کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
 کودتا نبود   خود کشی هم  نبود  تهمت و شکنجه وقتل بود
پروین امینی ( مرستیال )
بــه جواب صمــد ازهر
 
 

 

 

    نوشتۀ صمــدخان ازهر(قتل یا خودکشی؟)، نمایندگی ازشخصیت های میکند که سی وهفت سال قبل به بزرگان، به انسان های ملی وبا وقارآزار رساندند.توهین شان کردند، زیر مشت ولگد وچوب انداختند. ویک تعداد شان را شهید کردند. اما فعلا ًهم دست بردارنیستند.مزخرفات صمدازهر راخوندم. این شخص درمدت سی وهفت سال خوب تجربۀ دروغگویی ومالیدن خاک به چشم ملت را یاد گرفته است. لیکن آن خاک پاشی به چشم های پاک ملت ما کاری نمیتواند.ملت ما توسط نویسنده ها ومورخان با وجدان، توسط افشا حقیقت،وبه وسیلۀ معلومات درست شان، توسط دیدن سند ها وخواندن شهادت دادن ها حقیقت را درک کرده اند.این جنایتکاران دارای خوف وترس میباشند که وقتی گپ شهادت مغفورمحمدهاشم میوندوال،شهادت مغفورپدربیگناه ام خان محمدخان مرستیال ودیگرشهیدان ومحبوسین راشنیدند، دست خود را مثل دزد به سر خود می برند که پردارد.خاین خائف است.

   صمد ازهرکه راه وچارۀ دیگرندارد،افسانه سازی کرده به پدرم اتهام بسته میگوید که مرستیال میخواست کودتا کند . یعنی ازمیوندوال استفاده میکرد. این چشم پاره که هیچ سند ندارد، دروغگویی کرده وبا منافقتی که حربی هایشان دارند،میخواهد بین اولادۀ بازماندگان شهیدان تفرقه واختلاف بوجودبیاورد. مرستیال شهید وقتی که قدرت نظامی وهمکاران وزیردستان داشت در فکرکودتا نبود.بعد ازکودتای 26 سرطان مثل تمام ملت ما (غیرازچند گروه مزدورواز خدا بیخبر) چون دست بیگانه وچوچه های کی جی بی رادر پشت آن میدیدند، خالصانه و با فکر نجات ملت سعی داشت که داود را متوجه بسازد.ولی داود غرق شده وسرنوشت خود را بدست قبرکن های خود داده بود. پدرم کودتا نمیکرد. اگر کودتا میکرد ما حالا با افتخارمیگفتیم که او قربانی وشهید راهی شد که برضد جنایتکاران ومزدوران شروع کرده بود. ما میگفتیم که بلی درخانۀ ما جلسه کودتا بود. مگر اینطور نبود. پدرم را دشمنان اش که وطنفروش بودند دراثر یک توطئه با ده ها نفربیگناه ومظلوم دیگر گرفتند، لت وکوب کردند. ازهر دروغگوباید بگوید که اگر کودتا میکردند ودرشب اعلام محبوس شدن آنها گفتید که با سند گرفتیم شان، چرا ملت ما سند را پیش از لت وکوب ودشنام دادن به آنها ندید. مرحوم عبدالرزاق خان، مرحوم عبدالسلام خان انسانهای باوقار وشریف گفتندکه ما را بسیارتوهین وشکنجه میکردند.پدرمرحومم درین ارتباط تمام گپ خود را درخط نوشت. مگر صمد خان ازهر چشم پاره کودتای نبوده را افسانه ساخته بازهم تهمت میکند که کودتا میکردند. میوندوال مرحوم طبق گپ تو که کودتا نمیکرد ولی مرستیال میخواست. خوب چرا او را کشتید؟ چراحکم اعدامش را اعلام کردید.

  میگویند دروغگو حافظه ندارد. ازهر با دروغگویی هرچه در دهنش بیاید نوشته میکند. میگوید قدیرخان مرا با موترش از خانه ام گرفت ودرراه گفت که میوندوال خودکشی کرده. خوب این را عقل قبول میکند؟ رئیس تحقیق صدراعظم قبلی مملکت،مخابره دار، عضوحزبی که قدرت را گرفته،رفیقش وزیر داخله، در خانه بیخبرخوابیده وازطرف قدیر خبرمیشود که میوندوال خودکشی کرده. یعنی آقا در خواب بود، از دنیا بیخبر بود. اگر شکنجه بود کاردیگران بود ولی خودش آدم خوب وباشرف؟

  پدرشهید ومظلوم ما، قوماندانی بود با فهم وخرد. یک شخصیت ملی بود. پرچمی ها که دست داود را گرفته بودند وهرطرف میکشانیدند،طرفدارزنده ماندن شخصیت های ملی مملکت نبودند. پدرشهید ما شخصیت ملی بود. از قوماندان هایی نبود که در برابر روسها از هیچ چیز خود دریغ نکردند تا قو ماندان شوند. از قوماندانهایی نبود که زیر امر وفرمان  روسها خاک مملکت رابا خون یکجا کردند. صمد ازهر وهررفیق او که بخواهد کودتای تهمتی رابقبولاند ویا قصه وافسانۀخود کشی بسازد،  پت کردن آفتاب با دو انگشت دست است.

