همدلان کابل ناتهـ
 

دریچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 

چند سرودهً ناب از

 

رحیم غفوری

بهار 1

 

درختان سوخته

امسال بهار را

با شکوفه های کاغذی تجليل می کنند.

 

بهار 2

 

صياد ها

صدای چلچله ها را

در بلند گو ها

تقليد می کنند

تا آنچه را بچشم ديده ايم باور نکنيم.

 

جنوری 96 استکهلم

 

اميد

 

تکرار ميشود

 تاريخ،

مثل تولد لاله

از سرزمين پر برف شمال.

 

کشته شگوفه

 

در سوگ آرزو چو به ماتم نشسته ام

بر کشتهء شکوفه پر از غم نشسته ام

با داغ سينه سوز شقايق به دشت و کوه

بر گل گل ِ بهار چو شبنم نشسته ام

اشکم ز چشم دل که چوسيلاب مي روم

بر گونه های صد گل مريم نشسته ام

هر چند جلو های بهار آفرين دل

رفت است، من بياد همان غم نشسته ام

 

وجدان

 

در سکوت کاغذ

ترنم نی

واژه های خاموش را مي رقصاند

وندامت از چشمانش می تراود

تا ماتمش را به تماشا بگذارد

که چرا بر سپيده ها نوشته بودم

روئيدن ممنوع.

 

 

دروازهً کابل

سال اول             شماره ششم                  ماه جون      2005