کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

اِروتیزه کردن کلیپ های آهنگین

محمد شاه فرهود

 
 

 و یکی از ویژگیهای قرن خونریز سپتمبری، هرج و مرجی است که در افق ویدیو کلیپ ها پدیدار گشته است. در زمانۀ ما ساختار هر کلیپی در قلمرو مبادله و زر، سنجش میگردد  و بالاجبار از قانون ِ مطابقت با روح بازار پیروی میــکند. دنیای وب و ماهواره ای شدن تلویزیون، امکانات سانســور ناپذیری را برای فوران کلیپ های تبلیغی، پورنو، خبـــری، اروتیک، سیاسی، علمـی و هنری فراهم کرده است.

وضعیت ِ زندگی انسان قرن بیست و یکمی وضعیت هنرش را تثبیت میکند، این وضعیت است که آهنگ استتیک را از طریق مقایسه و نسبیت شکل می بخشد، زیبایی و لذت بی آنکه به تعریف مطلقه تقلیل بیابد، درهستی هنری تکثیر می شود و اینجاست که چنین خلاقیتی علاوه بر تثبیت یک فضای هنری، پیوسته در مسیر دگربودگی خویش یک نوع فضای فلسفی را نیز تثبیت میکند. در عصر آشفته و آشوبناک در عصرجهانی شدن کفتار بجای کبوتر، در عصر جهانی سازی بنگ و برده بجای بخت و خنده، تولیدات هنری اش نیز در زیر بال بحران به پرواز می آیند.

 

دیروزه اگر انقلابات علمی و تکنالوژیک با گذار از فلتر قرون و تراکم سالیان کوپرنیک وار طی طریق می شد، امروزه تحولات دیجیتالی بر بال لحظه ها و پلک ها نشسته است و چشمان مصرف کننده را هر روز دچار حیرت و درگیر با تغیرات شگفت آور و شگفت آورتر میکند. هر روز بنی آدمی که صرف در قلمرو نداشتن یک لقمه نان اعضای یکدیگرند، بطرز وحشتناکی به مقام مصرف کنندۀ جدید و جدیدتر ارتقا داده می شود، مصرف کنندۀ کارطوس و فرهنگ، مصرف کنندۀ کلم و کلیپ.

 

آنچه به حیث یک ابژه در خارج از زبان زشت و بی درخشش است با جابجا شدن در بازی های زبانی زیبا و درخشان می شود.

 

ویدیو کلیپ ها بر مبنای عقلانیت ابزاری و عقلانیت بازاری، امکانات ِ رو به تکاملی است که می تواند برشهای کوتاهی از یک قطعه موسیقی و آواز، یک تبلیغ تجارتی، یک فلم مستند، یک خبر تصویری،یک بیانیۀ سیاسی، یک حرکت سکسی، یک تصویر هنری،... باشد. این تصاویر دیجیتالی بطرز دائم التزایدی با ترفندِ مرگ زمان و مرگ فاصله از طریق انترنت و تلویزیون به سراسر عالم در یک چشم بهم زدن تکثیر میگردد و مخاطب محلی را به مخاطب جهانی تبدیل میکند.

 

