کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

احسان لمر

    

 
شهید محمد هاشم میوندوال

 

 

 

دموکراسی

 

  

   این سطور که بحضور شما پیشکش میشود نبشته ای از شهید راه آزادی[I، سربلندی و سعادت مردم افغانستان، ابر مرد سترگی که در واقعیت آگاهانه وعملاً از دل و جان خود را فدای وطن، مردم و بیداری آنها نمود میباشد.

   میوندوال، در واقعیت شهید عشق بمردم و ملتش و شهید وطن است او دو بارمنفعت شخصی، آرامش، خوشی و خوشبختی فردی را فدای بیداری و آگاهی ملت اش و فدای خوشی و خوشبختی  و آرامی مردم خویش نمود. * بار نخست بعد از استعفا از صدارت و جریان تداوی در خارج، مرحوم اعلیحضرت محمد ظاهر شاه توسط دامادش بوی پیام فرستاد که هر سفارتی که میخواهی بتو میدهم بوطن  بر نگرد، او در جواب گفت : « من نزد مردمم میروم ــ خلکو ته درخم ».

   * باردوم کودتا چیان سرطان 52 بوی اطلاع دادند که پاسپورت برایت میدهیم هر کجا میخواهی برو و وطن را ترک نما، که او نه پذیرفته واحوال داد که « اینجا وطن منست، تا پای دار از وطنم بیرون نخواهم رفت» تا بلاخره چند هفته بعدش اورا بعد از وحشیانه ترین شکنجه ها بشهادت رساندند، و با دروغ و دیده درائی تمام اعلام کردند که گویا وی با کت خواب و نکتائی خودکشی نموده است ؟؟؟

در مذهب عشق جز نکو را نکشند                          لاغر صفتان زشت خو را نکشند

گر عاشق صادقی ز کشتن  مگریز                          مردار بود هر آنکه او را نکشند

   ولی با وجود آن ادعا جعلی، جسد بیجان میوندوال را نیمه شبی در محلی نهایت سری ومخفی، پنهانی دفن نمودند تا شاید کسی آنرا نیابد. اما دژخیمان نمی دانستند که حقیقت پنهان شدنی است ولی محو نمی شود. امروز آرامگاه او کشف و زیارت گاه عام و خاص است. مگر قاتلین او گوری ندارند !!!

   درین اثر شما بتمام معنی راه و اندیشه میوندوال را میتوانید دریابید. آنچه او گفت و درتمامی دوره ماموریتش تا وزارت و صدارت به آن عمل هم نموده بود.

مقاله( دموکراسی) بشکل رساله وهمچنان در جریده مساوات نشرشده بود، البته درنهم میزان 1361 خورشیدی محترم ملاتر آنرا در پاکستان تجدید چاپ نموده بود.

    اضافه نمایم که: ــ تاکید روی تمامی جملات از اینجانب است. ــ  بدلیل گذشت زمان و مشکلات طباعتی 30 سال قبل رساله درپشاور چند جائی حروف خوانا نیست بناعاً ( .... ) آمده که معذورم دارید. ــ جهت رفع مشکل بعضی کلمات و واژه ها را هم از فرهنگ عمید من سراغ نموده و بداخل قوسین افزود نموده ام.  

  با تجدید احترامات  فایقه  احسان لمر

 

   بشر از ابتدا خلقت بدو گروه منقسم بوده است. گروهی دارای قدرت و گروهی فاقد قدرت، گروهی دارای قدرت با زیر دست گاهی با احسان پدرانه گروه ضعیف و زیر دست را اداره میکرد، و گاهی هم با احساس مالکانه برآن تسلط می یافت، در هر دو صورت گرده ضعیف به مجادله و مبارزه می پرداخت تا حفظ حیث و کرامت خود را کرده باشد. گروه های ضعیف گاهی سرنوشت خود را بحیث مملوک یا محکوم ازلی دانسته به آن می ساختند و گاهی طاقت نمی آوردند و به عصیان و اغتشاش میپرداختند و مجدداً محکوم می گردیدند و گرو های قوی نیز تسلط و قدرت خود را بالای طبقه محکوم ازلی دانسته و به فکر آن نمی بودند که در اجرای تسلط خود از عدالت و مروت کار بگیرند، و اگر چنان میکردند آنرا از طرف خود احسان و مهربانی می دانستند نه وظیفه و مکلفیت،.این وضع و رویه هر دو گروه در مقابل همدیگر یعنی سلطه یکی و تسلیم دیگر که زاده تحولات محیط جغرافیوی و تکامل ذهنی بشر بوده جهات بزرگی از طرز زندگی عادلانه را مجسم کرده بود که بشر برای نجات خود از آن راهی نمی یافت.

