کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منیر سپاس

 

 

دمی با کتاب
 همزبانی و بی زبانی


 کاظم کاظمی

گرچه گر مترین بازار کتاب را رادر این غرب غریب میان هموطنان من از افغانستان کتاب های تاریخی دارد به ویژه تاریخ همین سی سال اخیر، با وجودیکه ما خود شاهد همین حادثات و ماجرا ها بوده ایم و آنها را دیده ایم باز هم خواهان خوانش چنین کتابها هستیم شایددر افغانستان و ایران مردم در پی کتب دیگری مانند کمپیوتر و یا شعر و داستان بیشتر باشند کتاب های جدی پژوهش در عرصه های مختلف منجمله ادبیات اندک چاپ میشوند در چنین روزگاری که خواننده کتاب روز به روز کمتر و کمتر میشود کتاب همزبانی و بی زبانی که در سال 1382 در ایران از قلم توانای کاظم کاظمی وتوسط نشرات عرفان (محمد ابراهیم شریعتی در 3000 نسخه) به آن آذین چاپ داده است ازشمار کتابها تاریخی نیست

کتاب همزبانی و بی زبانی نوشته ء جناب کاظم کاظمی ( که نامش در جامعه شعر و ادب فارسی آشنا ومقبول است) کتاب نهایت مفید، آموزنده و بحث بر انگیز است من نمی خواهم به نقد و یا معرفی این اثر ارزشمند بپردازم زیرا برای اولی صلاحیتی ندارم و برای دومی توانی فقط منحیث یک خواننده کتاب و فارسی زبان دیدگاه خویش را مینویسم با این کتاب از برکت مرحمت و لطف محترم همایون نوری در انترنت آشنا شدم و بعد آقای نوری با ارسال یک جلد آن بیشتر مدیونم ساخت تقاضا همین بود که در انترنت در صفحه ء آقای نوری وارد بحث شوم هر چند بعضی ها نوری راسر زنش کردند که چرا نقدی بر کاظمی نوشته است ما هنوز بت ساز هستیم در هر رشته ء هنر چند تا بت ساخته ایم و برای هیچ کسی حق نمیدهیم چیزی در مورداین خدایان هنری ما بنویسد و یا بگوید به هرحال بگذریم برای پاسخ به آن فراخوان اشتراک در بحث من برای خویشتن این جرئت را از آن میدهم تا یادداشتی بنویسم که جناب کاظم کاظمی قرار حرف خودشان زبان شناس نبوده و من نیز زبان شناس نیستم چون اینجا بحث در مورد زبان است و آنهم زبان فارسی امید عزیزان ملامتم نسازند

به یقین میتوان چاپ این کتاب را بهترین و نخستین گام در راه ایجاد روند جدی مباحثه فارسی زبانان افغانستان ایران و تاجکستان خواند همزبانی و بی زبانی را کتاب ارزشمندی یافتم که میکوشم یکی پی دیگری خوبی های آنرا برشمارم وگاهی اگر با نوشته ها و نظریات کاظمی موافق نباشم ابراز عقیده نمایم کاظمی برای تهیه این کتاب سالیان زیادی پژوهشی را وقف تهیه و تحریر آن نموده است نثر این اثر با یک سلاست و بلاغت ویژه تحریر شده است که برایم خیلی دلنشین است من در گام نخست این کتاب را یک شیون نامه برای همدل شدن فارسی زبانان می پندارم در نوشته های های کاظمی این فرزند فرهیخته فارسی زبان از افغانستان شنیده میشود که آنچه میراث فرهنگی آریانا ( ایران قدیم) است تنها از ایران امروز که پایتخت آن تهران است نیست این زبان فارسی دری نیز تنها مال ایران امروز نیست حتی زادگاه این زبان رادر چوکات جغرافیایی افغانستان امروز جستجو باید کرد استاد ذبیع اله صفاکه خود ایرانی است در کتاب تاریخ ادبیات ایران د ر مورد پیدایش زبان فارسی مینویسد ((در ی زبان ساکنان چند شهر بوده که آن بلخ و بخاراو بدخشان و مرو است*)) از این چهار شهر دو شهر آن در ساحه افغانستان امروز قرار دارد و این زبان آهسته آهسته تمام قلمرو ایران قدیم را تسخیر نمود پس زادگاه این زبان ایران امروز نیست ولی مهد پرورش زبان دری نیز در گذشته ها بلخ و بخارا و غزنه و دهلی بوده است و حالا ایران امروز است که باید باشد

