کابل ناتهـ، Kabulnath


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

Deutsch
هـــنـــدو  گذر
آرشيف صفحات اول
همدلان کابل ناتهـ

دريچهء تماس
دروازهء کابل

 

 

 

 
 
   

گفتمان تجزیه افغانستان

نیرنگ کهن سیاست های توسعه طالبانه

دکتر لطیف طبیبی

 
 

 

1ـ سخن آغازین

به روز سه شنبه هفتم سپتامبر 2010 یک نهاد تحقیقاتی انگلستان  که بنام مطالعات استراتژیک بین المللی (آی آی اس اس) یاد می شود، پنجه روی تقسیمات جغرافیایی و شکل نظام سیاسی افغانستان گذاشته است. آقای جان چپمن، رئیس این مرکز، درسخنرانی افتتاح جلسه رونمایی ازسالنامه 2010  این انستیتوت درمورد مسائل جهانی گفته است:

در حالی که جنگ درافغانستان از مرز ده سال فراتر می رود، صبر و حوصله مردمی که کشور هایشان در افغانستان حضور نظامی دارند، برای حضور نظامی دراز مدت در این کشور کمرنگ تر می شود.

پژوهشگران این انستیتوت تحقیقاتی به این باور رسیده اند، که باید کشور های غربی تغییر بنیادی در ساختار افغانستان بیاورند. با این معنی که افغانستان به طرحی فدرال گونۀ نیاز دارد. این طرح نمی تواند به عنوان پایان نقش بین المللی در افغانستان باشد اما هرگاه این برنامه عملی شود، بسیاری سربازان ناتو می توانند از افغانستان بیرون آورده شوند و آنانی که در آنجا باقی می مانند می توانند، به جای جنوب در شمال تمرکز کنند. این طرح برای طالبان این زمینه را میسر می کند تا مناطق خودشان را اداره کنند و عملیات نظامی در صورت انجام شود که القاعده به این مناطق برگردد.

اکنون بعد ازده سال جنگ،خونریزی و ویرانی افغانستان، برخی از نهاد فرهنگی جامعه جهانی به فکراستراتژی نوینی تجزیه این سرزمین افتاده اند. نظریات مختلف نهاد های پژوهشی درباره تجزیه افغانستان این واقعیت را می رساند که تا چه اندازه جامعه جهانی به سردرگمی " کجا آباد" افغانستان گرفتارشده است.

امروز مردم افغانستان به اشکال مختلف در حال اعتراض هستند. دیگر ما با تعریف شرایط عادی سیاست بازسازی افغانستان توسط  جامعه جهانی، مواجه نیستیم. برعکس  برخی عناصرونهاد های پژوهشی جامعه جهانی به جای پاسخ دادن به علل شکست  نظامی، اقتصادی و سیاسی جامعه جهانی درافغانستان، به سراغ ناموزنی های تاریخی، اجتماعی اقوام وادی های هندوکش می روند. 

با توجه به بدیهی بودن این نظریه که هر گروهی از انسان ها تشکیل « ملت» نمی دهند، و افغانستان از جملۀ کشور های است که از مدت ها، ناموزونی تاریخی و اجتماعی پروسه شهروندی را با خود حمل می کند، پرسش اساسی در بارۀ چنین جامعه این است که؛ چه نظام اجتماعی واقتصادی باید در این جامعه حاکم باشد، تا بتواند روابطی اجتماعی شکوفانی بر پایه عدالت میان مردم به وجود بیاورد تا، ناموزونی اجتماعی اقوام وادی های هندوکش را به پروسه شهروندی ارتقا دهد. بدبختانه که ما در افغانستان تا امروز چنین نظام اجتماعی نداشتیم.

برای اینکه بتوانیم به استنتاج منطقی درباره گفتمان تجزیه افغانستان بطورعموم، درزمینه دست یابیم، باید نخست ازهمه اشارۀ به بررسی تاریخ سیاست های توسعه طالبانه در منطقه بنمایم.

 2ـ سیاست های توسعه طالبانه وتجزیه مناطق

نیرنگ سیاست های توسعه طلبانۀ جهت تجزیه کشورها در منطقه، از زمان پتراول کبیر روسی 1725 میلادی آغاز شد، همین سیاست های توسعه طلبانه سبب خودگردانی کامل روسیه گردید، و روسیه به بزرگترین کشور جهان تبدیل گردید.

