کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

نوشته: رضا محمدی

    

 
افغانستان مقدس هندوها

 

  

سال قبل، در روز عیدی اسلامی وقتی اربابان حکومت وحدت ملی، داکتر غنی و داکتر عبدالله، در ارگ ریاست جمهوری از نوجوانان هندو و سیک افغانستان دعوت کرده بود

ند و  هر دو رهبر به آنان عیدی دادند و جشن را با حضور آنها و در کنار آنها اعلام کردند، حرکتی تازه در تاریخ معاصر افغانستان بود.

هموطنانی که امروز به خاطر عقیده آبایی شان در اقلیت مانده اند و در طی سال های تنگ نظری اجتماعی به شدت توهین و تحقیر شدند، بالاخره بعد از سال ها، فرصتی شد که دولتمردان مسلمان افغان ، آن ها را مورد احترام و دلجویی و عزت قرار دهد.(اگر چه درین سال ها درین مملکت کلا انسانیت تحقیر شد و همین طورهر کسی که رنگی از انسانیت داشت اما به عنوان گروه، تنها اقلیت ها ی مذهبی بودند که منزوی شدند)

ملتی که معابد باستانیشان درین مملکت به دست افراطیون ویران شدند و مناسکشان مورد اهانت قرار گرفتند اما هنوز بیش از هر گروه نژادی و مذهبی دیگری به آداب و عنعنات و فرهنگ این مملکت خادم تر ومفتخرترند.

چند سال قبل کتابی منتشر شد به نام " مردم ودایی" نوشته پرفسور راجیش کوشار، که برای اولین دفعه در آن به تفصیل درباره ریشه های افغانی مذاهب ودایی صحبت شده بود. کتاب پرفسور کوشار که در هند و انگلستان اکثرا با واکنش های منفی هندی ها و حتی انگلیسی ها مواجه شده بود. اثبات می کرد که دین های ودایی در جنوب و غرب افغانستان به وجود آمده اند. این کتاب با دلایلی جدی نشان می داد که رودخانه یا دریای مقدس هندوها که دریای سراسواتی در ریگ ودا و هراهواتی در اوستا خوانده شده است نه دریای گنگ بلکه همان دریای هیرمند یا هیلمند است. همچنین رودخانه های مقدس دیگر ودایی ، دریای فراه رود و هریروند  که متن های ودا در کناره های این رودخانه ها نوشته شده اند.

نویسنده برای مثال، از اشاره هایی که درباره سرچشمه های این رودخانه ها رفته  به عنوان ثبوت یاد کرده است. مثلا کوه وهرایتی بریزا که در یسنای دهم اوستا از آن به عنوان کوه مقدس نام برده شده و در وداها به عنوان سرچشمه های رودخانه های قدسی، ونام امروزی اش کوه  البرزست.  نویسنده و البته بعد از او منتقدان با شدت بیشتری به این سردرگمی می افتند که کوه های مقدس اوستایی در قفقاز واقع است. و کوه البرز در حاشیه قفقاز و ایران امروزیست. بنابرین هیچ ربطی به افغانستان و هند ندارند. حال این که این بحث را استاد مرحوم کهزاد به تفصیل در نوشته هایش در باب شاهنامه کرده است.و توضیح داده که کوه البرز چگونه در افغانستان واقع شده است.جدا از البرز کوه بلخ، استاد مرحوم کهزاد از البرز کوه غور نام می برد جایی که  محل سیمرغ و زادگاه اساطیر بوده و سرچشمه رودخانه های جنوب و غرب افغانستان به آن می رسد.

نویسنده، همچنین از اساطیر مشترک سیستانی، باکتری با  اساطیر هندی یاد کرده است.  این که چگونه با اندکی تغییر نام ها و قصه ها مشابهند. مثلا  از  مانداتر، سرسلسله مایاها  نام برده که جزو اساطیر هر دو کشورند. یا مثلا خشاتر اوستایی که در ودا شاتر شده و طرز نوشتن هر دو در سانسکریت همانندست.