امروزه این میدیای گلوبال است که موازی با حرکت جهانی سرمایه، عمدتاً به حیث بازوی فرهنگی سرمایه، به دستکاری ذوق و احساسات بشر به شکل بخشی افکار عامه و نخبگان دست میزند. همانگونه که کالاهای لوکس و راکت های دوربُرد، موبایل و طیارات بی پیلوت تا قریه های خشخاشی و دور افتادۀ افغانستان و سومالی، تا جاده های باروتبار عراق و تایلند، تا تشویشزار ایران و ونزیویلا، تا تاراجگاۀ قرغزستان و بالکان... رسوخ میکند به همان میزان تکنالوجی فرهنگی نیز به قریه قریۀ عالم یورش میبرد و مخاطب را به سلیقۀ خویش یعنی متکی به الزامات سود دگرگون میکند. روانشناسان و مدیران نظام جهانی شدۀ سرمایه در کنار نیاز های ضروری بشر با خلق نیاز های مصنوعی و غیر ضروری، آدمیزاد را بسوی مصرف کردن و تن دادن و مطابقت، قمچین میزند. برنامه سازان رسانه های گلوبالزدۀ چاپی، بصری، سمعی نیز بشریت را به مصرف " عقل " و " ذوق " و " تخیل " و "احساس" معتاد و شرطی میسازد. در زنجیرۀ روشمندِ آشفتگی نماد ها،مخاطب بیچاره در گزینش عاطفه و ذوق و شعور، کمکمک شوریدگی و خود انگیختگی را از دست میدهد و در موقعیت سوژۀ بی زبان و مصرفی قرار داده می شود، در فرایند این مبادله حتا الگوی غذا و فلسفه، الگوی لباس و  موسیقی، الگوی دیدن، شنیدن و شعورش را از روی انواع تبلیغات منجمله کلیپ های تبلیغی شکل میبخشند. گویا در دنیای امروزه همه چیز آدمی بوسیلۀ یورش آرام و متداوم تصاویر و تبلیغات مصادره میگردد. توقعات سنتی و امیال مدرن آدمی در زیر دندانه های بازار های نامرئی مالی و رسانه های غول پیکر  به زیر خط صفر تقرب میابد. جایگاه مخاطب دچار بحران میگردد. مخاطب در جایی قرار میگیرد که عادتاً قرار داده شده است و درین صورت است که به لحاظ غفلت، مصرف کنندۀ ساندویچ و مصرف کنندۀ بالیود در یک خط مشابه قرار میگیرند، مصرف کنندۀ ماری جوانا و مصرف کنندۀ کلیپ های موسیقی تفاوت بنیادین را از دست میدهند.

 

... در فرهنگ زخمی و پاشان ما، این موزیک ویدیو ( کلیپ موسیقی ) است که در زنجیرۀ کلیپ نگاری ها، در تلویزیون، دی وی دی و فضای وب، بطرز وحشتناک و اِغفال کننده ای، جای حجمآلودی را احراز کرده است.  کلیپ های هنرورز درگیر با عناصر متفاوت ( شعر، آواز، موسیقی، کارکرد اشیاء، موقعیت و کنش آدمها، زمان، مکان... ) است، در حوزۀ هنری این تلفیق به یک ساخت شکنی و عام/خاص کردن زیباشناسیک ضرورت دارد تا از طریق کنارهم نشاندن نشانه های متفاوت به ایجاد قطعات تازۀ ترکیبی برسد، تا به روال سمعی موسیقی و آواز رنگ دیداری /شنیداری و تفکر آفرینی بزند. از طریق تلفیق حسها، حواس فزیکی را از ژرفا های سطحی به سطح افقهای ژرفی انتقال دهد.کاست و هیرارشی زیبایی را از طریق فروریزی مخاطبزدایی کند.

 

بیشترینه کلیپ های آهنگین افغانی ( واژۀ بیشترینه را برای آن بکار میبرم که در آشفته بازار کلیپ سازی ها، در کنار کلیپ های اروتیک نما، کلیپ های تکاندهنده و مستحکم و تفکرآفرین هم تولید شده است) ظاهراً ساختار خود را از طریق یکسان سازی و تکرار در نشانه های جنسی بطور غیر نمادین تل انبار میسازند. وحدت سه گانۀ باستانی ( وحدت موضوع - مکان- زمان ) در هر کلیپی با موضوع جنسی، مکان عاریتی و زمان منسوخ به وحدت میرسد. علاقه و کشش به رمانتیزه کردن، پورنو سازی و " اروتیسمی "مست کننده، نه از ذات موقعیت فرهنگی که نوعی عکس العمل غریزی در برابر میراث های پیشا سپتمبر و تابو های عقلانیت جنسی است. 

