همدلان کابل ناتهـ


دریچهء تماس

 

Deutsch

دروازهً کابل

 

 

 

 

 

لیلا صراحت روشنی

 

 

به خواهرم انجیلا و شوهرش محمد فریدالدین آرشیان (شام) و دخترشان باران که به موج های ساحلی آسترالیا پیوستند و داغ شان تا ابد در دلم باقیست.

 

گم کرده ها

 

وه چه مرجان ها میان آب ها گم کرده ام

صبح دیدار ترا در خواب ها گم کرده ام

های باران!  من ترنم های معصوم ترا

در میان موج ها، گرداب ها گم کرده ام

 

ای که در سوگ کبوترها دلت خون می گریست

چشم های نازنینت همچو جیحون می گریست

های انجیلا!  در آنگاهی که پیوستی به آب

چشم باران ها به سوگ رفتنت چون می گریست؟

 

ناله ام در اوج ها تا ناکجا گم گشته است

بغض دلتنگم میان ناله ها گم گشته است

تا خدا، آونگ، چشم خسته ام بر دار شب

انتظار بازگشتت تا خدا گم گشته است

 

من اسیر خواب هایم تا ترا گم کرده ام

ساز بی تابی نوایم تا ترا گم کرده ام

قوغ خاکستر پناهم شعله در من مضمر است

نالهء بی انتهایم تا ترا گم کرده ام

 

ای پری آب ها با آب ها پیوسته ای

قامت سبز رهایی با، رها پیوسته ای

جویبار عاطفه جاری به رگ های تو بود

ز آن به اوج آبی الفت، خدا پیوسته ای.

 

 

 

دروازهً کابل

سال اول                   شمارهً نهم             جولای/ اگست   2005