کابل ناتهـ،


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داکتر اکرم عثمان

 

 

یک عرض حال صمیمانه

 

دوست نادیدهء من جناب آقای محمد ابراهیم سکندری!


با پاسخنامهء اخیر کار مرا مشکلتر کردید، مشکلتر از آنجا که تا چند روز پیش شناخت اندکی از شما داشتم. می پنداشتم مثل من به اصطلاح جودان! را زده اید و در خانه های ٦٠ یا ٧٠ سال قرار دارید. ولی از فحوای جوابتان دریافتم که شما مربوط به نسل دوم حزب دموکراتیک خلق افغانستان میباشید ــ مربوط به نسلی که « در برزخ » قضایای سیاسی می زیستند.


نه آنقدر سالمند بودند که از زیر و بم رهبر تراشی ها و اختلاف جناحیی سازمان شان واقف باشند و نه آنقدر جوان بودند که از سرخونگرمی خود را به آب و آتش بزنند و در تنور حرض و آز رهبرها، بال و پر خود را قربان کنند.

نسل مورد اشاره من به درجهء لازمی از پختگی سیاسی رسیده بودند. نه به آسانی اغوا می شدند و نه به ساده گی مانند ماش! موضع عوض میکردند. من به کثیری از چهره های منسوب به آن جماعت احترام زیادی قایلم.


باری در مناظره با یکی از فرهیخته گان آن طیف سیاسی نوشته بودم که مخاطب اصلی در رمان « کوچهء ما » همان گروه میباشد چه از دل و جان بر آن بودم تا جوانترها با استفاده از آن همه آزمون و خطا و مطالب مطروحه در کوچهء ما اگر ارزش بازنگری و بازاندیشی را داشته باشند، رخسار دوران شانرا در آن آیینهء عبرت به تماشا بنشینند.

 

اصراری ندارم که شما صد در صد آن چه در رمان حجیم برکشیده ام قبول کنید. این مخلص زوایای دید خود را نوشته است و می پنداشت که سیاهه نویسی، هیچ ارزشی ندارد مگر اینکه قلمزن لا به لای اوراق تاریخ را بپالد و حقایق نا گفته را بالا بکشد.

 

من صد در صد سوسیالیزم را رد نمی کنم. باورمندم که از همان آغاز تعدادی از نظریه پرداز های جنبش چپ در منطقهء ما به تقلید از حزب تودهء ایران در برهه ای از حیات شان به شدت وابستهء سوسیالیزم دولتی بودند و در مواردی دست شان زیر سنگ استالینزم بود، بیش از اینکه به سوخت و ساخت واقعی کشورهای شان توجه نمایند به تیوری های قالبی توجه کردند بالنتیجه هم خود را غرق کردند و هم صدها هزار سرپرشور و آرمانگرا را برباد دادند. درین باره آنقدر سند و مدرک وجود دارد که شمارش به هزارها می رسد.


این هیچمدان هنگامیکه کارمند اکادمی علوم افغانستان بود کتابی به نام « شیوه تولید آسیایی و نظریهء فرماسیونی تاریخ » را چاپ کرد که بر محراقش همان نصوص پرستی یاد شده! سبک و سنگین شده بود.

همچنین کتابی دیگری به نام « چگونگی تحول تاریخ در خاور زمین » رقم زده است که بخش هایش در مجلهء « صریر» چاپ هالند و مجلهء « آفتاب » چاپ ناروی نشر شده است. شایان ذکر است که مجلهء « آفتاب » به نهضت چپ ایرانیان مقیم ناروی تعلق داشت.

 

امیدوارم روزی روزگاری ما هردو بمراد برسیم و از نزدیک آن مباحث را زیرذره بین قرار دهیم.

 

و اما ملاحظات آن عزیز در بارهء درجهء ارتباطم با داکتر نجیب الله و اینکه تقرر کارمندان بالارتبه و میان رتبه دولتی در خارج از کشور در گرو تائید وزارت امنیت بود، عرضم از اینقرار است که در صورت تصمیم رﺌیس جمهور مبنی بر تقرر یک دیپلومات، مابقی تشریفات اداری حایز اهمیت فوق العاده نمی باشد. مرئوس باید از رﺌیس متابعت کند نه بالعکس!

و اینکه نوشته اید بخاطر تقرر من آقای اسدالله کشتمند عضو کمیتهء مرکزی کنار گذاشته شد، نظرم اینست که اول آقای اسد کشتمند معزول نشدند، بلکه به عنوان سفیر در حبشه توظیف شدند که در قیاس با رتبهء یک شارژدافیر، علو درجه را می رساند. دیگر اینکه رشته تحصیل آقای اسد کشتمند زراعت بود و چه خوب بود که به حیث وزیر زراعت کار می کردند تا دیپلومات.

 

بسیار بسیار متأسفم که جناب علومی با آن همه حسن شهرت با دار و دستهء آقای ربانی همپیاله و هم پیمان شد. کماکان معتقدم که هرگز وجه شباهتی بین آنها وجود ندارد. چنان کاری به آقای علومی یک خود کشی سیاسی بشمار میرود تا استنتاج عقل سلیم چه باشد!؟

کاش مطابق برنامهء اعلام شدهء شان، بالاستقلال عمل میکردند و دنباله رو یک عنصر قرون وسطایی نمی شدند.

 

البته توضیحأ عرض میکنم که « دراکولا و همزادش » نه یک مقاله بلکه یک رمان بود. و با تغییرعنوان و تعدیل برخی از ابوابش، نشر مجدد آن را بنام « بازوی بریده!» ، در مجلهء «آشیان» چاپ کانادا سرکرده ام تا چه در نظر آید.

 

با محبت های بهترین

اکرم عثمان

 

************

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۵١             سال سوم                    جون ۲۰۰۷