 

ما بی آنکه در فضای شعری و نثری خود زبان اروتیک را تجربه کرده باشیم ( به استثنای جرقه هایی در زبان مولوی در قرن سیزدهم میلادی که حس اروتیسمی زبانی را در مضحکه و وحشت طنز منتشر میکند:  تمثیل کنیزک و خاتون، تمثیل مخنث و لوطی، تمثیل کنیزک موصل... دفتر پنجم... ) و بی آنکه حتا در دهۀ اول قرن بیست و یکم، که ادبیات بلحاظ موقعیت بازی های زبانی، ساختارش دچار بحران و افسون زدایی شده است، ما بی آنکه با گذار از زبان رمانتیک به زبان اروتیک گذار کرده باشیم، در برخی از " کار های هنری " مبتنی بر کالاگونگی چیزها و شی پنداری حسها،کار به کاریکاتور اروتیسم و مترسک رمانتیسم تبدیل میگردد. 

 

 ما در یک متن،در یک کلیپ، در یک تابلو، در یک آهنگ، در یک شعر، در یک رمان، در یک بیانیه، در یک فلم، در یک پیکره، دریک گفتمان، در یک مکالمه، دریک هذیان، دریک کابوس،در یک رقص، فی نفسه با امر زشت و زیبا مواجه نیستم، با حصور ارزشها و معناها درگیر نیستیم بلکه با منطق و موقعیت پیچیدۀ نماد ها و نشانه ها روبروئیم. این چگونگی نمادها و نشانه های متفاوت است که رویدادگی و یا ایستایی را در یک متن یا در یک کلیپ و یا در یک... در حس و ذهن ما به بیان میاورد. از همینروست که در مواجهه با یک پدیده به تعداد آدمها، معنی و لذت و شادمانی و زیبایی، و هم زشتی و نفرت و مأیوسی و بی معنایی وجود دارد.

امروزه در کلیپ های آهنگین، نشانه ها در سطح زنانگی محض تقلیل یافته اند. فضای تصاویر بوسیلۀ نشانه های صرفاً جنسی پُر می شوند. کلیپ ها چنان ایستا و مکررند که در آن نمی توان از رویدادگی و دگربودگی سخنی بمیان آورد. رقص و کرشمه نمایی های بدنی، ازخودبیگانگی درونی را به ازخودبیگانگی بیرونی انتقال می بخشند. نشانه های ساکن نشان میدهند که چگونه حقیقت زنانگی در عدم حقیقت پنهان میگردد. زنان در درون زنجیره های کلیپی، بوسیلۀ اغوای نرم مردانه، دوباره قربانی و اغوا می شوند. فراموش نشود که هردو و هرسه شخصیت کلیپی ( مذکر و مؤنث + اشیاء) به حیث نمود های اغواشده از اعماق به سطح می آیند. هرکلیپی با دور شدن از معانی و زیبایی های متکثر، با غرق شدن در معنای نهایی و زیبایی نهایی، در پی هویت عشقی و اروتیک سرگردانی میکشد.

نقش زن در کلیپ های مسکوت و رقصان نقش محکومانه است. نقش ابزاری و مصرفی است. این نقش بیان دیگری است از ستم مضاغف تاریخی بر زنان. ستمی که در ملای عام  به بیان می آید. ستم جنسی در کلیپ ها بشیوۀ زیباشناختی فزیکی نگر و ناخودآگاهِ نمادین انعکاس میابد. ستم جنسی در جو تقلید، در فضای اغوای ناخواسته جابجا میگردد. این اغوا اغوای عادتی و شرطی است که  بوسیلۀ مرد ( مقتدر ) از کلیپی تا کلیپ دیگر، از موضوعی تا موضوع دگر ره میکشد. هرچند که ستم جنسی در زیر عطر هنری به نحو ستم خودمختار به ظهور میرسد.