   خداوند(ج) پیغمبران را مبعوث کرد که بمردم فرق ظالم و مظلوم را بفهماند، ظالم را  بعدل و مساوات و مظلوم را به حق و کرامت بشری آشنا بسازند، پیامبران تعلیم میدادند که همه بشریت با هم برادر و برابراند، شما همدیگر خود را نکشید. رهزنی و دزدی ننمائید، آقائی و باداری نکنید به جنگ و قتال نپردازید کسی را غلام وبرده نسازید. این تعلیمات تاثیرخود را در دوران تاریخ داشت و ازموسی(ع) تا عیسی (ع) و آوان محمد(ص) از راه گوش مردم رهنمائی می شدند. رفته رفته چشم و گوش مردم باز گردید و عقل و تفکر پرداختند، و همانطوریکه اجتماعات تشکیل دادند در باره روابط اجتماعی نیز فکر کردند. اجتماعات اول بدور فرمان فرمایان و قیاصره تشکیل می شد و بنام رعیت همه مردم اجتماع تابع فرمان فرما بودند او جان می بخشد و جان میگرفت، شکل فرمان فرمائی شکل باداری کل را داشت همانطوری که یک فرد قوی آنچه در اختیار خود داشت مال خود می دانست و آن که را زیر دست خود می یافت غلام خود می شمرد و بر جان و مال او نیز حاکم بود. فرمان فرمایان همچنان آنچه را در قلمرو خود داشتند ملک خود و آنانی را که در قلمروشان زندگی میگردند غلام و مملوک خود میدانستند. این رویه اشخاص حساس و صاحب فهم را در هر جامعه و در هر دوره تاریخ متوجه روابط بشری میگردانید، آنها با استفاده از تعلیمات آسمانی مفکوره  های بوجود آوردند که حقوق بشری تکمیل مینمود. فرمان فرمایان فرامین و احکامی صادر میکردند و مجموع آن قوانین مکتوب و غیر مکتوب اجتماع می گردید، که مردم به مراعات آن مکلف بودند مفکرین در برابر آن وجایب طرح میکردند که آن قوانین را عادلانه بسازند گاهی قوت فکر و منطق کار خود را می کرد و مردم یا فرمان فرمایان اصلاح طرز روش خود می پرداختند و گاهی موضوع به مناقشه می آنجامید، یک طرف به ارتجاع می پرداخت و طرف دگر از افکار مترقی پیروی میکرد بشورش و انقلاب میپرداخت، حقوق خود را دفاع مینمود، این مجادله بیشتر بغرض حاکمیت و محکومیت، آقائی و مملوک بودن ریاست و مرئوسیت میبود که طبقه محکوم مملوک و مرئوس ( عضو اداره یا موسسه ها، کارمند)  برای احکام حقوق خویش  و یا مطالبه عدالت به مبارزه می پرداختند. رفته رفته این بحث در طول تاریخ به این سوال آنجامید که آقائی و سلطه مال کی خواهد بود، کی میتواند رئیس وآقا و حاکم باشد. از افلاطون تا ژان ژاک روسو و توماس جعفرسن و سقراط تا گاندی هرکدام عقاید و ایدیالوژیها با طرزهای مبارزه عملی بوجود آوردند، نتیجه همه این مکتبها  بفکر این بود که حاکمیت حق مردم است وباید بدست مردم باشد.

   حاکمیت عبارت از آن بود که گویا کسی بالای آنها حاکم نباشد ولی حاکمیت مردم موضوع حاکمیت را از بین نبرد در بین مردم نیز یک قشر برتر و یک قشر بهتر قرار گرفتند، یک قشر نجیب و یک قشر کمتر نجیب شدند، یک قشر مساوی و یک قشر کمتر مساوی گردیدند، یک قشر اکثریت و دیگری کمتراز اکثریت شناخته شدند رفته رفته  مساوی ها مساوی تر و نا مساوی ها نامساوی تر شدند و تفاوتها و تضادها بیشتر گردید و ناآرامی ها زیادتر شد. بعد مفکرین به تکامل مطالعات خود پرداختند و کوشش کردند راه را هموارتر سازند. از جمهوریت، دموکراسی و مساوات حرف زدند، گفتند در امور اجتماع هر مرد و زن بالغ رای و فکر داشته باشند، اجتماع به حاصل مجموعی افکار همه افراد بلغ اداره شود نام این ترتیب را دموکراسی گذاشتند. غرض از آن این بود که حق اقلیت در مقابل اکثریت محفوظ گردد. محکوم در مقابل حاکم مقاومت کرده بتواند و کسی بر کسی ستم نکند و حکم و اراده شخصی و یا چیزی مسلط نباشد آنچه بر همه کس و همه چیز مسلط گردد قانون باشد. آنان که فرمان میدهند و فرمان میبرند فقط مجریان و مطیعیان قانون باشند و بس. گروهی پیشتر رفتند و گفتند برای اینکه یک دسته حاکمه بر یک اکثریت محکوم فرمان ندهند حاکمیت مطلق باید همیشه بدست فرمانبران باشد. همچنان میگفتند قانون از کجا وضع شود و پارلمانها تشکیل گردد و تطبیق قوانین از طرف محاکم بعمل بیاید و قوه اجرائیه در روش خود که مطابق قانون آنجام میدهد باید از نمایندگان مردم مراقبت شود. این راه نیز جواب اخری نبوده و گفتند اجتماع نه تنها روابط عامه را حفظ کند بلکه باید برای ترقی و پیشرفت آن نیز کار کند و آنرا از خطرات دشمنان محفوظ گرداند و حقوق آنرا حفظ و اگر از دست رفته باشد مجدداً حاصل کند. این ادعا ها باز برای قدرتهای حاکمه مکتب های دیگر ایجاد کرد. مفهوم دموکراسی را بوجود اورد که توسط آن از راه موسسات مردمی برای گرفتن فیصله های سیاسی ترتیبات گرفته میشد. این فیصله ها سیاسی باید به نفع همه مردم میبود، و گفتند برای اینکه نفع همه مردم در نظر بوده بتواند این فیصله ها باید توسط اشخاصی بعمل بیاید که توسط رای آزاد مردم شناخته شود و هم فکر شود که آنهای که اراده مردم را عملی میکند اراده خود را عملی نکنند. خلاصه حقوق دموکراسی این بود که در اجتماع انتخابات آزاد صورت بگیرد. مردم آزادانه به تشکیل جمعیت پرداخته بتواند، آزادانه مذهب و عقیده خود را پیروی کند، آزادانه حرف زده بتواند و آزادانه فکر کرده بتواند. در مقابل قانون مساوی باشند و با قدرت حاکمه مخالفت کرده بتواند. حق انتخاب شغل و حق شمولیت در اتحادیه های حرفوی را داشته باشند. در داخل کشور خود و خارج از آن نقل و حرکت بتوانند و بصورت عمومی هر فرد حق داشته باشد که استعداد جسمی و ذهنی خود را به حد کمال رشد داده بتواند.

