستان برای پخش نفوذخود در افغانستان ممانعت ایجادکند.»(9)

تلاش های مشترک سی.آی.ای وآی.اس.آی برای سرنگونی حکومت نجیب الله ادامه داشت که کودتای شهنوازتنی وزیردفاع درمارچ 1990(حوت1378)بوقوع پیوست. این کودتابصورت مشترک باگلبدین حکمتیاربه همکاری آی.اس.آی براه انداخته شده بود. با آنکه سی.آی.ای تا آنوقت دربرنامۀ سرنگونی نجیب الله ازراه نظامی بدنبال آی.اس.آی میرفت ولی بنظرمیرسید که  آی.اس.آی کودتای شهنواز تنی وحکمتیاررا ازسی.آی.ای پنهان کرده باشد. مؤلف "جنگ اشباح" درحالیکه این پنهانکاری راتائیدمیکند کودتای تنی راپروگرامی برای حاکمیت گلبدین حکمتیار میداند که مصارف پولی آنرا اسامه بن لادن پرداخته بود:« بانزدیک شدن بهارسی.آی.ای اطلاعاتی بدست آورد که آی.اس.آی بطوریک جانبه داخل اقدام شده تاحکمتیاررادرکابل به قدرت برساند. اطلاعات حاکی ازآن بودکه یک شیخ ثروتمندعرب بنام اسامه ملیونهادالربرای عملی شدن این کاردراختیارآی.اس.آی قرارداده است. ستیشن سی.آی.ای دراسلام آباداین معلومات را به مرکزمخابره نمود. روز7 مارچ1990دسیسۀ طرح شده درکابل برملا شد. کودتای تنی بوقوع پیوست. این حادثه بسیاری ازمامورین سی.آی.ای رامعتقدساخت که آی.اس.آی دررابطه با حکمتیاربا اوصادق نبوده است.»(10)

باآنکه به نظرمی رسید پس ازکودتای تنی سی.آی.ای حرارات وذوق قبلی رادررفاقت باآی.اس.آی ازدست داده باشدوناکامی تلاش های مشترک باآی.اس.آی برای سرنگونی حکومت نجیب الله و حاکمیت حکمتیاراراده واشتیاق آنراسست گرادانیده باشد بازهم سی.آی.ای فکرهمسویی با آی.اس.آی رادرسرنگونی حکومت کابل ازطریق نظامی کنارنگذاشت. باوجودیکه پیترتامسن وبرخی ازمنتقدین سیاست سی.آی.ای به تلاش های خوددرطرح نظریاتشان افزودند وتامسن برای مذاکره باشاه سابق به روم سفرکردودرحمایت ازشورای سرتاسری قوماندانان پرداخت،سی.آی.ای تعدادی ازتانک های به غنیمت گرفته شده ازارتش صدام حسین را درجنگ کویت به آی.اس.آی داد تادرعملیات نظامی غرض تصرف کابل دردسترس مجاهدین قرارداده شود. اماعملیات نظامی باطرح وتلاش آی.اس.آی وهمسویی سی.آی.ای برای حاکمیت گلبدین حکمتیارهیچگاه به سقوط کابل وسرنگونی حکومت نجیب الله نیانجامید. واین درواقع نه تنها ناکامی آی.اس.آی بلکه ناتوانی وناکامی سی.آی.ای رانیزنشان میداد. 

 

 

2- دورۀ حکومت مجاهدین درکابل:

احمدشاه مسعودکه بااستفاده ازاختلافات درونی جناح ها ودسته های رقیب ومتخاصم حزب دموکراتیک خلق درثور1371(اپریل1992)مؤفق به سقوط حکومت حزب مذکورگردید می پنداشت که این پیروزی مورد پذیرش امریکاوکلیه کشورهای طرفدارمجاهدین قراربگیرد. مسعودگمان میکردکه پاکستان علی الرغم نارضایتی اش ازسقوط کابل بدست اودربرابرعمل انجام شده قرارمی گیردوازطرح به قدرت رسانیدن انحصاری حکمتیارصرف نظرمیکند. اماهیچکدام این تصورات به حقیقت نپیوست وموصوف اثرگذاری پاکستان وروابط باامریکاوجهان خارج رادربقا واستحکام حکومت مجاهدین که با نقش محوری اوتشکیل گردید، درست محاسبه وارزیابی نکرده بود. ایالات متحدۀ امریکادولت مجاهدین رابرسمیت نشناخت. پیترتامسن که نمایندۀ امریکا درسطح سفیرنزدمجاهدین درپاکستان معرفی شده بودتاهمزمان باتشکیل دولت مجاهدین درکابل دروازۀ سفارت کشورخودرادرآن شهربکشاید برعکس، واشنگتن نمایندگی اورادرسطح سفیر نزدمجاهدین ملغی نمود وتامسن به ماموریت دیگرگماشته شد. برای امریکایی هااین دولت از زوایاومنظرهای مختلفی نامطلوب وغیرقابل پذیرش بود:

1- دولت مجاهدین درهمسویی با هیچکدام ازدوپالیسی متفاوت سی.آی.ای ووزارت خارجه که بعدازخروج قوای شوروی ایجادشد تشکیل نگردیده بود. این دولت نه براساس نظریات وتلاش های پیترتامسن که خواستارایجادیک راه حل سیاسی بانقش محمدظاهرشاه وحتی درچوکات ملل متحد بود، بوجودآمده بود ونه برمبنای مساعی وبرنامۀ سی.آی.ای که جهت سرنگونی حکومت حزب دموکراتیک خلق ازطریق نظامی درکنارآی.اس.آی قرارداشت. نقشی را که امریکایی هابرای احمدشاه مسعود درهردوراه حل غرض ایجادیک حکومت جانشین نجیب الله مدنظرداشتند چیزی بیشترازیک مشارکت کوچک وضعیف نبود. سی.آی.ای وآی.اس.آی درعملیات نظامی برای تصرف کابل وسرنگونی حکومت نجیب الله فقط ازمسعودانسدادشاهراه سالنگ رامطالبه داشتند. ودرراه حل سیاسی موردنظرتامسن وملل متحد نیزاحمدشاه مسعود به عنوان یکی از قوماندانان مجاهدین مطرح بود که می توانست وظیفه ای رادریک سطح مساوی باسایرقوماندانان درحکومت داشته باشد. اماسقوط حکومت نجیب الله توسط احمدشاه مسعود بدون اطلاع واستیذان سی.آی.ای وآی.اس.آی که به تشکیل دولت مجاهدین برهبری برهان الدین ربانی انجامید، موجب نارضایتی وشگفتی هردوبخش راه حل سیاسی ونظامی کارگزاران سیاست امریکا درمورد افغانستان شد. سی.آی.ای به همان حدی سرخورده وخشمگین گردید که پاکستان وآی.اس.آی از پیشگامی مسعود درسقوط حکومت حزب دموکرتیک خلق عقده مندوخشمگین شد.