 کتاب کاظمی آن اندیشه ام را که از لابلای خوانده هایم که فکر میکردم به یقین مبدل ساخت که ایران امروزهمه افتخارات فرهنگی گذشته را از آن خود میداند افغانستان گویا یک آستان ایران بوده است که چنین نیست تا فراموشم نشده باید بگویم که خدمات امروز ایران را برای زبان فارسی درخور ستایش است زیرا سایر فارسی زبانان در وطن ما، تاجکستان و ازبکستان مشکلات زیادی دارند و تحت فشار بوده اند و میباشند، تجاوز زبان روســـــــی بر زبان عزیزان تاجک در تا جکستان و فشار و تعامل اجباری زبان پشتو بر فارسی زبانان در افغاننستان توسط رژیم ها را زمانیکه در رشدو پرورش زبان فارسی بحث میکنیم باید از یاد نبریم

همزبانی و بی زبانی در برچیدن دیوار های شک و بی خبری تاثیری به سزای میان فارسی زبانان ما و ایران خواهد داشت من کاملا با کاظمی موافقم که ما با ایران و تاجکستان هم زبانیم وقتی اولین بار کتاب حضرت حافظ شیراز را نزد مادرم دیدم وبعد ها که خودم نیز آنرا خواندم مادرم و یا معلمم برایم نگفتند که این کتاب به کدام زبان بیگانه نوشته شده است و یا شاعر از شیراز است و بیگانه است من همیشه حافظ را از خود دانسته ام و میدانم شاید تعداد کثیری در افغانستان این چنین مانند من فکر کنند زیرا در پهلوی قرآن شریف کتاب خواجه حافظ شیرازی آذین طاقهای خانه های ما در افغانستان بوده است

در کتاب همزبانی و بی زبانی از طرح مساله تا اختتام موضوع با عناوین عوامل تاثیر بر زبان و لهجه ، یک زبان و چند نام خیلی معقول و به جا مطرح،بحث و با ارائه دلایل آنها را به اتمام رسانیده است که من خیلی با ایشان موافقم که دری فارسی است و فارسی دری است و تاجکی هم فارسی است

دربخش دیگری این در بیان همزبانی این سطور برایم جالب بودند(( البته اهل ادب ایران به فارسی دانی مردم افغانستان وقوف دارند ولی باور عامه در کشور ایران این است که همه مردم افغانستان به زبانی غیر از فارسی صحبت میکنند)) مردم عامه ایران اگرتفکری دیگری دارند بایست این مشکل را در ایران جستجو کرد وقتی ایرانیی فارسی صحبت میکند ما میدانم که فارسی صحبت میکند وقتی اگر کسی از ما فارسی صحبت میکند و ایرانی همزبان ما نمیداند که ما نیز فارسی صحبت میکنیم ریشه ء این مشکلات در تفاوت گویش و یا واژه های دخیل در گویشهای این دوسر زمین میباشد

 در بخشی دیگری از این کتاب اشاره به غرابت زبانی شده است من فکر میکنم شاید از بوشهر تا تهران و آبادان نیز تفاوتهای درلهجه ها وجود داشته باشد  لهجه ها در مزار کابل بدخشان هرات و پنجشیرنیز که همه فارسی زبان اند نیز متفاوت است محک قرار دادن پایتخت ما کابل برای زبان مروج فارسی افغانستان به نظر من انتخاب درستی نیست زیرا تاثیرات زبانهای دیگر بر زبان باشنده گان پایتخت بنابر موجودیت نماینده گی های سیاسی و فرهنگی سایر کشور ها به مراتب بیشتر از نقاط دیگر یک کشور میباشد یادم هست ما در مزارشریف فیته میگفتیم یکی از اقارب ما برای چندی به کابل رفته بود بعد از برگشت به ما توصیه میکرد فیته چیست بد است فیته نگویید کست بگویید چون مردم در کابل کست میگویند شوق غرب پرستی واژه پراندن زبانهای دیگر زبان ما را در پایتخت به صوب بیگانه پرستی در زبان برده است و میبرد و در ایران نیز این مرسی مرسی گفتن ها دلیلی دیگری ندارد سوای زبان بیگانه را میدان دادن و تفنن

بیشترین جرو بحث را در کتاب همزبانی میتوان بالای بخش واژه های آن نمود برای من که گفتار و نوشتار فارسی را در بلخ آموخته ام همیشه شکر را شکر گفته ام و میتوانم بسیاری از واژه های را که در ایران نیز مروج است بدانم و مقایسه کنم

واژه های مانند نخ و تار ملاقه (ملعقه) و چمچه جوجه مرغ آچار شطرنج بخچه یا بقجه ناس و یا نسوار یله ایلا یا رها مطبخ و یا آشپز خانه کیسه و یا جیب خواستگاری و طلبگاری پرستو و پتو و گلیم زبان عادی مردم دربلخ میباشد اینکه این واژه ها در هرات و بلخ به کار میروند و در کابل به کاربرده نمی شوند شاید مشکل در کابل باشد نه در زبان فارسی دری