  دموکراسی ضامن مساوات و آزادی برای افراد اجتماع بود که از یک طرف در ساحه تفکر مفکرین اجتماع و تعلیمات آسمانی در ذهن بشر تکامل نمود، از طرف دیگر در اثر انقلابات تاریخی کتله های بشری تحقق پیدا کرد. اکنون جوامع بشری هدف خود را دموکراسی قرار داده اند ولی هیچکدام به تحقق کامل آن موفق نشده اند.

   راه انتخاب حکومت های مورد پسند و حق مخالفت نمودن به آنها مردم را به دموکراسی نزدیک میگرداند. ولی به این هم تفاوت بین طبقه حاکمه و محکوم موجود است، دو گروه که در اجتماع موجود بوده اند گروه مافوق و گروه ماتحت که اکنون هم در هر جامعه وجود دارد. انقلابات بشری حکومت های شخصی مطلقه و بدون قانون را به شکل حکومت های ملی و قانونی تبدیل کرد، ولی حکومتهای مورد انتخابات با وجود همهء انقلابات از همه آنها بوده اند که گروه حاکمه را در اجتماع تشکیل میدادند. انقلاب های سوسیالیستی شکل حکومتهای مطلوب را کاملاً تغیر داد این انقلابات با وجود آوردن دکتاتوری زحمتکشان در حقیقت دکتاتوری پارتی و حزبی را بوجود آورد. عمل و عکس العمل دو گروه مافوق و ماتحت جوامع بشری با انقلابات خونین گردیده بود. درنتیجه این انقلابات رژیم های سابق حکومت داری منسوخ گردیده اند و رژیمهای جدید بوجود آمدند و برای حفاظت رژیمهای جدید از بازگشت به اصول مملکت داری قدیم و یا بازگشت به اصول اداره برای منفعت یک گروپ خاص موسسات بوجود آوردند که بنام موسسات دموکراتیک مراقب اعمال حکومت یاد میشوند وازحق انتخابات حکومت تا مراقبت ویا از بین بردن آن مدارجی  تعین میکنند از راه آزاد برای هرنفر بالغ تا بحث آزاد در پارلمان و انتقاد آزاد در جراید پایه های دموکراسی استوار گردید.

    با بوجود آمدن دموکراسی ضرورت انقلابات که زاده آن تصادم گروه های حاکمه و محکوم میباشد از بین رفت با تطبیق شرایط دموکراسی امید پیدا شد که گروه محکوم و تحت فشار میتواند حکام خود را بدون خونریزی و انقلابات تبدیل کند و بر حسب اراده و انتخاب خویش حکام خویش را انتخاب کنند.

   طرز انتخاب و عزل حکومت به طریقه دموکراسی موکول گردید. برای جریان دموکراسی یک ریشه قدیم به قیافه تازه تر بوجود آمد. این ریشه عبارت بود از سیاست که شامل علم و تجربه، روابط اداری و ذات البینی افراد جامعه و امور کشورداری بود آنهای را که در راس کارها میرساندند نیز اهل سیاست بودند، آنهای که ایشان را ممانعت کردند و سبب سقوط شان می شدند نیز اهل سیاست بودند، و آنهای که مردم را در استعمال حق انتخاب آزاد شان به مقاصد خود سوق میداند نیز اهل سیاست بودند، و مجموع این حرکات و فعالیتها و مفکوره ها تدابیری که درعقب آن میبود و نتایج که از آن بدست میآمد سیاست نامیده میشد. سیاست از لوازم دموکراسی حساب گردید، گاهی حیله آن بود و گاهی زولانه آن میگردید. دموکراسی تابع سیاست گردید، و بازی های سیاسی به صحنه آرائی پرداخت.

   با تطبیق دموکراسی برای گروه محکوم تامینات موجود گردید بقسمی که آنها از فکر انقلاب منصرف گردیده و به مبارزه سیاسی پرداختند و تفاوت بین گروهی حاکم و محکوم از بین رفت.

   گروه حاکم قدرت آنرا دارند که مطابق به امیال شخصی خود حکومت کنند و بنام اراده ملی فرد خاص خود را هدف قرار بدهند از موقع استفاده کنند و به چپاولگری بپرادازند، با تطمیع و تهدید و تخویف حقوق دیگران را پایمال نموده خود را فوق همه قرار بدهند. لهذا با دموکراسی اگر دوره انقلاب دوره مبارزات ادامه دار آغاز گردید این مبارزات که بیشتر شکل مسالمت امیز دارد از راه پارلمان، مطبوعات و مظاهرات به پیش میرود و در هر کشوری مطابق به شرایط خاص آن قدرت حاکمه را تهدید، تعجیز ( عاجز کردن و ناتوان ساختن ) یا تعویضی میکند و این شکل دوام خواهد داشت تا موضوع حاکمیت بدست هر طبقه که باشد بشکل یک مرام باقی باشد.