2- تعلق قومی وزبانی برهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود به قوم تاجک وزبان فارسی دری عامل مهمی درعدم پذیرش دولت مجاهدین برای ایالات متحده بود. قرارداشتن رهبری دولت در دست پشتونها نگرش اصلی سیاست امریکایی هارا دررابطه با افغانستان میساخت. این نگرش وسیاست ازعوامل متعددی ریشه میگرفت:

- پایبندی به دیدگاه وسیاست انگلیس که آنها ازدوران استعمارخوددرنیم قارۀ هند رهبری دولت افغانستان رادرحوزۀ ملکیت قوم پشتون می پنداشتند.

- همسویی باسیاست پاکستان که پاکستانیها حاکمیت غیرپشتون را درافغانستان مخالف منافع و مصالح ملی خودتلقی میکردند.

- مخالفت بارژیم اسلامی ایران که دولتی برهبری تاجک ها وفارسی زبانان رادرافغانستان همسو باتمایل وخواست آن رژیم ارزیابی می نمودند. بدون تردید زیانهای مخاصمت دولتمردان جمهوری اسلامی ایران رابا امریکا وکشورهای عربی نزدیک به آن به خصوص باعربستان سعودی دردونیم دهۀ اخیراقوام غیرپشتون بخصوص تاجک ها وفارسی زبانان افغانستان بدوش کشیدند. مؤلف کتاب"جنگ اشباح" ازقول مامورین سی.آی.ای میگوید که بزرگترین دلیل ترکی فیصل رئیس استخبارات عربستان سعودی درمخالفت با مسعوداین بود که اومیگفت مسعودومجاهدینش به زبان ایرانی هاگپ میزنند.

3- خروج قوای شوروی ازافغانستان وسپس فروپاشی امپراطوری شوروی وآزادی اروپای شرقی ازسلطۀ روسها وحکومت های کمونیستی یکی دیگرازعوامل اثرگزاردربی اعتنایی ایالات متحد به دولت مجاهدین بود. بعدازآن افغانستان برای واشنگتن اهمیتی نداشت. ودرچنین وضعیتی تشکیل دولت مجاهدین برهبری برهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود به عنوان تحولی برخلاف تمایل و برنامۀ مشترک سی.آی.ای وآی.اس.آی بیش ازبیش موجب بی اعتنایی وبی تفاوتی ایالات متحدۀ امریکا درافغانستان شد. حتی امریکا وظیفۀ اخلاقی وانسانی خودرادرهمکاری به ایجاد صلح وثبات درافغانستان که بایک دهه کمک به اشتعال آتش جنگ درآن سرزمین یکی ازعوامل بی ثباتی بود، انجام نداد.

احمدشاه مسعود درسالهای حکومت مجاهدین درکابل که سراسردربی ثباتی وجنگ سپری گردید تلاش نامؤفق ونافرجامی انجام داد تا تمایل وعلاقۀ ایالات متحدۀ امریکارا درهمکاری با دولت مجاهدین جلب کند. خاصتاًاوبه جای تلاش درقانع ساختن پاکستان وتغیردیدگاه های خصمانۀ آی.اس.آی درموردخودش ودولت مجادین سعی ورزیدتاایالات متحده راراضی به برقراری روابط وهمکاری مستقیم باکابل بسازد وازطریق امریکایی هاپاکستان راوادار به قطع مداخله وترک مخاصمت علیه دولت مجاهدین بنماید. اماایالات متحده هیچ گوش شنوایی برای آنچه که ازکابل گفته می شد نداشت وامریکایی ها هیچگونه اعتنایی به حکومت مجاهدین نشان نمی دادند. هرروزیکه بانقش وحضوراحمدشاه مسعود به عمرحکومت مجاهدین درکابل سپری میگردید، ذهنیت ایالات متحده دربرابرآن به عنوان حکومتی که درمخاصمت فزاینده با پاکستان متحد استراتژیک امریکا قراردارد، نامساعدتروخرابترمی شد. بلندپایه ترین مقام امریکایی که درتماس ومذاکره بااحمدشاه مسعودقرارگرفت خانم"رابین رافل" معاون وزارت خارجه بود. اودوباربا مسعود دیداروصحبت نمود ودرآخرین دورمذاکرات خود درتابستان 1996دردرۀ استالیف واقع شمال کابل نارضایتی خودراازبقای حکومت مجاهدین وخصومت آن حکومت باپاکستان ابرازکرد. احمدشاه مسعود که ازاین دیدارومذاکره بسیارناراحت وخشمگین شده بود وتلاش خودرادرسالهای گذشته دردولت مجاهدین برای قانع ساختن امریکایی ها مبنی برهمکاری ومناسبات نزدیک آنهاباخود ودولت مجاهدین بی ثمروبی نتیجه می دید، همان روزبه چند تن ازیاران وهمرزمان خودگفت: کمرخودرابرای یک مبارزه ومقاومت دیگرباسلطه گری وزورگویی امریکایی ها ببندید. وروزبعد بافراخواندن تعدادی ازقوماندانهایش درجلسه ای که دروزیراکبرخان کابل تشکیل داد ازموقف زورگاویانه ونادرست امریکا به تفصیل صحبت کردوآنهارابه ادامۀ مبارزه ومقاومت دعوت نمود. اودراین جلسه به قوماندانان نیروهای خویش ازپرخاش بامعاون وزیرخارجۀ امریکا مبنی برحمایت اوازطالبان وحق بجانب بودن پاکستان معلومات دادوگفت که امریکا درپشت سر طالبان وپاکستان قراردارد وازاین دخالت وتجاوزپاکستان به افغانستان حمایت می کند. وی دراین نشست با فرماندهان خویش جنگ را طولانی خواند وازآنها خواست که برای یک جنگ ومقاومت طولانی آماده شوند.(11) 

3- سالهای مقاومت دربرابرطالبان و تروریزم:

تلاش احمدشاه مسعوددرطول سالهای حکومت مجاهدین درکابل بمنظورتأمین روابط باایالات متحدۀ امریکا بجایی نرسید. اودرصددآن بودکه ایالات متحده رامتقاعدکند تا بااِعمال فشاربر پاکستان ازمداخلۀ آنکشوردرافغانستان جلوگیری شود. اما امریکایی ها بسوی اوازعینک پاکستان وبخصوص استخبارات  نظامی آن I.S.I می دیدند. ومسعوددراین نگاه یک تاجک سرکش، کله شخ، مستقل وغاصب حاکمیت عنعنوی وسنتی پشتون ومخالف نفوذوسلطۀ پاکستان می نمودکه ازدیداسلام آبادوآی.اس.آی بقایش درحکومت غیرقابل پذیرش بود. ازاین روامریکایی هادرآنچه که پاکستان برای تضعیف وسرنگونی دولت مجاهدین برهبری برهان الدین ربانی واحمدشاه مسعود بعدازسال 1992انجام دادنداعتراضی نمیکردوباسکوت دربرابرمداخلات پاکستان درواقع همسویی خودرابااین مداخلات نشان میداد. 

