کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آيا گنجينهء طلا تپه دست نخورده مانده است؟

 

صبورالله سياه سنگ
 

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

اگر در بيست و چند سال گذشتهء تاريخ خونين افغانستان که خبر خوش ناپيداتر از کيميا بود، در کنار آنهمه کشتار، تاراج، قاچاق و ويرانگري ارزشهاي فرهنگي، دو مژدهء دلگرم کننده شنيده باشيم، بدون شک نخستين آن پيدا شدن "کتيبهء رباطک" از کافرقلعه رباطک (بغلان) در تابستان 1993و تازه ترين آن "دست نخورده ماندن" يافته هاي گنجينهء دوهزارويکصد سالهء "طلا تپه" در تابستان 2003 در زيرخانهء ارگ رياست جمهوري کابل است.

 

همانگونه که بار نخست در يکي از روزهاي زمستان 1978 گروهي از باستانشناسان افغان و روس (عبدالحبيب اعظمي، محمد آصف شرقي، محمد عارف عنايت، محمدآجان نعيم، ويکتور ايوانوويچ سريانيدي، ولاديمير بوري، ولاديمير ييروف، خواجه نيازوف، سليمانوف، حکيموف، و يوري پولاتوف) پس از کاوش دل طلا تپه به گنجينهء بيمانند 21618 پارچه زيور و ابزار طلايي دست يافتند؛ کارمندان حاکميت کنوني کابل نيز در هفتهء چهارم اگست 2003 در نهانخانهء زيرزميني ارگ به گنجگاه کانکريت پشت دروازهء بزرگ پولادين با هفت قفل برخوردند. آنها در آغاز گمان بردند که اين نهانگاه تنها در برگيرندهء خشتهاي طلا (دارايي بانک ملي) است.

 

پرس و جوها نشان داد که از هفت تن کليدبان اين بخش، تنها يکي در شهر کابل مانده و ديگران يا آوارهء کشورهاي دوردست اند، يا زنده نيستند.

 

روز 29 اگست 2003، کارشناسي که براي کشودن قفلها از جرمني خواسته شده بود، توانست هر هفت سد رسيدن به گنجگاه را بردارد. دروازهء پنهانخانهء ارگ پس از سيزده سال باز شد. حامد کرزي و اشرف غني (وزيرا دارايي) نخستين دو تني بودند که به درون پا گذارند.

 

تازه آنگاه دانسته شد که افزون بر خشتهاي طلاي به ارزش نود مليون دالر، گنجينهء تماشايي طلا تپه نيز در کنار آن آسيب نديده مانده است. (Andrew Meadow گردانندهء موزيم بريتانيا ميگويد: هنوز زود است اگر بگوييم که اين گنجينه هنوز دست نخورده مانده است.)

 

بانو Nancy Dupree، افغانستانشناس نام آور، روز ششم اپريل 1998 در يادداشتي با عنوان "طلاي باختري و سرمايهء تاراج شدهء افغانستان" براي ماهنامهء Index on Censorship نوشت:

 

"معماي گنجينهء طلاتپه پيوسـته پيچيده شـده ميرود. به زودي پس از کودتاي چپگرايانهء اپريل 1978 (ثور پنجاه و هفت) آوازه هاي ناگوار ربوده شدن و راه کشيدن طلاها به روسيه به همدستي بلندپايگان حاکميت افغانستان پخش گرديد.

 

حکومت نجيب الله در واکنش به اين آوازه هاي آزار دهنده و به ستوه آورنده در 1991 ديپلوماتها را در شهر کابل فراخواند تا گنجينه ها را ببينند.

 

با آنکه طلاهاي يادشده واپس در ميان بسته ها قفل گرديدند و در نهانگاه بانک ملي در زيرزميني ارگ گذاشته شدند، آوازه ها فروننشستند. گفته ها يکنواخت بودند. تنها نامهاي دست اندرکاران دگرگون شده ميرفتند.

 

گرچه حکومتهاي رباني و طالبان به خواهشهاي کارمندان موزيم کابل که ميخواستند گنجينهء طلا تپه را ببينند، آشکارا "نه" نگفتند، ولي "آري" شان را هم کسي نشنيد."

 

گفت و شنود حميده غفور، گزارشگر روزنامهء UK Telegraph روز سوم نومبر 2003 با آقاي عسکرزي، يگانه کليدبان کنوني گنجينهء طلاتپه به يکي از برگهاي تاريک تاريخ سالهاي پسين کشور روشني افگند.

 

عسکرزي پنجاه سال دارد و از سه دهه به اينسو کارمند بانک ملي است. وي يکي از نگهبانان هفتگانهء پنهانگاه زيرزميني بوده و به گفتهء خودش به گناه همکاري نکردن در گشودن قفلهاي پيشگفته، سه ماه و هفده روز را در زندان طالبان سپري کرده است.

 

او ميگويد: "داشته هاي طلاتپه که سالها در موزيم کابل نگهداري ميشدند و درست يک روز پيش از برامدن ارتش سرخ شوروي پيشين از افغانستان در فبروري 1989 به زيرزميني ارگ آورده شدند، بهترين ميراث فرهنگي کشور ماست."

 

عسکرزي افزود: "خشتهاي طلاي بانک مرکزي نيز هميجا، در نهانگاه سنگي پشت دروازهء پولادي داراي هفت قفل گذاشته شدند. کليدها هر کدام نزد کساني بودند که يا زنده نيستند، يا من از سرنوشت شان آگاهي ندارم. البته، براي آنکه طلاها دست نخورده بمانند، سالها پيش من کليد خودم را در ميان قفل شکستاندم."

 

گنجينهء طلاتپه از بلندايي به همين نام در جنوب آمو، نزديک شبرغان (جوزجان) به دست آمده بود. پنج شهبانو و شاهدخت پانزده تا چهل ساله و تناور مرد جنگجو با پيکره هاي سرشار از جنگ ابزار، زيور و آرايه هاي طلا در شش آرامگاه در ويرانهء آتشکدهء زردشتي به خاک سپرده شده بودند. آنها مردگان خانوادهء کوشان بزرگ بودند.

 

يازده باستانشناس افغان و روس به ياري 150 کارگر در شش هفتهء سرماي 1978 توانستند به کاوش شش آرامگاه بپردازند و هزاران نمونهء بيمانند تاج، گوشواره، گلوبند، گيره، سيخه موي، کمربند، پازيب، بازوبند، آيينه، شلشله ها و پاوليهاي آراسته با مرواريد، فيروزه، زمرد و لاجورد و فراوان سکه هاي پارت و روم که برخي از آنها از دياران آفتاب نشست آورده شده بودند و شماري از سرزمينهاي چين و هند با نشانه هايي از هنر سايبريا را به موزيم کابل پيشکش کردند.

 

[][]

ريجاينا، نهم نومبر 2003

 

اشاره ها

 

1) آگاهيهاي اين نوشته برگرفته شده اند از:

 

Bactrian Gold, Victor Ivanovich Sarianidi, Leningrad, 1985

National Geographic, March 1990

Index on Censorship, April 1998

UK Telegraph, November 03, 2003

Independent Digital, October 04, 2003

 

2) جا داشت در پيرامون زندگي آقاي عسکرزي بيشتر نوشته ميشد. تلاشهاي نگارنده براي يافتن نامبرده در شهر کابل به جايي نرسيد.

 

                                                           ***********

بالا

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً بيست و دوم          فبروری 2006