    سیاست که عبارت از بدست آوردن حاکمیت است اساس روابط اجتماعی شناخته شود، وظیفه بشریت در بوجود آمدن یک اجتماع بدون حاکم و محکوم و بدون رئیس و مرئوس ( زیر دست ـ کارمند. لمر) و بدون بالا دست و زیر دست هنوز در انتظار انجام یافتن است و برای رسیدن به این هدف که فاصله بین حکومت و مردم برداشته شود و اراده ملی بدست خود مردم بیاید و قدرت از پائین به بالا بیک سطح نفوذ کند و بالا تر از سطح اجتماع قشر دیگر نباشد زحمت زیاد و زمان زیاد و مبارزه زیاد از راه یک جهاد مردمی عملی میشود. این جهاد باید رو به پیشرفت باشد، پیشرفت آن وقتی محسوس میگردد که قدرت کاملاً در سطح مردم و جمعیت پهن شود این پیشرفت یک پیشرفت مترقی است. ولی در عین حال از دموکراسی بطرف عقب نیز حرکات قهقرائی گاهی موجود است ما حرکات قهقرائی را یک جریان دمکراسی یک قدم ارتجاعی میدانیم. و حرکت و پیشرفت دیگر این جریان را یک قدم مترقی حساب میکنیم. ولی این حرکت را محتاج تکامل  و ترقی بیشتر میدانیم که هدف اخیر آن از بین بردن تفاوت کامل اداره کننده و اداره شونده است و هم از بین رفتن همه علایق بین هردو که عبارت از سیاست میباشد.

   جریان ارتجاعی که ذکر کردیم قیافه جدیدی از اصول اداره مطلقه قدیم است که در آن تمام قدرت در یک شخص یا یک دسته اشخاص متمرکز میشود تفاوت که این قیافه جدید نسبت به امپراطوران، شاهان و قیصران داشت این بود که این طرز اداره کنندگان بر خلاف هم مسکان سابق خود پشتیبانی مردم و محبوبیت نزد آنها را نیز خاصه خود میدانستند و از فلسفه دمکراسی که حکومت باید به اراده مردم بوجود بیاید استمداد میکردند. اینها خود را فرمانروایان محبوب مردم خود دانسته، خود را هم پیشوا و هم فرمان روا حساب میکردند، مردم همه اقدامات، اظهارات و اوامر آنها را به اطاعت و انقیاد و دلبستگی کامل قبول می نمودند برای شنیدن نطق های شان به هزاران نفر حاضر می شدند و کف میزدند و هورا میکشیدند و به یک صدای شان جان میدادند این رژیمها، رژیمهای فاشیست بودند. اینها اداره سیاسی و اقتصادی کشور هر دو را بدست میگرفتند ، حق مخالفت در مقابل حکومت را نمی شناختند و خود را برگزیده و منتخب می دانستند. آزادی اظهار بیان جز برای تائید و موافقت با هیت حاکمه وجود نداشت. اقتصاد را مطابق اصول مارکیت آزاد سرمایه داری و یا اصول عدالت اجتماعی اداره نمی کردند. به فرمان آنها سطح تولیدات و استهلاک و فرمایشات و قیمتها تعین میگردید، ولی احساسات مردم را به امید فتوحات جدید زندگانی بهتر و یا از بین بردن کهتران و کم جنسان وعده میدادند، مردم را در اوج هیجان نگاه داشته و خود را مورد پرستش آنها قرار میدادند.

      این سیستم اداره درالمان نازی و در ایتالیه موسیولینی به اوج خود رسید، امروز هم فاشیسم از دنیا رخت نه بسته است رژیم افریقا جنوبی، رژیم اسرائیل و دیگر رژیمهای  فاشیستی هستند، اینها اخلاق و کرامت بشری را نمی شناسند، اینها بغیر از خود به دیگران حق حیات قایل نیستند. این رژیمها خود را تابع قیود و مقررات بین المللی نمیدانند، اینها وحشت و بربریت را در مقابل مخالفین خود فضیلت میدانند.

   این رژیم ها درداخل ازطرف مالکین و سرمایداران تقویه میشوند. رژیم فاشیستی، مطلقه و دیکتاتوری رژیم های میباشند که منفعت های بزرگ سرمایه داران و مالکین را اداره میکنند، از یک طرف آنها را می چاپند و ازطرف دیگر آنها را حمایت میکنند. در رژیم های دکتاتوری  منفعت پرستان و ثروتمندان که جامعه را چاپیده اند محفوظ و مأمون میباشند. آنها نظام شدیدی اداری را خوش میداشته باشند و در سایه آن خانه و جایداد و منافع خود را محفوظ حساب میکنند. از این جهت است که درهمه کشورها این طبقه طرفدار حکومت مطلقه می باشند.

   رژیم های فاشیست وعده دموکراسی ویا انتخابات و آزادی بمردم نمیدهند بلکه فقط آنها را بنام نژاد و اجداد و فتوحات در داخل ویا در خارج و یا امحای اقلیتها خوش نگه میدارند، و مردم هم به آنها گرویده میباشند و از ایشان پیروی میکنند و به آنها محبت پیدا میکنند، ازین جهت این رژیم ها ادعا میکنند که اگر دموکراسی اراده مردم است ایشان پشتیبانی مردم را دارند و به یک نطق خود میلیونها نفر را بطرف راست و چپ، پائین یا بالا بدست های باز و یا بسته بحرکت میآورند و از ایشان هورا میشنوند. این رژیم ها محکوم تاریخ هستند و در تحت تاثیر همبستگی بین المللی ملتهای آزاد محو شدنی میباشند، اینها مخالفت را اجازه نمی دهند و هرگونه آزادی را برای موافقت با حکومت نثار مردم میکنند.

