سیستانی

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همدلان کابل ناتهـ


دریچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 

کانديداى اکادميسين سيستانى

 

  نگاهى به وضع اجتماعى زنان افغان

 ازدوره امانى تاحکومت کرزى

 

 وضع زنان در دوره امانى (1919-1929)

 

بعد از حصول استقلال سياسى افغانستان ، شاه امان اﷲ به نقش زنان در روند تحولات اجتماعى توجه خاص مبذول داشت و پروسه نجات زنان را بحيث شهروندان متساوى الحقوق آغاز نمود وبه اين منظور به تاسيس مکاتب دخترانه و ايجاد انجمن نسوان اقدام کرد.

نخستين مکتب نسوان درکابل در سال ١٣٠٠شمسى به مديريت سايره سلطان ملقب به سراج البنات خواهر شاه امان اﷲ تاسيس گرديد. شخص ملکه ثريا (شاه خانم) اداره مکتب مستورات (که امروز بنام ليسه ملالى ناميده ميشودو بهتراس تابنام ملکه ثريا نامگذارى شود) را با همکارى عده ئى از زنان منورکابل به عهده گرفت. کار نشرمجله «ارشاد النسوان» را مادرملکه (اسمارسميه) و روح افزا طرزى دختر عموى ملکه بدوش گرفتند. همچنان يک مکتب تدبير منزل براى زنان کابل در باغ على مردان با معلمى عده يى از زنان آلمانى و ترکى تاسيس گرديد. ملکه ثريا درسال١٩٢٤ يک شفاخانه مخصوص خانمها را نيز درکابل تاسيس نمود. شاه بر مبناى بر نامه ريفورمهاى اجتماعى، تعدادى از دختران را براى فراگيرى تحصيلات عالى در رشته هاى طبابت و نرسنگ و غيره به ترکيه فرستاد. ازدواج با صغير ممنوع اعلان گرديد و ازدواج مرد با چهار زن به يک زن محدود شد.

شاه امان اﷲ در مورد گرفتن طويانه ومهريه عروس قيوداتى وضع کرد تا فشارمصارف عروسى را از روى شانه هاى داماد کم کند. و نيز سن ازدواج را براى مردان ٢٢ سال و براى دختران ١٨ سال تعيين نمود.

اما در لويه جرگه سال ١٩٢٤ که بخاطر خاموش کردن شورش ملاى لنگ در ولايت پاکتيا تدوير يافته بود، چون اکثريت اعضاى آن جرگه را ملاکين و خوانين و روحانيون متعصب تشکيل ميدادند، بعضى تعديلات در برنامه ريفورمها وارد شد که دولت مجبور گرديد موقتاً آنرا بپذيرد. با همه دشوارى هايى که برسرراه شاه امان اﷲ قرار داشت، در برنامه هاى اصلاحى دولت براى حقوق زنان فصل خاصى عنوان شده بود. يکى اززنان شجاع افغان ، که بخاطر رهايى زنان کشور از زندان چادرى، از هيچگونه تلاشى دريغ نورزيد و در لويه جرگه ١٩٢٢٨ به پا خاست وچادر خودرا از رخ برداشت وآنرا در پيش چشم اعضاى لويه جرگه پاره نمود و آزادى زن افغان را اعلام نمود.

ملکه ثريا خانم اعليحضرت امان اﷲ خان، بنت محمود طرزى ابن سردارغلام محمدخان طرزى، ابن سردار رحمدل خان کندهارى بود. اين زن شجاع و فاضله و زيبا در خانواده يک نويسنده و يک سياستمدار نامدار افغان که هم پدر وهم پدربزرگش، همگى شاعر، نويسنده، هنرمند و هنر دوست و روشنفکر بودند، بر زبانهاى ترکى و فرانسه ئى و عربى و فارسى مسلط بود و سخنران پر شور و مؤثرى بود.

غباردرمسير تاريخ از چشمديد خود مينويسد: «درسال ١٢٩٩ روزى که ملکه ثريا در يک اجتماع از پيشرفت زنان جهان و عقب ماندگى زنان افغانستان سخن زد، زنان با درد بگريستند و پنجاه نفر زن فى المجلس خودشان را در خدمت معارف و تاسيس اولين مدرسه زنانه گذاشتند. ملکه چنان متأثرو منفعل گرديد که خودش وظيفه مفتشى مکتب مستورات را برذمه گرفت ».

بنابرتقاضاى ملکه ثريا، در تابستان ١٩٢٨ « انجمن حمايت نسوان» تشکيل شد و دوازده نفر از زنان بافهم کابل اداره انجمن را بدست گرفتند. وبراى نخستين بار زنان در کار اداره مملکت با مردان شريک شدند. ملکه ثريا پس از بازگشت ازسفر اروپا، باعده ئى از زنان صحبت کرد. نخست دختران مکاتب را ملاقات نمود و با آنها در مورد برقع يا چادرى صحبت نموده و آنهارا تشويق نمود تا در از بين بردن آن سعى و کوشش نمايند، اما مجبور نيستند.

سپس ملکه تعدادى از زنان را درقصردلکشا ملاقات نمود و به آنها گوشزد کرد که با مردان درکارها سهم مساوى بگيرند، بخصوص درانکشاف کشور و درچهار ديوارى خانه بقسم محبوس نباشند. زنان اروپائى در فابريکه ها کار ميکنند، لاکن زنان افغان که جسماً قوى تراند، مگردر انکشاف کشور سهم نمى گيرند، زيرا علت آن پرده چادرى است که در هيچ جا قابل قبول نيست. ملکه ثريا در مورد چادرى ميگفت: چادرى زن را از تنفس هواى آزاد مانع ميگردد و به همين سبب اکثريت شان به مرض مبتلا شده اند. عنعنه پوشيدن چادرى که معلوم نيست از کجا وارد افعانستان شده رفته رفته شکل مذهبى را بخود گرفته است، طوريکه برقع و دولاق امروز در وطن ما جاى خود را در دين و مذهب تاسيس نموده وبه آن صبغه مذهبى داده اند. برقع و دولاق که زن را از فرق سرتا پاشنه پادر خود مى پيچد، آهسته آهسته در شهرها چنان رايج شده و اهميت پيد اکرده که اگر زنى بدون برقع از خانه خارج شود،گويا که آبروى مرد را از بين برده است.

ملکه ثريا محکمه اى داير نمود که شکايات زنان را در مقابل شوهران درمواردى، از قبيل ندادن نفقه و لت وکوب آنان توسط شوهران شان و يا طلاق دادن بدون موجب بررسى کند. يک هيئت مخفى وارسى زنان نيز ايجاد گرديد که عکس العمل مردان راکنترول کنند و از زنان پير خواستند که به خانه ها بروند و ببينند که رويه مردان با زنان شان چگونه است؟ همه اين ها در پلان اصلاحى شاه امان اﷲ شامل بود. شاه امان اﷲ در جشن ١٩٢٨ در بيانيه افتتاحيه خود از تعدُد ازواج سخن زد و گفت که: هيچ فردى نبايد بيشتراز يک زن داشته باشد، سعادت آينده کشور مربوط به مادران است که نسل جديد را تربيه ميکنند. امان اﷲ خان خطاب به زنان گفت: پاک و عفيف و با عصمت باشيد و دراين صورت ترس از شوهران خود نداشته باشيد، من ازشما حمايت ميکنم واگر لازم باشد حتى تفنگچه دراختيار تان قرار ميدهم. بعد شاه و ملکه ثريا و نورالسراج که بدون چادرى بودند با نمايندگان ملاقات نمودند. سپس اتن ملى يا رقص دسته جمعى اجراگرديد. در اين محفل اکثريت زنان ديپلوماتان شرکت ورزيده بودند.

وقتى جشن استقلال تمام گرديد، لويه جرگه تدوير يافت که در آن يک هزار نماينده از سراسر افغانستان اشتراک ورزيده بودند. امان اﷲ خان با بعضى ازنمايندگان ديدارخصوصى داشت و به آنها پروگرام هاى اصلاحى خود را تشريح نموده گفت که: براى زنان آزادى داده شود، تعدد ازواج غيرقانونى، و تعليم وتربيه زن ومرد اجبارى، اجراى طلاق از طريق قانون مدنى صورت بگيرد. درطرح اصلاحات اشاره شده بود که هيچ فرد نظامى مريد و ياپير و رهبر مذهبى شده نمى تواند ونه درسياست مداخله کرده ميتواند و اعلام گرديد کسانيکه خانم خارجى دارند در وزارت خارجه استخدام شده نمى توانند، مگر اينکه خانم خارجى خود را طلاق بدهند، برمسئله تعليم مختلط دختران و پسران ازشش تا ده سالگى بمنظور جلوگيرى ازمصرف بودجه اضافى براى ايجاد مکاتب بحث صورت گرفت و در نتيجه قبول گرديد.

در لويه جرگه ١٩٢٨، که زنان هم درآن شرکت ورزيده بودند ، کبرا سراج خواهر شاه امان اﷲ به نمايندگى از زنان افغانستان سخنرانى کرد. در روز سوم تدوير جلسه يک موضوع بسيار پراهميت ديگر مطرح گرديد و آن دادن آزادى براى زنان افغان بود. دراين روز لويه جرگه بعد از آنکه حقوق زنان را با مردان مساوى اعلان کرد، ملکه ثريا از جا بلند شد و چادر نازک خود را که بر روى کشيده بود از سرگرفت و همانجا پاره کرد، حاضرين باکف زدن هاى ممتد اين عمل او را تائيد کردند و زنان ديگر از ملکه ثريا پيروى نمودند و مردان روى زنان را برهنه ديدند، درحالى که نه ازحسن و شرف زنان چيزى کاسته شد و نه از شرف و غيرت مردان چيزى کم گرديد.

