کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

[قسمت اول]

 

 

[قسمت دوم]

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

از تماس اول عبربها به کابل

تا ظهور فتنهء مغل

 

 

در اواسط قرن 7 مسیحی (645) در سال 23 هجری بار اول سپاه عربی در سرحدات غربی افغانستان تماس پیدا کردند. و چندی بعد در حوالی سال های 32 و 33 از سه جبهه (نیشاپور، هرات و بلخ) بطرف تخارستان، (زرنج، بست، رخد) بطرف زابل و کابل (قصدار، قندابیل،بیضا) بطرف ملتان به حرکت و پیشروی آغاز کردند. عبدالرحمن بن سموره بن حبیب قریشی از جبههء وسطی بعد از فتح زرنج و بست و رخد یعنی قندهار از راه غزنی متوجه کابل شد. یکی از کابلشاهان که ماخذ عربی از حوالی 30 تا 258 هجری ایشان را به لقت عام «رتبیل شاهان» یاد کرده اند و تعیین اسم و هویت او مشکل است، به مقابله پرداخت. جنگی در بیرون شهر صورت گرفت و کابلشاه بعداز شکست خویش را عقب دیوار های کوه های شیردروازه و آسمایی محکم کرد. قراریکه در صفحات قبل متذکر شدیم دیوار های روی کوه های کابل که بنای آن را اقلا تا زمان یفتل شاهان بلندبرده میتوانیم مدتی بحیث خط تدافعی به کار رفت ولی آخر بدون اینکه درست تصریح بتوانیم عربها در آن رخنه نموده و به حکم غلبه شهر را بگشودند و قتل و قتال زیاد بعمل آوردند و عبدالرحمن بن سموره سرکردهء سپاه عرب حضرت تمیم بن قیس را با جمعی از مبلغین برای تعلیم فرایض و آداب اسلامی در کابل گذاشته و خود مراجعت کرد.

درین وقت حتما در قلعه مستحکم شهر در ریض آن هندوان و شیوایی های برهمنی و پیروان بودایی بطور عام زندگانی داشتند و حضرات مبلغین اسلام را در جوار معبد معروف کابل که در پای قول شمسن در نیم میلی جنوب غرب بالاحصار بین دو نقطه ئی که بعدها بنام خضر و پنجهء شاه شهرت پیدا کرد، محاصره کردند.

شبانگاه دیوارهای بلند و برج های ضخیم بالاحصار و بدنه استوپه ها و گنبدهای معابد در سایهء تیغه های کوه های شیردروازه و تخت شاه، هیکل مهیب و مرموزی بخود میگرفت و از خلال روزنه های کوچک معابد و بالاحصار شهر نور کم رنگ چراغ ها به نظر میخورد آواز زنگ ها و ناقوس از تپهء مرنجان به کنگره های بالاحصار و از آنجا به صخره های کوه تخت شاه اصابت می نمود و انعکاس آن در فضای سهمگین شهر منعکس می شد.

آنهایی که به حکم غلبه مسلمان شده بودند، عده معدودی بودند و بعد از مراجعت سرکرده سپاه عربی مرتد شدند. در یکی از چنین شب ها که به (شب علی الغفله) معروف شدف هندوان و پیروان شیوایی و بودایی دسته جمعی ناگهانی بر سر گروه مبلغین ریختند و ایشان را به درجه رفیعه، شهادت رسانیدند.[!؟] در اثر این پیش آمد ناگوار و غیر مترقبه تقریبأ از 1343 سال به این طرف قسمتی از جبهه کهنه بنام (شهدای صالحین) معروف شده است.

بعد از این واقعه کابلشاهان یا رایان کابلی و قدرت های مسلمان عربی به آمادگی های بیشتر پرداختند. کابلشاهان رخنه هایی را که در دیوارهای حصار کوهای شیردوازه و آسمایی تولید شده بود، مرمت کردند. از روی گزارش جنگ عرب با رایان کابل سیاست نظامی و تکتیک حربی کابل شاهان تا یک اندازه بخوبی تشخیص می شود. باوجودیکه قوای عرب مهاجم بود. رایان به انتظار ایشان در قلب مملکت نمی نشستند بلکه تا پیشترین نقطه سرحدی پیش می رفتند و از اوضاع جغرافیایی و مشکلات طبیعی ارضی کار می گرفتند چنانچه در 79 هجری در زمان عبدالمللک مروان وقتیکه عبیدالله (یا عبدالله) بن ابی بکره به امر مؤکد حجاج عازم جنگ شد و به طرف کابل عسکر کشید، این قضیه رخ و سپاه عربی در تنگی های 18 فرسخی غرب کابل به چنان مضیقهء گیر آمدند که با پرداخت هفتصد هزار درهم به استحصال راه عقب نشینی حاضر شدند.