   طرز دیگر حکومت یک طرز پیشرفته ء مترقی است که در آن نفوذ سرمایه داران و ملاکین و اشراف لغو می شود، و اداره بدست مردم مستضعف میافتد، در این رژیم ها دموکراسی اقتصادی برقرار شده میباشد و دموکراسی سیاسی نیز تابع دموکراسی اقتصادی میباشد. آزادی برای مخالفت و برهم زدن اصول دموکراسی اقتصادی وجود ندارد.

   حد اعلای دموکراسی در تکمیل دموکراسی اقتصادی میباشد و وقتی که این دموکراسی تکمیل شود، سیاستی که زاده ء تصادم منافع افراد و دسته های متفاوت جامعه است جای خود را ترک میدهد و یک امت برادر تشکیل می گردد و ضرورت برای تپ و تلاش کرسیهای سیاسی جهت حفظ منافع خود یا دیگران باقی نمی ماند، و نمایندگی ها به اساس حوزه سیاسی که زاده سابقه ملکیت و ملوک الطوایفی است بی ضرورت می شود در عوض واحد های اقتصادی باید بحیث واحد تهداب اجتماعی حساب شوند.

 

   این واحدها اقتصادی از روی تخنیک و تولید با هم در تمام کشور همبستگی پیدا میکند و در اثر همبستگی این واحد ها و نمایندگان آنها امور کشور از تولید تخنیک استهلاک تنظیم می شود و سیاست و اداره سیاسی جای خود را به اقتصاد و اداره اقتصادی خالی میکند و طبقه زحمتکش و غیر زحمتکش به سعی مساوی و همه به سطح مساوی گماشته میشوند، وهمه به سطح مساوی قرار میگیرند و هدف مبارزه تفاوت طبقاتی یا تفاوت سطوح زندگی قشر های متفاوت زحمتکشان نمیباشد چونکه اینها زایل میشوند و احتیاجات ضروری هر کس از مسکن، لباس ، خوراک، تعلیم و معالجه تامین شده میباشد. هدف همه تولید بیشتر تخنیک عالیتر و تسخیر بیشتر قوای طبعیت قرار میگیرد و جامعه در پهلوی آن بطرف  وفرت میرود، ولی این دور نمای تکامل دموکراسی است و فاصله طویل بکار دارد مخصوصاً که اصول سرمایداری از آن رم میکنند و به آن به مقابله شدید می پردازد.

   پس در حال حاضر حد وسط سیستم های دموکراسی که در دول روبه انکشاف برای رسیدن بهدف نهائی و عالی دموکراسی یک وسیله عملی است. همین دموکراسی سیاسی یا انتخابی تمثیلی است، که در آن هر فرد حق یک رای میداشته باشد و سیاست جریان انتخابات را بطرف حکومت تمثیلی که حکومت ملی نامیده می شود سوق می نماید. این نوع دموکراسی عیب خود را نیز دارد و آن عبارت از سیاست است، که از وقت انتخابات تا طی قوانین و تطبیق آن بحیث یک بازی کثیف جریان می داشته باشد. سیاست فقط یک هدف میداشته باشد که اغراض را تامین کند، منافع بزرگ را حفظ کند و به هر آدم مطابق حیله و دسیسه و توطعه او موقع بدهد که از راه قوانین و سیستم دموکراسی سیاسی که اساساً مطابق منافع مالکین و سرمایداران تنظیم گردیده و حقوق و قوانین آن نیز به همین اساس تشکیل یافته به نفع اقتصادی خود بهره برداری کند، گویا دموکراسی و سیاست یک طرزالعمل شریفانه بین چپاولگران میباشد. عیب سیاست  در دموکراسی های سیاسی بزگترین نقیصه است که دانه سرطان این دموکراسی دانسته میشود. آرا خرید می شود، چوکی های پارلمان خرید میشود، چوکی های وزارت و صدارت و ریاست جمهوری در اثر سازش ملاکین و سرمایه داران وسهمداران بزرگ برای دست نشانده های آنها داده میشود.  آنهایکه به اصطلاح به چوکی های ملی ریاست و صدارت قرار دارند جز آنکه در خدمت منفعت های بزرگ استعمال شوند رول  نمی داشته باشند امضا و اوامر آنها جبراً و قهراً به طرفداری ها و حمایتها و رشوت های تجارتی و منفعت فابریکه داران و اشراف و امثال آن استعمال می شود. اینگونه افراد بقدرت آمده نمی توانند تا قبلاً وعده ها و تامینات برای گروپ های فشار و حلقه های اقتصادی ندهند آنوقت به کمک نفوذ و پولها و فشار آنها به عهده های بزرگ انتخاب می شوند ، وقتی که به این عهده رسیدند مجبور می باشند که مدیونیت های خود را ادا کنند و اگر نکنند و تابع ضمیر خود باشند همان قوه ها در کار می افتد و ایشان را سقوط میدهند. گویا دموکراسی سیاسی نیز در اساس یک دکتاتوری میباشند، درین گونه جوامع یک طبقه جدید دکتاتوری بوجود می آید که آنها را باداران سیاسی میگویند. این باداران سیاسی در کشور های پیشرفته سرمایه داران هیت های مدیره بانکها و موسسات تجارتی، دلالان، اعلان کننده ها و صحنه آرایان و طفیلی های ده فیصده یعنی آنهای میباشند که مفت از جریانات اقتصادی ده ، پانزده فیصده را در جیب خود می اندازد. درکشورهای رو به انکشاف این باداران سیاسی ، ارباب ها و خوانین و سایر متنفذین مسلط میباشند که در حقیقت چرخ ماشین دموکراسی سیاسی را میگردانند.