نويسنده کتاب «آتش درافغانستان) مينويسد که:

روز١٢ اکتوبر، يک روز تاريخى در تاريخ زنان افغانستان به حساب ميرود، زيرا براى بار اول زن افغان روى برهنه در اجتماع قبول شد. ازآن روز به بعد زنان منور برقع نپوشيدند و درعوض البسه مناسبى را اختيارکردند. در کابل بيشتر زنان بدون چادرى ديده ميشدند. دولت واقعاً ميخواست که زن از حيثيت و عزت شايسته بعنوان شريک زندگى مرد و به عنوان يک انسان در جامعه بر خوردار گردد، زيرا در آن روزگار مخصوصاً در خارج از شهرها زن مثل حيوان در معرض بيع وشرا قرار ميگرفتند و در برخى موارد زن با گاو و اسپ و خر و غله تبادله ميگرديد. به همين جهت است که محمود طرزى از وضع رقت بار زنان در افغانستان اشعار شکوه آميزى دارد. شاه به اين بسنده نکرد و طى فرمانى از مامورين دولت خواست تا بيش از يک زن نداشته باشند.

اين کارها گرچه ظاهراً با عنعنات جامعه افغانى نا سازگار بود، اما از نظر دولت در واقع راه هايى بود که لا اقل در شهرها نيز زن از آزادى بر خوردار گردد و اگر بخواهد بتواند با روى باز ظاهر شود. متاسفانه روحانيت متنفذ باحمايت ملاکين وخوانين کهنه فکراکثريت اين ريفورمها را ردکردند.بعد از لويه جرگه امان اﷲ خان در قصر ستور مجلس بزرگى تشکيل داد که در آن مامورين ملکى و نظامى و شخصيتهاى اجتماعى اشتراک کرده بودند.

دراين جلسه که عکس العملى بود در برابر مخالفين جرگه پغمان ، برنامه هاى بعدى دولت مطرح گرديد. در اين جلسه مجدداً تصاميمى در زمينه بهبود وضعيت زنان اتخاذ شد. يک عده ازدختران کابل مراسم وداع را بجا آوردند و مستقيماً از همانجا بطرف ترکيه جهت تحصيل حرکت کردند. آنها نخستين دانشجويان دختر افغانى بودند که برقع برسر نداشتند. در همين جلسه تعدُد زن براى مامورين دولت ممنوع شد و تعليم مختلط دختران و پسران در دوره ابتدائيه اعلان گرديد. تاسيس مکاتب زنانه در تمام ولايات کشور و توسعه شبکه خدمات صحى و شفاخانه هاى زنانه يکى از اهداف دولت اعلان گرديد. خلاصه شاه امان اﷲ و ملکه ثريا تا آنجا براى آزادى زنان افغان مبارزه کردند که از جانب روحانيت بنيادگراى متنفذ مخصوصاً خاندان حضرات شوربازار متهم به کفر شدند ومحمد صادق مجددى فتواى کفر شاه را با امضاى چهارصد نفر ملا ومريد وپيروان خاندان خود گرفته درميان قبايل سمت جنوب کشور رفت و آنها را تحريک به شورش عليه دولت نمود، مگر قبايل بجاى شورش وى وهمراهانش را دست بسته به دولت تسليم کردند.

متعاقباً وابستگان اين خاندان متنفذ روحانى درننگرهار و شمال کابل شورشهايى را براه انداختند.و برشاه فشار وارد شده تا ملکه ثريا را طلاق بدهد ومحمودطرزى پدر ملکه ثريابا خانواده اش از کشور تعبيد گردد. اماشاه زيربار نرفت و سرانجام برسر اين مساله نه تنها تاج و تخت سلطنت را از دست دادند، بلکه از کشور نيز تبعيد گرديدند و در غربت جان دادند، روانهاى آن دو آزاد انديش افغان شاد و ياد شان هميشه گرامى باد!

 

ضع زنان پس ازسقوط دولت امانى تا١٩٩٢:

 

متاسفانه باسقوط رژيم امانى براثرتوطئه روحانيت متنفذ ودسايس استعمارخارجى، زنان افغان از تمام حقوق و دست آوردهاى ده ساله رژيم محروم شدند. دختران دانشجوى افغان که براى تحصيل به خارج فرستاده شده بودند، دوباره از خارج به وطن برگردانده شدند وبراى ٩ ماه دروازه هاى مدارس نه تنها بروى زنان بلکه بروى پسران نيز بسته شد. ولى يک سال بعد با بروى کار آمدن نادرشاه دررأس دولت افغانستان ، دوباره مکاتب و مدارس براى پسران بازشد، ولى زنان و دختران نزديک يکسال از رفتن به مدرسه محروم بودند. بعد از استقرار ثبات بتدريج زمينه ورود دختران به مدارس در پايتخت ميسرگرديد، اما زنان ودختران مجبور بودندتا درزير برقع مکتب بروند ودرس بخوانند. اين وضع طاقت فرسا ٣٠ سال دوام آورد تا اينکه درسال ١٩٥٩ زنان افغان مجدداً به نخستين حق خود، يعنى آزادى از زندان چادرى نايل شدند. و اين مصادف باچهلمين سال تجليل از جشن استرداد استقلال کشور در عهد صدارت محمدداود بود.

زنان افغان همواره ياد سردار داود را بخاطراين شهامت شان با حرمت زياد يادآورى مينمايند. درسالهاى آغازين نهضت رفع حجاب در کابل، برخى از عناصر متعصب داخلى منصوب به احزاب تندرو اسلامى در تبانى با ارتجاى منطقه بر روى زنانيکه روى برهنه با لباس اروپايى در خيابانها ظاهر ميشدند، تيزاب مى پاشيدند، اما اينکار بربريت منشانه شان نتيجه اى نداد و زنان روز تاروز در فعاليت هاى اجتماعى، فرهنگى وخدماتى وارد بازار کار شدند. دردوره ظاهرشاه بعداز ١٩٦٠ و عهد جمهوريت داود خان در دهه ٧٠، زنان به درجه اى از آزادى خود رسيده بودند که در دانشگاه ها درکنار پسران تحصيل ميکردند و براى تحصيلات عالى به خارج فرستاده ميشدند. استادان زن در دانشگاه هاى افغانستان به تدريس دانشجويان مى پرداختند و در عرصه صحت عامه دکتوران زياد زن از دانشکده طب کابل فارغ شده بودند و در خدمت مردم و زنان کشور قرارداشتند.

مکتب نرسنگ و قابله گى نيز تعداد قابل ملاحظه نرس وقابله به جامعه تقديم کردند و زنان هنرمند در راديو و تياتر و سينما نقش آفرينى ميکردند. در تمام ولايات کشور، مکاتب و ليسه هاى دخترانه به تعليم و تربيت اطفال کشور مشغول بودند.

 بطور کل ده هاهزار زن تعليم ديده و صدها هزار دختر درمرکز و ولايات کشوردر فضاى آزاد و دموکراتيک مصروف فراگيرى دانش بودند. در پوهنتون کابل هزاران زن و دختر دانشجو دررشته هاى طب ، حقوق ، ادبيات ، ژورناليزم ، تعليم و تربيت ، اقتصاد، علوم ، زراعت، دواسازى ، هنرهاى زيبا وعلوم دينى شامل فراگيرى علوم در عرصه هاى مختلف بودند. در دوره رژيم حزب دموکراتيک خلق(١٩٧٨ تا١٩٩٢) نيز زن از مقام شايسته انسانى خود مثل زمان جمهوريت داود وقبل ازآن برخوردار بود و ميتوانست دوشادوش مرد به تحصيل بپردازد و دوشادوش مرد درکار و فعاليت هاى اجتماعى و اقتصادى و فرهنگى و سياسى سهم بگيرد و نقش خود را در پيشبرد امور مختلف زندگى به نحو موثر و تحسين برانگيزى ايفا نمايد. در اين مرحله به آموزش سواد براى زنان اهميت بسيار داده شد و در راه تحقق اين آرمان از شتاب کار گرفته شد که نتايج نا مطلوبى در بخش هاى عقب افتاده کشوربه بار آورد. خلاصه از ١٩٦٠ تا ١٩٩٢ زنان باحضور فعال خود درعرصه هاى توليدى ، تعليمى ، سياسى وفرهنگى نقش بسيارمثبتى را بازى کردند. دراين دوره زنان ودختران باسر برهنه ولباس اروپائى از منــزل بــيرون ميرفتند و در ادارات دولتى با مصئونيت کامل به کار مى پرداختند. در انتـخـابـات پارلمانى شـرکت مى ورزيدند، درکابينه و پارلمان نمايندگان زنان عضويت داشتند.ولى با قدرت يابى تنظيم هاى اسلامى ديگر زنان از تمام حقوق انسانى خود محروم گشتند.