خانم رافل معاون وزارت خارجۀ ایالات متحده که روزهای پیش ازتسلط طالبان به کابل بااحمدشاه مسعود دردرۀ استالف دیدارومذاکره داشت نظر پاکستان را درمورداووحکومت کابل به عنوان دشمن بی پرده بیان داشت. واین درواقع دیدگاه معاون وزیرخارجۀ ایالات متحده را نیزتشکیل میدادکه درگفتگو بامسعود، اعتنایی به نظریات ودلایل اودرمورددخالت پاکستان وخواسته هایش ازایالات متحده برای تأمین ثبات وصلح درافغانستان نداشت. آنگونه که بعداً "تام سایمز" سفیرایالات متحده دراسلام آبادازهمراهان خانم رافل درمذاکره با مسعود به نوشتۀ مؤلف جنگ اشباح طی راپوری به واشنگتن نظریات و خوشبینی های احمدشاه مسعودراردنمودوموضع گیری اورا درحق بجانب بودن دولت کابل محکوم کرد.  (12)

باتوجه به نظریات وموضع گیریهای خانم رافل بودکه احمدشاه مسعودبعدازآن دیدارباخشم و نارضایتی ازامریکایی ها ازمقاومت علیه زورگویی وسلطه گری آنان سخن زد. درحالیکه موصوف بعدازسقوط کابل بدست طالبان به همان مقاومتی که ازآن سخن گفت ادامه دادوهرچند این مقاومت درظاهرنه علیه ایالات متحده بلکه علیه طالبان، جنگجویان اسامه بن لادن، نیروهای اعزامی آی.اس.آی وطالبان مولانافضل الرحمن ومولاناسمیع الحق پاکستانی بود، اما درواقع این نیروها وجنگ شان برای ایجاد حکومت سرتاسری طالبان موردمخالفت جدی وراستین امریکایی

ها قرارنداشت. برای احمدشاه مسعودبرپایی مناسبات با ایالات متحده وقانع ساختن امریکایی ها بعدازسقوط کابل بدست طالبان به مراتب مشکل تروغیرمحتمل ترازدوران حکومت وحضوراودر کابل شده بود. اماآنچه که اوراامیداوارمیساخت تداوم مقاومت علیه طالبان وگذشت زمان بود. چون وی می پنداشت که دوام مقاومت وگذشت زمان حقانیت موصوف رابرای جهانیان ازجمله برای ایالات متحدۀ امریکا ثابت میسازد؛ چهرۀ طالبان باافکاروعملکردهایشان که بامعیارهای جهان امروزقابل قبول نیست آشکارمیشودوبه شکل گیری اعتراضات ومخالفت های جهانی وبین المللی علیه آنها وپاکستان می انجامد. درچنین حالتی، امریکایی ها بمنظورجمع آوری وبازخرید موشک های ستنگربا مسعود تماس برقرارکردند واین تماس برای اویک نقطۀ مثبت وقابل استقبال محسوب می شد. این تماس وارتباط ازسوی سی.آی.ای برای جلب همکاری احمدشاه مسعود در پروژۀ خریداری موشک های ستنگرآغازیافت. مسعودازاین تماس وارتباط به این امیداستقبال کرد که چنین رابطه ای با سی.آی.ای بتواندسرآغازبرپایی مناسبات بیشترباامریکاوتغیرنظریات و موضع گیری های آن کشوردرقبال افغانستان شود. عبدالحفیظ منصورکه مسئولیت هفته نامۀ پیام مجاهدرادرسالهای جنگ با طالبان درپنجشیربه عهده داشت میگوید:« احمد شاه مسعود دراین موردتجربۀ شخصی جنرال ضیاء الحق رامثال میزدکه اولین بارامریکایی هادردهۀ هشتاد که درگیرقضیۀ افغانستان شدند و ضیاءالحق ازآن سودفراوان برد، ازدریچۀ سی.آی.ای واردشدند. علاوه براینکه خریداری ستنگرزمینه سازتماس وروابط احمدشاه مسعودباامریکایی ها محسوب می شد، فروش آن برای موصوف درشرایط بسیاربداقتصادی غرض پیشبردمقاومت بااهمیت بود. مسعودموشک های ستنگرراازولایات مختلف تا پنجاه ویکصدهزاردالرامریکایی بدست می آورد وآنراتا یکصدو پنجاه هزاردالربه امریکایی ها میفروخت. »(13)

برای اولین بارموضوع جمع آوری موشک های ستنگرازسوی امریکایی هابااحمدشاه مسعودقبل ازتسلط طالبان به کابل مطرح شد. "گری شرون" رئیس اسبق دفترسی.آی.ای دردهۀ هشتاد در اسلام آبادپاکستان که مسئولیت سیاست استخباراتی امریکارادرجنگ علیه قوای شوروی ورژیم موردحمایتش بدوش داشت طی سفرخود دراوایل سپتمبر1996 به کابل بااحمدشاه مسعودموضوع خریداری ستنگررادرمیان گذاشت. شرون همان سال دوباره به مسئولیت دفترسی.آی.ای گماشته شده بود. اوفارسی را خوب صحبت میکردودرسالهای جنگ مجاهدین با شورویها روابط وشناخت نزدیک با سران تنظیم هاوبرخی قوماندانان مجاهدین درپاکستان داشت.