چهل سال بعد از تشکل امپراتوری روسیه درشمال وادیهای هندوکش، در جنوب سرزمینی که امروز به نام افغانستان یاد می شود، امپراتوری توسعه طلب انگلیس درقاره هند مسلط شد. از آن تاریخ به بعد گذرگاه هندوکش با اقوام سرسخت آن نقطه تلاقی سیاست های دو امپراطوری گردید. در دوصد سال اخیرسیزده منطقۀ خورد وبزرگ را از پیکر این سرزمین جدا کردند.

چهاردهه پیش حکومت اتحاد شوروی سابق با نیرنگ های ایدئولوژی و سیاسی، یک گروه سیاسی تحت نام حزب دموکراتیک خلق و پرچم درآرایش سیاسی افغانستان جابجا کرد. ولی هر دو جناح این حزب تکیه  به بدنه اجتماعی اقوام هندوکش نداشت. تنها گروه محدودی از تحصیل کرده گان قشر شهری به دوران آن جمع شده بودند.

این حزب که توسط کودتای خونین ثور به چوکی قدرت نشست. در دوران زمداری آن عدۀ زیادی ازروشنفکران تیرباران شدند. زیادتراز یک ملیون مردم بی گناه جان باختند. ساختاراداری وسیاسی نظام افغانستان ازهم پاشید . بافت اجتماعی اقوام هندوکش صدمه دید و افغانستان از نگاه رشد فرهنگی پنجاه سال عقب افتاد. با تمام سرکوبگری های دوران حاکمیت حزب دموکراتیک خلق و اشغالی نظامی اتحادشوری سابق، بیست و سه اتنیک اقوام هندوکش درکنارهم ذیست بومی خود را بشکل آرامی تا امروز حفظ کرده اند.

3ـ افغانستان وصحبت تجزیه

درتاریخ معاصر افغانستان با تمام مقاومت های ضد استعماری و جنگ های خانمانسوز،هیچگاه صحبت تجزیه افغانستان  بطور جدی مانند امروز توسط بیگانگان بمیان نیامد. اکنون پرسشی که مطرح است چرا امروز صحبت تجزیه افغانستان بازار سیاسی پیدا کرده است؟

 کسانیکه به بررسی تاریخ سیاسی نظام های قبیلوی افغانستان آشنا اند، ازاین واقعیت آگاه اند که، قدرت های مرکزی افغانستان باعث عدم رشد پروسه شهروندی دراین سرزمین گردیده اند. ما درافغانستان با قدرت های مرکزی فراگیری مدرنی سر کارنداشتیم . نظام های قبیلوی و کشمکش امیران باعث گسیختگی اقتصادی و فرهنگی دراین سرزمین گردیده است. این ناهمگونی ها نه تنها در میان اقوام مختلف به وضاحت مشاهده میکنیم، که حتا آن را در پیوند های اقتصادی شهر و ده در ساحه زندگی یک قوم معین نیز می یابیم.

بحث درباره عدم رشد پروسه شهروندی درافغانستان،باید از واپسین ده نخست سده روان خورشیدی، بخش جدا ناپذیری از نبشتار، گفتمان فرهنگی و سیاسی برخی از روشن اندیشان افغانستان می بود، ولی بخاطر حاکمیت استبداد نبوده است، اگرچه نظریه های در باره مقولۀ ملت افغانستان ارائه شده است و تا اندازۀ نگاهی به ریشه های ژرف برخی ازاقوام هندوکش صورت گرفته است، ولی آنطوری که شاید و باید از نگاه علمی به مقوله ملت به شکل عمومی و بصورت خاص به سیر تطور تاریخ فرهنگی کلیه مردمان وادی های هندوکش ، در رابطه درونی ساختار جامعه افغانستان در گذشتۀ دور و نزدیک، پرداخته نشده است.

عوامل زیر از نگاه تاریخی، سدی علیه روشن ساختن این پدیده گردیده بود. 

 1) استبداد قدرت های مرکزی افغانستان.

 2) دستبرد جعلی در سیر حوادث تاریخ سیاسی مردم سرزمینی که امروز بنام افغانستان یاد می شود که، مانع شناخت واقعیت اقوام این کشور گردیده است.