 

وضعيت زنان دردولت اسلامى مجاهدين:

 

بعد از١٩٩٢ در نظام اسلامى تنظيمهاى جهادى وطالبانى ، ديگر حيثيت زن در معرض خطر قرار گرفت. زنان بيش از هرکس ديگر نه تنها بخاطر از دست دادن شوهر يا برادر و پسر خود در جنگ هاى ميان گروهى تنظيم هاى اسلامى داغدار شدند، بلکه هنگام بيرون رفتن از منزل نيز مورد تحقير و توهين و آزار و اذيت افراد مسلح وابسته به تنظيمهاى جهادى قرارميگرفتند، يا به اسارت ميرفتند و مورد تجاوزجنسى قرار ميگرفتند و اگر اين زن بدبخت شناخته ميشد که به گروه جهادى رقيب تعلق دارد، برعلاوه تجاوز جنسى پستان هايش نيز قطع ميگرديد و تيرباران ميشد و بعد لخت وبرهنه به جاده پرتاب ميگرديد. مردم کابل شاهد صدها و هزاران ناروائى هاى شرم آور گروه هاى مسلح وابسته به تنظيمهاى جهادى استند.من شمه ئى ازخشونت وناروائى هاى که تنظيم هاى جهادى فقط درسال اول حکومت خود درکابل مرتکب شده اند وخودشاهد وناظر اوضاع درکابل بوده ام ، دراينجا بازگوميکنم تاتصورى از حکومت اسلامى نوع سنى آن در خواننده ها ايجادشود.اگر بخواهيم خشونت راتعريف کنيم،بايد گفت که خشونت عبارت از اعمالى است که سبب آزار و اذيت جسمى يا روانى وعاطفى انسان گردد.

متاسفانه علاوه برخشونت خانوادگى عليه زنان، خشونت گروهى يا قومى يا لسانى و يا مذهبى عليه زنان افغان در دوره حکومت اسلامى (بعد از ١٩٩٢) در نوع خودشايد درجهان بى نظير باشد. با تاسف بايد يادآورشد که با ورود تنظيمهاى جهادى در کابل و آغاز جنگها بخاطر کسب قدرت بيشتر، زنان متحمل بدترين و وحشيانه ترين نوع خشونت هااز جانب مردان مسلح شده اند که قلم از گفتن آن عار دارد. در اين دوره از تاريخ کشور تنها در کابل آنطور که من و هزاران کس ديگر از باشندگان کابل ديده و از دوستان و وابستگان مصيبت ديده خود شنيده ايم ،زنان مورد تجاوز دسته جمعى گروه هاى مسلح قرار گرفتند و چنان بى رحمانه مورد خشونت قرارداده شدند که حتى شکم زنان دريده شد و يا پس از تجاوز پستانهاى شان بريده ميشد و در بيرل هاى خالى ذخيره ميگرديد و کشته و لاشه آنها لخت وبرهنه به جاده ها پرتاب ميشد تا ترس و رعب در دل مخالفان تنظيمى ايجاد کرده باشند.

در کوته سنگى و تشناب هاى پوهنتون کابل بيرلهاى پر از پستانهاى بريده زنان ديده شده است از جنايات ديگر تفنگ داران تنظمى يکى اينست که بر بيمارستان زنان مريض عقلى و عصبى حمله بردند و تمام آنان را مورد تجاوز جنسى قراردادند.درسال ١٩٩٢ که کابل را ترک گفتم و به مزارشريف رفتم، در کمپ آوارگان کابل در مدرسه سلطان رضيه بايکى از استادان پولى تخنيک آشناشدم که او هم در آن کمپ پناه آورده بود. او تعريف ميکردکه پس از جنگ هاى ميان تنظيمى ماه اسد١٣٧١، روزى با خانمم به ماشين خود سوارشدم و خواستم براى احوال پرسى خشويم که در ناحيه «ده بورى» سکونت داشت برويم ،خانه ما در کارته مامورين قرار داشت ، از جاده سيلوى مرکزى بطرف ده بورى حرکت کردم . همينکه در سرک اول سيلو رسيدم يکى از افراد مسلح تنظيمى جلومرا گرفت و دستور داد از ماشين پائين شوم ، پائين شدم و گفت به آنسوى جاده برو، سرپوش آن بيرل را بلند کن و داخل آن را ببين ، چنين کردم و ديدم بيرل پراز پستانهاى بريده شده زنان است. بل ادرنگ از ديدن آن صحنه تکان خوردم و دست بسوى بينى خود بردم تا جلو نفسم را بگيرم، فرد مسلح گفت : اگر ميخواهى که پستانهاى زنت بريده نشود، ماشين را بگذار و تو وزنت از اينجا دورشويد! گفتم بچشم ، بعد به زنم گفتم : از ماشين پائين شو! و بسرعت از آنجا فرار کرديم و همينکه بخانه رسيدم ، تصميم گرفتم هرچه دارم بفروشم و از وطن فرار کنم و اينک تا اينجا رسيده ايم و ميخواهم به روسيه بروم.در همان کمپ از يکى ديگر از آوارگان شنيدم که روزى، يکى از اقاربش از جاده سيلو ميگذشت ، هنگام عبور يکى از افراد مسلح تنظيمى صداميزند، هاى برادر ايستاده شو! سپس فردمسلح با کيسه پلاستيکى نزديک مى آيد و ميگويد: ميدانم مدتهاست گوشت نخورده اى، بيا اين کيسه گوشت رابگيرو ببرو بخور ودعاى سرمارا بکن١ مرد کيسه را ميگيرد وبه خانه مى آورد و وقتى سرکيسه را باز ميکند، مى بيند چندتا پستان بريده شده زن در لاى کاغذ پيچيده شده است . مرد از ديدن آن فرياد ميزند و نفرين خود را به هرچه تنظيمهاى مسلح است ميفرستد.آمرجنائى حوزه امنيتى شهرنو کابل که از تحصيل کردگان پوليس درآلمان بود، در مسکو برايم از چشم ديد خود تعريف کردکه:

در بالاى دروازه هاى رياست ترافيک کابل واقع در سه راهى منار عبدالوکيل خان، زنان را برهنه به صليب کشيده بودند تا رهگذران آنها را ديده دچار ترس و وحشت گردند. در کارته ٣ و ده دانا و شاه شهيد از تجاوز دسته جمعى بر زنان مسن پيچه سفيدى که براى حفاظت ازمنزل خود باقى مانده بودند،خبر داده شده و در مکروريان سوم دخترى که قرار بود از طرف يکى از فرماندهان جهادى مورد تجاوز جنسى قرار گيرد، دخترک براى حفظ ناموس خود از منزل پنجم خود را بزير پرت کرد و دردم جان داد.و فرداى آن مردم دست به تظاهرات زدند و خواستند اين جنايت را برخ رياست جمهورى استاد ربانى بکشند، اما افراد مسلح بر تظاهر کنندگان شليک کردند و چندتا را مجروح ساختند و تظاهرات خاموش گشت.

درکابل گفته ميشد در تايمنى وات پدرى از جانب قوماندان جهادى مجبور ساخته شدتا دخترش را در اختيار او قرار بدهد، پدر که تا آن روز چنين وضعيتى را نه ازقشون روسهاى متجاوز ديده بود و نه از تجاوز انگليس ها شنيده بود، ولى آنروز از جانب برادران جهادى مى شنيد، دخترش را در تشناب منزل خود سر بريد وسرش را در پطنوس گذاشت و روى آن دستمال تميزى کشيد و در جلو افراد اعزامى قوماندان گذاشت.در خيرخانه عروسى که تازه به خانه بخت خود قدم نهاده بود، همان شب توسط افراد تنظيمى از منزل شوهربزور بيرون کشيده شد و چون شوهر به دفاع پرداخت هماندم ازطرف افراد مسلح متجاوز کشته شد و تازه عروس به پوسته مربوطه درآن حوالى برده شد و سه شبانه روز بر اين تازه عروس دسته جمعى تجاوز صورت گرفت و وقتى که ديگر دختر از هوش رفته وبامرگ دست وپنجه نرم ميکرد او را به خانه اش برگشتاندند ولى ديگر دير شده بود و تابيمارستان نرسيد و در راه جان داد.