 

هر کلیپی تلاش میکند تا خودرا در یک فضای " عاشقانه " پرتاب کند مانند بریده ای از یک فلم سوزناک هندیمانند یک پارچه رقص نیمه اروتیک  مانند یک فلم مستند درجه سه مانند کشف معنا بوسیلۀ مؤلف مانند کشف زیبایی بوسیلۀ تبلیغ مانند یک عادت اگرچه نسل جوان و مستعد را از کیسۀ خلیفه ملامت کردن بمعنای تداوم ستم و ویرانی است اما نسل جوان امرزینۀ کشور بیشتر از هر زمانی به عقل انتقادی و اندیشیدن به شیوه های متفاوت ضرورت دارد. نسل جوان باید بخود بیاید که در زمانۀ بحران ساختار، بحران متن، بحران هنر، بحران دیجیتال و سرانجام که در زمانۀ بحران سرمایه نفس میکشد درین بحران زدگی هاست که جایگاه فکری و موقعیت هنری خودرا به حیث آدمهای قرن بیست و یکمی احراز نماید. خودرا در حوزۀ زیبا شناختی از آشفتگی نشانه ها و روند های تصادفی از هرج و مرجی مروجه و مصرفی برهاند، که شکستن حس و نگاه باسی و دیرمانده ضمانت جاودانه ایست برای حضور هر نوع خلاقیتی، ضمانتی ست برای جداشدن از ستم جنسی در تاریخ مذکر زمین، نگاه مردانه به پدیدۀ عشق، با نگرش افلاتونی آغاز میگردد،که در فرهنگ شرقی با نگرش عرفانی پدیدار می شود، عشق عرفانی با حذف تن در بیان عاشقانه به دیدار روح میرسد. و اما در نگرشی پورنویی  با حذف روح و تاراج معنویت است که عشق به سطح مطلقۀ بدن تقلیل می یابد(از الفینه و شلفینۀ کلاسیک تا پلی بای و بازار های مدرن و غیر مدرن سکس) درین پندار، زیبایی از زیبایی شناختی، نشانه از نشان دادن تفریق میگردد.عشق در ابژۀ غیر عشقی استحاله میکند. جسم از عقل و احساس پرورش یافته جدا ساخته می شود.

 

 در نگاه اروتیک است که عشق جاذبه های جسمی و معنوی را در یک مجموعه تلفیق میکند و اروتیسم هنری را با زیبا شناسی مدرن به ساختار میرساند و در فضای امروزه با ورود به استتیک عدم قطعیت،ساختارش را می شکند. زبان اروتیک در شعر و قصه، در فلسفه و سکسولوژی،در تاریخ و روانکاوی مستقر می شود، تصویر و نشانه های اروتیک در سینما و نقاشی و رقص و پیکرتراشی و موسیقی با بینش و روش فلسفۀ هنری تکثیر میگردد، که شاید هر درک تازه و استحکام یافته ای در زمانۀ خود والا و زمان شکن است.

 

" در تمدن های بزرگ غیر از تمدن غربی، با زندگی جنسی همچون ادب و هنر عاشقانه برخورد می شود که در آن حقیقت از خود لذت ناشی می شود و بعنوان کرداری فهمیده و بمثابۀ تجربه ای انباشته می شود " ( میشل فوکو )    در کلیپ های آهنگین افغانی طی این سالها، بجای عاشقانه سازی متنوع و پربار، اِروتیزه کردن سطحی کلیپ های موسیقی مرسوم گشته است. بجای ایجاد فضای آزادی بخش و چند ریتمه در قفس های آهنین و یک ریتمه زندانی مانده اند.

کلیپ هایی که از کمبود خلاقیت و بینش، به ابژه کردن جنسی درگیر می شوند در واقع با شنا در اروتیسمی سطحی، نشانه های رقصان، معانی درهمریخته و تک بُعدی را بازتولید میکنند و پیش از فرایند شناخته شدن و ادراک، دوباره بلعیده می شوند. گویا درخود و برای خود بوجود آمده اند. هر کلیپی با جابجایی ابژه های جنسی سپهر اروتیکی را ترسیم میکند که با جذب ستاره های عاریتی و فاقد تابش طبیعی، جذابیت و ظرافت هستی شناختی و زیباشناختی را برباد میدهد.

ساختار یک کلیپ " عاشقانه " از چندین سو دچار تقلید ِ عبث و فقدان خلاقیت مست کننده میماند. تکرار و یکسانسازی، تمرکز جنسی و تک آوایی، بدنیت و محکومیت نه تنها در درون هر کلیپ که در درون هرحنجره و هرچشم  در درون هر سکوت و هر خشم به مرگ تفاوت و دیگریت میرسد. چنین کلیپ هایی مروج سیطره پرستی و تقدیس غفلت و اسطورۀ خاموشی اند.