احمدشاه مسعودمسئولیت پروژۀ بازخریدوجمع آوری ستنگرباامریکایی هارابدوش محمدعارف سروری معاون ودستیاراصلی خود دراموراستخبارات وامنیت گذاشت. محمدعارف سروری که اورا بیشتربنام انجنیرعارف می شناسند وپس ازسقوط حکومت طالبان دردوران حکومت مؤقت وانتقالی برهبری حامدکرزی ریاست عمومی امنیت ملی را به عهده داشت درمورد رابطه با امریکایی ها برسرخریداری ستنگروچگونگی انجام این رابطه می گوید:« یکسال بعدکه طالبان کابل را گرفته بودندوحتی پیشترازآن امریکایی ها متوجه شدند که طالبان هم کم کم خودرامطرح می کنند، بدون آنکه زیاد مقید باشند که گپ دیگران را گوش نمایند. امریکایی ها فکرمیکردند که این گروپ ازطریق پاکستانیها وکسانی دیگرکه با پاکستان رابطه دارند کنترول خواهدشد. ازآن بعد امریکایی ها تماس های خودرابا جبهۀ مقاومت بیشترکردند تابدانند که روحیۀ مقاومت دربرابر طالبان چگونه است واگرطالبان کل افغانستان رابگیرند چه مشکلی بوجودخواهدآمد؟ درآسیای میانه چه خواهدشدورابطه باروسیه چگونه شکل خواهدگرفت؟ امازمانیکه وضعیت طوری شد که مقاومت ادامه یافت وطالبان به کل افغانستان مسلط نشدند باآنکه وزیران پاکستانی ازختم مقاومت وتسلط طالبان گپ میزدند که به نظرمن هیچ امکان نداشت که پاکستانیها بدون اجازه وحمایت دوکشورامریکا وانگلستان چنین حرف هایی رابزنند. درچنین حالت دوام مقاومت یک سلسله تحولات دیگرهم پیش آمد که مخالفت کشورهای دیگرچون کشورهای اروپایی، آسیای میانه و روسیه با طالبان بود. این درمجموع سبب می شد که امریکایی ها رابطه را زنزدیک برقرارکنند وآرام آرام یکنوع حضورداشته باشند. چراکه صفحه به آن شکلی که خودشان انتظارآنراداشتند دورنخورد. مثلاً چیزی را که پاکستان به آنها وعده داده بودندکه قضیه تمام می شود، تمام نشد. ازاین روارتباط تحت نام پروژۀ بازخریدستنگرادامه وگسترش یافت. درآغازاین رابطه، ظاهراً دلایل شان برسرجمع آوری ستنگراین بودکه راکت های مذکوردراختیارایران، کوریای شمالی وبعضی کشورهای افراطی دیگرقرارنگیرد. البته نام گروپ های تروریستی را هم میبردند که بدست آنها نرسد. اما زیاد نزدشان مشخص نبود که گروپهای تروریستی کیها هستند وزیادازآن احساس خطرنمیکردند. آمرصاحب تصمیم گرفت که درموردجمع آوری وبازخریدستنگرهمکاری کند. زیرااین طورفکرمیکردکه مادرسطح جهانی صادرکنندۀ ستنگربه بیرون نباشیم وازطرف دیگریکنوع رابطه ایجادشودکه بتواند توسط آن سرافکاروسیاست امریکایی ها تأثیربگذاردو تغیراتی ایجاد شودکه به افغانستان ازعینک پاکستان نگاه نکنند. همچنان آمرصاحب فکرمیکردکه راکت های ستنگردیگرمؤثریتی نداردچون ازلحاظ تخنیکی وقت آن سپری شده وشایدطیاره ای را هم سقوط ندهد. خودامریکایی ها به صراحت این رامیگفتند که شایدراکت هامؤثرنباشد. ازلحاظ اقتصادی هم وضع جبهه بسیارخراب بود. ازفروش راکت هادراین جهت استفاده صورت میگرفت.

من اولین بارباآمرصاحب یکجادرسال 1997 با یک تیم امریکایی ازسی.آی.ای که برای شروع کارعملی پروژۀ خرید ستنگرآمده بودند درمنطقۀ"عمرض" پنجشیردیدم وآمرصاحب با آنهامذاکره کردومسئولیت این پروژه رابه عهدۀ من گذاشت. این پروژه مخفی بود. به امریکایی ها اعتماد نمی شد که آنها چه میخواهند. تلاش زیادی صورت گرفت که درجریان کاراین پروژه یکنوع اعتماد متقابل بوجود بیاید. آمرصاحب تأکید میکرد که این پروژه مخفی بماند ومنتظربودکه این تماس و ارتباط به این شکل چه نتیجه می دهد؟»(14)

تماس ومذاکرات سی.آی.ای برسرخریداری ستنگرادامه داشت که حادثه ی انفجارات درنایروبی و دارالسلام درهفتم آگست 1998 بوقوع پیوست. این انفجارات که منجربه قتل 12 امریکایی شد از سوی اسامه بن لادن وسازمان القاعده طرح وعملی گردیده بود. امریکاهفده روزبعدعلیه بن لادن 

درافغانستان وسودان دست به یک حمله ی موشکی انتقام جویانه زد. 75 موشک کروزازکشتی های موشک برداربسوی پایگاه بن لادن درخوست وجلال آبادوهمچنان یک فابریکۀ دواسازی درسودان شلیک گردید. دراثرشلیک موشک ها درخوست بیش ازبیست نفرجنگجویان بن لادن کشته شدندکه اکثراًپاکستانی بودند.

انفجارات نایروبی ودارالسلام وحملات موشکی امریکاعلیه بن لادن درافغانستان تماس وروابط میان احمدشاه مسعود وسی.آی.ای را وارد مرحله ی جدیدی نمود. دراین مرحله روابط با امریکایی هاازجمع آوری وخریداری ستنگربه مبادلۀ اطلاعات برسربن لادن انکشاف کرد.

 

واشنگتن حاضرشد تا یک نمایندۀ احمدشاه مسعودرا به عنوان نمایندۀ جبهۀ مخالف طالبان درامریکا بپذیرد. هرچند دررابطه با طالبان اقدام مشابه انجام داد ویک نماینده ازطالبان نیزاجازه یافت تادرایالات متحده دفتربکشاید. ایجاددفترنمایندگی ازدوطرف جنگ افغانستان زمانی صورت گرفت که ایالات متحده سفارت افغانستان رادرواشنگتن ظاهراًبخاطردودستگی دیپلوماتهای سفارت درحمایت ومخالفت باطالبان مسدودکرد.

 تماس ورفت وآمد تیم سی.آی.ای به پنجشیروبا جبهۀ مقاومت ضد طالبان بیشترگردید. نخستین تیم سی.آی.ای برای ایجاد گسترش روابط اطلاعاتی دراکتوبر1998 وارد بازارک پنجشیرشد. انجنیرعارف میگوید:« من ازجانب آمرصاحب این تیم را دربازارک پنچشیرمیزبانی کردم وبرای همآهنگی کارباآنهامؤظف شدم. آنها یک هفته پنجشیرماندند ومن شبانه جریان مذاکره را به آمر صاحب گزارش می دادم. این تیم امریکایی سی.آی.ای می خواستند درمورداسامه بن لادن وکاراو درافغانستان اطلاعات دقیق بدست بیاورند. آنها این اطلاعات را ازپاکستان بدست آورده نمی توانستند وپاکستانیها چنین اطلاعاتی رادراختیارآنها نمی گذاشتند. این تیم می خواستند بدانند که رفت وآمد اسامه، موقعیت اوواستفادۀ اوازموتروهلیکوپترچگونه وچه وقت است. آنها همچنان حاضرشدند تا اطلاعات خودرا درمورد اسامه ونیروهای اوبه اختیارمابگذارندویکنوع تبادلۀ معلومات واطلاعات را با جبهۀ مقاومت ایجاد کنند.