رهبر اين گروه امروز با افتخار از مجاهدين خود ياد ميکند وتهمت برمجاهدين راخروج ازاسلام وانمود ميکند. افراد همين رهبر تنظيمى در افشار پس از تجاوز برزنان محله آنان را کشت و چاه هاى منزل را از مرده انسانها انباشت. ازهمين مجاهدين اين داستان حکايت ميشد که در ناحيه افشار زن حامله اى را که شوهرش ميخواست به بيمارستان ببردتا طفل تولد کند، افراد تنظيمى آن زن را اجازه نداده بودند تا به شفاخانه برسد و مجبور ساخته بودند تا در حضور خودشان بزايد. افزون برين زن را برهنه کرده و گفته بودند ما زاييدن زن  (مادرخود) را نديده ايم که جگونه بچه بدنيا مى آورد، بايد ببينيم که اوچگونه ميزايد! و زن بدبخت با فرياد هاى که گوش آسمان را ميخراشيد بچه بدنيا مى آورد ، بعد او را در هواى سردتنها رهاکردند تاصبح هردوى آنها جان داده بودند.من خود در يک درملتون(دوا فروشى) واقع در بى بى مهرو داخل شدم تا داروى مورد نياز خود را بخرم، از ورود تنظيمهاى جهادى بکابل دوسه روزى بيشتر نميگذشت. ديدم رئيس نشرات وزارت اطلاعات و فرهنگ که او را از قبل مى شناختم آنجا نشسته و اشک در چشمانش حلقه زده است ، پرسيدم خيريت است ؟

گفت : چند لحظه پيشتر مردى آمد تا دارو بخرد و گريه ميکرد، ما علت گريه اورا پرسيديم ، جواب داد: ديشب زن برادرم که وضع حمل داشت برادرم او را ميخواسته به بيمارستان ملالى ببرد، با خانم خود تا کنار جاده آمده تا اگر تاکسى پيدد شود بگيرد و مريضش را به شفاخانه برساند، ناگاه موتر جيپى متعلق به مجاهدين از جاده ميگذرد و توقف ميکند ومى پرسد خيريت است؟ برادرم ميگويد: خانمم مريض است ميخواهم او را براى ولادت به شفاخانه ملالى ببرم اگر شما لطف کنيد و اين مريض را تا شفاخانه برسانيد از شما خوش ميشويم ، سرنشينان جيپ ميگويند بفرمائيد، ما شمارا به شفاخان ميرسانيم. بعد برادرم و خانمش به جيپ سوار ميشوند، وقتى در چاراهى شفاخانه قواى مرکز ميرسد، برادرم صدا ميزند که شفاخانه اينطرف است ، ناگاه با قنداق تفنگ بر پشت گردن برداردم زده ميشود و او را از موتر بزير پرت ميکنند و زن مريض را با خود ميبرند، چند ساعت بعد مرده زن را در همانجا که برداشته بودند پرت ميکنند. اينست رحم و شفقت مجاهدين و اينست حکومت اسلامى !

اکنون برادرم در شفاخانه بستر است و آغاز اين بدبختى را بعد از آنکه به هوش آمد براى ماحکايت کرد. کارنامه هاى ويرانگرانه وآدم کشى و آدم ربائى و تجاوز برجان و مال مردم و تعدد مراکز قدرت حتى در پايتخت و تشديد اختلافات زبانى و قومى و سمتى و نژادى و غيره در حکومت اسلامى تنظيمهاى جهادى هنوز از ياد و خاطر مردم کابل فراموش نگرديده است همين بى بند وبارى حکومت اسلامى تنظيمها بود که سبب رويکار آمدن رژيم طالبان به رهبرى ملا عمر گرديد. طالبانى که بنيادگراتر از آقاى ربانى و سياف و محسنى و حکمتيار بودندو حتى جهاد برضد ربانى و سياف وحکمتيار و شرکاى تنظيمى شان ، براى پيروان ملا عمرجنگ مقدس پنداشته ميشد و بخاطر تقدس اين جنگ بود که اگر احمدشاه مسعود دست به مقاومت در برابر طالبان تا آخرين رمق حيات نميزد،مدتها پيشتر آقاى ربانى وسياف و حکمتيار ومحسنى و غيره جنگسالاران تنظيمى فرار از وطن را بر قرار ترجيح ميدادند و دنبال قدرت نمى گشتند.

 

وضع زنان در دورهً طالبان

 

قوانينى که درنظام اسلامى دولت مجاهدين وضع شده بود، بشدت مورد تطبيق قرارگرفت و اداره «امر بالمعروف ونهى از منکر» دمار از روزگار زنان برآورد. زنان از حق تحصيل محروم ساخته شدندو حتى قيودات شديدى بر بيرون رفتن زن از منزل بدون محرم شرعى وضع گرديد. قوانين سنگسار زنان و دست وپاى بريدنهاى اسلامى رونق گرفت و استديوم ملى بجاى مسابقات ورزشى ، به ميدان قصابى انسانها مبدل شد. رفتن زن مريض به نزد دکتور مرد قدغن شد، و اکثر مادران در هنگام زايمان به علت عدم وارسى دکتوران مرد جان ميدادند. رانندگان تاکسى و بس ها اجازه نداشتند زنانى را سوار کنند که برقع يا چادرى نپوشيده و بجاى آن از روسرى يا چادر ايرانى استفاده ميکردند.

هر مردى اگر باخانمى بيرون ميرفت بايد اسنادى که محرميت زن و مرد را ثابت ميکرد باخود ميداشت، در غير اينصورت به عنوان زن و مرد بدکاره با سرنوشت شومى روبرو ميشد. بدينسان زنانى که محرم شرعى نداشتند ويا بيوه بودندحتى براى خريد يک لقمه نان خشک از نانبائى دچار رنج فراوان بودند. برخى از بيوه زنان که پسر يا مرد محرم نداشتند دختران کمتر از ده سال خود را که هنوز به بلوغ نرسيده بودند، بشکل پسر در مى آوردند و لباس پسرانه مى پوشاندند و براى خريد مايحتاج بيرون مى فرستادند معهذا اگر زنى با محرم شرعى خود بيرون ميرفت حق نداشت دست به آرايش خود بزند ولباس فيشنى و تميز بپوشد تا مبادا مردان بالغ دچار وسوسه شوند.

هرگاه موى سر چنين زنانى از زير چادر بيرون آمده مى بود، ويا پاچه گلدوزى زنان ديده ميشد، زن را در پيشروى مردش به کتک مى بستند وباچوب ويا زنجير ميزدند و داد و فرياد زن را تا آسمان بلند ميکردند. و اين عمل شان باعث خشم زن نسبت به مردش ميگرديد که چگونه از حيثيت زن خود دفاع نکرده است. استاد نگارگر، نويسنده نامدارافغانى از يک صحنه دلخراش کتک زدن خانمى حامله توسط طالبان حکايت ميکندکه نشان ميدهد اين گروه بى سواد و متحجر تا چه حد از زندگى و آداب اجتماعى بدور مانده بودند. او مينويسد که:

«طالبى زن حامله اى راکه بنابر وضع دل بدى خويش روى بند چادرى را بالازده و در حاشيه خيابان استفراغ ميکند، دُره (شلاق) ميزند و زن عاجزانه وضع خويش را به او بازميگويد ولى آن طالب بجاى خجالت بازهم او را مى زند و ميگويد؛ بدبخت حامله که بودى چه مرگ ميخواستى که از خانه بيرون آمدى؟»

«روزنامه شرق» زير عنوان «مولوى قلم الدين قلم به زمين مى گذارد» مينويسد:

«زنان افغانستان ، به ويژه زنان کابل به اين زودى ها نميتوانند «مولوى قلم الدين» وفرمانهاى هراس آور وبعضاً عجيبش را ازياد ببرند. دراوايل ورود طالبان به کابل که شهروندان کابل هنوز يادنگرفته بودندچگونه خودشان را با فرامين مولوى قلم الدين رئيس اداره «امر به معروف ونهى ازمنکر» تطبيق دهند، بسيارى از زنان و دختران سوزش اصابت شلاق ماموران خشن و عبوس تحت امر وى را درساق پاهايشان حس کردند. دريکى از فرامين اداره «امر بمعروف ونهى ازمنکر» راجع به زنان چنين آمده بود: « پوشيدن لباس هاى شيک، تجملى، تنگ و جذاب و استفاده از تزئينات و لوازم آرايش توسط زنان ممنوع است. زنان بايد وقار خود را حفظ کنند، کفش هاى پاشنه بلند نپوشند، آرام راه بروند تا هنگام راه رفتن صداى کفش شان را مردان  نامحرم نشنوند. درغير اين صورت ملعون شريعت اسلامى خواهند بود و نبايد انتظار  بهشت را  داشته باشند.»

حساسيت ويژه مولوى قلم الدين نسبت به زنان و دختران تنها به ساکنين کابل محدود نگرديد. فرمان هاى او عطف به ماسبق هم ميشد وحتى به زنانى که چندين قرن پيش ميزيستند نيز سرايت پيدا کرد. مقبره رابعه بلخى شاعره مشهورقرن چهارم هجرى درشهر بلخ (واقع در٢٠ کيلو مترى غرب مزارشريف) قرار دارد. درتاريخ ادب فارسى ، او اولين زنى بود که اشعار ماندگار و عاشقانه سرود. رابعه دختر يکى از اشراف بلخ بودکه عاشق يک برده بنام بکتاش ميشود وقتى برادرش از اين راز آگاه ميگردد، به عنوان مجازات ، شريانهاى دست خواهرش را قطع ميکند تابسختى جان بدهد. مگر رابعه آخرين رباعى را در حالى سرود که در خونش غوطه ور بود.او با خون خود بر ديوار حمام منزلش نوشت:

دعوت من برتو آن شد کايزدت عاشق کناد

بريکى سنگين دلى نا مهربان چون خويشتن

تا بدانى درد عشق و داغ مهـر و غم خورى

چون به هجر اندر بپيچى پس بـدانى قدر من

 

قرنهاست که دختران وپسران جوان افغان آرامگاه او را به عنوان اسوه عشق و دلدادگى زيارت ميکنند وبراى موفقيت درعشق خود درآنجا به راز ونياز مى پردازند. اداره «امر به معروف و نهى از منکر» طالبان پس از تسخير مزارشريف ، بازديد ازمقبره رابعه بلخى را نيز به دليل اينکه آرمگاه يک «زن» است و امکان دارد زيارت آن ، مردان و جوانان را آلوده به شهوت و گناه کند، ممنوع اعلام کرد ! بدين ترتيب فرمان هاى هراس انگيز مولوى قلم الدين نه تنها زنان و دختران کابلى وديگر شهرها را که حتى روان زنان افغان را در گور به لرزه در مى آورد.