3) گسترش اوج گیری مجدد جریانات سیاسی دردهه چهل قرن روان که، از روحیه ملی گرای و ضد سیاست استعماری شوروی سابق بر خوردار بود و در بستر آن برخی از نیرو های چپ و مذهبی افغانستان، سهم داشتند.

ولی آنچکه امروز به مثابه مثلث عوامل درونی به گفتمان تجزیه افغانستان جان تازۀ بخشیده است وبرخی عناصر ومنابع فرهنگی غرب نیز نظریه پردازی در باره تجزیه افغانستان می نمایند،

یکم: اعضای ارشد حکومت افغانستان است که،آقای کرزی دوناستی خود را براساس قوم سالاری سرهم کرده است.

ـ و اما انگیزه پشتبانی جامعه جهانی ازطالبان در دوران زمامداری دوره دوم بوش هویدا گردید. دراین زمان بود که برخی از حکومات جامعه جهانی به اشتباه تاریخی خود پیبردند و، آن سرنگونی حکومت صدام حسین درعراق بود.

در دوران زمامداری مستبدۀ صدام حسین، شیعه های عراق در کنترول حکومت عراق بودند. نظام استبدادی عراق در خلیج به مثابه یک قدرت درمقابل ایران حساب می شد. با سرنگونی حکومت صدام، ایران به مثابه بزرگترین قدرت سیاسی در مقابل عربستان سعودی عرض اندام نمود.اکنون ایران با کنترول بخشی از احزاب شیعه درسیاست حکومت عراق دخیل است.امروز ایران با پشتبانی ازحزب الله لبنان،پیروان شیعه در بحرین و شوراندن شیعه های زیدی یمن در مرزعربستان سعودی وغیره کشورها، سیاست خود نمایی پشتبان پیروان مذهب شیعه را می نماید ـ .

بدبختانه وهم اهمیت و نقش اسلامگرایان نظامی‌گرای شیعه در معادلات جهانی امروز آن قدر برای پیروان این ایدئولوژی توسط دستگاه‌های تبلیغاتی حکومت مذهبی ایران تکرار شده است که برخی از مردم به این توهم اصولگرایان مذهبی ایران باورمند شدند، که درآینده نزدیک تأسیس امپراطوری اسلامی و جایگزینی ایالات متحده در قدرت نظامی با نیروی های نظامی و سپاه پاسداران ایران، امکان پذیر است.

همین ماجرای هلال شیعی و نقش آن در بر هم زدن امنیت منطقه خلیج فارس را باید به عنوان نشانه‌ای از قدرت آتش‌افروزی حکومت مذهبی درایران گرفت. امروز این سیاست نادرست در داخل ایران، سبب نا آرامی های قومی، کرد ها،بلوچ ها وغیره پیروان مذهب سنی در ایران شده است.

دوم : تکیه رهبران جهادی افغان برهویت قومی و منطقوی،

سوم : شکست نظامی، اقتصادی وسیاسی جامعه جهانی درافغانستان است.

این ها از جمله عواملی اند که جبری صحبت تجزیه افغانستان را در شرایط کنونی به گفتمان  احساساتی وسیاسی در آورده اند.

هنوزتجزیه گذرگاه ها و حوزه های اقتصادی جهان، پرمنفعت ترین روش سیاست های توسعه طالبان قدرت های اقتصادی است. مثلآ تجزیه یوگوسلاویا دراوائل 1991 به کشور های نوین بوسنی و هرزگوین، کرواسی، کوزوو، مقدونیه، اسلوونی  و مونته نگرو یک نمونۀ ازاین سیاست است که، به خاطرمعادن دست نخورده یوگوسلاوی و نفت کشورالبانی از دهه هفتاد، حکومات امریکا وبرخی از کشور های اروپا متوجه آنها بودند.

  موفقیت تجزیه کشور یوگوسلاوی یک نعمت خدا دادۀ برای کشورآلمان بود. با مرگ مارشال تیتو، شرکت های بزرگ و حکومت آلمان به فکر سیاست تجزیه آن کشورافتادند. برای اینکه بر علاوه معادن ،الحاق اقتصادی  حوزه بالکان بزرگ برای شرکت های بزرگ آلمانی ازدو جهت ارزش داشت. یکی سرمایه گذاری و صادرات اموال آلمانی به کشورهای نوین حوزه بالکان و دیگر فاصله کوتا و ارزان صادرات اموال آلمانی از طریق بحیره مدیترانه به شرق میانه بود. ازهمین جهت حکومت آلمان سه دهه پیش سرمایه گذاری برای تجزیه یوگوسلاوی نمود.عناصری مانند توچمن و امثالهم را ازاقوام فدراسیون یوگوسلاوی برای تجزیه این کشور تقویه و روی کار آورد.