 

آمرصاحب به مبادلۀ اطلاعات با امریکایی هاموافقت کرد. واین گپ باعث دلچسپی وی بود که فکرمیکرد دراین مرحله شاید امریکایی ها متوجه شوند وبپذیرندکه رژیم طالبان یک رژیم تروریستی وخطرناک است. اما آنها تا آخرهیچگاه این را نپذیرفتند. امریکایی هاهیچگاه ازطالبان وازپاکستان به بدی یاد نمیکردند. فقط آنها درتمام مذاکرات وگفتگوهای خود صرف دربارۀ اسامه والقاعده صحبت می نمودند. نقطۀ قابل توجه این بود که به آمدن این تیم تعداد زیادی درامریکا وحتی درسی.آی.ای موافق نبودند. اکثرامریکایی ها درمراکزاطلاعاتی وسیاسی خود به این نظربودندکه هرکاری باید درمورداسامه والقاعده اگرمی شود ازطریق پاکستان صورت بگیرد. چون پاکستان درافغانستان تسلط دارد وازطالبان حمایت می کند واین پاکستان است که می تواند هرکاری را درافغانستان انجام دهد نه کسی دیگرونه جبهۀ مخالف طالبان برهبری احمدشاه مسعود. رفت وآمد تیم های استخباراتی امریکا ادامه یافت ودرجریان مذاکرات وگفتگوهاهرقدر آمرصاحب وافرادیکه برای مذاکره ازسوی اوتعین می شدند تلاش کردند که باتحلیل های سیاسی، منطقوی، نظامی وارایۀ اطلاعات دقیق ذهن آنها رادراین موردبازکنندکه اسامه والقاعده چیزی جدا ازطالبان وپاکستان نیستند، نتیجه ای دربرنداشت. برای آنها اسنادوشواهدی می دادیم که تروریزم والقاعده چندعرب نیست بلکه یک شبکه یی گسترده وبه هم پیوسته ای میباشد که ازسه شاخه تشکیل یافته است. یک شاخه القاعده است. شاخۀ مهم دیگرطالبان میباشد که خاک، هوا، زمین و همه چیزرادراختیارآنها گذاشته است. اسامه والقاعده درهوانمی توانند کارکنندوسازماندهی نمایند. شاخۀ دیگرپاکستان است. ویا حلقات خاصی درپاکستان. آمرصاحب کوشش میکردکه امریکایی هارا متقاعد بسازدکه بدانند تا اطمینان های که پاکستان میدهدچقدرضررمی رساند وچقدراطمینان های پاکستانیها نادرست وغیرواقعی میباشد. تا آنهابتوانند سی.آی.ای را قانع بسازند ودرنظریات وپالیسی امریکا تغیراتی بیاید. بعضی اعضای تیم های مذاکره کننده گپ های مارا تائید میکردند. اما میگفتند که ما پالیسی میکرنیستیم واین گپ هارا ما صرف می توانیم به واشنگتن انتقال بدهیم. تصمیم راآنجا وآنها می گیرند.

 

آنچه را که ما درجریان برقراری روابط برسرتبادلۀ اطلاعات به امریکایی ها می دادیم، اطلاعات در موردهمین سه شاخه بود که آنها درانجام هرنوع جنایت وعمل تروریستی شان چه درداخل وچه درخارج افغانستان دربافت وپیوست مشترک قرارداشتند. کل این مثلث با همۀ این جنایات که مشترکاً انجام میدهند می شود تروریزم. وما دراطلاعات ومعلومات خود بصورت منفرد چنین تحلیل را نداشتیم که تنها اسامه تروریست است وطالبان با پاکستان دراین مثلث چهره های معصوم هستند. بسیاروقت امریکایی ها قبول نمیکردند که پاکستان تا این حد درتروریزم شریک ودخیل باشد. با وجود آن اطلاعاتی را که مابرای امریکایی ها می دادیم برای آنها شگفت آوربود. وگاهی دراثردقت وگستردگی اطلاعات ما این موضوع را مطرح میکردند که اگراسامه درنزدیکی جبهات شماموردضربه قراربگیرد، دستگیرویاکشته شودوازطرف دیگرچنین چیزی یک جایزۀ چند ملیون دالری هم دارد. به خصوص که درشرایط بداقتصادی برای مقاومت وجنگ شماعلیه طالبان یک کمک اقتصادی هم محسوب می شود. البته چنین مطالبات وتقاضاهارا بصورت غیرمستقیم ودر لفافه میخواستند بگویند. آنها می خواستند که این گپ بگونه ای به خصوص نزداحمدشاه مسعود تعبیرنشود که ما آمدیم وصرف اسامه نابودشودودیگرکارنداریم دراین منطقه که حقوق بشرچه می شود، ظلم علیه زن چه می شود، مرد چه می شود وپاکستان به این حد مداخله می کند. ازاین گپ هامعلوم می شد که سیاست درواشنگتن چیزدیگراست وتوان سی.آی.ای بیشترازاین نمی باشد. باوجودیکه رابطه برسرتبادلۀ اطلاعات بسیارپیشرفته وگسترده شد، تغیری رادرسیاست امریکایی ها نیاورد. امریکایی ها تا آخرمشکل رادرک نکردند. ما اصلاً ندانستیم که چرا چنین شد ودر امریکاچه گپ بود وچرا آنها درسیاست خودتغیراتی را نیاوردند.

درآن وقت اگراسامه به اثرهمکاریهای که امریکایی هاازما می خواستندازبین میرفت احتمال داشت که امریکاتاسالهای دیگرهیچ نوع علاقه ای به افغانستان نداشته باشد. چراکه تمام مسایل ازطرف پاکستان تعین می شد. هدف وپالیسی پاکستان تصرف کامل افغانستان توسط طالبان بودوبعدازآن به احتمال قوی امریکاطالبان رانیزبرسمیت می شناخت. »(15)

مسلم بودکه امریکایی هابابدست آوردن بن لادن وحتی باخروج اوازافغانستان حکومت طالبان را برسمیت می شناختند. انتشاراسنادمحرمانۀ وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا بعداً دراوایل تابستان سال جاری 2005 میلادی این تصمیم واشنگتن رابرملامیسازد:« به گفتۀ یک دیپلومات امریکایی، دولت امریکا یکسال پیش ازحمله به افغانستان به رژیم طالبان اطمینان داده بودکه قصدنابودی آنهاراندارد. به گزارش خبرگزاری آسوشیتدپریس اسناد محرمانۀ وزارت خارجۀ امریکاکه دراین تازگیها منتشرشده حاکی ازآن است که ویلیام میلیم سفیرامریکادرپاکستان ملاقات محرمانه ی با یک مقام ارشدطالبان درماه سپتمبرسال 2000 انجام وبه وی اطمینان خاطرداده بوددرصورت اخراج بن لادن رهبرالقاعده ازافغانستان، کلیه تحریم های وضع شده علیه طالبان رفع خواهدشد. براساس این سند میلیم درنامۀ محرمانۀ که درمورد این دیداربه واشنگتن نوشته بوده آورده است: تأکید کردم که ایالات متحدۀامریکابه خودی خود مخالف طالبان نیست ودرصددنابودی آنهانیست. . . »(16)

