کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ميرزا "نصيرالدين" شاه غالب

 

 

برگردان: صبورالله سياه سنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

  

شاعر بيمانند زبان اردو، ميرزا اسدالله خان غالب، سالها سوژه انديشيدني براي شماري از فلسمازان بوده است. چند دهه پيشتر سهراب مودي (سازنده و کارگردان پرآوازه سينماي هند) فلمي ساخت به نام "ميرزا غالب" که در هند و بيرون از آن شهرت زيادي يافت.

 

آقاي اس. سيوک ديو نيز به کمک کيفي اعظمي (نويسنده و شاعر هندي) پيشنهاد فلمي را کرده بود که به خاطر يک سلسله دشواريها روي کاغذ مانده است.

 

سومين بار گلزار در 1972 خواست غالب را با تصويرها زنده سازد. اين آرزو شانزده سال در انديشه نامبرده زنداني ماند تا اينکه به کمک جي سنگهـ (سازنده فلم انکور) روياي ريشه دارش را به شکل سريال تلويزيوني روي نوار فلم پياده کرد.

 

آناني که گلزار را از نزديک ميشناسند، ميدانند که گفت و شنود با او چقدر دشوار است. او شاعريست کمگو، و در برابر بسياري از پرسشها يک جواب بسيار کوتاه دارد: "جي!"؛ جملاتش کوتاه و همراه با فاصله هاي دراز خاموشي است.

 

پرسش: آيا سريال ميرزا غالب با الهام و تاثير پذيري از فلم ميرزا غالب سهراب مودي تهيه شده است؟

 

پاسخ: هرگز. ساخته سينمايي مودي بزرگترين سد فرا راه من بود. صحنه ها به روشني نشان ميدادند که رويدادها و پيشامدهاي خيلي اتفاقي و معمولي زندگي شاعر روي پرده انداخته شده اند. آن فلم هرگز نميتوانست شناسنامه غالب باشد. البته و صد البته، نکته شايان يادآوري اين است که مورد تحسين و تاييد قرار گرفتن از سوي توده تماشاچيان نميتواند معيار هنري باشد و نبايد چنين سنجيد. بي پرده ميگويم که فلم ميرزا غالب سهراب مودي آميزه يي است با دروغپردازي.

 

پرسش: ميخواهيد بگوييد که پديده موثقتر و با اعتباري در باره ميرزا غالب پيشکش کرده ايد.

 

پاسخ: آري. کار من بر پايه انبوهي از اسناد و حقايق تقويمي قابل اعتبار با رويکرد به سرچشمه هاي دقيق استوار است. البته رخدادها را قسماً دستچيني دوباره کرده ام تا هويت جنبه هاي اصلي و بديلهاي هنري در چارچوب قانونمنديها و بايدهاي پديده هاي تمثيلي_روايتي درآيند.

 

پرسش: نقطه نظرهاي شما در باره ملايم ساختن و اعتدال بخشيدن کرکتر چودهوين بيگم که در فلم توسط ثريا اجرا شده بود و در سريال تسط توسط نينا گوپتا، حتماً جالب خواهد بود. آيا اينگونه ملايم سازي و دستکاري نيز از اعتبار رخدادها مايه گرفته است؟

 

پاسخ: دقيقاً چنين است. من احساس ميکنم که آن بانو نبايد روي زندگي ميرزا غالب چيرگي و حاکميت مطلق داشته بوده باشد. گذشته از همه، غالب هنگامي که چودهوين بيگم را نخستين بار ديد، بيست و سه سال و هنگام مرگ وي بيست و هشت سال داشت. اين نکته هم باشد به جاي خودش که غالب اندکي بيشتر از هفتاد سال زيست. پافشاري روي اين نيمرخ شخصيت ميرزا غالب و تکيه زياد روي بخشهايي که گويا او در باده گساري و نردبازي زياده روي ميکرده، از حقيقيت دور است و بدون شک کسر شان غالب تلقي ميشود.

 

پرسش: سالها پيش برداشتن همچو گامي را هدف قرار داده بوديد. ميشود پرسيد که آن آرزو چرا برآورده نشد؟

 

پاسخ: در 1972 پس از تهيه فلم "کوشش" خواستم با تکيه و بر بنياد نامه هاي ميرزا غالب فلمي از زندگي وي تهيه کنم. ولي ان سي سي پي برايم گفت که چنان طرحي فلم خوبي به دست نميدهد. به اينگونه من برنامه ام را به تعويق انداختم؛ تا اينکه روزي با دوست ديگرم جي سنگهـ که آدم خوش سليقه يي است، گپ زدم. او بدون اندکترين درنگ پذيرفت.