 

وضع زنان افغان پس ازسقوط طالبان:

 

پس از حادثه ١١ سپتمبر، امريکا آستين ها را بالا زد ونظام طالبان را درکشور درنورديد و برمبناى کنفرانس بــُن ، بجاى آن يک حکومت عبورى به ميان آمد، اما از آنجايى که بخش عمده اين حکومت از نيروهاى عقبگراى تنظيمى تشکيل يافته بود، اوضاع سياسى واجتماعى درکشوردر حکومت عبورى وحکومت انتقالى نسبت به زمان طالبان فرق چندانى نکرد. اعمال فشار، دزدى، قتل، بزندان کشيدن افراد در زندانهاى خصوصى، سرباز گيرى جبرى و اخذ ماليات هاى خود سرانه ازاشخاص و اختطاف زنان و پسران و تجاوز برجان ومال وناموس مردم ازمرکزتا ولايات کشور جريان داشت. در چنين شرايطى ترس بر جامعه زن افغان چنان مستولى است که هيچ زنى جرئت ندارد بدون برقع يا چادرى به بيرون از خانه پا گذارد. سازمان نظارت برحقوق بشر سازمان ملل متحددر گزارش سالانه خود در دسامبر ٢٠٠٢ ابراز نگرانى کردکه: زنان و دختران در بخش هايى از افغانستان همچنان تحت فشار و محدويت هاى شديد، مزاحمت و بدرفتارى قرار دارند.

اين سازمان در گزارش خود وضعيت زنان در هرات را مورد توجه قرارداده هوشدار ميدهد که وضعيت درهرات نشانه اى از تحولات مشابه نقض حقوق زنان در ساير مناطق کشور است . در اين گزارش به سوء رفتار پليس با زنان ، معاينه اجبارى براى اثبات باکره گى و محدوديت هايى اشاره ميکند که يادآور دوره طالبان است. با اين همه سازمان نظارت برحقوق بشر در گزارش خود به بهبود شرايط زنان و دختران بعد از سقوط طالبان اشاره دارد. چنانکه آنها حال ميتوانند به مدرسه و دانشگاه بروند، اما از نظر سياسى و اجتماعى گزارش به شواهدى اشاره ميکند که حاکى از فشارو سرکوب است. بنابر اين گزارش ، در هرات پليس اسماعيلخان والى هرات، گروه هاى سازمان داده شده يى از پسر بچه هاى مدارس، رفتار و ظاهر زنان را تحت مراقبت داشتند. اين گزارش از مطالبى در تلويزيون و روزنامه هاى محلى نقل قول ميکند که در آنها، فرماندار هرات اسماعيل خان به تعيين قواعدرفتار زنان و دختران پرداخته بود. براساس اين قواعد، آزادى رفت و آمد زنان محدود شده و زنها و دختران بزرگ سال در هنگام خروج از خانه بايد بابرقع يا چادرى خود را کاملاً بپوشانند. در گزارش سازمان نظارت برحقوق بشر اسنادى ارائه شده که نشان ميدهد: شهروندان هرات و زنان و دخترانى که با مردان قدم ميزده اند يا در ماشين آنها سوار بوده اند، ويا حتى با مردان درخانه و درحريم خصوصى خود تنها بوده اند، دستگير شده اند. بعد از چنين دستگيريهايى زنان از سوى داکتران معاينه ميشدندتا معلوم شودکه آيا به ايجاد رابطه جنسى پرداخته انديا نه و آيا باکره هستند يا خير؟

بدنبال اين سختگيريها، اسماعيل خان دستور داده بود که دختران حق ندارند با پسران يکجا درس بخوانند و بنابرين در پوهنتون هرات صنوف دختران از پسران جداشد و کورسهاى خصوصى حق ندشتند به آموزش دختران بپردازند. بنابر سختگيريهاى که از جانب والى هرات بر طبقه زن هرات و بخصوص دختران جوان تحميل ميشد، صدها دختر جوان بين سنين ١٧ تا ٢٥ سال دست به خود سوزى زده اند که در نتيجه بسيارى از آنان جان داده اند. سازمان نظارت برحقوق بشر،همچنان جامعه جهانى رامتهم به اتخاذ معيارهاى دوگانه کرده است، زيرا در حالى که مبارزه برضد طالبان را مشروعيت مى بخشد، از فرماندهان و جنگ سالارانى حمايت ميکند که حقوق بشر و منجمله حقوق زنان را زير پا ميکنند. ( بى بى سى، ١٧ دسمبر٢٠٠٢)

يکى ازنشانه هاى زنده کردن دوره طالبان و محروم ساختن زنان از حقوق شان، گردهم آئى شوراى علماى دينى افغانستان به دعوت برهان الدين ربانى، سابق رئيس جمهور دولت اسلامى افغانستان و رهبرتنظيم جمعيت اسلامى است که روز٣٠ اگست ٢٠٠٣ در کابل تدوير يافت و در آن قطعنامه اى صادر کردند که درقانون اساسى جديد بايد کلمه دموکراسى حذف شود، چراکه دموکراسى با شريعت اسلامى درتضاد است و نيز نبايد زنان با مردان متساوى الحقوق شناخته شوند، زيرا که در شريعت اسلامى زنان از حقوق مساوى با مردان برخوردار نيستند و همچنان زنان نبايد در موسسات غير دولتى بکار بپردازند و بنابرين قانون اساسى جديد بايد کاملاً يک قانون اساسى اسلامى باشد.( بى بى سى، ٣٠ اگست)

متاسفانه که سنگ بزرگ در دم پاى زنان و دموکراسى در کشورهاى اسلامى واز جمله در افغانستان دين اسلام است. دين عزيز اسلام در بسا موارد با دموکراسى وبا عدالت اجتماعى يعنى با تساوى حقوق زن ومرد در تضاد است. بنابر اسلام سنتى، زن بجز در اجراى تکاليف دينى وتجارت، در هيچ بخش ديگراز امور اجتماعى با مرد برابر نيست و از لحاظ حقوقى نيم مرد حقوق دارد و در برخى موارد کمتر از نيم مرد. بر اساس فقه اسلامى ، شهادت دو زن برابر يک مرد است و سهم دختر در ميراث نيم سهم پسر است که اين امر با دموکراسى و عدالت اجتماعى در تضاد است .

افزون برين،گرفتن چهار زن دريک وقت براى مرد مسلمان جايزاست ولى براى زن چنين حقى جايزنيست. ازدواج با دختر صغير و نابالغ ازلحاظ شرعى رواست، اما از لحاظ دموکراسى و حقوق بشر وعقل و منطق و عواطف انسانى، يک عمل غير عادلانه و دور از انصاف محسوب ميگردد. همچنين زن مسلمان حق نداردامام يا پيش نمازگردد، يا به ذبح حيوانى که خوردن گوشتش جايز پنداشته ميشود مبادرت ورزد. بنابرين مشکلات است که پاى قانون اساسى درمورد حقوق زنان درکشورهاى اسلامى ميلنگدو هرحقى که براى زنان درقوانين اساسى اين کشورها پيش بينى گردد، باافزودن جمله «مطابق به احکام اسلام قابل رعايت خواهدبود» آن حقوق نقض ميگردد.

زنان کابل پس از شنيدن فيصله شوراى علماى اسلامى، از خود واکنش نشان دادند و آن را توهين به مقام زن دانسته، با استدلال و منطق پذيرفتنى آن فيصله را شديداً تقبيح کردند. و اظهار نمودند که چرا اين علما در باره مردان مسلحى که هرشب زنان محتاج و بى شوهر را از اين سوى به آنسوى شهر حمل ميکنند و ازآنان استفاده جنسى ميکنند، فيصله و فتوا صادر نميکنند؟

زنان کابل ابراز نظر نمودند که همين اکنون در شهر کابل بيش از يکصد هزار زن بيوه که شوهران خود را در جنگ بر ضد قشون شوروى ويا در جنگ هاى ميان تنظيمى بخاطر کسب قدرت رهبران خويش، از دست داده اند، زندگى رقت آورى دارند. کداميک از رهبران تنظيمهاى اسلامى، که صدها ميليونها دالر از خون اين جان باخته گان در حسابهاى بانکى خود در خارج و داخل ذخيره کرده اند، اقلاً يک ماهه حقوق براى اين بيوه ها پرداخته اند ؟ پس اگر اين بيوه زنان که نان آور اطفال سر ونيم سرخود اند، وآنانى که در دوران هجرت توانائى آموختن زبان خارجى را يافته اند، در موسسات غير دولتى دست بکار نشوند و نفقه خودوکودکان خود را پيدا نکنند، کداميک از علماى دينى و سران تنظيمها متعهد خواهد شد که آنهارا اعاشه کند؟ آنها افزودند که بسيارى از زنان کارگر، زنان افراد معلولى و معيوبى استند که دست و پاى خود را در دوران جنگ هاى قدرت طلبى از دست داده اند و امروز تنها زنان و همسران شان مجبورند، اظفال و شوهران بى دست وپاى خود را اعاشه کنند.

