کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

[١]

 

[٢]

 

[٣]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

به قلم استاد علی اصغر بشیر

 

 

 

 

 

عذر بد تر از گناه

 

امیر قافله اندک تغافلی شرط است

که بی نصیب نمانند قاطعان طریق

«؟»

 

 

هنگامیکه خواجه نظام الملک نظامیهء بغداد را میساخت، معتمد او ابوسعید احمد بن محمد نیشاپوری صوفی بود «آغاز بنای نظامیه در ذیحجه 457 بود و به روز شنبه 10 ذیقعده 459 افتتاح یافت، وقتی به خواجه اطلاع دادند که معتمد وی خیانت کرده و از پولی که باید به مصرف عمارت مدرسه میرسید، مبالغی را تصرف کرده است.

ابوسعید از این اطلاع یافتن خواجه با خبر شد و بصیره گریخت و پس از چندی از گریختن پشیمان شد و به بغداد بازگشت و نزد خواجه رفت و عذر خواهی نمود و گفت:

ای خواجه تو این مدرسه را خالصالوجه الله تعالی بنا کرده یی، هر کسی خیانت کرده باشد حساب او را به خدا واگذار کن تا تو ثواب حاصل کنی و خاین و زر و بال آنرا به قیامت ببرد.

خواجه گفت:

ـ اندوه من به خاطر مال نیست که تو خیانت کردی، بلکه اندوه من برای فرصت و زمانی است که قوت شده و تدارک آن امکان ندارد و من میخواستم که بنای این مدرسه مانند بنای جاعم منصوریه و شفاخانه عضدالدوله محکم باشد زیرا شنیده ام که تو پول عمارت را در خشت منقوش صرف کردی و از آن می ترسم که زود خراب شود.

خواجه بعد از گفتن مطالب فوق دیگر چیزی به ابوسعید نگفت و از سرزنش و توبیخ او صرفنظر کرد.

 

 

کور خود بینای مردم

 

زین پیش نخواهم که کنی یاد سنایی

بامات چکار است چنانیم که هستیم

«سنایی»

 

 

کودکی که از اثر آبله زیبائی صورت را از دست داده بود و با امیر اسمعیل سامانی (279-295) نسبتی داشت دربارگاه امیر موصوف حضور داشت.

یکی از ندیمان امیر که به قاضی ابو منصور شهرت داشت در موقعی که امیر در بارهء کودک مذکور سخن میگفت از روی خوش طبعی گفت:

ـ لقد خلقنا الانسان فی احس تقویم لم رددناه اسفل السا فلین و  از تلاوت این آیه مقصودش این بود که از زیبائی گذشته و زشتی حال آن کودک به کنایه یاد کند.

طفل که  منظور قاضی را دریافته بود، بیدرنگ در پاسخ قاضی این آیه را تلاوت کرد:

ـ و ضرب لنا مثلاو نسی خلقه (برای ما مثل زد و خودش را فراموش کرد). چون قاضی از حیث چهره و اندام بسیار زشت بود و بررخسار وی نشانه های آبله نیز دیده میشد از جواب کودک متغیر شد و گفت:

ـ راست گفته اند که با طفل و دیوانه نباید سر بسر گذاشت.

کودک گفت:

ـ در مثلها میگویند که دیگ به دیگ میگوید تو سیاهی!

این ضرب المثل در حق من و تو ای قاضی چه خوب صدق میکند؟

امیر اسمعیل خندید و قاضی از شدت خشم خاموش شد!

 

                                                              ***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً بيستم           جنوری 2006