کابل ناتهـ، میر حسین مهدوی، مرگ بی نظیر

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

میر حسین مهدوی

مرگ بی نظیر

 
 
 

بازگشت بوتو به پاکستان همراه با قبول گزینه مرگ بود. بوتو می دانست که اوضاع کشورش آبستن خون و خشونت است. اعلام وضعیت فوق العاده و تعطیلی قانون اساسی راه را برای گسترش استبداد به بهانه مهار بنیادگرایی باز تر کرده بود. باز داشت صد ها وکیل و حقوق دان هم زمان با حضور بوتو در پاکستان نشان گر این بود که بوتو در حال تبدیل شدن به یک مهره بزرگ است. مهره بزرگی که یا رهبر پاکستان می شود و یا می میرد. گزینه ای غیر از این دو برای بوتو از همان اول متصور نبود.

غربی ها با هدف ایجاد تغییرات سیاسی از بوتو حمایت کردند. این حمایت البته تنها از سطح یک حمایت دیپلوماتیک بالاتر نرفت. بنگاهای استخباراتی غربی به صورت عموم هنوز از مشرف به عنوان تنها گزینه ممکن در سیاست گذاری پاکستان حمایت می کردند. البته دستگاههای استخباراتی تحت فشار افکار عامه و تحلیل گران مسایل سیاسی در غرب قرار گرفته بودند تا از تدوام حکومت نظامی در پاکستان حمایت نکنند. درست به همین دلیل مجموعه مراکز تصمیم گیرنده در غرب از بازگشت بوتو به عنوان یکی از راههای ترکیبی کردن حکومت حمایت کردند. البته که غربی ها گزینه ای بهتر از نظامی ها نداشتند و درست به همین دلیل در صدد ایجاد یک حکومت ترکیبی بودند. برای غربی ها بوتو چهره قابل اعتمادی بود که می توانست در ایجاد یک حکومت مرکب ( حکومتی مرکب از نظامیان و افراد ملکی) نقش مهمی را را ایفا کند. در کنار بوتو اما چهره دیگری نیز مطرح بود. نواز شریف نیز باید در ساختار این حکومت ترکیبی نقش اساسی بازی می کرد و به همین دلیل او هم به پاکستان باز  گشت. باز گشت بوتو و نواز شریف با فشار فزاینده غرب بر پرویز مشرف میسر گردید.


از راست به چپ:
سورن سنگهـ، سابق وزیر خارجه هند، بینظیر بوتهو، ذوالفقار علی بوتهو
اندرا گاندهی صدراعظم فقید هندوستان- 1972

 

مشرف اما بوتو را به عنوان رقیب اصلی قدرت خود می دید. او اولا به دلیل موقعیت خانوادگی و حزبی اش از نفوذ زیادی در بین اقشار مختلف مردم برخوردار بود. ثانیا به عنوان یک زن، می توانست هم رای زیادی از زنان پاکستانی را به خود اختصاص بدهد و هم حمایت نیروهای دموکراسی خواه غربی را بدلیل زن بودن به خود جلب کند. حضور یک زن سیاستمدار در کشوری مثل پاکستان علاوه بر مشکلات فراوانی که دارد می توانست نقاط قوتی را نیز داشته باشد. ثالثا به عنوان یکی از بنیان گذاران جریان طالبان، از آشنایی، نفوذ و دانش سیاسی کافی در خصوص پدیده بنیاد گرایی برخوردار بود. او همانگونه که در زمان حکومتش قادر به صدور بنیاد گرایی و خشونت به افغانستان بود، احتمالا می توانست در مهار آن نیز دست بازتری داشته باشد. او همچنین گزینه خوبی برای عبور دادن پاکستان از یک حکومت نظامی و حکومت نظامی ها به یک نظام دموکراتیک غیر نظامی بود.

پایان حکومت نظامی ها بر پاکستان می تواند عرصه را بر فعالیت های بنیادگرایانه در پاکستان تنگ تر نماید. با رفتن حکومت نظامی، طالبان پاکستانی و افغان گستره شورش گری شان کم تر خواهد شد. بنا براین بوتو همچنان که رقیب شماره یک جنرال مشرف به حساب می آمد، دشمن شماره جریان افراط گرایی نیز محسوب می شد. در چنین شرایطی، منافع جریان های تندرو و دولت نظامی پاکستان در یک نقطه گره خورد. بوتو باید از عرصه سیاست پاکستان حذف می شد. حذف او البته که جریان غیر نظامی کردن حکومت را در پاکستان سالها به تعویق می انداخت.

 

اگر ماجرای ترور خانم بوتو را به دقت ارزیابی کنیم، به چند نتیجه خواهیم رسید.

 

۱- ترور بوتو کار مشترکی از ارگان های امنیتی پاکستان و افراط گرایان مذهبی بود.

 

۲- از آنجایی که بعد از اینکه خانم بوتو توسط یک فرد ناشناس تیرباران شد، فرد دیگری خودش را در نزدیکی موتر حامل بوتو منفجر کرد. این تیرباران و آن انفجار تنها می تواند حاصل یک طرح مشترک باشد.

 

۳- آن چه که به نام بمب گذاری های انتحاری خوانده می شود یک حرکت کاملا سیاسی بوده و مبنای مذهبی ندارد.

 

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ٦٤                                                 جنوری   سال 2008