بگفته اين زنان در دو سال پس ازسقوط طالبان، چندان بهبودى قابل ملاحظه اى در وضع زنان کشور رونما نشده و فشار و تهديدهاى فرماندهان جهادى، زن افغان را دوباره به عقب زندان چادرى رانده است و هنوز سايه شوم حاکميت تفنگ از سر زنان دورنشده است و به زن به چشم يک وسيله ارضاى غرايز جنسى ديده ميشود.نجيبه سيمين معلم مکتب موسيقى به گزارشگر راديو بى بى سى گفت : «آنچه در افغانستان ميگذرد، عميقاً مرا نا راحت ميکند. من نمى فهمم که چرا ما نبايد بتوانيم آهنگ هاى خود را ثبت کنيم ويا آواز زن را از راديو و تلويزيون بشنويم؟

 فکر ميکنم همان افرادى که مسؤول فجايع گذشته هستند، حالا اين حوادث را کنترول ميکنند و آن اقدامات را از سرگرفته اند.» بى بى سى افزود که وضعيت خانم سيمين نشانگر مشکلاتى است که زنان افغانستان امروزحتى در پايتخت کشور با آن مواجه اند.

با سقوط طالبان تلويزيونهاى جهان زنانى را نشان دادند که برقع از سر مى افگندند، ولى حالا دوباره اين زنان در پشت چادرى زندانى شده اند. طرفداران حقوق بشر ادعا ميکنندکه اوضاع نسبت به زمان طالبان تغيير چندانى نکرده است (بى بى سى، ٤ جولاى)

واقعيت اينست که زنان کشور که بيش از نيمى از جامعه ما را تشکيل ميدهند و در طول تاريخ و مخصوصاً در دو دهه اخيربيشترين قربانى ، ظلم و ناروائى و درد و مصيبت را متحمل شده اند، اکنون نيز در معرض انواع بى عدالتيهاى اجتماعى قراردارند، در وضعيت موجود با آنکه طالبان نابود گرديده اند، اما ترس بر جامعه زن افغان چنان مستولى است که هيچ زنى جرئت ندارد بدون چادرى به بيرون از خانه پا گذارد. به نظر ميرسد که اين بخش از جامعه ما يک بار ديگر معروض به خطر از دست دادن حقوق خود در جامعه گرديده است و نخستين حق اين بخش ، همانا لغو چادرى و نقاب از روى زنان است.

اگر از همين حالا به اين امر توجه نشود، ممکن است در آينده دولت دچار مشکلات زيادى بشود. پس لازم است که به حضور فعال زن در امرتعليم و تربيت اولاد کشور و درامر بازسازى فرهنگى و سياسى و اقتصادى کشور توجه جدى مبذول گردد. و اين مامول ميسرنخواهد شد، مگر آنکه از همين حالا در قانون اساسى و درقوانين مدنى مقام زن به عنوان مادر، خواهر و دختر و همسرمرد احترام گردد و حيثيت او از هرگونه تعرض و توهين مصئون گردد.

استاد غلام آئين دانشمند افغانى، در يک مقاله بسيار ممتع، موضوع اسلام سياسى را مورد تحليل قرارداده، به نقش زن در اجتماع اشاره ميکند و مينويسد:

«مرد وزن به مثابه دوپاى اجتماع اند، با يک پا بجايى رسيدن دشوار است و در اين زمانه ايکه يک ملت بايد بدود تا پس نماند، يک پايش را بستن ، محکم کردنش به زبون شدن و عقب ماندن است.» دکترشفا دانشمند ايرانى ييرامون تعصبات مذهبى اسلام سياسى مينويسد:

«چندين دهه آزمايشهاى بدفرجام درکشور هايى چون: پاکستان، بنگلاديش، اندونيزى، سودان، کومور، ايران و افغانستان که همه ادعاى حل مشکلات خود را از طريق اجراى طابق النعل بالنعل قوانين اسلامى داشته اند در هيچ جا حاصلى جز افزايش نابسامانى ها ببار نياورده و همه دستاوردها به دست بريدن ها و سنگسار و قصاص و حجاب زنان و درازى ريش مردان و برگزارى اجبارى نمازجماعت محدود مانده است . اگر با چنين بيراهه رويها ميتوان اين جهان اسلامى را به قهقراى بازهم بيشترى برد، حتى با برخوردارى از بيشترين عوايدنفتى جهان نميتوان آنرا بجلو راند، و نمى توان آن را به عنوان سرمشق قابل قبولى به جهان نامسلمان عرضه کرد، زيرا هرکس در هردرجه از بى اطلاعى يا از خوشخيالى، ميتواند دريابد که حتى اگر هم تمام مسلمانان جهان بطور يکپارچه براين قوانين تأييأييد گذارند، بازهم بقيه مردم دنيا که شمارشان بيش ازچهار برابر مسلمانان است ، نه بحجاب واپسگراى اسلامى گردن خواهند نهاد، نه مقررات قرون وسطايى سنگسار و دست بريدن و قصاص و تعزير را خواهند پذيرفت، نه در قوانين خود، جايى به تعدد زوجات خواهند داد، نه موسيقى و نقاشى را از مقام والاى هنرى خود به حد منکرات مذهبى پائين خواهند آورد، و نه اقتصاد هاى پر تحرک امروزى خويش را تابع قوانين خمس و زکوه و مضارعه و قرض الحسنه خواهندساخت.» (دکترشفا، تولدى ديگر، ص ٣٨)

در دوره حکومت انتقالى که بازهم همان عناصر تنظيمى بر سر قدرت ماندند، گزارشهاى نگران کننده يى از وضع نابسامان حقوق بشر درافغانستان در رسانه هاى بين المللى انعکاس مى يافت. استبدادمذهبى جنگ سالاران وابسته به گروه هاى جهادى در افغانستان نه تنهافرياد مردم افغانستان را به آسمان بلند ساخته، بلکه فرياد موسسات امداد رسانى بين المللى را نير ازطريق رسانه هاى گروهى به بگوش همه جهانيان رسانده است. سازمان بين المللى حقوق بشراز وجود فضاى ترس و ارعاب در افغانستان خبر داده ميگويد: عامل ايجاد چنين وضعيتى حضورفعال فرماندهان گروه هاى مسلح است که از حمايت ايالات متحده و متحدان آن کشوردر افغانستان برخوردارند. سازمان نظارت برحقوق بشرافزوده است که:

 بنيادگرائى دينى در افغانستان روبه گسترش است و بهبودى حقوق زنان را با خطر مواجه ساخته است. ناطران حقوق بشر همچنين به موارد آدم ربائى ، قتل و نقض حقوق بشردر افغانستان اشاره و ابراز نگرانى کرده اند.گزارش سازمان نظارت برحقوق بشر از نقض حقوق بشر توسط پليس نيز سخن ميگويد و مى افزايد که اين اقدامات از حمايت برخى از اعضاى ارشد دولت انتقالى برخوردار است. گزارشها همچنين حاکيست که خود سوزى و خودکشى زنان در اين کشور از جمله در ولايت هرات بخاطر محدوديت ها و رفتار خشونت آميز مردان خانواده اعم از شوهران يا افراد ديگر خانواده، افزايش چشم گيرى داشته است. مسئولان هرات با ابراز نگرانى از اين وضعيت ميگويند:

دريک هفته در شهر هرات هشت مورد خود سوزى زنان و دختران رخ داده که علت چنين حوادثى بدرفتارى مردان خانواده اعم از شوهران ويا برادران آنان گزارش شده است بگفته اين منابع، اکثر کسانى که به خود سوزى دست زده اند، بين سنين ١٥ تا ٢٥ سال بوده اند.ـ در شهربزرگ هرات، زنانى که با مرد غريبه ديده شوند ، دستگير ميشوند وموردآزمايش هاى اجبارى باکره بودن قرار ميگيرند. طبق آخرين آمار به نقل از «ديده بان حقوق بشر» در عهد فرمافرمائى اسماعيلخان به طور متوسط روزانه ده بار تست بکارت در اين شهر انجام ميشد. و يکى از علل خودکشى دختران جوان در آن شهر، شايدتست کردن اجبارى باکره کى دختران بدستور والى هرات بوده باشد. زيرا دخترانيکه از اين آزمون زشت وپست ناکام ميبرآمدند چون روى بازگشت به فاميل خود نداشتند، براى رهائى از سرزنش خانواده واقارب خود دست به خود سوزى ميزدند.لاس انجلس تايمز در ١٨ نومبر٢٠٠٢نوشت:«خود سوزى بطرز وحشتناکى بين زنان جوان در غرب افغانستان رايج شده است. با آنکه احصائيه دقيق در دست نيست ، داکتران شفاخانه گزارش داده اند که خود سوزى زنان در حال افزايش است. هر هفته بطور اوسط ٣ دختر مراجعه ميکند که اکثر سوختکى شان هلاکت بارميباشد. داکتران ميگويند که درسال ٢.٢ بيش از صد حادثه خود سوزى دختران رخ داده که در اکثر مواردزنان جوان جان خود را باختند.»