متاسفانه درباره اساطیر شرق و بخصوص اساطیر کشور امروز افغانستان و اطراف آن تحقیق بسیار بسیار اندکی صورت گرفته است. جز کتاب هنر دوره کوشانی  که آن را باستانشناسان فرانسوی در قراردادشان با وزارت فرهنگ افغانستان تهیه کرده اند هیچ متن تحقیقی دیگری درین باره وجود ندارد. دراین کتاب هم که زمینه بحثش باستان شناسی بوده است نه اسطوره، به مجسمه های یافته شده از بگرام و آی خانم ، نام های فرضی داده شده مثل الهه چار دست یا الهه نیلوفری. سال قبل که گنجینه باختری از آثار این دو ساحه در لندن  به نمایش آمد نیز به همین منوال  مجسمه ها اسم و روایت نداشتند.

به طور پراکنده مثلا در باره  آناهیتا، مهر ، میترا و اساطیر نخستینی که در شاهنامه و دیگر متون ادبی فارسی یاد شده، اطلاعاتی در دست است اما جزین درباره بخش مهمی از روایات اسطوره ای ف اسطوره های باکتری، تخاری، سیستانی ، سکای، زروانی، مانوی، مهر پرستی،هندویی، بودایی، شمنی و غیره ،حتی درباره آبده تخت رستم، این شاهکار عظیم دوره اساطیر هم هیچ اطلاعاتی نیست.

 اما قراین مشترک در اوستا و اردوایر نامه با وداها و دیگر کتب قدسی هندو،  یکی از معدود سرچشمه ها برای این  جستار مهم  است.  خواندن و ترجمه کتاب پرفسور کوشار، یکی دیگر از منابع مهم خواهد بود برای تکمیل ذهنیت عمومی از اساطیر این مرزو بوم. این که همه اساطیری که در وداها آمده، عقیده اصلی مردم این سامان بوده و بنا به گفته نویسنده در هزار و هفصد سال قبل از میلاد از جنوب افغانستان به طرف هند رفته، یعنی این که این قصه ها و داستان های مثالی و این کهن الگوها، شاکله جمعی ما را می سازند.

پرفسور کوشار معتقدست حتی نام هندو هم از زبان فارسی میانه گرفته شده است.به معنی اهل آب یا یار آب،با اشاره به آب مقدس یا دریای مقدس هیلمند و ارغنداب که ساکنین اطراف آن هندو می شده اند. در فارسی میانه، هند به معنای آب است. مثل کلمه هندوانه، یعنی آب دار یا مثلا در پشتو هنداره به معنی  آیینه یا آبگینه که از مشتقات هند یا آب گرفته شده است.

جدا ازین، دلایل دیگری هم وجود دارد که سیستان امروزی ما و جنوب غرب افغانستان ، زادگاه دین های ودایی  بوده است. قصه ابراهیم ادهم و شباهت آن با قصه بودا، کهن الگویی بسیار یگانه و مشترک است.در تقریبا همه افغانستان آثار و بناهای تاریخی مربوط به هندوها و ایین بودا وجود دارد که چه بسا بسیاری از آن ها  ازبناهای هندی قدیم ترند. دو مجسمه بودا در بامیان که قدمتشان معلوم است. جدا از آنها وجود دوازده هزار مغاره یا معبد بودایی در دل   کوه های بامیان در قلب افغانستان و جوار دو مجسمه دلایل دیگری برای این قدمتند. طبیعتا وجود چنین زیارتگاه عظیمی نمی تواند در سرزمینی دیگر واقع شود. در هیچ کدام از سرزمین های بودایی امروز چنین  فضایی وجود ندارد و نداشته است.

بعلاوه آن معبد سوریا در شمال کابل، معبد آسمایی یا کوه مقدس آسمایی در قلب کابل و معبد پنجشیر کاجوکی در پنجشیر، نشانه های دیگری ازین  مدنیت و قدمت آن است. به این می شود شهر های ویران شده خوات در ناوور غزنی و شهر قدیمی کاپیسا را نام برد.

امیدوارم کتاب پرفسور کوشار به زبان های افغانستان ترجمه شود و درباره این سرزمین برای  همه ادیان و زادگاه مذاهب ودایی و البته پیروان امروز اندک آن، بعدازین حرمت بیشتر و تحقیق بیشتر انجام شود.

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۴۳                    سال  یــــــــــــازدهم                      سرطان        ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی         اول جولای     ۲۰۱۵