   در دموکراسی سیاسی هر عهده انتخابی که شما اقدام کنید امکان ندارد که محض به اساس لیاقت و کفایت انتخاب شوید. شما باید پول مصرف کنید ، رشوت بدهید، نان بدهید، دروغ گویان، مختلسین، محتکرین و مکروبهای اجتماع را راضی نگهدارید و برای اجرای کارهای انها که قطعاً مطابق اخلاق و قانون جامعه نبوده و بغرض استفاده و فراراز قانون به کمک حمایت شما در دستگاه دولت نیاز مند میباشد آمادگی نشان بدهید، لهذا این انتخاب شدن چیزی نمی باشد جز آنکه اشخاص انتخاب شونده آله و وسیله اجرا و پیش برد مقاصد نا مشروع دیگران قرار میگیرند.

   درین دموکراسی از آزادی مطبوعات و آزادی بیان و آزادی شغل حرف می شود حال آنکه مطبوعات نیز همین طور وسیله استعمال مقاصد باداران سیاسی و میکرو بهای اجتماع قرار میگیرند. مطبوعات به پول ضرورت می داشته باشند و لهذا محکوم بازار قرار میگیرند، باید مطالبی نشر کند که فروخته شده بتواند، لهذا از فحاشی تا فحشای تحریری و شهوت فروشی به هرگونه نشراتی که پول بیاورد می پردازند و در تحت حمایت پول داران بزرگ که اسهام اینها را فراهم میکند قرار میگیرند، لهذا  نمیتوانند که خلاف منافع انها کار کنند. آزادی اطلاعات محض یک فریب میباشد، همه آزادیها تابع تقاضای پول میباشد. آن اطلاع، آن مضمون و آن تبصره موقع نشر پیدا میکند که مردم آنرا بخرند، لهذا حاکمیت آزادی بدست بازار میباشد. همچنان آزادی شغل به معنای خود موجود نمی باشد، درین گونه جوامع میگویند تشبثات فردی آزاد اند، متشبـثین مشکلات زیاد میداشته باشند، آغاز یک تشبث رقابت شدید مشکی را ایجاد میکند چونکه تشبث تابع انحصارات بزرگ و ترستها میباشد و محکوم آن قرار میگیرند.

   در امریکا برای انتخاب شدن به مقام ریاست جمهوری میلیونها دالر مصرف مبارزه انتخاباتی بکاراست اگر یک شخص نسبتاً غریب این پول را مصرف میکند، مجبور است در دوران ریاست جمهوری آنرا به سه چهار چند واپس تادیه کند و اگر مرد ثروتمند باشد که این مصرف برای او کدام خساره تلقی نمی شود. ایزنهاور رئیس جمهور مستعفی امریکا هنگامیکه وظیفه ریاست جمهوری را ترک میکرد یک بیانیه تودیعی بنام ملت امریکا ایراد کرد ودر آن بمردم امریکا اخطار اعلام کرد که روسای جمهور امریکا در فیصله های خود فرمایشاتی که کارخانه های بزرگ بصورت قرار داد از حکومت مطالبه میکنند، آزادی نداشته و در تحت فشار معامله جویان قرار میداشته باشد، مخصوصاً که صنایع حربی فرمایشات سنگین را بالای حکومت تحمیل میکنند این همه جز سیاست دموکراسی های سیاسی است که درحقیقت یک بازی کثیف بخرو بفروش و بده و بگیر و مراعات کن و پیش برو میباشد، این بازی کثیف تا امروز به نحوی دستورالعمل های ضد مردم و ضد خلق و ضد مستهلک داشته است که در ماکیاولیزم به عروج خود رسیده است.

   بازی سیاسی و جریان سیاست و داد وستد  سیاسیون و احزاب و فرکسیون ها همه سازش های میباشد که در حقیقت در عقب تهداب اساسی اجتماع یعنی مردم انجام میگیرد این بازیها درممالک پیشرفته و عقب مانده اگر در تاثرات خود متفاوت باشند در کثافت خود مساوی میباشند.

   لهذا هدف در دموکراسی باید این باشد که دموکراسی سیاسی جای خود را رفته رفته به دموکراسی امت و دموکراسی حقیقی خالی کند و جامه کثیف سیاست از آن کشیده شود.

   دموکراسی که این هدف در آن باشد دموکراسی مترقی است که ما به آن معـتـقد هستیم.

   دموکراسی مترقی ضد ارتجاع، ضد استبداد، ضد زور آوری داخلی و بین المللی، ضد جایداد پرستی و سرمایه پرستی میباشد، و هدف پیشرفته دارد. این هدف به تکامل شرایط تاریخی جلوتر میرود و با رسیدن به آن باز بصورت یک هدف پیشرفته جلوتر قرار میگیرد تا آنجا که دموکراسی مترقی، دموکراسی اقتصادی و سیاسی را با هم منطبق میگرداند که فرق هر دو ازبین میرود و یک جامعه حقیقتاً مترقی و پیشرفته بوجود می آید.