سازمان عفو بين الملل در گزارش منتشره ٦ اکتوبر ٢٠٠٣ گفت که، دوسال پس از سقوط طالبان هنوز هم در وضع زنان افغانستان بهبود قابل ملاحظه پديد نيامده و آنان بطور گسترده با ازدواجهاى اجبارى ، تجاوز هاى جنسى، و خشونت هاى خانوادگى روبرو اند. در بعضى مواردحتى دخترکانى ٨ ساله به عقد مردان بسيار سالمند در مى آيند. تقرر مولوى شينوارى با داشتن سن ٨٠ سال در مقام رئيس ستره محکمه (دادگاه عالى) کشور حکم نمک پاشيدن برزخم زنان رادارد،چراکه او ٩ عضو شوراى عالى و ١٣٧ ملاى هم فکر را به همراه دارد. شينوارى روش مجازات طالبان را براى اجراى قانون شرعى تاييد ميکند. بنابرين هرگزارش وشکايت ضرب وجرح ويا تجاوز به زنى اگربطور معجزه آسايى به ستره محکمه(دادگاه عالى) برسد، دراغلب موارد برخورد چنين است:

« اين زن چه کارى کرده است که موجب تحريک مجرم به انجام اين اعمال شده است؟» در نتيجه خود زن مسئول اين عمل محسوب شده ، به بهانه حفظ جانش براى مدت نامعلومى به زندان سپرده ميشود، درحالى که مقصر اصلى فقط به عنوان کسى که واکنش نشان داده ازمجازات اندکى متضررخواهد شد. با اينگونه برخورد ديگر زنان مظلوم را ميخواهند بترسانند که اگر چنين شکايتى بکنند، به سرنوشت فلان زن گرفتارخواهند شد.

 

ازسلب حقوق تا فروش زنان و کودکان افغان:

 

بنابر گزارش وزارت امور زنان، صدها هزار زن بيوه که شوهران خود رادر جنگ ٢٣ ساله از دست داده اند، توسط وارثين شوهرمورد فروش قرارميگيرند و يا مجبورميشوند براى ازدواج مجدد خود اول فرزندان شوهر اولى را از خود دور کنند و بعد به نکاح شوهر جديد در آورده شوند. زنانى که حاضر به فروش کودکان خود نمى شوند، پس از ازدواج از طرف شوهر دومى وادار ساخته ميشوند تا کودکان خود را بفروشند. اين کودکان با سرنوشت شوم و مصيبت بارى روبرو ميگردند: عده يى مورد تجاوز جنسى قرار ميگيرند و برخى به گدائى روى مى آورند وبه جمع کودکان خيابانى مى پيوندند و پروبلم هاى اجتماعى را بار مى آورندبراى رسانه هاى گروهى غرب وقتى خبرى از خريد وفروش انسانها در قرن بيست ويکم پيدا شود، بدون ترديد يکى از داغ ترين موضوعات روز بشمار مى آيد.

جاى تعجب است که چرا شوراى علماى دينى افغانستان مسئله خريد وفروش کودکان وحتى زنان شوهردار را محکوم نميکنند که دربرخى از ولايات کشورهمين اکنون رايج است؟ به تائيد از اعتراضات زنان افغان بايد افزود که چرا اتحاديه علماى دينى افغانستان مسئله خريد وفروش زنان شوهردار را محکوم نميکنند که در برخى از ولايات کشور و از جمله در شينوار همين اکنون رايج است ؟ بى بى سى در تاريخ ٤ جولاى ٢٠٠٣ از خريد وفروش و شکنجه زنان شوهردار تا مرز قتل فجيع آنها در صورت عدم قبول يا فرار زن از چنگ شوهر دومى گزارش داد : « اُستان شينوار در نزديکى مرزپاکستان، بخاطر قاچاق مواد مخدر و زنان شهرت دارد.... پادينه هيله ، فعال حقوق زنان ميگويد:

« تا حالا اوضاع با وقتى که طالبان برسرکار بودندهيچ فرقى نکرده است . او ميگويد، زنى را ميشناخته که از خانه ايکه به آن فروخته شده بود فرارکرده و به خانه برادرخود بازگشته بود، اما در خانه برادر او را مجازات کردند. ابتدا آب جوشان بر بدنش ريختند وبعد با کيبل در پشت ماشين بسته شد و روى زمين کشانده شد و سپس براو شليک کردند. گويا اين درس عبرتى بود براى زنانى که وقتى آنها را فروختند، اعتراض نکنند.» زن شوهر دار فروخته شده ديگرى حکايت کرد:

«ده سال قبل مرا فروختند، آن زمان من از شوهر اولم سه بچه داشتم ، اما وقتى شوهرم زن دوم را گرفت ، مرا فروخت.و ديگر نگذاشت بچه هايم را ببينم. پسرم وقتى ديد که مرا بزور ازخانه بيرون کردند قلبش ايستاد و مرد. حالا هم حق ندارم دخترم را ببينم، وقتى از او جدا شدم ، پستانم هنوز شير ميداد. آنها بچه ام را بزور از آغوشم جدا کردند.»

در شينوار هر زن حدود سه هزار دالرفروخته ميشود که انگيزه آن تنبيه يا براى پولى است که خانواده خونى يا شوهر زن دريافت ميکند. (بى بى سى، ٤ جولاى ٢٠٠٣) 

چرا علماى کرام اختطاف و قاچاق کودکان و جوانان را در کشور محکوم نميکنند که همين اکنون در اکثر شهرها و از جمله در پايتخت کشور جريان دارد. بر طبق گزارش کميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان ، ازمارچ تا اوايل سپتامبر ٢٠٠٣ميلادى، ٣٣٢ مورد اختطاف کودکان در شهر کابل صورت گرفته است که ٨٠ در صد آن را کودکان کمتر از ١٢ سال تشکيل ميدهند. به کلام ديگر در هر هفته ١١ واقعه اختطاف در کابل صورت ميگيرد که ٨ تاى آن کودکان زير ١٢ سال استند. اين کودکان پس از ربوده شدن عمدتاً با سه مصيبت روبرو ميگردند:

١ ، مورد استفاده هاى جنسى قرار ميگيرند و بعد بعنوان برده بفروش ميرسند .٢، توسط يک عمل جراحى در بطن شان مواد مخدر( هروهين) جابجا ميشود و از کشور بيرون ساخته ميشوند و دوباره با عمل جراحى مواد مخدر از بدن شان خارج ميگردد، ٣، گرده (کليه) هاى اين کودکان بيرون کشيده ميشود وبه قيمت گزافى بفروش ميرسد و خود اطفال با يک گرده زندگى پر درد و رنجى را ميگذرانند.پژوهشگر افغان داکتر هارون اميرزاده از قول يک ژورناليست غربى، يکى از صحنه هاى خريد وفروش دختران افغان را توسط قاچاق بران پاکستانى،چنين به تصوير ميکشد:

در مناطق قبايلى معمولاً مردها در انتظار شکار خانواده هاى نو وارد افغان به پاکستان هستند. اصلاً مردان قبايلى با مبلغ ٨٠ الى ١٠٠ دالر امريکائى دختران را از خانواده هاى فقير که توان غذا دادن به فرزندان خود را ندارند، مى خرند. در جمرود در ميان مجتمع هاى زياد يک عمارت بزرگ مربوط به عجاز خان است ( شايد اين اسم اصلى او نباشد). خود خان يک انسان صحتمند و تنومند است . لنگى سبز زيتونى به سرداشت و بطور متواتر دانه هاى تسبيح خود را به صدا در مى آورد.او با ريش سفيدبيل مانندش که بالباسهايش همخوانى داشت، تصوير يک مرد روحانى را ترسيم مينمود، اما او يک مرد تجارت پيشه بود، او عملاً انسان ميفروخت.در ساختمان اصلى مجتمع، اتاق ٣٠ در ٤٠ فتى مزين با قالين هاى افغانى قرار داشت که بعد از پائين رفتن از پله ها صاالون اصلى شروع ميشد .در حقيقت مهمانان به اين اتاق رهنمائى ميشدند. اين همان دربار خان بودکه با بالش هاى رنگين مزين شده بود.در آنجا چلم و چاى سبز با بشقاب هاى پسته که بالاى ميز گذاشته شده بود، از مهمانان پذيرائى ميشد. مهمانان که هريک خريدار بودند بتدريج وارد صالون شدند و درجاى خود قرار گرفتند. سرانجام با اشاره ميزبان همه مهمانان خاموش و خان واردصالون شد.از دروازه ديگر صالون يک خانم مسن با دخترکى لاغر اندام و شرمندوک که ١٤ سال بيش نداشت وارد شدو روى ستيژ قرارگرفت. خان که هنوز دانه هاى تسبيح عبادت خويش را يکى پى ديگر بدل ميکرد، تاريخچه مختصر دخترک را به حضارتوضيح داد. وى در توصيف دخترک گفت که او باکره است وبا هيچکسى رابطه جنسى نداشته است.علاوتاً لاغرى اندام وسبزى چشمان دخترک از مزيتهاى ديگر دخترک بود که از طرف خان برخ مشتريان کشيده شد. مزايده آغاز شد و هنوز ١٥ دقيقه نگذشته بودکه يکى از خريداران تقاضاى تفتيش دخترک را نمود، در نتيجه خانم مسن پيراهن دخترک رابالا زد و پستانهايش را به حضار نشان داد و بعد دندانهايش را ديدند که کاملاً سالم بودند. در اين شب بيش از ١٥ دختر بفروش رسيد که صرف چهار تن آنان باکره بودند، هرچند بقول خان همه آنها باکره بودند، چنانچه خان ميگفت : « من بهترينها را ميخرم» او دراين شب مبالغ هنگفتى پول بدست آورد، درحالى که اجنت هاى او کودکان را بين ٨٠ تا ١٠٠ دالر خريده بودند. يک دختر ١٤ ساله به مبلغ ١٦٥ هزار روپيه پاکستانى که معادل ٢٧٥٠ دالر امريکائى ميشد به فروش رسيد. آنجا چنين زمزمه شد که دخترک به دوبى برده ميشود. اما ديگر دخترها چندان بخت خوب نداشتند. دختر ديگر يکه ١٨ ساله بود و چشمان سياه روشن داشت وباکره هم بود، ولى با مردان ديگر مقاربت داشته، به حلقه روسپيان شهر لاهور به مبلغ ٢٤٥٠ دالر امريکائى فروخته شد. هرچند مردها درظاهر چنين وانمود ميکردند که گويا دختران رابه منظور ازدواج ميخرند، اما اين واقعيت نداشت. اکثريت دختران به منظور روسپى گرى خريدارى ميشدند و خوشبخت ترين آنها خدمه در خانه ها ميشدند.» (سايت آريائى، ب٢٧ اکتوبر٢٠٠٣ )

