کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

صنم عنبرین

    

 
رییس جمهور گرامی و جلالتمآب رییس اجراییه!

 

 

رییس جمهور گرامی و جلالتمآب رییس اجراییه!

 آیا شما از آن چه كرده اید و هنوز می كنید راضی هستید؟ آیا خراب كردن خانه ی سی و یك هم وطنم باعث آبادانی خانه های شما می شود؟ آیا گرسنه ماندن این خانواده ها و چشم براه نشستن شان موجب سیر شدن كسی می شود كه شما در برابر شان سكوت اختیار كرده اید؟

رییس جمهور عزیز! تابستان سال گذشته برادرم و همكارانش را كه در صلیب سرخ كار می كردند، طالبان گروگان گرفته بودند. من و خانواده ام فقط ده روز درد این سی و یك خانواده را داشتیم و باور کنید هر دقیقه طعم زهرناک مرگ را می چشیدیم. اینك باز این درد بیکران را با تمام روح و روانم حس می كنم.

من هنوز چشمان حلقه بسته و صورت بیرنگ مادرم را به یاد دارم كه تمام هستی اش زیر و رو شده بود. او همچو گردباد گریبان هر زیارت را می گرفت و از خدا برگشت پسرش را می خواست. گاه کمی آرام می گرفت و اندكی به زمین و زمان دشنام می داد كه پسرش جز كمك به مردم چه گناهی مرتكب شده است؟ مادر برای رهایی پسرش شبها تا صبح نماز می خواند و در پایان عبادت دردهایش را بلندتر فریاد می کرد. برادرم را صدا می زد و می گفت: كجایی و در چه حالی؟

روزهای ما در متن تنگ و سیاه شب یخ بسته بود و لحظه های ما آبستن هزاران انفجار بود. انگار همه مرده بودیم. در خانه كسی به آب و آفتاب نمی اندیشید، هیچ كس یارای تسلی دادن ما را نداشت. بد ترین روزهای زندگی مان همان روزهای سیاه بودند، زیرا در لبه ی زندگی و مرگ نفس می زدیم و نمی دانستیم برادرم چگونه و در چه حال خواهد بود و چه وقت برخواهد گشت.

رییس جمهور گرامی! من این روز ها هم سی و یك بار زخم خورده ام و شب ها كنار مادران در فراق فرزندان شان اشك ریخته ام. آیا تو می دانی كه در این خانه ها چه می گذرد؟ آیا حس كرده ای كه شاید آفتاب و ماه و زندگی شان را گم كرده اند؟ آیا می دانی كه در میان مرگ و زندگی گم شدن فرزندی كه ندانی بر می گردد یا نه، چیست؟

رییس جمهور گرامی و جلالتمآب رییس اجراییه! چرا در این مورد صدای شما را از هیچ بلند گویی نمی شنویم؟ شما كه در وقت انتخابات راوی "حماسه ها" می شدید و مردم را وعده در امن زیستن می دادید، حالا چرا مهر سكوت بر لب زده اید؟ نكند مرگ مردم بی گناه برای تان به صورت اعتیاد در آمده باشد. آیا مطمین هستید که هیچ انگشتی به در احساس تان نمی زند.

پرسش های من زیاد اند، ولی اکنون از شما تنها پاسخ این یکی را می خواهم: درهای قصر را چگونه بسته اید كه صدای مادران سی و یك مسافر پرده های خوابگاه های تانرا نمی درد؟

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۳۷                      سال  یــــــــــــازدهم                       حمل         ۱۳۹۴ هجری  خورشیدی         اول اپریل     ۲۰۱۵