   ما دموکراسی را از اصول پارلمان هدف خود قرار میدهیم و برای دموکراسی اقتصادی، اجتماعی وسیاسی وضع قوانین توسط پارلمان و هم تائید حکومت های ملی که با این پروگرامها موافق باشند مبارزه میکنیم، برای طرد قوانینی که مانع پروگرام های اصلاحی و جهاد اجتماعی باشد قد علم نموده تا برای بوجود آوردن قوانین ملی تاثیر مستقیم داشته باشد. گر چه پارلمانهای دو طبقه در کشورهای عملی می باشد که دارای تشکیل فدرالی بوده و ضرورت دارند که در اطاق علیا پارلمان بدولت های ولایتی خود حق نمایدگی بدهند. ولی ما در تحت قانون اساسی این ترتیب استفاده اعظمی را از هر دو اطاق برای پیشرفت اصلاحات اجتماعی مفید میدانیم و عقیده داریم که اصلاحات اجتماعی و بر آورده شدن هدف دموکراسی اقتصادی و اجتماعی از راه حزب صورت گرفته میتواند. لهذا احزاب سیاسی را وسیله تطبیق دموکراسی و تظاهر حاکمیت ملی میدانیم، و عقیده داریم که باید یک حزب سیاسی راستین و مجسم برای بوجود آوردن دموکراسی اقتصادی در کشور موجود گردد تا از طریق مردم یک حکومت ملی را بصورت متین و ثابت قدم تاسیس نمائید و آنگاه به وسیله آن دموکراسی اقتصادی را در مملکت تامین نمائید. مطابق عقیده پاک اسلام هر فرد رعیت پناه و مسئول رعیا یا همه اجتماع گردد. علاوه بر طرق پارلمان بغرض نزدیک شدن به هدف اصلاحات اجتماعی و شکستاندن زنجیر ها ارتجاع و استثمار، ما به طرق جهاد ماورای پارلمان نیز عقیده مند میباشیم. پارلمانها یک اصول قدیم تمثیل اراده مردم میباشد که مطابق احتیاجات عصر به تقاضای زمان جواب گفته نمی تواند و بعضاً میشود که به آسانی در صف ارتجاع و استثمار قرار گیرد و هدف مبارزوی خود را ببازد، این خود عدم کاملیت دموکراسی را نشان میدهد.

   ما مطابق به دموکراسی مترقی عقیده داریم که یگانه وسیله تبارز اراده ملی، اشتراک و سهمگیری عملی مردم است در امور اجتماع که به وسیله اشترک زحمت کشان در امور اداری فابریکه ها و معادن و امور زمینی و مالداری و اشترک عملی شاگردان در امور مکاتب و پوهنتون ها تبارز مینماید.

   اشتراک عملی عامه مردم از راه مظاهرات و شعارها در فیصله های مهم پارلمان ها و حکومت ها اشتراک و سهم گیری ملی به وسیله دیگر اظهار اراده ملی می باشد.

   ما در پهلوی دموکراسی اقتصادی و سیاسی، دموکراسی اجتماعی را نیز از ارکان دموکراسی مترقی میدانیم. اساس دموکراسی اجتماعی احترام به کرامت بشری است، همانطوری که آزادی و مساوات دموکراسی سیاسی و اقتصادی را تامین میکند احترام و حفظ .... کرامت بشری دمکراسی اجتماعی را تثبیت نموده و اساس برادری را در جامعه بوجود میآورد.

   در دموکراسی اجتماعی پایه و تهداب جامعه بشری اطفال دانسته میشوند. حمایت حقوق اطفال و حق تعلیم و تربیه آنها بالای جامعه در خطوط اول دموکراسی اجتماعی می باشد همانطوری که  وقایه صحت و هم تعلیم و تربیه اطفال باید از طرف جامعه تامین گردد همان طورباید برای حمایه آنها از کار اجباری  و فوق طاقت بدنی و روحی آنها تضمینات موجود گردد.

   زنان در دموکراسی اجتماعی حق مراعات دارند. لزوم شرایط کار برای زنان و وقایه صحت آنها و مراعات های مریضی و ایام بارداری و مادری آنها موضوع قابل توجه و حمایت خاص جامعه میباشد.

برای ریش سفیدان و سر سفیدان جامعه جامعه و متقاعـدین نظر به لزوم شرایط آرام زندگی و تامین صحت و استراحت محتاج توجه خاص جامعه میباشد.

   معلولین و معیوبین اجتماع نیز بالای جامعه حق حمایت و حیات آسوده دارند.

   جوامعی که اقلیت های مذهبی یا نژادی داشته باشند علاوه بر آنکه مطابق دموکراسی سیاسی و اقتصادی آنها مانند افراد اکثریت جامعه همه حقوق سیاسی و اقتصادی را اعطا مینماید، از حیث دموکراسی اجتماعی نیز برای مساوی نگاهداشتن سطح اشتراک آنها در امور اجتماع  کوشش بخرج میدهند. این مساعی عبارت از در نظر داشتن اینکه خدمت عسکری و دفاعی بر خلاف اصول رژیمهای  فاشیست مخصوص و در امتیاز یک قشر نژادی و امثال آن نبوده و در آن به اقلیت های جامعه نیز حق اشتراک داده شود. سایر خدمات ملی از قبیل خدمات دیپلوماسی، خدمات سیاسی در کابینه و پارلمان نیز در انحصار یک قشر معینی دانسته نشده، اقلیتهای جامعه نیز با حقوق مساوی از امکانات این خدمات متمتّع شده بتوانند. خدمات تعلیم و تربیه مخصوصاً تحصیلات عالی مانند همه افراد اکثریت کشور امکانات تمتع را برای اقلیت کشور نیز فراهم نماید.