پذیرش یکنفرنماینده ازسوی واشنگتن به عنوان نمایندۀ احمدشاه مسعود یانمایندۀ جبهۀ مخالف طالبان نیزباعث تغیراتی دردیدگاه وسیاست امریکایی ها درمورد طالبان وپاکستان نشد. انجنیر محمداسحاق که مسئولیت این نمایندگی را بدش داشت میگوید:« من باآنکه به توافق خودامریکایی هابه حیث نمایندۀ جبهۀ متحدرفته بودم کدام کاری انجام نمیدادند. فقط دربرابرپرداخت شصت دالر هرسه ماه ویزای اقامت می دادند وگاهی که یگان ملاقاتی درسطح پائین صورت میگرفت گپ های متحد المال گفته می شد. درمجموع امریکایی ها بعدازسقوط حکومت نجیب الله کدام برنامه واستراتیژی درموردافغانستان نداشتند. ذهنیت حاکم این بودکه جنگ سردختم شده دیگرمانمی توانیم دریک کشورعقب ماندۀ دورافتاده که درگیرهزارمشکل است خودرادرگیرسازیم. افرادیکه ازوزارت خارجه یاازکانگریس گاهی درموردافغانستان صحبت میکردند ویاباگروه هاوافراد مختلف افغان گپ میزدند بیشترنظریات شخصی خودرابیان می نمودند. یکی ازیونوکال گپ میزد، دیپلوماتهای شان که درپاکستان بودند نظریات پاکستان رامیگفتند که پشتونهاباید درافغانستان حکومت رابدست داشته باشند که ثبات نمی آید وامثال این چیزها. امریکایی ها باآمرصاحب فقط یک رابطه برای موضوع بن لادن پیدا کردندوبن لادن راهم طوری می خواستندازبین ببرند که هیچ مشکلی با طالبان وپاکستان ایجاد نشود. با احمدشاه مسعود دیگرروابطی نداشتند. اورامتهم بدست داشتن درقاچاق موادمخدرمیکردندودرجنگ های کابل مسئولش می پنداشتند.»(17)

درحالیکه هدف امریکایی هادرایجادوانکشاف مرحلۀ جدیدمناسبات اطلاعاتی بااحمدشاه مسعودبر سربن لادن، ازیکطرف دستگیری ویا قتل اوازطریق این رابط بود، ازطرف دیگرامریکایی ها می خواستند ازین رابطه درجهت فشاربرطالبان بهره برداری کنند. وباایجادچنین فشاری، طالبان متقاعد به تحویل دادن اسامه بن لادن شوند. ازاین روامریکایی هاعلاقه ای به پنهان کردن روابط بااحمدشاه مسعودوجبهۀ مخالف طالبان نشان نمی دادند. افشای این رابطه برای فشاردادن پاکستان نیزمی توانست صورت بگیرد. پاکستانیها درمورداسامه وسازمان القاعده هیچگونه همکاری اطلاعاتی با امریکایی هاانجام نمی دادند. چون آنها می خواستند رژیم طالبان خوب وبرحق نشان داده شود. درحالیکه هرگونه اطلاعات منفی درمورداسامه وسازمان القاعده چهرۀ منفی رژیم طالبان را نیزبرملامیساخت. احمدشاه مسعودمی کوشید تاهرگونه رابطه با امریکایی هاچه بر سرخرید موشک های ستنگروچه برسرمبادلۀ اطلاعات درمورد بن لادن مخفی باقی بماند. چنانچه وقتی اودستیاراول ادارۀ امنیت واستخبارات خود محمدعارف سروری را با امرالله صالح درسال 1999 به ایالات متحدۀ امریکاکه ازسوی سی.آی.ای دعوت شده بوداعزام کردتلاش نمود تااین سفرومذاکرات آنهابامامورین سی.آی.ای درواشنگتن آشکارنشود. اماهنوزمامورین مسعود واشنگتن را ترک نکرده بودند که سفرومذاکرات آنهاافشاگردید وبه مطبوعات برآمد. اینکه احمد شاه مسعودازروابط ومناسبات ایجادشده با امریکایی ها دردوران مقاومت علیه طالبان تا چه حدی سودبرد ویا چنین مناسباتی برای اوومقاومت ضروری وحیاتی بود یا نه، شاید با تحلیل های متفاوت مورد ارزیابی قراربگیرد. اماعمده ترین زیان این مناسبات که امریکایی هاعلاقمندعلنی شدن آن بودند، تصمیم اسامه بن لادن وسازمان القاعده برای تروراحمد شاه مسعودبود.     

احمدشاه مسعودعلی الرغم هرگونه مشکلات وموانع، افزایش روابط وتماس امریکایی هارا باخود بعدازانفجارات نایروبی ودارالسلام یک گام مهم به جلوارزیابی میکردودرصددآن بودکه ازاین انکشاف مناسبات برسرتبادلۀ اطلاعات تاسرحد تغیردردیدگاه وسیاست امریکابهره برداری کند. اودرملاقات ومذاکرات خودبا امریکایی هاچه باکارمندان سی.آی.ای وچه بامامورین وزارت خارجه که دردوشنبه پایتخت تاجکستان ودرداخل افغانستان صورت میگرفت باصراحت خواستار اِعمال فشاربه پاکستان می شد. اودرتابستان1999با"کارل اِندرفورت" معاون وزارت خارجۀ ایالات متحدۀامریکادردوشنبه ملاقات کردوموضوع فشاربرپاکستان را بااین استدلال که کمک های آن کشورموجب تقویت طالبان واسامه بن لادن میشود، مطرح نمود. اوبه معاون وزیرخارجۀ امریکاگفت که اکنون زمان آن فرارسیده تاایالات متحده پاکستان را تحت فشاربگذارد. اما "اندرفورت"حتی درتابستان سال بعدی(20جولای2000 ) که طالبان به هرگونه تلاش و درخواست امریکایی ها برای تسلیمی بن لادن پاسخ رد دادند حین سخنرانی دربرابرکانگریس امریکابرغم انتقادات شدید ازطالبان تأکید نمودکه نباید انتقادات اوازطالبان به شناسایی جبهۀ مخالف آن برهبری احمدشاه مسعودتوسط ایالات متحدۀ امریکاتعبیرشود.

