کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بسان چوب دود آگين

نه می سوزيم و نه خاموش ميشويم

ای نسل قربان شده!

برای فريب من وتو حتی کفن رنگارنگ ميدوزند.

 

 

آشنایی با شعر و زنده گی داکتر نعمت بیژن

 

 

 

 

با نسلی که ایمان و آزادی را در پلهء ترازو گذاشته و در مقابل آن تمام ارزش ها را پا زده اند، در روزهای سیه ولی خیلی امیداور کننده در آغوش دو مادر عزیزم یکی میهنم و دیگر مادرم که همیش برایم گفته است نا امید نشو، تحمل داشته باش و با آخرین نصحیت که کسی را آزار مده و به کس محتاج مباش، قدم به دنیا گذاشتم. مانند هر هموطن دیگرم در قعر ظلمت درد میهن و ملتم راحس نموده و پا به پا ایشان روز های سیه را تجربه نموده ام.

 

مانند نسل قربان شدهء عصرم با جنگ چشم به دنیا گذاشتم و در آرزو روزهای طلایی آزادی و صلح، آینده ء گم شده را جسته ام. یکسال بعد از تولدم در سال 1357 از قلعه قاضی ولایت لوگر بنابر نا امنی به شهر زیبا کابل با فامیلم روانه شدیم. دوره ابتداییه و متوسطه را در کابل سپری نمودم، در سال 1371 در اثر جنگ های داخلی یکبار دیگر خانه و کاشانه را ترک گفته و عزم سفر به شهر زیبا مزارشریف را نمودیم. دوره لیسه را در لیسه باختر وتحصیلات عالی را در پوهنخی طب بلخ سپری نمودم.

 

شهر مزارشریف در حقیقت سرزمین رویا ها و محل تولد افکارم میباشد، صمیمت و عشق را از آنجا فرا گرفتم. طی همین سالها به مطالعه پرداخته و به نوشتن آغاز نمودم، بیتشتر نوشته هایم ریشه در عشق و احساساتم داشته است تا فنون ادبی و شعری. با انجمن نویسندگان آزاد ولایت بلخ آشنا گردیدم و به رهنمایی استادم صالح محمد خلیق در مدت کوتاه ولی با ارزش، قدم های ابتدایی را درین راه گذاشتم. در دوره بحرانی تحصیلم با تعداد از جوانان با احساس کار های کوچک ولی به ضم ما مهمی را در راستا بهیود وضعیت اجتماعی کشور جهت تحکیم وحدت ملی، بلند بردن سطح اگاهی عامه و انکشاف اجتماعی به خصوص با نسل جوان، انجام داده ایم.

 

در بخش انکشاف اجتماعی با ملل متحد، نهاد های مدنی کار نموده ام. طی سالهای 83 الی 84 منحیث مسوول بودجه انکشافی و روابط خارجی و سرپرست ریاست بودجه وزارت مالیه ایفا وظیفه نمودم. در حمل سال 84 بست معینیت اداری وزارت نو تاسیس امور جوانان به من واگذار گردید. طی مدت خدمتم صمیمانه در راستا خدمت به مردمم تلاش نموده ام.

 

اکنون برای مدت نو ماه جهت سپری نمودن دوره ماستری خویش در بخش انکشاف اقتصادی در ایالت مسچوستس امریکا میباشم. تا بتوانم بعد از سپری نمودن دوره تحصلیم یکبار دیگر خوبتر در خدمت هموطنان عزیزم قرار گیرم.

 

 به ملت و میهنم عشق میورزم، آزادی جز رویا های همیشگی ام میباشد. به روزهای آفتابی سرزمینم ایمان دارم. نسل جوان را دوست دارم و در بازوان پرتوان شان نیروی نو سازی و بهسازی را میبینم.

 

 

نعمت الله بيژن

 

به لحظه های با تو بودن

 

 

 

به تو و آنچه چون تو قدسيت دارد

به نسيم و آنچه آرامش بخش است

به خار بيابان

به شکسته ترين قلب و آزاد ترين روح

 

در تداوم تشنگی

در خشکسالی مهر

ميان جادهء راست و چپ غم

بدار يقين

که زنده خواهم ماند

 

همسايهء دروگر

اگر عاطفه را چيد

بهار را تحريم کرد

و خزان را به مهمانی طلبيد

بدار يقين

در قيام خواهم ماند

 

اگر دلالان اين باغ

از پرپر کردن گل ها منفعت يابند

از خون سپيدار قوت جويند

از کرگسان همت خواهند

بدار يقين

برای دفن دروگر

درقيام خواهم ماند.

 

*

من و سياه چال سياه

 

باد از وزش و نسيم از تمکين

های هنگام گذر

و رويارویی با پليد ترين آدم ها

چون دختر باکره شرم دارد

 

درين جا

اگر احساست را بازار نکنی

و با فضل فروشی ره نکشایی

يکقدم ره ات نخواهند داد

محيط آلودهء ما

 

و من

با پيرايهء مرگ

عمری از تشنگی

و ساليان گرسنگی

هماغوش خواهم بود

ولی هرگز

به پای سرافگندگی نخواهم زيست.

 

*

 

 

                                                                ***********

بالا

 

دروازهً کابل

سال اول            شمارهً بيستم           جنوری 2006