کابل ناتهـ، داکتر سیاه سنگ، کارو مرد...-1

کابل ناتهـ   kabulnath

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کارو مـــرد...

 

صبورالله سـياه سـنگ

hajarulaswad@yahoo.com

 

 

 

 

در روزهــايي که از شــنيدن و شــنواندن گــزارشــهاي ناخوشــايند فـرســنگها گـريزاني، ناگهــان پيک ســــياه زباني برايت ميگويد: "کارو هــم رفت."

 

زير لب ميگويي: "اين را هم بنويس و باز هم به انگشتانت نفرين بفرست." هر چه ميخواهي بگو، ولي هــرگز مگو و مپرس که چــرا مرگ کارو در رسانه ها بازتاب چناني که بايد، نيافت.

 

او چهارشــنبه هــژدهم جولاي 2007 در آســايشگاهي به نام "دهــکده مريم" در دل کليفورنيا/ امريکا جان ســپرد. پيکرش را هفت روز در ســردخانه نگهداشــتند و چهارشــنبه بيست و پنجم جولاي در گورستان "گلندل" به خاک ســپردند.

 

نادرست نخواهد بود اگر گفته شود که کارو از 1927 تا 2007 پيوســته جان کند و در هشــتاد سالگي به آرامشي که ميجست دست يافت.

 

از شگفتيهاي کارنامــهء وي همين بس که وصيتنامه اش را در ســيزده برگ پســين "شکست ســکوت" در پاييز 1955 اينگونه آغاز کرده بود:

 

"کارمــن مــن، همســر نازنينم،

اين وصيتنامه را با هــر چه آرزوي پراکنده در بيکران وجودم موج ميزند، به تو تقديم ميکنم، به تو که آنقدر خوب مرا ميفهميدي. اگر پس از من، فــرزند ما از تو پرسد: پدرم چه بود؟ برايش بگو: ســرشک دردبدري که به هيچ ديده جز ديدهء حسرت آشيان نداشت... کارو"

 

و

 

به هــر دري که زدم، سـري شــکســـته شـد

به هـــر جـا کــه ســر زدم، دري بســته شــد

نه دگر در زنم به سـري، نه دگر سـر زنم به دري

کــه روح دربدرم از ســر و در زدن خـســته شـــد

 

***

 

در شمارهء آيندهء "کابل ناتهـ" خواهيد خواند: "کارو در افغانستان"

 

[][]

ريجاينا (کانادا)

سوم اگست 2007 

**********

دروازهً کابل

 

سال سوم                  شمارهً ۵٦       سپتمبر       2007