امریکایی ها تایازدهم سپتمبر2001 هیچگاه پاکستان رابمنظورقطع کمک های نظامی ومالی آن کشوربه طالبان تحت فشارقرارندادند. کمک امریکایی ها برای مسعودشامل کمک های محدود نقدی واعطای وسایل کشف ومخابره بمنظورجمع آوری اطلاعات درمورد بن لادن وانتقال آن به مامورین امریکایی می شد. باوجودیکه درمرحلۀ انکشاف مناسبات اطلاعاتی به مبادلۀ اطلاعات توافق شداما امریکایی ها هیچگاه اطلاعات دقیقی چون عکس های ماهواره ای را دراختیاراحمد شاه مسعودنگذاشتند تا ازآن درجنگ علیه طالبان استفاده نماید. مامورین سی.آی.ای وکارمندان ادارۀ مبارزه با تروریزم به پنجشیررفت وآمد میکردند ودرنصب وسایل وجمع آوری اطلاعات بااحمدشاه مسعودوادارۀ استخبارات او به همکاری وگفتگو می پرداختند. "ستیف کول" نویسندۀ امریکایی جنگ اشباح می نویسد:« تاسال 1999 سه تیم دیگر سی.آی.ای به آنجا(پنجشیر) سفرنمودند. آنها معمولاً درقریه ی بهارک که با مرکزفرماندهی مسعود فاصله ی نزدیک داشت یک یادوهفته راسپری نموده وبا اوچندین مرتبه ملاقات می نمودند. وسایل کشف مخابره ای که آنها به مسعود دادند، اوراقادرمیساخت به مخابرات رادیویی طالبان گوش دهد. درعوض سی.آی.ای ازمسعودمیخواست تا اطلاعات بدست آمده دربارۀ تحریکات بن لادن رابصورت فوری دراختیارآنهابگذارد. همکاری بامسعودرامدیریت های عملیات واستخبارات سی.آی.ای هردوتأیید میکردند اما درموردهدف این تماس ها ومفیدبودن آنهانظرهای متفاوت داشتند. دربخش شرق نزدیک مدیریت عملیات تعدادی به شمول"گیری شرون" مسعودرا شخص مستقل میدانستند که ازکسی دستورنمیگرفت. آنها شک داشتند که مسعودبتواندیک متحد قابل اعتماد برای آنهادرجنگ علیه بن لادن باشد. اما"کوفربلیک"(مدیرعمومی مرکزمبارزه باتروریزم درمرکز سی.آی.ای) و"رچ"(مدیرمرکز تعقیب بن لادن) خواهان آن بودندتامسعودرادرمبارزه علیه بن لادن شریک سازند. آنهامثل هواداران اروپایی مسعوداورایک چهرۀ تاریخی ودارای مهارت های زیاد وتصمیم آهنین ارزیابی میکردند.»(18)                                      

درحالیکه کارمندان ومامورین سی.آی.ای مسئول تعقیب بن لادن باارائه ی کمک های محدودخود به احمدشاه مسعودخواستاردستگیری بن لادن بودند، دولتمداران امریکایی به آنهاگوشزدمیکردند تا این کمک ها به تقویت مسعود دربرابرطالبان نیانجامد. به قول مؤلف کتاب جنگ اشباح:        « قصرسفید میخواست تایقین حاصل کند که ماموریت مبارزه با تروریزم سی.آی.ای به پنجشیر توسط یکی ازمامورین سرکش آن سازمان طوری به کارگرفته نشودکه سبب نیرومندی نظامی مسعوددرجنگ علیه طالبان شود. کلنتن به همکاری بامسعوددراموراستخباراتی موافق بود، اما نمی خواست به جبهۀ متحد کمک نظامی بدهد. . .  .

بعدازمطالعات گزارشات ارگانهای مختلف کلنتن تصمیم گرفت که درجنگ مسعودعلیه طالبان والقاعده ازمسعود پشتبانی نکند. شورای امنیت ملی امریکا طرح همکاری استخباراتی با مسعود راتصویب کرداما سی.آی.ای این قیدراوضع نمودکه کمکی به مسعودنکندکه باعث دگرگونی اساسی دروضعیت جنگ درافغانستان شود. . .  .  اگرامریکایی ها جهت مسعود درجنگ باطالبان رامیگرفت، این کارباعث افسردگی خاطرپاکستان می شد ودرنتیجه ادارۀ کلنتن امکان مؤفقیت درمذاکرات برسرکنترول پروگرام هستوی پاکستان راازدست میداد.

وزارت دفاع امریکابه خصوص جنرال"زنی" درفرماندهی مرکزی ارتش که بامشرف روابط نزدیک داشت برمفاد نزدیکی باجنرال های پاکستان تاکید می ورزید. آنها دادن کمک تسلیحاتی به مسعودویاتهیۀ اطلاعات جنگی برای اورا شرکت درجنگ غیرمستقیم هندعلیه پاکستان تعبیر میکردند.»(19)

درمیان دستگاه حکوت امریکا تنها برخی مامورین مبارزه باتروریزم وعده ای ازکارمندان سی.آی.ای که با احمد شاه مسعودبعدازسقوط کابل بدست طالبان درتماس نزدیک بودندخواستار کمک نظامی ایالات متحده برای اودرجنگ علیه طالبان می شدند. قصرسفید، وزارت خارجه، دیپلوماتهای امریکایی وبسیاری ازاعضای کابینۀ کلنتن وبعداً جورج بوش درکمک نظامی به احمد شاه مسعودوحمایت ازاودرجنگ علیه طالبان بدلایل گوناگونی مخالفت داشتند. نه تنها مخالفت پاکستان به این کمک وحمایت ازمسعودیکی ازدلایل اصلی محسوب می شد بلکه بساکسانیکه  کمک به احمدشاه مسعودرا ردمیکردنداورامتهم به دست داشتن درقاچاق وتجارت موادمخدرمی نمودند. همچنان آنها مسعودرا درجنگ های دوران حکومت مجاهدین درکابل به حیث وزیردفاع مسئول می پنداشتند؛ بدون آنکه ازنقش پاکستان دراین جنگها چیزی بزبان بیاورند. به نوشته ی مؤلف جنگ اشباح:« دریک جلسه ی سفرای امریکا درواشنگتن خانم البرایت باسفرای امریکا درپاکستان وازبکستان به گفتگوپرداخته ازآنها پرسید که آنهادربارۀ حمایت امریکا ازمسعود چه فکرمیکنند؟ " میلیم" سفیرامریکا دراسلام آباد به این کارمخالف بود. . . .    مامورین دیگروزارت خارجه وقصرسفیدازحوادث دهه ی نودوخشونت علیه افراد ملکی درکابل بعدازسقوط رژیم کمونیستی یادمیکردند که درآنوقت مسعودبه حیث وزیردفاع ایفای وظیفه میکرد. آنها اتهام وارد میکردند که اوازقاچاق موادمخدرپول بدست می آورد. به عقیده ی آنها اوارزش رفاقت با امریکا را نداشت. »(20)

