کابل ناتهـ، Kabulnath



 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 

   

هادی میران

    

 
بهار آمد

 

 

بهار آمد، بهار از دشت‌های دور پاورچین

زمین چرخید و بر تن کرد رخت سبز فروردین

 

بهار آمد تن تب کرده ی صحرا و کوهستان

به دست ابر می‌پیجد میان بستر رنگین

 

بهار آمد ولی جغرافیای سرنوشت ما

به جای لاله از خون دل ما می‌شود آزین

 

بهاران آمدی اینک در این ماتم‌گذر اما

به روی فرشی از گل‌های در خون شعله‌ور بنشین

 

تب تلخی که می‌سوزد روانم را، بهار من

مگر شاید که از لطف قدم‌هایت شود تسکین؟

 

شود آیا که در تقدیر شب‌های بهار نو

به خاموشی گراید شب‌چراغ ماتم دیرین؟

 

شود آیا که این جغرافیا این سرزمین غم

به جای شعله بربندد به گیسویش گل نسرین؟

 

شود آیا که از دوش کبود ما فرو افتد

زمستان سیاه نامرادی، این غم سنگین؟

 

شود آیا که تلخی‌های برف غم در این وادی

به لبخند شقایق، چشمک نرگس شود شیرین ؟

  

شود آیا به جای مرگ و ماتم سهم ما گردد

سحر الطاف خورشید و شبانگه خوشه‌ی پروین؟

 

بهاران می رسد از ره خدا خواهد که برچیند

از این جغرافیا فرش مصیبت را‌، بگو آمین

 

بگو اینک فرو می ریزم آوار تعصب را

بخوان شعر  محبت را بگو بر جاهلان نفرین

 

بگو در بستر آشفته‌ی این باغ می‌کارم

به جای زخم، گل‌های بهار افروز، پس از این

 

بگو چیزی که از ذهنت زمستان رخت بربندد

بگو چیزی که تا این باغ گردد سبز و عطر آگین

 

بگو  چیزی، فراهم گردد امکان عبور ما

از این دشت مصیبت، کتل غم، دره‌ای خونین

 

بهار آمد، وطن‌دارم بهاری شو و بر تن کن

لباس مهر را، از سنگر نفرت بیا پائین

 

که تا از تارک تقدیر ما روشن شود روزی

گل خورشید فروردین، گلی الزیتون و التین  

 

به جای رخت ماتم قامت این باغ ویران را

بهار آید بپیچاند به رخت سبز فروردین

میران

 

در آستانه فرا رسیدن نوروز  ۱۳۹۴ خورشیدی

 

 

 

بالا

دروازهً کابل

الا

شمارهء مسلسل   ۲۳۶                      سال  یــــــــــــازدهم                        حوت/حمل         ۱۳۹۳/۱۳۹۴ هجری  خورشیدی         ۱۶ مارچ     ۲۰۱۵