بی درنگ باید دراینجا ذکرکنم که امکان دارد که، تجزیه برخی از مناطق یوگوسلاویا به خواست عقلانی وبه اساس قرار داد اجتماعی به خواست مبرم اقوام این کشور صورت گرفته باشد، که این امر نیکی است. ولی آنچکه هدفم از آوردن مثال یوگوسلاویا بوده، برخی نظریه پردازی های نادرستی از پژوهشگران نهاد های فرهنگی کشورهای غربی است، که برای توجی نادرست سیاست های توسعه طالبانه می دهند. به خصوص زمانیکه یک کشورمحروم مانند افغانستان درناموزونی های سیاسی واجتماعی قرارمی گیرد، کشورهای صنعتی برای بهره برداری اقتصادی از سیاست های استعماری دراز مدت خود، ازناتوانی های جامعه محروم استفاده می برند.

اگرلحظه ای روی صحبت های برخی عناصر و نهاد فرهنگی دنیای غرب که مسئله تجزیه افغانستان را مطرح می کنند، مکث کنیم، در می یابیم که اکنون شرایط اتنیکی وسیاسی کشور های حوزه همجوار افغانستان بسیار پیچیده شده است. گزافه گویی نیست اگر ادعا شود سرنوشت شوم آینده سیاست های توسعه طالبانه برخی از کشور های غربی به سرنوشت این حوزه ارتباط پیدا کرده است. یعنی بخشی از رقابت های سیاسی و استراتژیک قدرت های اقتصادی جهان برای پروسه مفاد زیادتر، با سرنوشت تجزیه برخی از کشور ها حوزه، گره خورده است.

اگرچه از مدتی است که کشورهای همسایه ما به خصوص پاکستان و ایران جهت توام بخشیدن به بهره وری سیاسی و اقتصادی ازافغانستان، این سر زمین را جولانگاه ایدئولوژی های مذهبی خود قرار داده اند. آنها دامنه سیطرۀ و استیلای خود را با استفاده از انواع نیرنگ ها و ترفند های سیاسی و رزم آوری های نظامی با تشکل مقاومت های محلی و مذهبی در افغانستان ریشه دار ساخته اند. ولی اکنون کشورهای ایران و پاکستان از نگاه مسائل اتنیکی از افغانستان شکننده تر شده اند.

همه ما می دانیم برخی از گروه های مذهبی افغانستان و بازنشستگان حزب دموکراتیک خلق و پرچم دست بدست هم دادند و زمان حال را به مردم فقیرافغانستان غیر قابل تحمل گردانیده اند. از سیمای قدرتمندان و جنگسالاران افغانستان دور نمای و امیدی به آینده بچشم نمی خورد. توسل به برتری قومی و نجاتی به مثابه ی جستجوی پاسخ به مسائل حال و آینده رونق یافته است. زیرا زمانیکه یک جامعه ناموزون به محرومیت های اقتصادی وسیاسی مواجه می گردد، ناهنجاری های حیاتی و محرومیت ها سبب ، پرسش های احساساتی در باره هویت وشجره اقوام به میدان می آید. به خصوص که امروز در منطقه مسئلۀ اقوام، برای جامعه جهانی از تازه گی خاصی بر خوردار است و می تواند جای خالی طرحی را برای حال و آینده را پر کند. از همین خاطرصحبت های تجزیه اقوام وادی های هندوکش چیزی جزء انگیزه، سیاست های استعماری نیست.

امروز روشنگران افغان با این واقعیت آگاهند که، مشکلات آهنگ رشد اقتصاد افغانستان درفقدان تئوری انکشافی نیست. مشکلات اقتصادی کنونی جامعه ویران افغانستان از بدنه جامعه نیست. بدنه جامعه حاضر به قربانی بوده وهست. امروز در حدور90 درصد مردم افغانستان که اکثریت بدنه جامعه را تشکیل می دهند از زن ومرد وجوان به مثابه نیرو کار با دست مزد نا چیز به بازار تولیدی افغانستان حضوردارند. لاکن برنامه اقتصادی برای بازارکاریابی وجود ندارد. همه می دانیم که آهنگ رشد نسبی اقتصاد ویران افغانستان احتیاج به معجزه ندارد. آنچکه سدی علیه پیشرفت همگانی شده است و اکثریت مردم به فقر گرفتارشده اند، کنترول اقتصاد افغانستان توسط یک قشرسوداگر،اقتصاد مافیایی، فساد اداری، چپاولگری اعضای ارشد حکومت افغانستان است.