 

سازها و سوزهایی این چنینی، بازگشت حلقه وار به درجۀ صفر ساختن است، چرخش چرخه وار بسوی تصویر های ویران برای ادامۀ سوختن است. لحظه های ساختار (شعر، کمپوز، آواز، ادا، اشیاء، آدمها... ) افقی را پدیدار می سازند که نشانه ها از کارکرد نمادین تهی میمانند. عقلانیت جنسی بشگرد اروتیسم  بازارنگر  هی و هی برخسار حقیقت چادر می اندازد. انباشت بامورد و حضور بی مورد بدن های زنانه با معنا بخشی های یکه و مردانه ( پس زدن معناهای متفاوت و چند جنسه )، به ویرانی دال های شفاف تصویری منتهی میگردد.

زن در قفس کلیپ ها یک زندانی است یک ابژه ی معصوم است که اکثراً بوسیلۀ مرد، در سیمای یک متاع به نمایش آورده می شود. و یا به تعبیر دگر که " زن خودرا برای مرد به سطح ابژه تقلیل می بخشد " ( لاکان ) در کلیپ ها زن مجبور است که " شعر " را با حرکات اجباری و فنی و غیر فنی تفسیر کند. اگر شعر ما از فرط سنت زدگی و سانسور، اروتیسم را به نحو تلمیحی و  کنایی پنهان می کند این اختفای هنری در ویدیو کلیپ های آهنگین بطرز غیر هنری در علن پدیدار میگردند.

ظاهراً بی آنکه اجباری درکار باشد فرایند ستم چند قرنۀ جنسی بر دیوار شیشه یی ِ فلم های چند دقیقه ای کمافی سابق آویزان میماند  اما ابژگی زن درین منظر چیزی مجرد نیست در حرکت خود دوسویه عمل میکند

 – ابژگی زن

 – ابژگی مرد

مرد چه در موقف آوازخوان و شاعر چه در مقام کلیپ ساز  و فلمبردار، همچنان چه در موقعیت یک مخاطبی که عادتاً مخاطب است... در درون یک کلیپ، عنصر زندۀ معرفتی نیست و چون به حیث فاعل شناسا عمل نمی کند( مؤلد معرفت عقلی و حس استتیک )، با وجودی که از زن به حیث ابژه ( شی تصویری ) استفاده کرده است خود نیز در بافت کلی به ابژه و مدلول تبدیل میگردد. دست بازیگران مذکر کلیپ به  سوی درخت سیب اروتیک بالا می شود نه بسوی شجرة المعرفت و جنگل ارغوانی استتیک.

بازیگران کلیپ + مخاطبین = ابژه شدگان

از همینروست که بجای عشق و  جاذبه های حقیقی اروتیک،همه چیز از آنسوی اروتیسم به صوب کالاسازی و مطابقت با روح بازار  جریان میابد. عطر مصرف شدن از بدن زن بسوی بدن های مخاطب سیر میکند.

 

ما به نقد عقلانیت جنسی ضرورت داریم. ما به نقد ستم جنسی ضرورت داریم. ما در زمانه ای زندگی میکنیم که هرزه نگاری و اروتیسم نمایی از حوزۀ تبلیغات تجارتی تا تجارت جنسی بصورت روشمند و غول آسا ترویج یافته است. این حرکت که از نفس حرکت سود و سرمایه  بر میخیزد، از وفور تولید و تبلیغات، آدمها ها را معتاد به پذیرش، تماشا و استفاده کردن میسازد. کسی در ملای عام و کسی در خلوت و پنهانی به کالاهای جنسی کشانیده می شود و از این طریق است که آدمها ( زن و مرد و مخنث ) در برابر بازار و سرمایه به ابژه های هاج و واج تبدیل میگردند. ازینروست که ما به نقد عقلانیت جنسی از موضع اخلاق و بینش یک انسان مسؤل و عقلانی ضرورت داریم. خاصتن شاید کسی که طی این هشت سال پسین ( 2002-2010 ) یکبار هم به افغانستان نیو لیبرال رفته باشد، میداند که تجارت سکس و ترویج فحشا در کنار فساد ذوجوانب دولتی و غیر دولتی و در پهلوی تجارت تریاک و قاچاق اندیشه، ارتفاع اش به نفع کی ها تا کجا رسیده است ؟