این شکست خلیفه عبدالمللک مروان و حجاج امیر خراسان را وارد برآن کرد تا از بهترین جوانان بصره و کوفه20-20 هزار نفر برای تشکیل بهترین سپاه خویش که از فرط زیبایی و تجهیزات آن را «جیش الطروایس» یعنی (قشون طاوسان) می نامیدند انتخاب کنند. به قرار نگارش صاحب تاریخ سیستان از میان یکصدوبیست هزار نفر، چهل هزار مرد جنگی مجهز با بهترین اسلحه و ادوات و اسپ های تازی انتخاب نمودند که به تحت قیادت عمر بن عطا یا عطاردین عمیر التمیمی و سرپرستی عبدالرحمن بن محمد الاشعت الکندی و الی سیستان علیه کابل و کابلشاه فرستادند.

بین سپاه رایان و قشون طاوسان جنگ های سختی در گرفت قسمتی از حصص غربی مملکت ما بدست عرب ها افتاد ولی فتوحات خود را تا کابل ادامه داده نتوانستند و در حوالی غزنی متوقف شدند و باقی اقدامات را به سال های آینده موکول کردند.

در سال 80 هجری عبدالرحمن بن اشعث عده یی از سپاه خویش را تحت اداره لیس بن قیس بن حضرت عباس پیشتر بطرف کابل فرستاد و خود از عقب مشغول گرفتن آماده گی های دیگر شد باز جنگ های سخت بیرون شهر کابل در گرفت رتبیل شاه از بالاحضار امر مدافعه شهر را صادر کرد. سپاه عربی در حصص غربی شهر در دیوارهای رخنه کردند و در امتداد رودخانهء کابل جنگ های تن به تن شروغ شد. می گویند سرلشکر سپاه عرب حضرت لیث بن قیس که از فرط قهر دو شمشیر در دو دست گرفته و پیشاپیش سپاه خود جنگیده داخل شهر شد، زخم برداشته و شهید شد و جسد مبارکش را در کرانه های متصل رود خانه به خاک سپرده اند و مزار شان به زیارت شاه دو شمشیره معروف است. مسلمانان معابد و درمسال های هندویی و شیوایی را که در سواحل رودخانه وقوع است، ویران کردند و اساس اولین مسجد اسلامی در کابل در جوار حضرت شاه دو شمشیره گذاشته شد.

 

عبدالرحمن بن اشعث که از عقب سپاه خود از غزنی وارد کابل شد، میخواست کار هندوان و برهمنان شیوایی شهر را یکسره کند ولی مورد غضب حجاج واقع شد و سپاه عربی شهر را تخلیه کردند و مجددأ رتبیل شاه از گردیز مراجعت نموده وارد بالاحصار شد و به استحکام کابل پرداخت.

خلفای امری (حشام) و عباسی (هارون الرشید) چندین دفعه دیگر علیه کابل در سال های 107-171 قشون کشی کردند و با اینکه ایشان به فتوحاتی نایل آمدند ولی کابلشاهان و اتباع ایشان به آیین خویش برگشته و با مرمت کاری های مکرر بالاحصار و دیوارهای روی کوه های کابل به مقاومت خویش ادامه دادند و به این ترتیب از حوالی 23 تا 253، هجری که ظهور صفاریان است، در طول مدت دو صد سال بالاحصار در میان دیوارها و کابل عقب کنگره های حصار روی کوه ها مقاومت بسیار شدیدی نشان داد. درین مدت دو قرن حصار کوه ها رخنه ها برداشت. دیوارهای بالاحصار از هم شکست، بسیاری معابد ویران شد و مردم به کرات مسلمان شدند و عده یی به آیین قدیم خود برگشته شکست و ریخت را مرمت کردند و به آبادی مجدد معابد پرداختند تا نوبت ظهور صفاریان رسید.