 

پرسش: شما روي نام دو تن زياد پافشاري داشتيد: نصيرالدين شاه براي نقش غالب و جگجيت سنگهـ براي آوازخواني. اگر از اينجا بياغازيم که ميرزا غالب مرد بلند بالايي بود، در حالي که نصيرالدين شاه قد کوتاه دارد، اين نکته را چگونه توجيه ميکنيد؟ و افزون بر اين، آيا گزينش جگجيت سنگهـ در صورتي که خيام و نوشاد وجود داشته باشند، نميتواند خاستگاه پرسش ديگري باشد؟

 

پاسخ: ميدانم ميرزا غالب مرد بلند بالايي بود، ولي از ديد من نصيرالدين شاه صرف براي اجراي همين نقش آفريده شده است. روزها در جستجوي کسي بودم که بدن يک سر سوزن تفاوت بتواند در همچو نقش درآيد. تنها نصيرالدين شاه چنين هنرمندي بود.

 

و جگجيت، چشم من در گزينش او هم اشتباه نکرده است. او پاسخ تمام عيار و تعبير زنده تمام چشمداشتها و آرزوهاي من بود. ميدانيد او با چه هنگامه و طنيني به نبشته ها و سروده هاي غالب روح زنده دميد؟ گمان ميکنم جگجيت سنگهـ و نصيرالدين شاه چقدر ناگسستني و همخوان استند.

 

پرسش: در پيرامون تلفظ هنرپيشه هاي تان چه گفتني داريد؟ آيا از تلفظهاي معياري اردوي آنها راضي استيد؟

 

پاسخ: بسياري از هنرپيشه هاي من يا هندي زبان بودند يا هندي خوان؛ مانند نصير، تانوي، سدهير و شفيع. آنها فلمنامه و متن اصلي را نيز به زبان هندي (نه اردو) خوانده بودند. آخرين تلاشهايم را به کار بردم تا آنها تلفظ معياري اردو را به کار گيرند. ميپذيرم که در اين بخش نتوانستم کاملاً پيروز باشم. البته در کنار اين جار و جنجالها، نابه ساماني دستگاه تيلي کاست ما نيز کيفيت صداي هنرمندان را نيز اندکي به اصطلاح "بيتاب" ساخته است.

 

پرسش: گفته ميشود که شما در برابر هر هنرمند اردو زبان مانند اس عباس و يونس پرويز، شماري از هنرپيشه هاي غير اردو زبان؛ مانند سمير کهاکهر، تام التر و ديگران را پيش ميکشيد. در اين صورت چه موازيني را در نظر داريد؟

 

پاسخ: شايد درست بگوييد. ولي اين موضوع آنقدرها جدي نيست که هواي سريال يا شعر غالب را زير تاثير آورد. سروده هاي غالب را همه ميخوانند، يکي به هندي، يکي به انگليسي و ديگري به بنگالي. برگردانهاي گوناگوني نيز از آن وجود دارد؛ ولي در جامعه آزاده و آزادانديشي مانند هندوستان تهيه سريال ميرزا غالب مجموعه تلاشهاي فروتنانه من است. آن را در سطح يک کاوش براي آگاهي بيشتر شهروندان غير اردو زبان ارزيابي ميکنم. البته تا اندازه يي خودم را در اين نيت شريفانه، يعني شناساندن غالب و توانمنديهاي آفرينشگرانه او به کساني که درست نميدانستند يا کم ميدانستند، پيروز يافتم.

 

بر آنچه که نتوانستم پيروز شوم جغرافياي زيستبوم غالب بود. دشوار است سرکها و ساختمانهايي را که در زندگي غالب وجود داشته، دقيقاً پيدا يا بازآفريني کنيم. دشواري ديگرم فضاي آرام و مناسب بود. ثبت آواز سريال را در شرايط فارغ از هياهو و غوغاي ريلها، موترها و ماشينيزم امروزي انجام داده ام.

 

پرسش: خود تان در باره ميرزا غالب چه نظر داريد؟

 

پاسخ: در اين باب آنقدر مواد تهيه و نگاشته شده که به مشکل بتوان نيم سطر در زمينه نوشت. آگاهي من در پيرامون ميرزا غالب در مقايسه با دست اندرکاران اکادميک اين رشته بسي ناچيز است.

 

پرسش: چنان مينمايد که برخي از غزلها اندکي دستکاري شده باشند، از جمله در غزل "ان کي ديکهني سي..." مصراع "دل کي بهلاني کو غالب يه خيال اچها هين" چنين تغيير يافته است: "دل کي خوش رکهني کو غالب يه خيال اچها هين". در اين مورد لطفاً...

 

پاسخ: در پيرامون غزلها به ويژه فردهاي غالب، اينجا و آنجا نقطه نظرها و نسخه هاي گوناگوني وجود دارند. آنچه با اهميت است جادو و شگفتيهاي نهفته در محتواي آن است.

 

[][]

 

اشاره ها

اين گفت و شنود از ماهنامه "گيت سنگيت" مارچ 1992 از زبان هندي برگردان شده و در جلد نخست "پراکنده هاي پيوسته" آمده است.

 

 

 

 

دروازهً کابل

 

سال اول            شمارهً دوازده               سپتمبر   2005