   حق انتخاب مسکن، شمول در مکتب، شمول در موسسات اجتماعی، معارفی صحی و سیاسی بصورت آزادانه مانند همه افراد اکثریت برای اقلیت ها نیز بصورت مساوی حاصل باشد و تبعیض از حیث منحصر ساختن یک اقلیت بیک ناحیه خاص موجود نباشد بصورت عمومی هیچ فردی که به اساس لیاقت و اهلیت بتواند یک موقعیت اجتماعی را حاصل کند بخاطر اینکه بکدام اقلیت مربوط است از حق پیشرفت محروم ساخته شده نتواند.

تبعیض ازهر نوع که باشد خواه از لحاظ جنس یعنی بمقابل زنان، خواه از لحاظ رنگ، نژاد، مذهب و امثال آن تحریم است.

   در دموکراسی اجتماعی احترام حقوق بشری برای همه افراد جامعه علی السویه واجب میباشد. حق زندگی، حق استراحت، حق منزل، حق مخابره، حق نقل و حرکت، حق اظهار بیان، حق فکر و عقیده از حقوق غیر قابل انفکاک شخصی دانسته میشود. توهین، توبیخ و شکنجه اشخاص در تحت هیچ گونه شرایط مجاز دانسته نمی شود. مصونیت منزل و مصونیت مخابره و مصونیت فکر و عقیده او محترم شمرده میشود. بدون حکم محکمه هیچ کس مجرم و گناهکار دانسته نمی شود و نه مورد مجازات قرار میگیرد. هر کس در برابر محکمه حق مدافعه دارد.

   شرایط کار برای شخص به قسمی مهیا میشود که مراعات صحت جسمی و روحی او کاملاً بعمل آمده باشد و حق تفریح و استراحت او تامین شده باشد.

   در صورتیکه دموکراسی سیاسی و اقتصادی تکمیل شده باشد همه مراعات دموکراسی اجتماعی برای افراد جامعه از طرف جامعه بحیث یک وجیبه به عمل میآید و هدف از تکمیل هر دو رسیدن به یک نهایت دموکراسی اجتماعی میباشد که در آن فرد فرصت بیشتر برای مطالعه کائنات، تفکر و استفاده معنوی و روحی از زیبائی های طبعیت داشته باشد . در جوامع که هنوز دموکراسی سیاسی و اقتصادی در مرحله آغاز باشد، بوجود آوردن دموکراسی اجتماعی از وظایف موسسات اداری و سیاسی و هم از وظایف افراد میباشد درین جوامع امور خیره بغرض تامین دموکراسی اجتماعی و کمک به بینوایان بحیث یک وجیبه اجتماعی افراد بوجود میآید خواه از راه و طرق خیریه و تعاونی و خواه از راه موسسات اداری توجه به حال طبقه محروم جامعه تا تکمیل دموکراسی اقتصادی از وظایف اجتماعی حساب میگردد.

   در دموکراسی اجتماعی کرامت شخصی  و شرافت کار و حق تعلیم و حق کار افراد علی السویه میباشد. هیچ کس از نظر ولادت و یا شغل بر دیگران برتری نمی داشته باشد لهذا در وقت مصافحه و احوال پرسی در معاشرت های و برخورد های اجتماعی، هنگام خوردن غذا و اشتراک در بازیها هر کس بر دیگری رفتار مساوی مینماید.

   حق تقدم صرف بر اساس نوبت میباشد. دست دادن، سلام دادن و غذا خوردن در یک سفره با  قابچی و نفر خدمت و یا شوفر عیب نبوده و کمک و شرافت شمرده می شود. زبان دموکراسی اجتماعی نیز یک محاوره شرافتمندانه میباشد که از طرز و روش محاوره اشرافی که منافی دموکراسی اجتماعی است فرق میداشته باشد. مثلاً به عوض جملات، بسمع مبارک میرسانم و یا بر بنده منت میگذارند و امثال آن به کلمات اندیوال، برادر دوست و جملات ..... ولی دارای احترام به کرامت بشری اکتفا میگردد.

    قانون اساسی دموکراسی اجتماعی اصول اخلاق میباشد. یک جامعه  دارای دمکراسی اجتماعی یک جامعه ای اخلاقی میباشد. در دمکراسی اجتماعی عایله بحیث تهداب جامعه مورد حرمت می باشد و حق آزاد انتخاب همسر یا ادامه این روابط بصورت تساوی متقابله محترم شمرده میشود.

   حق آزادی علمی، حق اطلاع بر همه جریانات، حق اطلاع بر همه افکار، حق نقد و تبصره و استفاده از مآخذ، حق ابداع ( نو پیدا کردن ــ نوآوری و چیز تازه آوردن) آزاد، حق تکامل دموکراسی اجتماعی میباشد. این است خطوط اساسی اهداف ما در باره دموکراسی مترقی که به اساس عقیده خویش آنرا وسیله مبارزه سیاسی برای رسیدن به هدف آخری که عبارت از عدالت اجتماعی است میدانم. تهداب این مفکوره یک عقیده پاک خدائی و بنای آن عدالت اجتماعی میباشد.

   پس دموکراسی مترقی جهادی است که نتیجه آن برادری و برابری و صلح میباشد، و محرک آن این عقیده راستین است که سعی انسان برای رفاه جامعه انسانی در نزد خداوند( ج ) مطلوب و مشکور و ماجور( اجر و پاداش دادن ) است.

پایان         

     

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۳۹                     سال  یــــــــــــازدهم                      ثـــــور         ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی         اول  مَی     ۲۰۱۵