بعضی از واژه ها از زبانهای دیگری وارد فارسی افغانستان شده است که جناب کاظمی از آن واقف نیست مانند پیسه (پول) کلکلین (پنجره) لک (صد هزار) کچالو (کچه آلو) سرک (خیابان) تلاشی (بازجویی )و یا گدی( عروسک) و مرچ (فلفل) که حتی مرحوم دهخدا نیز در لغت نامه اش از فلفل و مرچ نام برده است و موتر ماشین و یا خود رو در ایران و  اصطلاحات موسیقی مانند سر و لی تال و ده های واژه ء دیگر از زبان هندی  و بعضی واژهای تخنیکی و نظامی هم از زبان روسی بنابر شروع وتداوم کار متخصیصین اتحاد شوروی سابق تا خروج قوای نظامی آن در سال 1989 میلادی وارد محاوره ء مردم ما شده است و حالا زبان انگلیسی دوباره با فعالیت موسسات بین المللی و گشایش نت کافی های ورواج روزافزون کمپیوتر در وطن تجاوز و تعامل میکند

  ادبا ی کنونی ایران و شاید هم کاظمی نیز سبک هندی رادر شعرفارسی  مرده تلقی کنند که نمی توان با آنها صد در صد موافق بودمردم در ایران اکثرا با بیدل آشنا نیستند من باری از یکی از استادان ادبیات در یکی از دانشگاه های ایران پرسیدم حضرت ابوالمعانی را میشناسید گفت نه پرسید او کیست گفتم بیدل را می شناسید گفت بلی نامش را شنیده ام و لی صایب تبریزی بهترین شاعر سبک هندی است این خود نشاندهندهء چیست؟ ملی گرایی و تعصب .در باره ء ملی گرایی در ایران چه در این کتاب و چه در نوشته های بعدی کاظمی در بی بی سی و هم راجع به بیدل و حق ناشناسی ایران خیلی با کاظمی موافقم بر علاوه در ایران شعرا و نویسنده گان ما را نمی شناسند شاید به جز استاد خلیلی و رهنورد زریاب.

 جای شک نیست که ا کنون کاظم کاظمی، آصف سلطان زاده و شریف سعیدی و چند تن دیگرکه همه وهمه در ایران بوده اند برای مردم و جامعه ادبی ایران نامهای آشنا باشند آیا واصل کابلی انور بسمل شایق جمال سید اسماعیل بلخی عشقری حیدری وجودی استاد واصف باختری استاد لطیف ناظمی سمیع حامد قهار عاصی لیلا صراحت خالده فروغ و ده ها شاعر و نویسنده ء دیگر مارا در ایران می شناسند اساتید و ادبا که در مورد زبان و تاریخ آن( زبان دری) همه چیز را میدانند ولی بد بختانه تعصب و ملی گرایی مانند پرده ای دیده هایشان را خیره نمود ه است برای بیدل سنایی  نظامی امیر خسرواقبال و واقف و ده ها تن دیگر کاری نکرده اند و اگر کرده اند هم خیلی اندک بهتر است زبان گر ا باشیم تا ملی گرا

 راجع به انتخاب ترکیب بی زبانی مشکلی دارم زیرااز سر تا آخر کتاب کاظمی از نا همدلی و عدم درک ایرانیان و افغانیان در مورد زبان شکوه دارد بی زبانی خامشی را معنی میدهد من میدانم که جناب کاظمی نیز معنی بی زبانی را میداند این همزبانان نه تنها اینکه خاموش نیستند بلکه بسیار هم می نویسند در مورد زبان خود از تاریخ ادبیات شروع تا نقد و ده هااثر در مورد زبان فارسی ولی همدل نیستند همه به ویژه ایرانیان بیشتر باید بدانند که زبان کشور نیست که برایش سرحد جفرافیایی تعیین کرد و فارسی که چون جان ماست و دوستش داریم فارسی این زبان شیرین و مملو از عشق از سمرقند و بخارا شروع تا بلخ کابل هرات دهلی شیراز تهران لاهورو دوشنبه نویسنده و شاعر داشته و دارد رودکی پدر شعر فارسی در تاجکستان مدفون است  رابعه مادر شعر فارسی در بلخ جامی در هرات سنایی در غزنی حافظ و سعدی در شیراز و مولانا در قونیه و بیدل در دهلی و اقبال در لاهور، این نامها و آثار شان و صد ها ادیب و شاعر دیگر افتخارات مشترک فرهنگی ما میباشند و مال همه فارسی زبانان در اخیر برای همایون نوری و کاظم کاظمی و دیگر قلم بدستانیکه برای زبان فارسی و همدلی همزبانان قلم میزنند حوصله فراخ و نیروی بیشتر آرزو میکنم و خوانش کتاب همزبانی و بی زبانی کاظمی را به همه عزیزان همزبان تاکید میکنم به امید روزیکه همزبانان فارسی گوی همدل شوند سفره ی واژه هایم را همنیجا بر می چینم . منیر سپاس زمستان 2005

* صفحه 158  کتاب تاریخ ادبیات ایران دکتر صفا

                                                                                          ***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً بيستم           جنوری 2006