کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

واصف باختری

 

 

 

صفحهء تقویم خالی بود...

 

 

نا خدای آهنین مفصل

باز

راه ساحلهای سبز دیگری در پیش دارد

بارها بسته

بادبانها دست برگردونه خورشید می سایند

ناخدا را ساتگین روح از تلخانهء امید سوز بیم خالی بود

باغ سبز فتح در اقلیم پندارش

از گیاره هرزهء تسلیم خالی بود

 

******

 

ناخدای آهنین مفصل

فال میگیرد کدامین روز فرخنده است

تا گشاید بادبانها را

 

*******

 

فالگیر پیر

دفتری فرسوده از انبان برون آورد

برگهایش را

در شمردن شد

ناگهان اشکی فرو افشاند برگهنامهء چرکین و گفت ای داد

فالگیر پیر را گفتم چه دید؟ گفت:

"آه، دیدم صفحهء تقویم خالی بود"

 

                                  ***********

بالا

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً بيست و يکم           جنوری/ فبروری 2006