 اگرمقامات ارشد حکومت افغانستان از عناصر غمخوار،ملی،وطندوست و شایسته گراها تشکیل می شد، آهنگ نسبی رشد اقتصادی صورت می گرفت، زمینۀ برای گفتمان تجزیه افغانستان فراهم نمی شد. آیا جامعه جهانی نمی دانست، که می توانست با عناصر شایسته گرا افغان امکانات، آهنگ منظمی براساس مقیاس های کنونی جامعه ویران افغانستان برای پشرفت در کار توسعه و رشد این سرزمین بوجود بیا آورد؟

همه نخبه گان سیاسی افغانستان می دانند که جامعه جهانی به رهبری امریکا نمی خواست دراین فرصت تاریخی برای دگرگون کردن شرایط اجتماعی و اقتصادی افغانستان،از نیرو های وطندوست اجتماعی جامعه استفاده کند. برعکس امروز که شکست سیاسی واقتصادی جامعه جهانی درافغانستان هویدا شده است، نیرنگ سیاسی تجزیه ساختار افغانستان به گفتمان استراتژی سیاست توسعه طالبانه تبدیل شده است.

4ـ شرکت طالبان درحکومت افغانستان وشدت استبداد قوم سالاری

طالبان غیره مستقیم درارکان حکومت افغانستان سهم داشته و دارند. برخی از وزارت های کلیدی دولت افغانستان غیره مستقیم  توسط عناصری که همسویی با طالبان دارند، اداره می شود. درتاریخ معاصرافغانستان سیاست های استعماری دایمآ به زمامت قوم پشتون درقدرت مرکزی اولویت داده اند.

 اکنون برخی از سیاستمداران جامعه جهانی می کوشند به نوعی مرحله گذارجمهوری اسلامی افغانستان به طالبان را فراهم سازند. زمینه سازی این سیاست به همسویی برخی ازکشورهای عضوناتودرحالت شکل گیری است. شورای صلح که با شرکت برخی ازمتنفذین قومی با انتصاب آقای کرزی صورت گرفته، نهاد است که، اقوام  وادی های هندوکش نظیر این شورا را درطلاطم ناموزونی های سه دهه اخیرافغانستان چندین بار تجربه کرده اند. این نهاد قادرنخواهد شد که، نقشی در تقسیم قدرت و دفاع از حقوق تمام اقوام وادی های به نماید.

اگرما واقع بینانه سیاه روزی سیاسی سه دهه اخیر این سرزمین را به بررسی بگیریم، می بینیم که برخی ازعناصریکه درشورای صلح شرکت دارند، مسبب بدبختی های این سر زمین بوده اند. اکنون حکومت افغانستان برخی ازآنها را دورهم جمع نموده ،تا گروه طالبان را مشروعیت سیاسی بدهند و زمینه مرحله گذار به قدرت را برای برخی ازآنها ، فراهم سازند.  

 برخی از کشور های جامعه جهان که در قدرت رساند طالبان همسویی دارند، به این سیاست باورمند اند که، با به قدرت رساند برخی عناصر طالب در دولت افغانستان و رجعت طالبان از پاکستان به داخل افغانستان،این گروه با اعمال حرفه ایی تروریستی درآینده به دهشت انگیزی درمرز ایران،تاجیکستان ودیگرکشورهای همجوار افغانستان شروع نمایند. تا به این وسیله مسئله هسته ای ایران و بحران اقتصادی جهان صنعتی در شرایط کنونی برای مدتی کوتاه، فروکش نماید.

واما در داخل شرکت دوبارۀ طالبان درنظام سیاسی افغانستان، یک فاجعه سیاسی به مردم افغانستان است. این سیاست که درتاریخ فرهنگ قبیلوی این سرزمین بنام جایگیر رواج داشته،بارها با صلب مالکیت بر زمین های غیر خودی، در چندین منطقه افغانستان تکرار شده است، دوباره زنده خواهد شد.

