همدلان کابل ناتهـ


دریچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 

نامه نگار جوان ایرانی آقای مهرداد مهرجو که برای نشریهً (پندار) کار میکند،

مصاحبه ای با دوکتور پروین پژواک نویسنده و شاعر نامور افغانستان انجام داده است.

 برای مطالعه شما عزیزان فرهیخته پیشکش میگردد:

 

 

دکتر پروین پژواک شاعر و نویسنده نام آشنای افغان متولد زمستان 1345 در شهر کابل است. فارغ التحصیل رشته طب است و به خانواده اش در همیلتون کانادا زندگی می کند. دو مجموعه شعر با نام های «دریا در شبنم» و «مرگ خورشید» و مجموعه داستان های کوتاه «نگینه و ستاره» و رمان «سلام مرجان» از آثار پروین پژواک می باشند.

 

مهرداد مهرجو - پروين پژواك دوجنبه دارد شاعري مشهور است و نويسنده يي با ذوق و موفق در عرصه داستان نويسي افغانستان. چطور با اين دو مقوله كنار مي آييد و زندگي مي كنيد؟

 

پروين پژواک - من با اين دو مطلب به سادگی دست راست و چپم کنار می آيم. هنوز هم نمی دانم که کدامش دست راست و کدامش دست چپ منند. فکر می کنم به صورت طبيعی شعر دست راست من بوده باشد و داستان دست چپم. اما تمرين هم جای خود را دارد. از هر دستی که بيشتر کار بگيری مهارت بيشتری می يابد.

مهرداد مهرجو - اگر اجازه بدهيد به پروين پژواك نويسنده بپردازيم. در مجموعه داستانهاي نگينه و ستاره در هر داستان نگاه و درونمايه متفاوتي به مسائل مشترك درد و رنج بيست و چند ساله افغانها پرداختيد, خيلي ساده مي خواهم بدانم چه دليلي شما را وادار به نوشتن چنين داستانهايي نموده است؟

 

پروين پژواک ـ من در شعر « پرنده های زخمي» خود گفته ام: « آب را از درخت گرفتند تفنگ کاشتند و خون دادند. باران گلوله باريد و پرنده دلی نماند که سوراخ نشد!» خو ب در چنين حالتی پرنده دل هنرمند :هم آسيب پذيرتر است. زودتر گلوله می خورد‌‌ بيشتر خون می دهد و يکبار که سوراخ شد سوراخ می ماند. زخم ناسور است زخم هنرمند. از اينرو آثارش حافظه تاريخی ملتش می شوند.

مهرداد مهرجو - مخاطبي كه داستانهاي شما را مي خوانند ابتدا به يك سادگي در نوشته هاي شما بر مي خورد اما با اندكي دقيق نگري به عمقي كه تقابل گر عاطفه و عقل است مي رسد اينطور نيست؟

 

پروين پژواک ـ پديده های عميق همواره ساده اند. به رنگ اسمان ببينيد يا دريا۰۰۰ چقدر ساده است آبی و يکدست. اما کيست که به عمق رازهای نهفته در دل درياها و اعماق آسمان رسيده باشد. به نظر من هر اثری هنری دو چهره دارد. چهره اول همان است که هنرمند آنرا به تماشا می گذارد. چهره دوم نيمه پنهان است که هر تماشاگر نظر به ظرفيت و ديد ژرف هنری خود آنرا در می يابد.

مهرداد مهرجو - جالب است كه شخصيت  داستانهاي تان را بيشتر كودكان و آدم هاي كم سن و سال تشكيل مي دهند اما محتواي داستانها از اين گروه فاصله دارد؟

 

پروين پژواک ـ من دو مجموعه داستانی و يک رمان برای آطفال آماده چاپ دارم که در آنها بيان ـ محتوا و قهرمانان داستان با هم همخوانی دارند. اما در مجموعه « نگينه و ستاره» هر چند قهرمانان داستان اطفال اند ـ مخاشبين من بزرگسالان می باشند. اطفال قشر آسيب پذير و معصوم جامعه اند. من هرگز نمی خواهم که در داستان های خود آنها را بيازارم اما آنها را در زندگی من می آزارند. نگاهی به راپورهای دو سال گذشته بيندازيم: - در هر ساعت يک طفل در افغانستان به اثر انفجار مين های زمينی کشته می شود.( راپور يونسکو) - بيشتر از يک چهارم اطفال افغانستان به پنج سالگی نرسيده جان می دهند.( راپور يونسکو) - بيشتر از بيست و هشت هزار طفل در روی سرک های شهر کابل به گدايی - موتر شويی - رنگ کردن بوت ها و کارهای شاقه مصروفند. - حد اوسط بيشتر از نصف اطفال باشنده کابل تا سال دو هزار ميلادی پدارن خود را از دست داده اند و اکثريت شان مسئوليت اعاشه فاميل های خود را دارند.( راپور بی بی سی) و ۰۰۰داستان « سرخ پوشان بهشت» را با اشک و خون دل نوشتم. نمی توانستم مرگ « سحر» دخترک قهرمان داستان را بنويسم. اما سحر پيشاپيش کشته شده بود. باورش تلخ است اما چرا باور نکنيم؟۰۰۰ اينگونه می شود که در داستان های من حوادث از حد تحمل شخص بالغ هم بالاتر می رود در حالی که قهرمانان اطفال باقی می مانند.

 

مهرداد مهرجو - آنطور كه داستانهاي شما نشان مي دهد چرا پروين پژواك سعي دارد به كمك آدم هاي محروم و افتاده جامعه اش بشتابد؟

 

پروين پژواک ـ همانطوری که خود در نامه تان گفته ايد « هر که قلبش برای نيکی و خدمت به همنوع بتپد۰۰۰» پس جواب واضح است!

مهرداد مهرجو - علت اينكه خواننده در انتهاي داستانهاي شما يكطوري آرامش القا مي شود چيست؟

 

پروين پژواک ـ من آدمی خوشبين هستم. هنوز از انسان نااميد نشده ام. باور دارم که هر چند شر بر جهان چيره گردد پيروزی نهايی با خير است. اکثر قهرمانان داستان های من اطفال اند و طفل سمبول اميد است و آينده . از اينرو پايان داستان های تلخ من شيرين اند و نويد بخش اينکه زندگی ادامه دارد و هر پايانی آغاز تازه ای است.

دروازهً کابل

 

سال اول                   شماره پنجم           ماه می        2005