   یک گپ دیگررا با صمدخان ازهر ورفقایش میگویم که گپ دل بازمانده های تمام مظلوم ها وشهدای جنایات شما هم است. حالا که پیر شده اید کمی شرم داشته باشید. حالا که خبر دارید در بین ملت هیچکس دعوی کودتا را قبول نکرده است با وارخطایی به هرشخص هرنویسنده وبرادران محترم ما که کوشش کرده، زحمت کشیده اند تا ازچشم یک مورخ بیگناهی مظلومین را ببینند،حمله نکنید. شما که به خداوند عقیده ندارید،شما که دارای وجدان راستگویی نبوده ونیستید،ایکاش پس ازسی وهفت سال چند خط خلص معذرت خواهی  نوشته میکردید ومیگفتید که زیر امر وزیرداخله ، معاون صدارت وداود خان بودیم  ویاخاموش می ماندید. بهتر بود که از اولادهای مردم های زجر دیده که در وقت قدرت تان آنها را به قتل واولادهای شان را  زجر های روحی وبی وطنی دادید معذرت می خواستید. باوجویکه این معذرت خواهی دردهای بی درمان آنها درمان نمی کند اما بعد از مدتها ارامی خاطر خواهد بخشید.  من در جواب چند سطر شما این را هم باید بنویسم که در حاشیۀ نوشته های تاریخ نویس ومحقق محترم آقای نصیرمهرین قلب پریشانم  راخالی نکرده ام. بلکه واقعیت ها وجنایاتی را که دیده بودم نوشتم. واگر در فکر آن هستید که درد این قلب ها را با پاکیزگی خالی کنید، بهتر است که به واقعیت ها بپوندید.

   اینکه نوشته اید،خان محمد خان برخلاف میوندوال اعترافات مفصل داشت . بخاطری بود که او میدانست هرقدراز بیگناهی خود برای جنایتکاران بگوید قابل قبول نیست. شهید خان محمد خان برای اینکه از دست نا انسانها بیشتر شکنجه نبیند گفت بگویید که چطور میخواهید که برایتان اعتراف کنم.

  برای من جالب است که همه کسانی که دروقت آن رژیم انسانهای بیگناه را اذیت کردند و مقام داشتند ودرجنایتها همکار بودند،ادعای بیخبری ومظلومیت میکنند ویا هر یک دیگری را مقصر میداند .

من فکر نمیکنم که نویسنده های محترم ملت افغانستان که حقیقت را پیدا میکنند با شما کدام اختلاف وکدورت شخصی داشته باشند. اگر شما خوف از جنایت تان ندارید به آنها توهین نکنید. فرق شخصی که شکنجه کرده با کسی که تحقیق میکند زمین تا آسمان است.

فعلا که این کار را نمی کنید، وای به حال تان نزد خداوند(ج).

 

    فعلاً که سردی زمستان شروع شده است من شروع زمستان بسیار سرد آن وقت را فراموش نکرده ام که با برادرکوچکم  لباس ونان برای پدرمظلوم وبیگناه ام به محبس دهمزنگ  بردم ،فراموشم نمی شود که آمرین پولیس چه رفتارهای مغرورانه داشتند. وقتی خانه رسیدیم درخبر های رادیو ساعت هشت شب حکم اعدام وحبس انسانهای بیگناه، باشرف وبا وقارپخش شده بود. من آن خاطرات را هم نوشته خواهم کرد. اما درمقصد من که پدر وشوهر واقارب ما محبوس شدند ،هیچ عقده وجود ندارد. میخواهیم که بیگناهی شان که در حقیقت یک ذره گناه نداشتند اززبان جنایت شما هم گفته شود. ولی صمد ازهر وشاید پس از او دیگر رفقایش به چشم پارگی ادامه بدهند وبی ربط گویی کنند. 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱۳۵       سال شـــشم           جــــدی ۱۳۸٩  خورشیدی        اول جنوری ٢٠۱۱