این روش تهاجمی که از کوچیگری به مرحله اسکان بر زمین های غیره خودی صورت گرفته است و،اکنون صورت می گیرد،فرهنگ تهاجمی قومگرایانۀ است که؛ صورت هستی برخی از اقوام مناطق افغانستان؛ ازهمین فرهنگ جایگیری وسیاست ناقلین اقوام؛ توسط قدرت های مرکزی افغانستان بوجود آمده است.

 ولی آنچکه هستی ساختاراقوام وادی های هندوکش را مستحکم نموده است، روابط درونی اقوام این سر زمین است. از همین جهت ساختار نژادی و قومی درافغانستان برخلاف تئوری و تصورقوم شناسانه برخی از پژوهشگران خارجی از قرن ها است که با هم خلط شده اند. ملیونها تن  از باشندگان افغانستان چندین نسل پیش با نژاد های مختلف باهم تشکیل فامیل داده اند. درافغانستان از نگاه روابط اجتماعی مذهب، نژاد، زبان مانعی هسته تشکل فامیل نبوده است.ازهمین جهت بافت اجتماعی بیست وسه اتنیک این سر زمین از زیبایی خاصی بر خوردار است.

ازنگاه اقتصادی درافغانستان تا یک دهه پیش، فرق فاحش طبقاتی نمایان نبود. فقروبدبختی دامنگیر تمام اقوام وادی های هندوکش بود وهست. اگرچه در دوصد سال اخیر قدرت مرکزی افغانستان در تسلط قوم پشتون بود، لاکن چنان قدرت مرکزی بیکارۀ بود، که تغیرات اقتصادی چشمگیری به نفع هیچ یک از اقوام هندوکش صورت نگرفته است.

اگرازنگاه اقتصاد سیاسی شرایط اجتماعی افغانستان را به کاوش بگیریم، به این نتیجه می رسیم که وضع اقتصادی،اجتماعی، فرهنگی و سیاسی تمام اقوام وادی های هندوکش یک سان است.  از نظر این قلم حتی در افغانستان فرق فاحش فرهنگی بین اقوام این سر زمین وجود ندارد.

 اما اگر اقوام وادی های هندوکش بخواهند برای حفظ فرهنگ،سنن، اقتصاد خود استقلال کامل داشته باشند و برای آرامی ذیست دایمی کنار همدیگربه زندگی روزمره ادامه دهند، می توانند به یک قرار داد اجتماعی نوینی بین خود بدون دخالت جنگسالاران محلی، بدون دخالت خارجی ها برسند. امروز می بینیم که در جهان هیچ قرار داد اجتماعی ابدی وجود ندارد. با جدا شدن نژاد چک ها از سلواک ها هیچ کسی در آن کشور خواب نا آرام نشد. 

 امروز درجهان، خاک پرستی دیگر مفهومی ندارد. هرکجا که انسان ذیست می نماید، باید بکوشد که روابط اجتماعی بر قرار نماید. هرجا که انسان مسکن گزین است باید با همان محیط ذیست همنوا باشد.

ـ ارنست رنان متفکربرجستۀ قرن نوزدهم فرانسه می گوید ... انسان نه به زبان خود تعلق دارد و نه به نژادش: انسان فقط به خودش تعلق دارد، زیرا موجودی آزاد ومعنوی است... او می افزاید... انسان قبل از آنکه در قالب این یا آن زبان جا گیرد، قبل از آنکه جزو این یا آن نژاد باشد، وقبل از آنکه به این یا آن فرهنگ تعلق داشته باشد، موجودی با خرد ومعنوی است...

دو صد سال پیش متفکر فرانسوی ژان ژاک روسو به این آرزو بود که، کاش تمام اقوام  کره خاکی طبق میل و خواست مردم خود به قرارداد های اجتماعی عقلانی برسند و در کنارهم عاری ازاسلحه و خون ریزی امرار حیات نمایند. ای کاش این آرزو در افغاانستان جنگ دیده عملی شود . 

با عرض حرمت، تورنتو اکتوبر 2010

 

بالا

دروازهً کابل

شمارهء مسلسل ۱۳۱        سال شـــشم            عقــــرب ۱۳۸٩  خورشیدی         نومبر ٢٠۱٠