افغانستانی که در جویبار هایش بجای عطر گندم شیرۀ تریاک جاریست، افغانستانی که تبعیدیانش در اتمسفیر چند فرهنگه نفس میکشند، افغانستانی که نه با زور گردن که با باز اندیشیدن و تولید هنر،... با نگاه جدید و عزم تازه نجات داده شود البته ناگفته پیداست که کلیپ های ابژه شده و کرشمه دار افغانی با تجارت سکس و ترویج فحشا ارتباطی ندارد همانگونه که زبان اروتیک و اروتیسم هنری پیوندی با این شبکه بندی ها ندارد. کلیپ ها با ترم های دیگر مورد شناخت و سنجش و چندین شناسی قرار میگیرند.

 مهم این است که اینگونه کلیپ ها در حرکت زنجیره ای و سرانجام  ِخود به ترویج نیندیشیدن، یکدست سازی عبث، آشناگرایی، کهنه ستایی و دور شدن از کار و خلاقیت هنری منتهی میگردند.

تا بکی چنین کلیپ هایی از حضور چندفُرم و چند امکان میگریزند و در لاک یک ریتم و یک امکان زندانی میگردند و در متن یک بازی ابژکتیو به شگرد اناتومیکی و بدنیت گیر مانده و بدون کمترین ظرافتی از کاربرد امکانات عدیده و  سرشار چشم می پوشند. از اینروست که با یکه نگری اعتیادی به داربست مکررات ِ یکپارچه آویزان میمانند. رابطۀ نشانه های گوناگون از فرط بدن - محوری، در ایستایی خود به فقدان زیبایی و فقر تفکر منتهی میگردند و این علامه های رقصان با ظواهر جاذب به چیزی علیه خود تبدیل می شوند، موضوعات مرده از بی موضوعی به موضوع  نقد استحاله می کنند.

 

اندیشیدن را بیاموزیم

آموختن را بیندیشیم

نقادی را پیشه کنیم

پیشه و تیشه را نقد کنیم

عقلانیت ابزاری را با عقلانیت انتقادی ترکیب کنیم

ستم جنسی و بازی های اروتیک را شناسایی کنیم خلاء بین سوژه و ابژه را بی اختلال و با تأمل پُر کنیم

با فاژه کشیدن پدرود بگوئیم

بهم نشینی و دیگریت را ترویج نمائیم

طرز نگاه و حس را صیقل بزنیم

ساختارکلیپ های منسجم و متمرکز که از فلتر دغدغه های جنسی عبور میکنند و به لحاظ عقل و استتیک به سلطه و نفی دیگریت میرسند اگر شیون و شگردش تعویض نگردد، در فضای هیچی عمرقید خواهند ماند. 

چون کلیپ موسیقی یک فلم کوتاه مستند و یا توته ها و بریده هایی از یک فلم آتشناک رمانتیک نیست،پس کلیپ موسیقی مانند هر اثر هنری امکانی ست باز و گسترده که می تواند در فضای چند پارچه و متفاوت با پارادوکس های ممکنه شکل بگیرد، هم نماد های واقعی را جذب کند هم مرز بین واقعیت و خیال را ویران کند. هم رقص داشته باشد هم طنز، هم وحشت داشته باشد هم خنده، هم مضحک باشد هم جدی،هم سکوت داشته باشد هم صدا، هم انتزاعی باشد هم مشخص، هم سمبولیک باشد هم روشن،... تنوع و تفاوت را به حیث یک قطعۀ توته توته در گسترۀ خود بنمایش بگذارد.

اگر ویدیو کلیپ، ساختاری پاشان داشته باشد و از جنسی پنداری محض فارغ شود درآنصورت فضای کلیپ زمینه ای میگردد برای کاربرد اروتیسم هنری و عاشقانه های جنسی، امکانی می شود برای جذب صدها تصویر و هزاران حرکت.

