کابل ناتهـ، داکتر اکرم عثمان، سرمقالهء این شماره

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان

ما کی هستیم و چه باید بکنیم؟

 
 

بدون تردید یکی از علل مشکلات اجتماعی ما، طرز دید نا موزون و نا سنجیدهء ما به سیرت و صورت جامعهء ما می باشد. ما عمر ها بر آن بودیم که هوشمندترین، دلاورترین و آزموده ترین مردم دنیا ما میباشیم و هیچ کژی و نا موزوني در کردار و پندار ما به نظر نمی رسد.

 

سرزمینی که در آن به سر میبریم مانند بهشت برین و ارض موعود کتابهای مقدس، پاکیزه، مصفا و عاری از عیب و نقص می باشد.

 

نخستین نظام منسجم و معقول سیاسی در وطن ما پا گرفته و اولین شهر های نژاد آریایی در کنج و کنار میهن ما بوجود آمده اند. در حالیکه واقعیت غیر ازاین است.

 

از بدو تأسیس حکومتهای محلی در گسترهء جغرافیایی ما، همیشه رایت ظلم و جور برافراشته بوده و هرگز نظم و نسق دلخواه اکثریت مردم، برقرار نشده است.

 

اگر از حق نگذریم ما در سنگستان ! زندگی می کنیم، سلاسلی از کوه های بی آب و علف چون اژدهایی هفت سر بر سینهء مملکت ما کلچه بسته اند و راه های آمد و شد ساکنان قریه ها و دره های منزوی از هم را بریده اند.

 

من برای توصیف وطن ما، هیچ نامی بهتر از قفس ! نیافته ام. هرچه برزیر و بالای این ساختار نظر می کنیم چیزی جزء حصار و قلاع پیچا پیچ نمی بینیم. قفس خانه، قفس خانواده، قفس های کوچه و پسکوچه، قفس های سنن و عنعنه و قفس های باورها و اعتقادات قرون وسطایی.

 

از آغازین روزهای زندگی ما را  قنداق پیچ کرده اند. گفتی گنهکار به دنیا آمده ایم و نصیبی جز زولانه و زنجیر نداریم.

اگر به خواب نمی رفتیم مادر ها و مادر کلانهای ما یک یا نیم نخود تریاک را در حلقوم ما فرو میکردند و در خواب اجباری و مصنوعی غرق مان میکردند. به دنبال آنها بزرگان محیط زیست از جمله موسفیدان قراء و محلات در کار تخدیر ما از وسایل دیگری کار میگرفتند و آگاهی و خود آگاهی ما را زایل میکردند.

 

پسانتر، حکومت ها، با حیله های پیچیده تری ما را اغفال میکردند تا چیزی را نبینیم و چیزی را نشنویم. مردم ما در حال حاضر از چنان آدمهایی تشکیل شده اند ـ غافل، گیچ و خواب آلود و بی خبر از ضرورت های جهان معاصر.

 

وقتیکه به چهار یا پنج سالگی رسیدیم مجبورمان کردند که مانند یک سرباز وظیفه، از مقررات خشک و واجب التعمیل عسکری اطاعت کنیم.

 

پدر، برادران ارشد، کاکاها و ماما های ما شروع کردند به امر و نهی و قومانده دادن! یو! دوه! دری ! کین گرس ! شا گرس! دریش! پشه پرزای! و مرش مرش!

و اگر به کجراهه می رفتیم با سلی و پس گردنی ما را به داخل صف و داخل خط تقدیر میراندند. پس نسل ما زنجیری تقدیر هم می باشد.

 

با چنین حال و احوالی ما، به جنگ با سرنوشت، به جنگ با قضا و قدر، به جنگ با یکدیگر، به جنگ با همسایه ها، به جنگ با ابر قدرت ها میرویم.

 

آیا عاقبت ما چه خواهد بود؟ شکست، تجزیه، استیصال و حذف کامل از نقشهء جغرافیایی جهان ؟ شاید یا نشاید.

 

تنها راه حل این است که خود را دریابیم به وحدت، تساوی حقوق، همدلی و تشریک مساعی حیثیت و شرف انسانی اقتدا کنیم.

 

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ٦١     نومبر     2007