اينست فجايعى که زنان و دختران افغان در دوران آواره گى با آن روبرو شده و ميشوند. علاوه براين فجايع، زن افغان درد جانکاه ديگرى را نيز بايد تحمل کند و آن اينکه بسيارى از زنان يا شوهران خود را در سالهاى جنگ از دست داده اند، يا شوهران شان مفقود الاثرشده اند وخود بى سرنوشت مانده اند. اين زنان که تعداد شان در هرشهر به ده ها هزار تن ميرسد، مورد حمايت هيچگونه نهاد دولتى قرار ندارند، و مجبور اند خود ، نفقه اولاد و اطفال خود راتدارک ببينند. در چنين حالتى يا به روسپى گرى روى مى آورند يامجبور ميشوند شوهر دومى بگيرند. البته خوش چانسى خواهد بود اگر شوهر دومى بدون زن باشد، و الا مجبورند تن به شوهرى بدهند که از قبلً زنان ديگرى هم داشته است و او شايد زن دومى يا سومى يا چهارمى شوهر باشد، اما زنانى که اطفال سر و نيمسر داشته باشند، پيدا کردن شوهر دومى برايشان آسان نيست آنان اول بايد کودکان خود را از سراه خود دور کنند، تا بعد امکان گرفتن شوهر دومى براى شان ميسر شود. مصيبت ديگرى نيز در کمين زنان افغان نشسته و آن اينکه ، در برخى از روستاها و محلات قبايلى افغانستان زنى که شوهر خود را از دست داده باشد، مجبور است به عقد يکى از اقارب متوفى که پنج شش يا هفت ساله است درآيد و منتظر بماند تا اين کودک جوان شود و راه و رسم شوهر دارى بياموزد، ولو اين زن از لحاظ سن وسال ديگربجاى مادر يا مادر بزرگ نوجوان قرار داشته باشد. صندوق حمايت از کودکان سازمان ملل متحدروز ٢٥ سپتمبر از افزايش اختطاف کودکان و افراد شهر کابل ابراز نگرانى کرد. ادوارگارودين سخنگوى دفتر يونيسف درکابل گفت : گزارش هاى منتشره از سوى کميسيون مستقل حقوق بشر افغانستان و دفتر نمايندگى سازمان ملل متحد در افغانستان (يونيما) نشان ميدهد که در مناطق شمال غربى حتى کودکان ٤ ساله بکشورهاى همسايه قاچاق ميشوند که بسيار نگران کننده است.

 

 بگزارش همين سازمان ٢٠٠ تن از کودکان سنين ٧ تا ١٤ سال از يکى از ولايات افغانستان (بغلان) اختطاف شده واز طريق پاکستان به عربستان سعودى انتقال داده شده اند. اين کودکان در آنجا به گدائى پرداخته ، عايد روزانه خود رامجبورند به قاچاق بران بپردازند. اخيراً ٥٠ تن از اين کودکان خيابانى از طرف پليس عربستان سعودى دستگير و شناسائى شده و دوباره به افغانستان برگردانده شدند. اختطاف وفروش کودکان از ولايت بدخشان بطور نگران کننده اى دوام دارد. علاوه برين در حال حاضر حدود ٨ هزار از کودکان زير ١٧ سال براى اعاشه خانواده هاى خويش مجبورشده اند در صفوف جنگ جويان بپيوندند ، سازمان حمايت از کودکان ملل متحد( يونيسف) اعلام نمود که در نظر دارد اين کودکان را از صفوف نيروهاى جنگ بيرون بکشد و زمينه تعليم و تربيت سالم آنان را فراهم کند.(سايت آريائى ، ٢٨ سپتمبرو ١٣ اکتوبر)

بگفته نجيبه شريف معاون وزارت امور زنان ، درافغانستان فقط ٣ ٪ زنان با سواد و بقيه بى سواد اند. بخش اعظم اين عده شامل کسانى ميشود که صرف خواندن و نوشتن ميتوانند. وى گفت : بر اساس اعلام سازمان بهداشت جهانى در هر ١٦ دقيقه يک زن افغان از فقر، عدم دسترسى به دارو، و خشونت جان خود را از دست ميدهد که به اين حساب در هرساعت ٤ نفر و در هرشبانه روز ٩٦ زن در معرض نابودى قرارد ميگيرند.آمار رسمى نشان ميدهد که در سال جارى از هر پنج مورد زايمان يک زن در افغانستان جان خود را از دست داده است.(سايت آريائى، ١٣ اکتوبر)

داکترسهيلا صديق وزير صحت عامه دولت انتقالى افغانستان پس از امضاى يک قرارداد مساعدت بانک جهانى در کابل در يک کنفرانس مطبوعاتى روز ٢٨ اکتوبرگفت : براثر خرابى اوضاع صحى در کشور، بطور متوسط از هر يکصد هزار زايمان مادران ، ١٦٠٠ مادر جان خود را از دست ميدهد. يعنى درصد ١٦ نفر براثر عدم امکان دسترسى به دکتور و داروتلف ميشوند. و از هر هزار طفل زير پنج سال ٢٥٧ نفر ميميرند. پنجاه درصد کودکان کشوردچار سوء تغذى اند و ٤٠ درصد از کودکان بر اثر ابتلا به بيماريها از بين ميروند. وى علاوه کردکه : فقط ١٣ درصد از مردم کشور از آب آشاميدنى سالم و ده درصد اهالى از امکانات صحى برخوردار اند و بقيه از حد اقل امکانات صحى محروم اند.نماينده بانک جهانى در ادامه سخنان وزير صحت عام افزود که مرگ و مير زنان و کودکان در اين کشور فاجعه بارترين و تاسف آورترين حادثه در سراسر جهان است. وى گفت : بانک جهانى مبلغ ٦٠٠ ميليون دالر براى بازسازى افغانستان کمک وعده داده است، و آنچه از اين مبلغ در بخش صحى به مصرف ميرسد، اميدوار کننده ومسرت آور است.(سايت اخبار آريائى، ٢٩ اکتوبر)

در هرحال با وجود تمام مشکلآتيکه درپيش روى زنان قرارداشت وقراردارد زنان افغان در لويه جرگه قانون اساسى افغانستان يک چهارم اعضاى لويه جرگه را تشکيل دادند. ودر همين لويه جرگه تاريخى آنان همبستگى و اتحادشان را در حمايت از «ملالى جويا» نماينده زن جوانى که با اظهاراتش عليه جنگ سالاران باعث خشم آنان و جنجال زيادشد، به نحو حيرت انگيزى به نمايش گذاشتند. و باز در همين گردهمايى، زنان نماينده با قاطعيت روى يک ماده از قانون اساسى که تساوى حقوق اتباع افغانستان را به رسميت مى شناخت پافشارى کردند.

آنان خواستار اين بودندکه ماده مذکور به طور شفاف و روشن بيان کند که «زن» و«مرد» در حقوق مدنى افغانستان در همه موارد داراى حقوق برابر ومساوى هستند، اين ماده مطابق نظرنمايندگان زن تغيير کرد و در نتيجه آنان پس از اين درارتقا به پستهاى بلند دولتى مانع حقوقى ندارند. به پيروى از اين دست آورد قانونى، زنان که از جنگ واز هرچه جنگسالاراست متنفر اندعلى رغم تهديدهاى گروه طالبان وسايرنيرو هاى شبه نظامى، آماده شرکت وسيع خود درانتخابات رياست دولت شدند و دريک روز نسبتاً سردبه پاى صندوقهاى رأى رفتند وبا ريختن رأى خودبه شخص موردنظر و غالباً به آقاى کرزى ثابت ساختند که آنان قلباً خواهان دموکراسى وحکومت قانون اند.آقاى کرزى پس از انتخابش به حيث نخستين رئيس جمهور منتخب مردم، سه نفراز زنان منور هريک دکتر مسعوده جلال را به حيث وزيرامورزنان وخانم صديقه بلخى را به حيث وزير شهداومعلولين وخانم آمنه افضلى را به حيث وزيرامورجوانان درکابينه اش شامل ساخت وخانم حبيبه سرابى سابق وزير امور زنان را بحيث نخستين والى زن درولايت هزاره نشين باميان منصوب کرد.

اينان با حضورخويش نقش زنان را در اداره امور کشور به نمايش ميگذارند واميدوارى زنان افغان رابه بهبود وضع اجتماعى شان بيشترساخته اند.

(پايان )

 

دروازهً کابل

 

سال اول                   شماره پنجم            ماه می        2005