امریکایی ها درایجادرابطۀ خودبااحمدشاه مسعود فقط خواستارجمع آوری موشک های ستنگر، کسب اطلاعات دقیق درمورد بن لادن ودرصورت ممکن دستگیری ویاقتل اوبودند. امامسعود ازاین رابطه خواست ها واهداف دیگری داشت. بنااًاین رابطه یک رابطه ی صادقانه وقابل اعتماد برای طرفین محسوب نمی شد. با وجودیکه مامورین امریکایی برپایی مناسبات وادامۀ کمک های محدودبه احمدشاه مسعودرابمنظوردسترسی به بن لادن ودستگیری اوانجام می دادندامادراین موردشک داشتندکه آیامسعودچنین کاری راانجام خواهد داد یا نه؟ تردید وبی اعتمادی امریکایی هاعلاوه براینکه ازبی باوری متقابل احمدشاه مسعوددرمورد آنها که بسوی اوازچشم پاکستان نگاه میکردند ناشی می شد، اسلام گرایی واستقلالیت مسعودشک آنها رامضاعف میکرد. برای بسیاری ازمامورین ایالات متحده که خواستارهمکاری احمدشاه مسعوددردستگیری بن لادن بودند این پرسش بمیان می آمد که آیا اوبه عنوان یک اسلام گراومجاهد حاضرخواهدشد تا تقاضای امریکایی هارا دراین موردعملی بدارد؟ البته این شک وپرسش امریکایی ها بی مورد نبود. احمدشاه مسعود شدیداً به اعتقادات اسلامی پایبندی داشت ودارای روحیۀ استقلال خواهی توأم با غروربود. درحالیکه اوبسوی اسامه بن لادن ومقاصدش بدیدۀ شک وتردید می نگریست واورا با توجه به سابقۀ حشرونشرش دردهۀ هشتاد با سی.آی.ای و آی.اس.آی درنواحی مرزی باپاکستان آدم مشکوک ومرموزمی پنداشت، اما بسیاری ازافرادگردآمده بدوراوراجوانان احساساتی ونا آگاه محسوب میکردکه ازاحساسات اسلامی ونا آگاهی آنهااستفاده ی سوء صورت میگرفت. یکبار درجبهات جنگ علیه طالبان دوتن ازجوانان ازبکستان که مخالفین اسلامی دولت اسلام کریموف بودند به اسارت نیروهای مسعود درآمدند. سپس اسارت این دوتن را نشریۀ پیام مجاهددرپنجشیر منتشرکرد. بعدازنشراین خبردولت ازبکستان که ازاحمدشاه مسعود وجبهۀ مخالف طالبان حمایت می نمودخواستاراستردادآنها شد. اما مسعودبجای تحویل دادن اسیران ازبک به افرادخوددستور دادکه آنها را درخط اول جنگ با طالبان رهاسازندتابا همراهان خود به آنطرف جبهۀ جنگ بپیوندند. اوبه افرادوهمرزمان خودمیگفت که این ها جوانان ناآگاه وبی خبری هستند که ازروی احساسات ویا مجبوریت به این جاکشانده شده اند. چگونه میتوان آنها را به دشمنانشان تحویل داد که بخاطراعتقاداسلامی شان تحقیروشکنجه شوند وبقتل برسند؟

آنچه که امریکایی ها درغیاب احمدشاه مسعودودرمورداومیگفتند وتصمیم میگرفتندازدیدوآگاهی او پنهان نبود. مسعودباوجودتلاش ها وگفتگوهای مستمربامامورین امریکایی می دیدکه ایالات متحده به هیچ صورتی حاضربه معامله بااوبه قیمت ناخشنودی پاکستان نیست. ازنظرمسعوداسامه بن لادن، طالبان وآی.اس.آی وسیاست حمایت پاکستان ازطالبان یک مجموعه ی به هم پیوسته و جریان واحد محسوب می شدندکه ایالات متحده میبایدراه های مقابله با این مجموعه راموردتوجه قرارمیداد ومطالبات اورا دراین مورد می شنیدوبرآورده میساخت. اما امریکایی ها ازاین مجموعه تنها بن لادن را میخواستند ودرجنگ احمدشاه مسعود باطالبان هرچند که ظاهراًحالت بیطرفی داشتند ولی بادقت نگران وپیگیرآن بودند تا اوضاع جنگ بنفع مسعودتغیرنکند. احمدشاه مسعود چاره ای جزدوام مقاومت علیه طالبان وتحمل این تلخی هارانداشت. اوبازهم امیدواردگرگونیهایی بودکه ایالات متحده رامتقاعد به باورهاومطالباتش درموردطالبان وپاکستان بسازد. چنین تحولی بعدازحادثۀ یازدهم سپتمبر2001 ایجادشد، ولی آنوقت مسعود دیگرحیات نداشت. بازماندگان، بستگان ووارثین مبارزه ومقاومت اوهیچگاه نتوانستند ازاین تحولی که احمدشاه مسعود چشم براهش بود، بصورت مشروع ودرست بهره گیری کنند. وبرعکس ازشرایط ایجاد شده، بدون تعقل وآینده نگری با تشتت وپراگندگی بصورت مقطعی وکوتاه مدت درجهت منافع شخصی خود استفاده کردند.

 

یاداشتها:

1 - هنری برادشر، افغانستان تجاوزشوروی ومقاومت مجاهدین، ترجمۀ شورای ثقافتی جهاد افغانستان، چاپ پشاور، مرکزنشراتی میوند، سال 1378، ص 16

2 - همانجا، ص 30

3 - راستم کالیولین، سیادرآسیا، ( عملیات پنهانی علیه هندوستان وافغانستان) برگردان بفارسی: دانشکدۀ اطلاعات چاپ تهران، انتشارات بینش، سال 1375، ص180

4 - ستیف کول، جنگ اشباح، مترجم فارسی دری، محمداسحاق، هفته نامۀ پیام مجاهدچاپ کابل شمارۀ 379

5- دگروال یوسف ومارک ادکین، تلک خرس،برگردان بفارسی دری، داکترنثاراحمدصمد،ص51

6- هفته نامۀ پیام مجاهد، شمارۀ383، 16 سرطان 1383

7- همانجا، شمارۀ 388

8- "دیاگوکوردیز" و"سلیک هریسن"، حقایق پشت پرده تهاجم شوروی برافغانستان،مترجم فارسی دری: عبدالجبارثابت، چاپ پشاورسال 1375هجری خورشیدی،ص118

9- هفته نامۀ پیام مجاهد، شمارۀ 388

10- همانجا

11- اظهارات احمدشاه مسعودرابه این نگارنده صالح محمدریگستانی یکی ازفرماندهان موصوف که درجلسه حضورداشت، بیان کرد. ریگستانی این مطلب راروزششم جولای 2005 دردفتر مرکزی نهضت ملی درششدرک شهرکابل به نگارنده ابرازنمود.

12- هفته نامۀ پیام مجاهد، شمارۀ 400

13- به این نگارنده درجدی 1383 درشهرکابل

14- به این نگارنده درنهم جولای 2005درکارتۀ پروان کابل

15- به این نگارنده

16- سایت انترنیتی آریایی، برگرفته ازروزنامۀ شرق، 20 آگست 2005

17- به این نگارنده، جولای 2005 درحصۀ دوم خیرخانۀ شهرکابل

18- هفته نامۀ پیام مجاهد، شمارۀ 418

19- همانجا، شمارۀ 422 

20- همانجا، شمارۀ 418 

 

دروازهً کابل

 

سال اول            شمارهً دوازده               سپتمبر   2005