کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   
 
 
 

 

سفر نیشابور

 

کفشهایم دو باره جفت شدند دو کبوتر به فکر نیشابور

تن من برج عاج پرواز است جان من در کبوتران غمبور1

 

جان من باغی از پرنده‌ی صبح  گوش کن من چقدر گنجشکم

می زند زیر اوج آوازم هدهد هفت آسمان تنبور

 

بال طوطی است نسخه‌ی عطار نامه عاشقانه در منقار

پر زدن ساده نیست پیچیده است منطق الطیر و راه و رسم طیور

 

شعر خیام و باده‌ی عطار کوچه باغ بهشت و دامن یار

زیر طاق بلند فیروزه کوزه های پر از شراب طهور

 

بلخ زردشت پر گل سرخ است باد آورده دشت لیلی را

ابر توفان برگ انگور است ماه و خورشید خوشه خوشه‌ی نور

 

گرچه گویند بوسه با پیغام نشود لیک قاصدک می گفت

با شهاب ونسیم می بوسد روی ماه ترا بلند از دور

 

زندگی سخت دست و پاگیر است آدمی عنکبوت در باران

روی موجی که سوی گردابی می رود چین کشیده و مجبور

 

عصر عاشق کشی است باور کن سر هر چار راه آویزان

از بلندای تیر برق سه تار از طنابی ترانه‌ی منصور

 

شعر خیام از دلم جاریست ترک کوزه‌ی دلم کاری است

دفن کن کوزه شرابم را زیر باران به سایه‌ی انگور

 

1. غمبور: بغبغوی کبوتران

 

اوپسالا سویدن

21 نوامبر 2010 - 30 آبان 1389

 

 

 

 

بوسه های محول الاحوال

 

 باغ از گل گرفته است آتش ابر از آفتاب سرخ بهار

من که ام دشت سرخ لیلی ها تو که ای قندهارهای انار

 

تو که ای دشت های بوسه و گل من که ام ریگ های داغ روان

ریگ ها پشته پشته می گردند دشت ها می روند زیر غبار

 

سرِخط ایستاده در فکرم می روی با مسافران سرشک

از سرریل های مژگانم  مردمان در پیت قطار قطار

 

صبح نوروز بود و می دیدم  گل سرخت به سینه‌ی زردشت

دور روی تو عید می کردند دختران سپیده روی مزار

 

جای سوزن نبود در روضه  بر درختی ترا پرنده شدم 1

که نگاهت کبوتران سپید بنشاند به گوشه‌ی دیوار

 

باد آمد به زیر دامانت چرخ نیلوفری به چین افتاد

طوطی از شاخسارهوش پرید  گل سرخی شکست در منقار

 

سال نو شد به کنج لبهایت بوسه های محول الاحوال

زیر گلهای سرخ گم گشتی کوکووی پر زد از درخت چنار

 

اوپسالا سویدن

دوشنبه 22 نوامبر 2010 - 01 آذر 1389

 

1. روضه: حرم.  حرم حضرت علی در مزار شریف که عیدگاه مردم افغانستان است

 

قصه بر عکس 

 

آسمان دیگر آن قدیمی نیست باغ گلهای سیب وبادام است

ماه می ریزد از بلندی ها  شیر در کاسه کوزه‌ی بن بست

 

ماه من ماه نیست  خورشید است گرچه در نیمه شب برون زده است

چشمهای مرا تما شا کن  نیمه‌ی شب دو آفتاب پرست1

 

می رسد یا نمی رسد شاید می رسم یا نمی رسم  باید

جای دوری نمی روم آری هر کجا رفته باشم او هم هست

 

ماه در چاه هم تماشایی است یوسف از دلو دیده در دل رفت

کوزه آمد تلو تلو در چاه  ماه بر شانه ی صبویی مست

 

قصه بر عکس می شود در خواب من زلیخا تو یوسفی این بار

یخنت را دریده ام  از پشت چاقویت را کشدیه ام در دست

 

تو غزالی که می روی به شکار من پلنگی که سر به سنگ رهت

تن تو دام چیده و دانه  نتوان از شکار چشمت رست

 

نکند با غرور شیر افکن رد شوی از کنار خواب پلنگ

به خیالات قله های بلند رد شوی از هزار تپه‌ی پست

 

کفر من تازه نیست ای مردم من بلا  گفته ام به سر مستی

بر لب تشنه ام نشسته عطش از همان بوسه های داغ الست

 

اوپسالا

سه شنبه 23 نوامبر 2010 - 02 آذر 1389

 

 

افغان سعدی

 

نیم رخساره اش شعر حافظ نیم رخساره بستان سعدی

در بغل کوزه گک های خیام بر لبانش گلستان سعدی

 

دختر باغ فردوس عشق است ماه نامه است مصراع ابروش

حاصل عمر فردوسی است این شاه دخت غزلخوان سعدی

 

تا کمر ریخته مو پریشان آخرین خرمن خوشه چینان

بافه های غزل های تازه است گیسوانش به دستان سعدی

 

شاید ابری از این گیسوی مست ریخته تا کمرگاه تاریخ

شام  را باز شیرازه بسته بر سر ماه تابان سعدی

 

درحلاوت عسل خاک کویش در عذوبت شکر آب جویش

در فصاحت الف لام مویش متن درس دبستان سعدی

 

جان ما تخت جمشید عشقش جان مجنون پر از بید عشقش

شرح پیچیده‌ی گیسوانش شعرهای پریشان سعدی

 

زندگی دود می  زد به مهتاب اشک در چشم خونین بی خواب

با چراغی که آهسته می سوخت تا سحر در شبستان سعدی

 

دیر کردی  ودر انتظارت آه وافسوس سعدی به خون خفت

می رسد از دل قرن هفتم تا همین لحظه افغان سعدی

 

اوپسالا سویدن

پنج شنبه 25 نوامبر 2010 - 04 آذر 1389

 

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱۳۳        سال شـــشم            قوس ۱۳۸٩  خورشیدی         دسمبر ٢٠۱٠