مابیشتر از هر ملتی مؤظفیم که در حوزه های گوناگون از قلمرو قطعیت و سلطه جویی ( قدرت مطلقه ) بسوی برسمیت شناختن صدا های متفاوت ( تکثیر قدرت ) که ضمانتی برای برسمیت شناختن دیگری است پیش برویم. تآئید دیگریت در واقع به مفهوم برسمیت شناختن و اطمینان فردیت یافته نسبت بخود است. درست چیزی که در فرهنگ روشنفکری و هنری ما لطمه و زخم برداشته است. انتقاد از خود جایش را به نکوهش و سرکوب دیگران خالی کرده است. امروز اگر با نیت درونی و چشم و قلم، دیگران را توهین و سرکوب میکنیم مطمئن باشیم فردا که عسکر و چاکر و ارگ و ثروت پیدا کردیم دیگران را با مرمی و قمچین منهدم میسازیم. اگر عقل و احساس را به پذیرش انتقاد و گفتگوی سازنده عادت ندهیم و مرغ ما همیشه یک لنگ داشته باشد، در آینده نیز حال طفلان را خراب باید دید ما نسبت به هر ملتی ضرورت داریم که نسل جوان خود را با روحییۀ عقلانیت انتقادی و تولید اندیشه تربیت نماییم. خلاقیت هنری را ترویج نمائیم. موقعیت جوانی حکم میکند که راه رفته و آزموده را دوباره آزمایی کند و اما حیف که در بحبوحۀ بحران موجود چه استعداد ها و قریحه های جوانی که از فقدان نظام مند و روشمند ِ اندیشیدن و نقد هنری که دستآورد پیران و میانسالان و سنتهاست، محکوم میگردند که در خود بمانند و از ذخیره های میراثی و تقلید گرانه مصرف نمایند.

 

چگونه می توان صدا و موسیقی را از متاع شدگی و سفر های سرگردان و اشیا و موقعیت های یکدست و گلچین شده نجات بخشید. چگونه می توان در حوزۀ زبان و کارهنری تمایز بین امر واقعی و امر ممکن را در اندیشنده به سامان رساند. چگونه می توان ادراک حقیقت و زیبایی، دینامیزم و ایستایی را در مخاطب به فوران آورد، چگونه می توان به حُب روانی و بُغض روانی نقطۀ پایان گذاشت، چگونه می توان بین لذت بدنی و لذت هنری خط فاصل کشید،چگونه می توان از طریق ایجاد تنوع و تفاوت نگری به کرشمه های طلایی رنگ دگرتر زد و همچنین گریزی زد بسوی رقص های سمرقندی  " داستان آن سربازی را در نظر بگیرید که در حال عبور از بازار با مرگ مواجه می شود و او در طی این مواجهه می پندارد که مرگ به سوی او اشاراتی تهدید آمیز داشته است او شتابان به کاخ پادشاه می رود و از پادشاه بهترین اسبش را درخواست می کند تا شبانه از چنگال مرگ به دوردستها بگریزد به جایی مثل سمرقند پس از مدتی شاه مرگ را به کاخ فرا می خواند و او را برای اینکه یکی از بهترین خادمانش را ترسانده است مورد سرزنش قرار میدهد. اما مرگ حیرتزده پاسخ می دهد :  

 

- قصد من ترساندن او نبود تنها از اینکه این سرباز را اینجا دیدم تعجب کردم در حالیکه فردای ( آن روز ) در سمـرقند قرار ملاقات داشتیم -                         

آری، آن که با یقینی هرچه بیشتر در صدد گریز از سرنوشت خود برآمده است ( در حقیقت ) بسوی سرنوشت خود می گریزد "  

                                    ( ژان بودریار / اغوا / صفحۀ 113 )

 

اپریل 2010

            هالند / هاگ

                          محمدشاه فرهود

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل    ۱۳۷       سال شـــشم           دلو ۱۳۸٩  خورشیدی        فبوری ٢٠۱۱