 

یعقوب لیث

 

در ظرف دو قرنی که ذکر کردیم آیین اسلام در حصص غربی افغانستان زیاد انتشار یافته البته در شمال و شمال غرب مملکت هم وجود خارجی پیدا کرده ولی در عین زمان حصص کهستانات مرکزی و علاقه های جنوب و شرق با مراکز مهمی چون کابل، گردیز، سجاوند، لغمان و غیره با همه صرف مساعی که بعمل آمد به آیین سابق [هندو] باقی ماند. سپاه و مبلغین عربی از کابل دور نرفتند و کابلو کابلشاهان هم با عکس العمل هایی که نشان دادند مجبورآ به دیانت قدیم خویش برگشتند به نحوی، که بالاخره جنگ بر سر عقیده و آیین میان سلاله های داخل کشور شروع شد.

زمانیکه یعقوب لیث صفاری بنای لشکرکشی را بطرف کابل گذاشت، در کابل و بالاحصار آن باز یک نفر رایان کابلی یا برهمن شاهان کابل حکومت میکرد که ماخذ عربی باردیگر او را بنام (رتبیل) یاد کرده اند.

به اساس مطالعاتی که در تاریخ افغانستان (جلد دوم) بعمل آورده ام کابلشاه معاصر یعقوب لیث ، (سامنته دیو) نام داشت که در سلسله رایان یا برهمن شاهان دومین پادشاه بشمار میرفت.

مورخین اسلامی افغانستان عبدالحی ضحاک گردیزی و محمد عوفی در جوامع الحکایات از جنگ رتبیل شاه کابل و یعقوب لیث صفاری تذکراتی داده اند . اگرچه میدان وقوع جنگ از نوشته های آنها بصورت صریح معلوم نمی شود اینقدر واضح می شود که از کابل چندان دور نبوده زیرا رتبیل شاه روی تخت روان به آنجا حرکت کرد. قراریکه به نقل قول از جوامع الحکایات عوفی در تاریخ افغانستان نوشته ام یعقوب لیث با کابلشاه از در حیله پیش آمد و در حالیکه رتبیل شاه برتخت نشسته و لشکرش به دو طرف او صف بسته بودند، انتظار ملاقات یعقوب را داشت.

موسس صفاری با سه هزار مرد شمشیر زن که سلاح خویش را زیر قبا پنهان نموده بودند وارد شده و در میان صفوف کابلشاه پیش رفتند. یعقوب بجای تعارف بر رتبیل حمله کرد و سر او را از بدنش جدا کرد و مجل ملاقات ناگهانی به میدان قتال مبدل شد و بدین ترتیب فتح عظیم [!؟] صفاریان شد.

فتح یعقوب کار کابل را یکطرفه کرد و سلسله رایان کابلی (رتبیل شاهان) بالاحصار و شهر هر دو را با گذاشته خود را به سمت جنوب به لوگر و گردیز کشیدند و بعد مرکز خوش را به حصص شرقی مملکت به (ویهند) کنار اتک انتقال دادند. معبد معروف کابل که در حصص جنوب غربی بالاحصار وقوع داشت و رایان در آنجا تاج پوشی میکردند، ویران شد یعقوب لیث بت های سیمین و زرین آن را به شرحیکه پیشتر دیدیم به بغداد فرستاد مسلمانان بر نفس کهندژ شهر حاکم و مسکون شدند و هندوان و پیروان شیوایی و بودایی در ریض شهر و در حومه آن عقب تر رفتند چنانچه در موقعیکه عمرولیث صفاری به سلطنت میرسد و (فردهان) نامی را به حیث شحنه زابلستان با چهار هزار سوار می فرستد میان فرستاده، عمر و رای «کلمو» سومین شاه سلسلهء رایان کابلی جنگ بزرگ در علاقه [(سکاوند) سجاوند] لوگر واقع می شود و با شکسته شدن قوای کلمو و خراب شدن معبد بزرگ و معروف سکاوند مقاومت نظامی و دینی هندوان و پیروان شیوایی از مضافات کابل هم برچیده میشود.

 

لاویک ها

 

ان شاء الله در شماره آنیده می خوانیم

                                                      ***********

بالا

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً بيست و دوم          فبروری 2006